eitaa logo
لبیک یاحسین🏴لبیک یامهدی🚩
9.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
4هزار ویدیو
360 فایل
مطالب امام زمانی، چله ها و راه های ترک گناه، مسائل مربوط به نماز و تعقیبات نماز، اعمال ماه های قمری 🌱همه فقط و فقط به نیت تعجیل در فرج و خوشنودی قلب نازنین آقا امام زمان عج الله 🌱 مدیریت کانال👈 @mahdie70 ادمین تبلیغات👈 @mahdieh_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای امام زمانم چه کنم؟ 🎧 🔺 تجربه ای نزدیک به مرگ !!! تعجیل در فرج وسلامتی مولاصاحب الزمان عج صلوات🌹 توجه:کپی وفروارداین کلیپ به شرط( ۱۴)صلوات به نیت سلامتی و تعجیل درفرج ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) جایزمی باشد. ...
لبیک یاحسین🏴لبیک یامهدی🚩
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 #سه_دقیقه_در_قیامت ٣ 🌱🍂🌱🍂🌱🍂 پايان عمل جراحی ▫️ عمل جراحي طولاني شد
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 ۴ دو ملك را ميديدم. چقدر چهره آنها زيبا و دوست داشتني بود. دوست داشتم هميشه با آنها باشم. ▫️ ما با هم در وسط يك بيابان كويري و خشك و بي آب و علف حركت ميكرديم. كمي جلوتر چيزي را ديدم! روبروي ما يك ميز قرار داشت كه يك نفر پشت آن نشسته بود. ▫️ آهسته آهسته به ميز نزديك شديم! به اطراف نگاه كردم. سمت چپ من در دور دستها، چيزي شبيه سراب ديده ميشد. اما آنچه ميديدم سراب نبود، شعله هاي آتش بود! حرارتش را از راه دور حس ميكردم. ▫️ به سمت راست خيره شدم. در دوردستها يك باغ بزرگ و زيبا، يا چيزي شبيه جنگلهاي شمال ايران پيدا بود. نسيم خنكي از آن سو احساس ميكردم. ▫️ به شخص پشت ميز سلام كردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم. ميخواستم ببينم چه كار دارد. اين دو جوان كه در كنار من بودند، هيچ عكس العملي نشان ندادند. ▫️حالا من بودم و همان دو جوان كه در كنارم قرار داشتند. جوان پشت ميز يك كتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد! حسابرسی ۱ 🔘 جوان پشت ميز، به آن كتاب بزرگ اشاره كرد. 🔘 وقتي تعجب من را ديد، گفت: كتاب خودت هست، بخوان. امروز براي حسابرسي، همين كه خودت آن را ببيني كافي است. 🔘 چقدر اين جمله آشنا بود. 🔘 در يكي از جلسات قرآن، استاد ما اين آيه را اشاره كرده بود: 🌱 اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا.(اسراء، ۱۴) 🔘 اين جوان درست ترجمه همين آيه را به من گفت. 🔘 نگاهي به اطرافيانم كردم. كمي مكث كردم و كتاب را باز كردم. سمت چپ بالاي صفحه اول، با خطي درشت نوشته شده بود: «۱۳ سال و ۶ ماه و ۴ روز» 🔘از آقايي كه پشت ميز بود پرسيدم: اين عدد چيه؟ 🔘 گفت: سن بلوغ شماست. شما دقيقاً در اين تاريخ به بلوغ رسيدي. 🔘به ذهنم آمد كه اين تاريخ، يكسال از پانزده سال قمري كمتر است. اما آن جوان كه متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه‌هاي بلوغ فقط اين نيست كه شما در ذهن داري. من هم قبول كردم. 🔘 قبل از آن و در صفحه سمت راست، اعمال خوب زيادي نوشته شده بود. از سفر زيارتي مشهد تا نمازهاي اول وقت و هيئت و احترام به والدين و... 🔘 پرسيدم: اينها چيست؟ گفت: اينها اعمال خوبي است كه قبل از بلوغ انجام دادي. همه اين كارهاي خوب برايت حفظ شده. 🔘 قبل از اينكه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شويم، جوان پشت ميز نگاهي كلي به كتاب من كرد و گفت: نمازهايت خوب و مورد قبول است. براي همين وارد بقيه اعمال ميشويم. 