لبیک یاحسین🏴لبیک یامهدی🚩
❣🖇❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣ ❣ 🎗#بدون_تو_هرگز ۵ 📢‼️ این داستان واقعی است !! 🎬 این قسمت | میخواهم درس بخوانم
❣🖇❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣
❣
🎗#بدون_تو_هرگز ۶
📢‼️ این داستان واقعی است !!
🎬 این قسمت | داماد طلبه
با شنیدن این جمله چشماش پرید
میدونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود ...
اون شب وقتی به حال اومدم
تمام شب خوابم نبرد
هم #درد، هم فکرهای مختلف، روی همه چیز فکر کردم
یَاس و خلا بزرگی رو درونم حس میکردم ... برای اولین بار کم آورده بودم ...
#اشک، قطره قطره از #چشم هام میاومد و کنترلی برای نگهداشتن شون نداشتم ... بالاخره خوابم برد ...
اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم
به چهره نجیب علی نمیخورد اهل زدن باشه ... از طرفی این جملهاش درست بود :
من هیچ وقت بدون فکری و تصمیمهای احساسی نمی گرفتم
حداقل #تنها کسی بود که یه جمله درست در مورد من گفته بود
و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود با خودم گفتم، زندگی با یه #طلبه هر چقدر هم سخت و #وحشتناک باشه از این #زندگی بهتره ...
اما چطور میتونستم پدرم رو راضی کنم؟ .. چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها راهکار رو پیدا کردم ...
یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوال پرسی به همه دوستها، #همسایهها و اقوام زنگ زدم و غیر مستقیم حرف رو کشیدم سمتی که میخواستم و در نهایت :
- وای یعنی شما جدی خبر نداشتید؟
ما اون شب #شیرینی خوردیم
بله، #داماد #طلبه است ... خیلی #پسر خوبیه
کمتر از دو ساعت بعد، سر و کله پدرم پیدا شد ...
وقتی مادرم برگشت، من بی هوش روی زمین افتاده بودم ..
"اما خیلی زود #خطبه عقد من و علی خونده شد"
البته در اولین زمانی که #کبودی های صورت و بدنم خوب شد
فکر کنم نزدیک دو ماه بعد ...
#ادامه_دارد ...
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣
🌸🍃🌸🍃
🎗#بدون_تو_هرگز ۷
📢‼️ این داستان واقعی است !!
🎬 این قسمت | احمقی به نام هانیه
پدرم که از #داماد_طلبه اش متنفر بود بر خلاف داماد قبلی، یه مراسم #عقدکنان فوق ساده برگزار کرد ... با ۱۰ نفر از بزرگهای #فامیلِ دو طرف ...
رفتیم #محضر
بعد هم که یه عصرانه مختصر ... منحصر به #چای و شیرینی،
هر چند مورد استقبال #علی قرار گرفت اما آرزوی هر دختری یه #جشن آبرومند بود و من بدجور دلخور
هم هرگز به #ازدواج فکر نمیکردم، هم چنین مراسمی ... هر کسی خبر ازدواج ما رو میشنید شوکه میشد ... همه بهم می گفتن #هانیه تو یه #احمقی ...
خواهرت که ...
#زن یه افسر متجدد شاهنشاهی شد
به این روز افتاد
تو هم که ...
زن یه طلبه بی پول شدی
دیگه میخوای چه کار کنی؟
هم بدبخت میشی! هم بی پول! به روزگار بدتری از خواهرت مبتلا میشی دیگه رنگ نور #خورشید رو هم نمیبینی ...
گاهی وقتا که به حرفهاشون فکر میکردم ته #دلم میلرزید ... گاهی هم پشیمون میشدم اما بعدش به خودم میگفتم دیگه دیر شده من جایی برای برگشت نداشتم!!
از طرفی هم اون روزها #طلاق به شدت کم بود رسم بود با #لباس سفید میرفتی و با کفن برمیگشتی حتی اگر در فلاکت مطلق #زندگی میکردی ... باید همون جا میمردی ... واقعا همین طور بود ...
