هدایت شده از Majalebidari
00.pdf
15.09M
🔴شماره سوم مجله رایات و روایات منتشر شد. انتشار نسخه پیدیاف شماره سوم مجله به بهانهی اربعین ارتحال عالم وارسته و مجاهد پیراسته حجة الاسلام والمسلمین #آقا_سید_محسن_شفیعی
صاحب امتیاز: مرکز فرهنگی رسانه بیداری
مدیر مسئول: شهرام رستمیفر
سردبیر: زهرا محسنیفر
دبیر تخصصی: رها عبداللهی
✅تلفن تماس جهت تهیه نسخه چاپی:
۰۶۱۳۵۵۳۰۷۹۸
۰۹۳۰۵۶۱۹۵۶۵
📖مجله #رایات_و_روایات
https://eitaa.com/joinchat/586285194C6b2170161b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به زادگاه مسیح سوگند که «بیت لحم» قصابی نیست و «جنین» آبستن فتنهها نمیشود. تا «دیوار ندبه» هست، سرشان به سنگ نمیخورد؛ پسران اسرائیل را مگر عزرائیل سربهراه کند. «انتفاضه سنگ» را طالوت پیش از ابابیل به ما آموخت. جالوت بلی اما این تابوت هرگز سرنگون نمیگردد. قومی که از جنازهی سلیمان ترسیدند، از تابوت غیرمسلمان هم میترسند. در دنیایی که کلاغها خبرنگارند، هدهد را باید روی دست گرفت. قبهالصخره باشد یا بیستون فرقی نمیکند؛ هرجا از جان شیرین گذشتیم و از جان «شیرین» نگذشتیم، پرچم ما بالاست. زنده باشیم یا نه، تندی بوی باروت را روزی طراوت رایحهی زیتون با خود خواهد برد.
🔴صحنههایی از تشییع مظلومانه #شیرین_ابوعاقله...
تصاویری مملو از غم و غرور
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
🔴نسل از دست رفته یا نسل دستنیافتنی؟
جنگ تحمیلی که تمام شد، پسران دهه شصتی هنوز پشت لبشان سبز نشده بود. تکلیف دخترها هم که معلوم بود؛ هنوز به تکلیف نرسیده بودند. دهه شصتیها دستی بر آتش دفاع مقدس نداشتند، اگرچه دود جنگ بدجوری به چشم این نسل فرو رفت. نسل سوخته نبودند اما مجال این را هم نداشتند تا در کورهی معارف جنگ، پخته شوند. قد درک آنها به انقلاب ۵۷ نمیکشید و در دفاع مقدس نیز تازه داشتند قد میکشیدند. هنوز چشمشان به درس و کارنامه نخورده بود که قطعنامه امضا شد. وقتی امام جام زهر را نوشید، هنوز دهان این نسل بوی شیر میداد. هیچ دهه شصتی نفهمید که «فتح خرمشهر یک مسأله عادی نیست، بلکه مافوق طبیعت است.» آنها کجا میدانستند که «دفاع مقدس از الطاف خفیهی الهی است.» نمیدانستند که «پاوه باید آزاد شود»، جملهای تکوینی است، نه تکلیفی. اینکه نگاه خلّاق امام روح الله جنگ را برعکس خلایق گنج میدید، کجا در قاموس فهم این نسل جای داشت؟
اگر غرامت جنگ به قربانیان آن میرسد، میراث دفاع مقدس اما نسل به نسل باید دست به دست شود. دهه شصتیها امروز دهه نودیها را در دامن دارند. همان بچه دبستانیهایی که امید امام بودند، امروز بچه دبستانی دارند. آفتاب معارف جنگ تحمیلی به خودشان نتابیده هیچ، فرزندانشان سایهی جنگ را هم ندیدهاند. نسلی که آفتاب و مهتاب ندیده، لابد درکی از منوّر و خمپاره ندارد. واقعیت اما این است که ما زیادی مقهور عصر ماهواره شدهایم. وقتی آمار داشتههایمان را از بلندگوهای دشمن بشنویم، دستگاه محاسباتیمان مختل میشود. نسل دستنیافتنی را نسل از دست رفته میپنداریم. نفوذ فرهنگی جدی است، اما القای استحالهی فرهنگی جدیتر است. بنمایهی رشادت و ستمناپذیری هنوز در خمیرهی نسل نو هست. ظواهر شاید عوض شده اما هنوز قلبهای پاک برای اعتلای این خاک میتپد. چون عرصهی اثبات وفاداری نسل غیورِ از جنگ جامانده فراهم نشده، آنها را دستکم گرفتهایم.