🔘 من قبل از بلوغ، نمازم را شروع كرده بودم و با تشويقهاي پدر و مادرم، هميشه در مسجد حضور داشتم. كمتر روزي پيش مي‌آمد كه نماز صبحم قضا شود. 🔘 اگر يك روز خداي ناكرده نماز صبحم قضا ميشد، تا شب خيلي ناراحت و افسرده بودم. اين اهميت به نماز را از بچگي آموخته بودم و خدا را شكر هميشه اهميت ميدادم. 🔘 خوشحال شدم. به صفحه اول كتابم نگاه كردم. از همان روز بلوغ، تمام كارهاي من با جزئيات نوشته شده بود. 🔘 كوچكترين كارها. حتي ذره‌اي كار خوب و بد را دقيق نوشته بودند و صرف نظر نكرده بودند. 🔘 تازه فهميدم كه «فمن يعمل مثقال ذره خيراً يره» يعني چه. 🔘 هر چي كه ما اينجا شوخي حساب كرده بوديم، آنها جدي جدي نوشته بودند! 🔘 در داخل اين كتاب، در كنار هر كدام از كارهاي روزانه من، چيزي شبيه يك تصوير كوچك وجود داشت كه وقتي به آن خيره ميشديم، مثل فيلم به نمايش در ميآمد. درست مثل قسمت ويدئو در موبايلهاي جديد، فيلم آن ماجرا را مشاهده ميكرديم. آن هم فيلم سه بعدي با تمام جزئيات! 🔘 يعني در مواجه با ديگران، حتي فكر افراد را هم ميديديم. لذا نميشد هيچ كدام از آن كارها را انكار كرد. 🔘 غير از كارها، حتي نيتهاي ما ثبت شده بود. _________________ ۱ .پيامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: نخستين چيزي كه خداي متعال بر امتم واجب كرد، نمازهاي پنج گانه است و اولين چيزي كه از كارهاي آنان به سوي خدا بالا ميرود، نمازهاي پنج گانه است و نخستين چيزي كه درباره آن از امتم حسابرسي ميشود، نمازهاي پنجگانه ميباشد. كنز العمال،جلد هفتم، ص ۲۷۶ وقتي آن ملك، اينگونه به نماز اهميت داد و بعد به سراغ بقيه اعمال رفت، ياد حديثي افتادم كه فرمودند: اولين چيزي كه مورد محاسبه قرار ميگيرد، نماز است. اگر نماز قبول شود، بقيه اعمال قبول ميشود و اگر نماز رد شود ... ✔️ ...
9.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای امام زمانم چه کنم؟ 🎧 🔺 تجربه ای نزدیک به مرگ !!! تعجیل در فرج وسلامتی مولاصاحب الزمان عج صلوات🌹 توجه:کپی وفروارداین کلیپ به شرط( ۱۴)صلوات به نیت سلامتی و تعجیل درفرج امام زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف) جایزمی باشد. ...
لبیک یاحسین🏴لبیک یامهدی🚩
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 #سه_دقیقه_در_قیامت ۴ دو ملك را ميديدم. چقدر چهره آنها زيبا و دوست دا
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 ۵ حسابرسی ۲ 🔘 آنها همه چيز را دقيق نوشته بودند. جاي هيچگونه اعتراضي نبود. تمام اعمال ثبت بود. هيچ حرفي هم نميشد بزنيم. 🔘 اما خوشحال بودم كه از كودكي، هميشه همراه پدرم در مسجد و هيئت بودم. از اين بابت به خودم افتخار ميكردم و خودم را از همين حالا در بهترين درجات بهشت ميديدم. 🔘 همينطور كه به صفحه اول نگاه ميكردم و به اعمال خوبم افتخار ميكردم، يكدفعه ديدم، تمام اعمال خوبم در حال محو شدن است! 🔘 صفحه پر از اعمال خوب بود اما حالا تبديل به كاغذ سفيد شده بود! با عصبانيت به آقايي كه پشت ميز بود گفتم: چرا اينها محو شد. مگر من اين كارهاي خوب را انجام ندادم!؟ 🔘 گفت: بله درست ميگويي، اما همان روز غيبت يكي از دوستانت را كردي. اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد. 🔘 باعصبانيت گفتم: چرا؟ چرا تمام اعمال من!؟ او هم غير مستقيم اشاره كرد به حديثي از پيامبر صلی الله علیه و آله كه ميفرمايند: سرعت نفوذ آتش در خوردن گياه خشک، به پاي سرعت اثر غيبت در نابودي حسنات يک بنده نميرسد.