اون روز می خواستیم برای #خرید عروسی و #جهیزیه بریم بیرون
مادرم با ترس و لرز زنگ زد به پدرم تا برای بیرون رفتن اجازه بگیره
اونم با عصبانیت داد زده بود
از شوهرش بپرس و قطع کرده بود ...
به هزار سعی و مکافات و نصف روز تلاش ... بالاخره تونست علی رو پیدا کنه
صداش بدجور می لرزید با نگرانی تمام گفت: سلام #علی_آقا میخواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون...
#ادامه_دارد .....
🌸🍃
@labeik_mahdyjan
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣
❣
🎗#بدون_تو_هرگز ۸
📢‼️ این داستان واقعی است !!
🎬 این قسمت | خرید عروسی
با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا میخواستیم برای #خرید جهیزیه بریم بیرون امکان داره تشریف بیارید؟
- شرمنده #مادرجان، کاش زودتر اطلاع میدادید من الان بدجور درگیرم و نمیتونم بیام،
هر چند، ماشاء الله خود #هانیه خانم خوش سلیقه است فکر میکنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید بالاخره #خونه حیطه ایشونه ...
اگر کمک هم خواستید بگید، هر کاری که #مردونه بود، به روی #چشم
فقط لطفا #طلبگی باشه
اشرافیش نکنید!!
مادرم با چشمهای گرد و #متعجب بهم نگاه میکرد ، اشاره کردم چی میگه؟
از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت میگه با #سلیقه خودت بخر، هر چی میخوای ...
دوباره خودش رو کنترل کرد
این بار با #شجاعت بیشتری گفت:
علی آقا، پس اگه اجازه بدید من و هانیه با هم میریم
البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراهمون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن تا #عروسی هم وقت کمه و ...
بعد کلی تشکر، گوشی رو قطع کرد هنگ کرده بود چند بار تکونش دادم #مامان چی شد؟
چی گفت؟
بالاخره به خودش اومد، گفت خودتون برید
دو تا خانم #عاقل و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز #سادهای اجازه بگیرن ...!!
برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد
تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم
فقط خریدهای بزرگ همراهمون بود
#برعکس پدرم بود، نظر میداد و نظرش رو تحمیل نمیکرد ... حتی اگر از چیزی خوشش نمیاومد اصرار نمیکرد و میگفت :
شما باید راحت باشی
باورم نمیشد یه روز یه نفر بهراحتی من فکر کنه!
یه مراسم ساده یه #جهیزیه ساده
یه شام ساده
حدود ۶۰ نفر مهمون
پدرم بعد از خونده شدن #خطبه #عقد و دادن امضاش رفت
برای عروسی نموند
ولی من برای اولین بار خوشحال بودم
علی جوانِ آرام، #شوخ طبع و #مهربانی بود...
#همچنان ادامه_دارد ......
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣
❣
🎗#بدون_تو_هرگز ۹
📢‼️ این داستان واقعی است !!
🎬 این قسمت | غذای مشترک
اولین روز #زندگی مشترک، بلند شدم غذا درست کنم
من همیشه از #ازدواج کردن میترسیدم و فراری بودم برای همین هر وقت اسم آموزش #آشپزی وسط میومد از زیرش در میرفتم
بالاخره یکی از معیارهای سنجش #دخترها در اون زمان، یاد داشتن آشپزی و هنر بود
هر چند، روزهای آخر، چند نوع غذا از مادرم یاد گرفته بودم
از هر انگشتم، انگیزه و اعتماد به نفس میریخت!
#غذا تفریبا آماده شده بود که #علی از #مسجد برگشت ... بوی غذا کل خونه رو برداشته بود
از در که اومد تو، یه نفس عمیق کشید :
- به به، دستت درد نکنه
عجب بویی راه انداختی...
با شنیدن این جمله، ژست هنرمندانهای به خودم گرفتم انگار فتح الفتوح کرده بودم رفتم سر #خورشت
درش رو برداشتم ،آبش خوب جوشیده بود و جا افتاده بود
قاشق رو کردم توش بچشم که #نفسم بند اومد ... نه به اون ژست گرفتنهام، نه به این مزه
اولش نمکش اندازه بود اما حالا که جوشیده بود و جا افتاده بود
#گریه م گرفت
#خاک_بر_سرت هانیه
مامان صد دفعه گفت بیا غذا پختن یاد بگیر
و بعد #ترس شدیدی به دلم افتاد ...
