eitaa logo
لبیک یاسیدعلی لبیک یا مهدی است.
85 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
7.6هزار ویدیو
25 فایل
ان شاءالله به لطف امام زمان عج الله تعالی فرجه و همراهی شما عزیزان ، کانالی بامحوریت آماده سازی فرهنگ ظهور داشته باشیم. درضمن باماباشید ازچندین کانال خبری ومذهبی وسیاسی بی نیازمی شوید. ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Lbik313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 چند نکته در مورد مطالب کانال: 1⃣ سعی می کنیم در ایام ماه مبارک رمضان مطالب ارائه شده به صورت سلسله ای و با هم باشد. 2⃣ ان شاءالله هر روز یک در کانال بارگذاری می کنیم که در پایین آن می باشد که پاسخش در همان منبرک بیان می شود. 3⃣ در آخر ماه مبارک کوچکی از همان سوالات برگزار می شود که به پنج نفر از برنده گان اهداء می گردد. 🎁🎁🎁 4⃣ دوستانی که در مورد ماه رمضان جالب و شنیدنی دارند برای ما ارسال کنند تا در کانال به اشتراک بگذاریم. ( خاطرات طنز هم می پذیریم 😉😃)
💢چند وقت پیش مادر شهید به کانال سبز سرخ پیام داد که اگه میشه از پسر من یاد کنیددر کانال شهدا 🔹 ما چون شناخت نداشتیم پرسجو کردیم گفتند من مادر شهید پارداد هستم گفتم مادر جان عکس فرزندتون برام ارسال کنید گفت من الان بیمارستان هستم برم خونه براتون میفرستم. 🔹 کسب اطلاع کردیم دیدم دچار ی بیماری سخت شدند نوع بیماری نمیگم شاید راضی نباشه بعدا جویای حالش شدیم گفت شکر خدا با عنایت حضرت زهرا سلام الله علیها و پسر شهیدم بهترم و بعدش خود مادر شهید این داستان تعریف کرد . 🔻به نقل از مادر شهید 🔹اون زمانی که حالم خراب بود.دکترها همه میگفتند باید بعداز عمل جراحی شیمی درمانی بشم... درد پهلو منو یاد مادرم حضرت زهرای اطهر😭 سلام الله علیها می آورد... 🔹یه خواب دیدم توی یه حیاط بزرگ.درختان سربه فلک کشیده.یه حوض آبی با آب زلال.من به همین حالت درد دراز کشیده بودم و شهیدم کنارم نشسته بود... 🔹دستش رو روی پهلوم گذاشته بود با یک صوت زیبا.خیلی زیبا دعای فرج میخوند... 🔹بیدار شدم گفتم خوب میشم.و همین هم شد... 🔹دکترم گفتند نیازی به شیمی درمانی نیست.... 🔹شهدا امام زادگان عشقند.و من این مطلب رو اون زمان فهمیدم 🔹قبل از جراحی تقریبا نزدیک به دوماه مدام ام آر آی.سی تی اسکن.‌.سختی بیماری 🔹پسرم وحید جان در آتش نشانی مشغول به خدمت هستند..ایشون بامن بودند. 🔹ولی چون اتاق سی تی اسکن سرد و دلهره آور بود، وحید جان بهم گفت مامان من پشت درم نترس من هستم ... 🔹ولی دلهره داشتم..اون دستگاهها..اتاق سرد..دکتر نکات رو گفت و رفت... 🔹دلم لرزید..یهو گفتم امید جان کجایی مامان...😔 🔹یهو یه دستی گرم روی شانم حس کردم نگاه کردم بالای سرم دیدم کسی نیست..متوجه شدم شهیدم هست😭... 🔹ولی مادر کاش بیمار بودم..اون مدت بچم همیشه پیشم بود...😭 🔻اخرش بهم گفت عنایت حضرت زهرا و شفاعت فرزند مرزبانم امید حال منو بهتر کرد 🤲