(بحاراالنوار: ج ٧٥ ،ص ۲۲۹) 🔘 رفتم صفحه بعد. آن روز هم پر از اعمال خوب بود. نماز اول وقت، مسجد، بسيج، هيئت، رضايت پدر و مادر و... 🔘 فيلم تمام اعمال موجود بود، اما لازم به مشاهده نبود. تمام اعمال خوب، مورد تأييد من بود. آن زمان دوران دفاع مقدس بود و خيلي‌ها مثل من بچه مثبت بودند. 🔘 خيلي از كارهاي خوبي كه فراموش كرده بودم تماماً براي من يادآوري ميشد. اما باتعجب دوباره مشاهده كردم كه تمام اعمال من در حال محو شدن است! 🔘 گفتم: اين دفعه چرا؟ من كه در اين روز غيبت نكردم!؟ 🔘 جوان گفت: يكي از رفقاي مذهبي ات را مسخره كردي. 🔘 این عمل زشت باعث نابودي اعمالت شد. 🔘 بعد بدون اينكه حرفي بزند، آيه سی‌ام سوره يس برايم يادآوري شد: روز قيامت براي مسخره‌كنندگان روز حسرت بزرگي است. 🌱 «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ» 🔘 خوب به ياد داشتم كه به چه چيزي اشاره دارد. من خيلي اهل شوخي و خنده و سركار گذاشتن رفقا بودم. 🔘 با خودم گفتم: اگه اينطور باشه كه خيلي اوضاع من خرابه! 🔘 رفتم صفحه بعد، روز بعد هم كلي اعمال خوب داشتم. اما كارهاي خوب من پاك نشد. با اينكه آن روز هم شوخي كرده بودم، اما در اين شوخي‌ها، با رفقا گفتيم و خنديديم، اما به كسي اهانت نكرديم. غيبت نكرده بودم. هيچ گناهي همراه با شوخي‌هاي من نبود. براي همين، شوخي‌ها و خنده‌هاي من، به عنوان كار خوب ثبت شده بود. 🔘 با خودم گفتم: خدا را شكر.۱ 🔘 خوشحال شدم و رفتم صفحه بعد، باتعجب ديدم كه ثواب حج در نامه عمل من ثبت شده! 🔘 به آقايي كه پشت ميز نشسته بود بالبخندي از سر تعجب گفتم: حج؟! من اين اواخر مکه رفتم، در سنين نوجواني کي مكه رفتم که خبر ندارم!؟ 🔘 گفت: ثواب حج ثبت شده، برخي اعمال باعث ميشود كه ثواب چندين حج در نامه عمل شما ثبت شود. مثل اينكه از سر مهرباني به پدر و مادرت نگاه کنی.۲ یا مثلا زیارت با معرفت امام رضا علیه السلام و... 🔘 اما دوباره مشاهده كردم كه يكي يكي اعمال خوب من در حال پاك شدن است! 🔘 ديگر نياز به سؤال نبود. خودم مشاهده كردم كه آخر شب با رفقا جمع شده بوديم و مشغول اذيت كردن يكي از دوستان بوديم، ياد آيه ۶۵ سوره زمر افتادم كه ميفرمود: « برخي اعمال باعث حبط (نابودي) اعمال خوب انسان ميشود.» 🔘 به دو نفري كه در كنارم بودند گفتم: شما يك كاري بكنيد!؟ همينطور اعمال خوب من نابود ميشود و... 🔘 سري به نشانه نااميدي و اينكه نميتوانند كاري انجام دهند برايم تكان دادند. 🔘 همينطور ورق ميزدم و اعمال خوبي را ميديدم كه خيلي برايش زحمت كشيده بودم، اما يكي يكي محو ميشد. 🔘 فشار روحي شديدي داشتم. كم مانده بود دق كنم. نابودي همه ثروت معنوي‌ام را به چشم ميديدم. نميدانستم چه كنم! هرچه شوخي كرده بودم اينجا جدي جدي ثبت شده بود. 🔘 اعمال خوب من، از پرونده‌ام خارج ميشد و به پرونده ديگران منتقل ميشد. نكته ديگري كه شاهد بودم اينكه؛ هرچه به سنين بالاتر ميرسيدم، ثواب كمتري از نمازهاي جماعت و هيئت‌ها در نامه عملم ميديدم! 🔘 به جواني كه پشت ميز نشسته بود گفتم: در اين روزها من تمام نمازهايم را به جماعت خواندم. من در اين شبها هيئت رفته‌ام. چرا اينها در اينجا نيست؟ 🔘 رو به من كرد و گفت: خوب نگاه كن. هرچه سن و سالت بيشتر ميشد، ريا و خودنمايي در اعمالت زياد ميشد. اوايل خالصانه به مسجد و هيئت ميرفتي اما بعدها، مسجد ميرفتي تا تو را ببينند. 🔘 هيئت ميرفتي تا رفقايت نگويند چرا نيامدي! اگر واقعاً براي خدا بود، چرا به فلان مسجد يا هيئت كه دوستانت نبودند نميرفتي؟ ✔️ ...