#خدایا! حالا جواب علی رو چی بدم؟ پدرم هر دفعه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت ...
- کمک میخوای #هانیه #خانم ؟
با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم ..!!!
قاشق توی یه دست، در قابلمه توی دست دیگه
همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود ...
+ با بغض گفتم:
نه #علی_آقا برو بشین الان سفره رو میندازم
یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد
منم با #چشم های لرزان #منتظر بودم از آشپزخونه بره بیرون
+ کاری داری علی جان؟
چیزی میخوای برات بیارم؟
با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن، شاید بهت سخت کمتر سخت گرفت
- حالت خوبه؟
+ آره، چطور مگه؟
- شبیه آدمی هستی که میخواد گریه کنه!
به زحمت خودم رو کنترل میکردم و با همون اعتماد به #نفس فوق معرکه گفتم :
+ نه اصلا من و #گریه؟
تازه متوجه حالت من شد ... هنوز قاشق و در قابلمه توی دستم بود، اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد
- چیزی شده؟
به زحمت بغضم رو قورت دادم
قاشق رو از دستم گرفت خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید
مُردی هانیه ... کارت تمومه ...
#ادامه_دارد ...
🌸🍃
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣
┄┅┅❅🌺❅┅┅┄
ࡅߺ߲ߘ ₉ܦ߳ࡅߺ߳ࡉ☜ ב۬ ܭܝ
•••̻̻❥✧❥🌺❥✧❥••̻̻•
لَاإِلَهَ إِلَّااللَّهُ وَحْدَهُ لَاشَرِيك لَهُ،لَهُ الْمُلْكُ، وَلَهُ الْحَمْدُوَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير .
🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲
🔲💚💛❤️🧡💙💜💚💛🔲
🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲
"𓆩⚘𓆪"
💛╭💚🧡❤️╮💛
¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)
أستَغفِرُ اللهَ الْعَظِيمَ الَّذِي الاَ إلَهَ إلاَّ هُوَ الحَيُّ القَيُّومُ وَأتُوبُ لَاإِلَهَ إِلَّااللَّهُ وَحْدَهُ لَاشَرِيك لَهُ،لَهُ الْمُلْكُ، وَلَهُ الْحَمْدُوَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير .
🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲
🔲💚💛❤️🧡💙💜💚💛🔲
🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲
"𓆩⚘𓆪"
💛╭💚🧡❤️╮💛
¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)
أستَغفِرُ اللهَ الْعَظِيمَ الَّذِي الاَ إلَهَ إلاَّ هُوَ الحَيُّ القَيُّومُ وَأتُوبُ لَاإِلَهَ إِلَّااللَّهُ وَحْدَهُ لَاشَرِيك لَهُ،لَهُ الْمُلْكُ، وَلَهُ الْحَمْدُوَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير .
🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲
🔲💚💛❤️🧡💙💜💚💛🔲
🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲
"𓆩⚘𓆪"
💛╭💚🧡❤️╮💛
¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)
أستَغفِرُ اللهَ الْعَظِيمَ الَّذِي الاَ إلَهَ إلاَّ هُوَ الحَيُّ القَيُّومُ وَأتُوبُ إلَيهِ
┄┅┅❅🌺❅┅┅┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
🌤#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌤
━━━━━◈❖✿❖◈━━━━
🦋🔮🦋🔮🦋🔮🦋🔮🦋🔮
👥طولانـــــے شدن عمر
✍در «بلد الامین» از حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) روایت ڪردہ است ڪـہ حضرت رسول
(صل الله علیه وآله) فرمود :
✍هر ڪـہ خواهد ڪـہ خدا در اجل او تاخیر ڪند و او را بر دشمنان یارے دهد و از مرگ هاے بد او را نگاـہ دارد، باید ڪـہ هر بامداد و شامگاـہ بر این دعا مداومت نماید »
1⃣⇦سـہ مرتبـہ بگوید:
👈« سُبحانَ اللَّهِ مِلأَ المیزانِ وَ مُنتَهَے العِلمِ وَ مَبلَغَ الرِّضا وَزِنَـةَ العَرشِ وَسَعَهَ الڪُرسِیِّ »
2⃣⇦و سـہ مرتبـہ بگوید :
👈« اَلحَمدُ للهِ مِلأَ المیزانِ وَ مُنتَهَے العِلمِ وَ مَبلَغَ الرِّضا وَزِنَـةَ العَرشِ وَسَعَهَ الڪُرسِیِّ »
3⃣⇦و سـہ مرتبـہ بگوید :
👈« لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ مِلأَ المیزانِ وَ مُنتَهَے العِلمِ وَ مَبلَغَ الرِّضا وَزِنَـةَ العَرشِ وَسَعَهَ الڪُرسِیِّ »
4⃣⇦و سـہ مرتبـہ بگوید :
👈« اَللَّهُ اَڪبَرُ مِلأَ المیزانِ وَ مُنتَهَے العِلمِ وَ مَبلَغَ الرِّضا وَزِنَـةَ العَرشِ وَسَعَهَ الڪُرسِیِّ »
─┅═ೋ❅🦋❅ೋ┅─
🌤#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌤
━━━━━◈❖✿❖◈━━━━
۞﴾﷽﴿۞
#امام_رضایی
دݪ بہ ♡تو♡
سجـــده میڪند
قبلہ اگــر چہ نیستۍ♡
#چهارشنبہهاےامامرضایے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙استاد شجاعی
⁉️چگونه غمخوار امام زمان باشیم؟
قرارِعاشقی🌸
¦ #دعایفرجبرایتعجیلدرظهورامامزمان(عج)🌸✨
••🌸بِســمِاللهِاْلـرَحمٰـنِاْلـرَحیـمْ🌸••
🌿••اِلهیعَظُمَالْبَلاءُوَبَرِحَالْخَفاءُوَانْکَشَفَالْغِطاءُ وَانْقَطَعَالرَّجاءُوَضاقَتِالاْرْضُوَمُنِعَتِالسَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُوَاِلَیْکَالْمُشْتَکیوَعَلَیْکَالْمُعَوَّلُفِیالشِّدَِّةِ وَالرَّخاءِاَللّهُمَّصَلِّعَلیمُحَمَّدٍوَالِمُحَمَّدٍاُولِیالاْمْرِ الَّذینَفَرَضْتَعَلَیْناطاعَتَهُمْوَعَرَّفْتَنابِذلِکَمَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْعَنّابِحَقِّهِمْفَرَجاًعاجِلاًقَریباًکَلَمحِالْبَصَرِاَوْهُوَ اَقْرَبُیامُحَمَّدُیاعَلِیُّیاعَلِیُّیامُحَمَّدُاِکْفِیانیفَاِنَّکُما کافِیانِوَانْصُرانیفَاِنَّکُماناصِرانِیامَوْلانایاصاحِبَ الزَّمانِاَلْغَوْثَاَلْغَوْثَاَلْغَوْثَاَدْرِکْنیاَدْرِکْنیاَدْرِکْنی السّاعَةِالسّاعَةِالسّاعَةِالْعَجَلَالْعَجَلَالْعَجَلَیااَرْحَمَ الرّاحِمینبِحَقِّمُحَمَّدٍوَآلِهِالطّاهِرینَــ••🌿
¦ #دُعـاۍسَلامَتۍامـامزَمـان(عج)✨🌸••
••🌸بِســمِاللهِاْلـرَحمٰـنِاْلـرَحیـمْ🌸••
🌿••"اللَّهُمَّکُنْ لِوَلِیِّکَالحُجَّةِبنِالحَسَن،صَلَواتُکَعلَیهِو عَلیآبائِهِ،فِیهَذِهِالسَّاعَةِوَفِیکُلِّسَاعةٍ،وَلِیّاًوَحَافِظاً وَقَائِداًوَنَاصِراًوَدَلِیلًاوَعَیْناً،حَتَّیتُسْکِنَهُاَرْضَکَطَوْعاًوَ تُمَتِّعَهُفِیهَاطَوِیلا"🌿••
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیّکَالفَرَج🤲🏻🌸¦••