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای امام زمانم چه کنم؟ 🎧 🔺 تجربه ای نزدیک به مرگ !!! تعجیل در فرج وسلامتی مولاصاحب الزمان عج صلوات🌹 توجه:کپی وفروارداین کلیپ به شرط( ۱۴)صلوات به نیت سلامتی و تعجیل درفرج امام زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف) جایزمی باشد. ...
لبیک یاحسین🏴لبیک یامهدی🚩
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 #سه_دقیقه_در_قیامت ۵ حسابرسی ۲ 🔘 آنها همه چيز را دقيق نوشته بودند. ج
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 ۶ نیّت 🔴 «و کتاب اعمال آنان در آنجا گذارده ميشود. پس گنهکاران را ميبيني در حالي که از آنچه در آن است ترسان و هراسان هستند و ميگويند: واي بر ما، اين چه کتاب است که هيچ عمل کوچک و بزرگ را کنار نگذاشته، مگر اينکه ثبت کرده است. اعمال خود را حاضر ميبينند و پروردگارت به هيچ کس ستم نميکند» کهف، ۴۹ 🤔 صفحات را كه ورق ميزدم، وقتي عملي بسيار ارزشمند بود، آن عمل، درشت‌تر از بقيه در بالاي صفحه نوشته شده بود. 📃 در يكي از صفحات، به صورت بسيار بزرگ نوشته شده بود: 📌كمك به يك خانواده فقير 📝🎞 شرح جزئيات و فيلم آن موجود بود، ولي راستش را بخواهيد من هرچه فكر كردم به ياد نياوردم كه به آن خانواده كمك كرده باشم! 🔺يعني دوست داشتم، اما توان مالي نداشتم كه به آنها كمك كنم. آن خانواده را ميشناختم. آنها در همسايگي ما بودند و اوضاع مالي خوبي نداشتند. خيلي دلم ميخواست به آنها كمك كنم، براي همين يك روز از خانه خارج شدم و به بازار رفتم. به دو نفر از اعضاي فاميل كه وضع مالي خوبي داشتند مراجعه كردم. من شرح حال آن خانواده را گفتم و اينكه چقدر در مشكلات هستند، اما آنها اعتنايي نكردند. 🔺حتي يكي از آنها به من گفت: بچه، اين كارا به تو نيومده. اين كار بزرگترهاست. آن زمان من ۱۵ سال بيشتر نداشتم، وقتي اين برخورد را با من داشتند، من هم ديگر پيگيري نكردم. 🔺 اما عجيب بود كه در نامه عمل من، كمك به آن خانواده فقير ثبت شده بود! ⬅️ به جوان پشت ميز گفتم: من كاري براي آنها نكردم!؟ او گفت: تو نيت اين كار را داشتي و در اين راه تلاش كردي، اما به نتيجه نرسيدي. 🔺براي همين، نيت و حركتي كه كردي، در نامه عملت ثبت شده. 🔘 البته فكر و نيت كار خوب، در بيشتر صفحات ثبت شده بود. هرجايي كه دوست داشتم كار خوبي انجام دهم ولي امكانش را نداشتم، اما براي اجراي آن قدم برداشته بودم، در نامه عمل من ثبت شده بود. ☑️ ولي خدا را شكر كه نيت‌هاي گناه و نادرست ثبت نميشد. 📖 در صفحات بعد و جاي جاي اين كتاب مشاهده ميكردم كه چنين اتفاقي افتاده. يعني نيتهاي خوب من ثبت شده بود. البته باز هم مشاهده كردم كه اعمال خوبم با اشتباهات و گناهاني که هيچ منفعتي برايم نداشت از بين رفته! به قول معروف: آش نخورده و دهان سوخته. 😔 هرچه جلو ميرفتم، نامه عملم بيشتر خالي ميشد! خيلي از اين بابت ناراحت بودم. از طرفي نميدانستم چه كنم. اي كاش كسي بود كه ميتوانستم گناهانم را به گردن او بيندازم و اعمال خوبش را بگيرم! اما هرچه ميگذشت بدتر ميشد. ⬅️ جوان پشت ميز ادامه داد: وقتي اعمال شما بوي ريا بدهد پيش خدا ارزشي ندارد. كاري كه غير خدا در آن شريك باشد به درد همان شريك ميخورد. اعمال خالصت را نشان بده تا كار شما سريع حل شود. ⭕️ مگر نشنيده اي: «اَلاَعمالُ بِالنيّات. اعمال به نيتها بستگي دارد.» ✔️ ادامه دارد...
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای امام زمانم چه کنم؟ 🎧 ♦️ تجربه ای نزدیک به مرگ !!! ♦️ تعجیل در فرج وسلامتی مولاصاحب الزمان عج صلوات🌹 توجه:کپی وفروارداین کلیپ به شرط( ۱۴)صلوات به نیت سلامتی و تعجیل درفرج امام زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف) جایزمی باشد. ...
لبیک یاحسین🏴لبیک یامهدی🚩
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 #سه_دقیقه_در_قیامت ۶ نیّت 🔴 «و کتاب اعمال آنان در آنجا گذارده ميشود.
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 ۷ نجات یک انسان ◀️ همين طور كه با ناراحتي، كتاب اعمالم را ورق ميزدم و با اعمال نابود شده مواجه ميشدم، يكباره ديدم بالاي صفحه با خط درشت نوشته شده: «نجات يك انسان» ◀️ خوب به ياد داشتم كه ماجرا چيست. اين كار خالصانه براي خدا بود. به خودم افتخار كردم و گفتم: خدا را شكر. اين كار را واقعاً خالصانه براي خدا انجام دادم. ◀️ ماجرا از اين قرار بود كه يك روز در دوران جواني با دوستانم براي تفريح و شنا كردن، به اطراف سد زاينده رود رفتيم. رودخانه در آن دوران پر از آب بود و ما هم مشغول تفريح. ◀️ يكباره صداي جيغ يك زن و فريادهاي يك مرد همه را ميخكوب كرد! يك پسر بچه داخل آب افتاده بود و دست و پا ميزد، هيچكس هم جرئت نميكرد داخل آب بپرد و بچه را نجات دهد. ◀️ من شنا و غريق نجات بلد بودم. آماده شدم كه به داخل آب بروم اما رفقايم مانع شدند! آنها ميگفتند: اينجا نزديك سد است و ممكن است آب تو را به زير بكشد و با خودش ببرد. خطرناك است و... اما يك لحظه با خودم گفتم: فقط براي خدا و پريدم داخل آب. ◀️ خدا را شكر كه توانستم اين بچه را نجات بدهم. هر طور بود او را به ساحل آوردم و با كمك رفقا بيرون آمديم. پدر و مادرش حسابي از من تشكر كردند. خودم را خشك كردم و لباسم را عوض کردم. ◀️ آماده رفتن شديم. خانواده اين بچه شماره و آدرس مرا گرفتند. اين عمل خالصانه خيلي خوب در پيشگاه خدا ثبت شده بود. من هم خوشحال بودم. ◀️ لااقل يك كار خوب با نيت الهي پيدا كردم. ميدانستم كه گاهي وقتها، يك عمل خوب با نيت خالص، يك انسان را در آن اوضاع نجات ميدهد. ◀️ از اينكه اين عمل، خيلي بزرگ در نامه عملم نوشته شده بود فهميدم كار مهمي كرده ام. اما يكباره مشاهده كردم كه اين عمل خالصانه هم در حال پاك شدن است! ◀️ با ناراحتي گفتم: مگر نگفتيد فقط كارهايي كه خالصانه براي خدا باشد حفظ ميشود، خُب من اين كار را فقط براي خدا انجام دادم. پس چرا پاك شد؟! جوان پشت ميز لبخندي زد و گفت: درست است، اما شما در مسير برگشت به خانه با خودت چه گفتي؟ ◀️ يكباره فيلم آن لحظات را ديدم. انگار نيت دروني من مشغول صحبت بود. من با خودم گفتم: خيلي كار مهمي كردم. اگر جاي پدر مادر اين بچه بودم، به همه خبر ميدادم كه يك جوان به خاطر فرزند ما خودش را به خطر انداخت. اگه من جاي مسئولين استان بودم، يك هديه حسابي و مراسم ويژه ميگرفتم. ◀️ اصالا بايد روزنامه ها و خبرگزاريها با من مصاحبه كنند. من خيلي كار مهمي كردم. فرداي آن روز تمام اين اتفاقات افتاد. ◀️ خبرگزاريها و روزنامه‌ها با من مصاحبه كردند. استاندار همراه با خانواده آن بچه به ديدنم آمد و يك هديه حسابي براي من آوردند و... ◀️ جوان پشت ميز گفت: تو ابتدا براي رضاي خدا اين كار را كردي، اما بعد، خرابش كردي... آرزوي اجر دنيايي كردي و مزدت را هم گرفتي. درسته؟ گفتم: همه اينها درسته. بعد باحسرت گفتم: چه كنم؟! دستم خالي است. جوان پشت ميز گفت: خيليها كارهايشان را براي خدا انجام ميدهند، اما بايد تلاش كنند تا آخر اين اخلاص را حفظ كنند. ◀️ بعضيها كارهاي خالصانه را در دنيا نابود ميكنند! ✔️ ادامه دارد...
8.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 برای امام زمانم چه کنم؟ 🎧 ♦️ تجربه ای نزدیک به مرگ !!! ♦️ تعجیل در فرج وسلامتی مولاصاحب الزمان عج صلوات🌹 توجه:کپی وفروارداین کلیپ به شرط( ۱۴)صلوات به نیت سلامتی و تعجیل درفرج امام زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف) جایزمی باشد. ...
لبیک یاحسین🏴لبیک یامهدی🚩
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 #سه_دقیقه_در_قیامت ۷ نجات یک انسان ◀️ همين طور كه با ناراحتي، كتاب ا
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 ٨ ســـفـــر کربـــــلا ▫️حسابي به مشكل خورده بودم. اعمال خوبم به خاطر شوخي‌هاي بيش از حد و صحبتهاي پشت سر مردم و غيبتها و... نابود ميشد و اعمال زشت من باقي ميماند. ▫️ البته وقتي يك كار خالصانه انجام داده بودم، همان عمل باعث پاك شدن كارهاي زشت ميشد. چرا كه در قرآن آمده بود: 🌱... إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ... هود، ۱۱۴ 🌱... كارهاي خوب، گناهان را پاك ميكند... ▫️ زيارتهاي اهل بيت علیهم السلام بسيار در نامهٔ اعمال من تأثير مثبت داشت. البته زيارتهاي بامعرفتي که با گناه آلوده نشده بود. ▫️ اما خيلي سخت بود. هر روز ما، دقيق بررسي و حسابرسي ميشد. كوچكترين اعمال مورد بررسي قرار ميگرفت. همينطور كه اعمال روزانه‌ام بررسي ميشد، به يكي از روزهاي دوران جواني رسيديم. اواسط دهه هشتاد. ▫️ يكباره جوان پشت ميز گفت: به دستور آقا ابا عبدالله علیه السلام پنج سال از اعمال شما را بخشيديم. اين پنج سال بدون حساب طي ميشود. ▫️ باتعجب گفتم: يعني چي!؟ گفت: يعني پنج سال گناهان شما بخشيده شده و اعمال خوبتان باقي ميماند. ▫️ نميدانيد چقدر خوشحال شدم.اگر در آن شرايط بوديد، لذتي كه من از شنيدن اين خبر پيدا كردم را حس ميكرديد. پنج سال بدون حساب و كتاب؟! ▫️ گفتم: اين دستور آقا به چه علت بود؟ همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند. در دهه هشتاد و بعد از نابودي صدام، بنده چندين بار توفيق يافتم كه به سفر كربلا بروم. ▫️ در يكي از اين سفرها، يك پيرمرد كر ولال در كاروان ما بود. مدير كاروان به من گفت: ميتواني اين پيرمرد را مراقبت كني و همراه او باشي؟ من هم مثل خيلي‌هاي ديگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با مولاي خودم خلوت داشته باشم، اما با اكراه قبول كردم. ▫️ كار از آنچه فكر ميكردم سخت‌تر بود. اين پيرمرد هوش و حواس درست و حسابي نداشت. او را بايد كاملا مراقبت ميكردم. اگر لحظه‌اي او را رها ميكردم گم ميشد. ▫️ خلاصه تمام سفر كربلاي من تحت الشعاع حضور اين پيرمرد شد. اين پيرمرد هر روز با من به حرم مي‌آمد و برمي‌گشت. ▫️ حضور قلب من كم شده بود. چون بايد مراقب اين پيرمرد مي‌بودم. ▫️ روز آخر قصد خريد يك لباس داشت. فروشنده وقتي فهميد كه او متوجه نميشود، قيمت را چند برابر گفت. من جلو آمدم و گفتم: چي داري ميگي؟ اين آقا زائر مولاست. چرا اينطوري قيمت ميدي؟ اين لباس قيمتش خيلي كمتره. خلاصه اينكه من لباس را خيلي ارزانتر براي اين پيرمرد خريدم. ▫️ با هم از مغازه بيرون آمديم. من عصباني و پيرمرد خوشحال بود. با خودم گفتم: عجب دردسري براي ما درست شد. اين دفعه كربلا اصلا به ما حال نداد. ▫️ يكباره ديدم پيرمرد ايستاد. رو به حرم كرد و با انگشت دست، مرا به آقا نشان داد و با همان زبان بي‌زباني براي من دعا كرد. ▫️ جوان پشت ميز گفت: به دعاي اين پيرمرد، آقا امام حسين علیه السلام شفاعت كردند و گناهان پنج سال تورا بخشيدند. ▫️ بايد در آن شرايط قرار ميگرفتيد تا بفهميد چقدر از اين اتفاق خوشحال شدم. صدها برگه در كتاب اعمال من جلو رفت. اعمال خوب اين سالها همگي ثبت شد و گناهانش محو شده بود. ✔️ ادامه دارد...
10.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 برای امام زمانم چه کنم؟ ♦️ تجربه ای نزدیک به مرگ !!! ♦️ تعجیل در فرج وسلامتی مولاصاحب الزمان عج صلوات🌹 توجه:کپی وفروارداین کلیپ به شرط( ۱۴)صلوات به نیت سلامتی و تعجیل درفرج امام زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف) جایزمی باشد. ...
لبیک یاحسین🏴لبیک یامهدی🚩
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 #سه_دقیقه_در_قیامت ٨ ســـفـــر کربـــــلا ▫️حسابي به مشكل خورده بودم.
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 ٩ آزار مــؤمــن 🔺در دوران جواني در پايگاه بسيج شهرستان فعاليت داشتم. روزها و شبها با دوستانمان با هم بوديم. شبهاي جمعه همگي در پايگاه بسيج دور هم جمع بوديم و بعد از جلسه قرآن، فعاليت نظامي و گشت و بازرسي و... داشتيم. 🔺 در پشت محل پايگاه بسيج، قبرستان شهر ما قرار داشت. ما هم بعضي وقتها، دوستان خودمان را اذيت ميكرديم! البته تاوان تمام اين اذيتها را در آنجا دادم. 🔺 برخي شبهاي جمعه تا صبح در پايگاه حضور داشتيم. يك شب زمستاني، برف سنگيني آمده بود. يكي از رفقا گفت: كسي جرئت داره الان تا انتهاي قبرستان برود؟! گفتم: اينكه كار مهمي نيست. من الان ميروم. او هم به من گفت: بايد يك لباس سفيد بپوشي! 🔺 من سرتا پا سفيدپوش شدم و حركت كردم. خسخس صداي پاي من بر روي برف، از دور هم شنيده ميشد. من به سمت انتهاي قبرستان رفتم! اواخر قبرستان كه رسيدم، صوت قرآن شخصي را از دور شنيدم! 🔺يك پيرمرد روحاني كه از سادات بود، شبهاي جمعه تا سحر، در انتهاي قبرستان و در داخل يك قبر مشغول تهجد و قرائت قرآن ميشد. 🔺 فهميدم كه رفقا ميخواستند با اين كار، با سيد شوخي كنند. ميخواستم برگردم اما باخودم گفتم: اگر الان برگردم، رفقاي من فکر ميکنند ترسيده‌ام. براي همين تا انتهاي قبرستان رفتم. 🔺 هرچه صداي پاي من نزديكتر ميشد، صداي قرائت قرآن سيد هم بلندتر ميشد! از لحن او فهميدم كه ترسيده ولي به مسير ادامه دادم. تا اينكه به بالاي قبري رسيدم كه او در داخل آن مشغول عبادت بود. 🔺 يكباره تا مرا ديد فريادي زد و حسابي ترسيد. من هم كه ترسيده بودم پا به فرار گذاشتم. 🔺 پيرمرد سيد، رد پاي مرا در داخل برف گرفت و دنبال من آمد. وقتي وارد پايگاه شد، حسابي عصباني بود. 🔺 ابتدا كتمان كردم، اما بعد، از او معذرتخواهي كردم. او با ناراحتي بيرون رفت. حالا چندين سال بعد از اين ماجرا، در نامه عملم حكايت آن شب را ديدم. 🔺 نميدانيد چه حالي بود، وقتي گناه يا اشتباهي را در نامه عملم ميديدم، خصوصاً وقتي كسي را اذيت كرده بودم، از درون عذاب ميكشيدم. گويي خودم به جاي آنطرف اذيت ميشدم. 🔺از طرفي در اين مواقع، باد سوزان از سمت چپ وزيدن ميگرفت، طوري كه نيمي از بدنم از حرارت آن داغ ميشد! وقتي چنين اعمالي را مشاهده ميكردم، به گونه‌اي آتش را در نزديكي خودم ميديدم كه چشمانم ديگر تحمل نداشت. 🔺 همان موقع ديدم كه آن پيرمرد سيد، كه چند سال قبل مرحوم شده بود، از راه آمد و كنار جوان پشت ميز قرار گرفت. 🔺 سيد به آن جوان گفت: من از اين مرد نميگذرم. او مرا اذيت كرد. او مرا ترساند. من هم گفتم: به خدا من نميدانستم كه سيد داخل قبر عبادت ميكند. جوان رو به من گفت: اما وقتي نزديك شدي فهميدي كه مشغول قرآن خواندن است. چرا همان موقع برنگشتي؟ ديگه حرفي براي گفتن نداشتم. 🔺خلاصه پس از التماسهاي من، ثواب دو سال عبادتهاي مرا برداشتند و در نامه عمل او قرار دادند تا راضي شود. دو سال نمازي كه بيشتر به جماعت بود. دو سال عبادت را دادم به خاطر اذيت و آزار يك مؤمن!۱ ٭٭٭ 🔺 در لابه‌لاي صفحات اعمال خودم به يك ماجراي ديگر از آزار مؤمنين برخوردم. 🔺 شخصي از دوستانم بود كه خيلي با هم شوخي ميكرديم و همديگر را سركار ميگذاشتيم. 🔺 يكبار در يك جمع رسمي با او شوخي كردم و خيلي بد او را ضايع كردم. خودم هم فهميدم كار بدي كردم، براي همين سريع از او معذرتخواهي كردم. او هم چيزي نگفت. گذشت تا روز آخر كه ميخواستم براي عمل جراحي به بيمارستان بروم. 🔺 دوباره به همان دوست دوران جواني زنگ زدم و گفتم: فلاني، من خيلي به تو بد كردم. يكبار جلوي جمع، تو را ضايع كردم. خواهش ميكنم مرا حلال كن. من شايد از اين بيمارستان برنگردم. بعد در مورد عمل جراحي گفتم و دوباره به او التماس كردم تا اينكه گفت: حلال كردم، ان شاءالله كه سالم و خوب برگردي. 🔺 آن روز در نامه عملم، همان ماجرا را ديدم. جوان پشت ميز گفت: اين دوست شما همين ديشب از شما راضي شد. 🔺 اگر رضايت او را نميگرفتي بايد تمام اعمال خوب خودت را ميدادي تا رضايتش را كسب كني، مگر شوخي است، آبروي يك انسان مؤمن را بردي.۲ _________ ۱ .امام صادق علیه السلام فرمودند: حرمت مؤمن حتي از كعبه بالاتر است. 🔺 مصاحبه با راوي اين کتاب، بارها به خاطر گريه‌هاي ايشان قطع شد. يادآوري اين خاطرات برايش بسيار سخت بود. ۲ .بعدها مطلبي از رسول گرامي اسلام صلی الله علیه و آله ديدم كه تأثيرگذار بود. روزي آن حضرت به کعبه نگاه کردند و فرمودند: « اي کعبه! خوشا به حال تو، خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامي داشته! به خدا قسم حرمت مؤمن از تو بيشتر است، زيرا خداوند تنها يک چيز را از تو حرام کرده، ولي از مؤمن سه چيز را حرام کرده: مال، جان و آبرو، تا کسي به او گمان بد نبرد» ✔️ ادامه دارد...