وقتی ما زیر بمباران هژمونی رسانهای غرب سنگر گرفته بودیم، دهه شصتیها بیرق دفاع از حرم را برداشتند و دهه هفتادیها جاپای حسین فهمیده گذاشتند. در منظومهی معیوب ادراک ما از چیستی و چگونگی نسل جدید، صدرزادهها و حججیها نه یک جریان زندهی فراگیر، بلکه یک مثال نقض محسوب میشوند. اخبار را اگر درست دنبال کنیم، شهید دهه هشتادی هم داریم. وقتی انقلاب و دفاع مقدس هنوز برای مجاهدان لبنانی و یمنی و سوری الهامبخش است، چرا برای دهه نودیهای میهن خودمان نباشد؟ اینکه در فهم چراییِ تکثیر و توزیع و صدور گفتمان «سلام فرمانده» در باب مهدویت درماندهایم، یعنی نسل غیور جامانده را دستکم گرفتهایم. با همهی کاستیها و سستیها و نادرستیها، به آینده انقلاب باید خوشبین بود حتی اگر لازم باشد برچسب سادهلوحی را به جان خرید.
#سلام_فرمانده
#سوم_خرداد
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
از هشدارهای قبلی کارشناسان فاکتور میگیریم، به هردمبیلی در مجوزهای ساخت و ساز و پایان کار ضریب نمیدهیم، غم و رنج مردم #آبادان را بین خود تقسیم میکنیم، به جمع شدن عابران در اطراف محل حادثه گیر نمیدهیم، با خبر این بحران برخورد سطحی میکنیم تا از عمق فاجعه کاسته شود، از شدت اندوه و عصبانیت رفتار رادیکالی بروز نمیدهیم، سعی میکنیم با رسانههای دشمن مخرج مشترک پیدا نکنیم و از همهی ابعاد این بحران میگذریم اما ...
اما نمیتوانیم از پیوند اصحاب قدرت و ثروت در ابرپروژهی متروپل چشم بپوشیم. عامل اصلی ریزش آسمانخراش آبادان، موریانه بوده است. موریانهای که نمیتواند عهدنامهی اخوت صندلی و پول را بجود، حتما ستونهای متروپل را میبلعد. وقتی تصاویر تندیس و لوحِ افتخار باند ثروت در کنار تصویر باند و قیچی اصحاب قدرت وایرال میشود، آنچه زیر آوار برجِ ویران بجا میماند، اعتماد مردم است. به شکوه پلاسکو قسم #متروپل اگر سقوط کرد، دوباره میسازیمش؛ مواظب باشیم ایمان مردم به نظام سقوط نکند.
#سوم_خرداد
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
🔴دوگانهی سلام فرمانده و متروپل
چند دههزار نفر در ورزشگاه آزادی و حکما چند میلیون نفر در داخل و خارج از کشور از طریق رسانهها #سلام_فرمانده را همخوانی کردند. محتوا عمیقأ ایدئولوژیک، درونمایه به شدت حماسی و ابزار انتقال مفهوم در قالب هنر موسیقی و سرود جمعی بوده است. اجرای برنامههای اقتصادی دولت یا فشار گرانی چه دخلی به این داستان دارد؟ کجای سلام فرمانده طربانگیز و شادیآفرین است که تقارن داستان ورزشگاه آزادی با شب شهادت امام صادق (ع) و ماجرای #متروپل ثلمه به اسلام یا دهنکجی به مردم آبادان باشد؟ سلام فرمانده تقویت باور به اصل مهدویت به عنوان غایت آمال رییس مذهب تشیع است. در کنار زشتیهایی که در پس و پیش ماجرای متروپل آبادان بوده و هست، عالیترین رکن اجتماعی این بحران، همدلی همه مردم ایران (در قالب حضور نیروهای داوطلب برای آواربرداری، اهدای خون، طبخ غذای نذری، عزاداری برای درگذشتگان، مطالبهی عمومی برای مجازات متخلفین و ...) است. بیشک همدردی حاضرین در ورزشگاه آزادی با مردم داغدیده آبادان مقوّم این همدلی بوده، نه مخرب آن.
اگر از جنبه مذهبی به ماجرا نگاه کنیم، حضور خانوادگی مردم در ورزشگاه آزادی از جنس حضور خانوادهها در مراسم اربعین، مراسم عزاداری خیابانی محرم، مراسم احیا در صحنهای رضوی یا حضور زن و مرد در مراسم حج است. هر ازدحامی اختلاط نیست. موضوع تجمع، فضای حاکم بر آن و نوع ارتباط زن و مرد در آن تعیین میکند که با اختلاط شهوانی روبرو هستیم یا اجتماع سالم انسانی. کلاهمان را قاضی کنیم؛ همخوانی سلام فرمانده در آزادی از کدام جنس بود؟! مسأله حضور بانوان در ورزشگاهها برای تماشای مسابقات ورزشی را نیز باید به این مبانی عرضه کرد. معتقدیم مسألهای که نه سیاه است و نه سفید را میتوان با مدیریت درست با کمترین هزینه راهبری کرد.
🔻و اما رسانه ... رسانه میتواند پیوست را به گسست تبدیل کرده و از دل فرصت همنوایی، نفرت اجتماعی بیافریند. داغشدههای مجازی میتواند فرسنگها با واقعیتهای میدانی فاصله داشته باشد. در این ماجرا متاسفانه فضای مجازیِ ول، ماهیت یاغی خود را نشان داده و بخشی از جامعه را دچار دودستگی و تردید و شبهه کرده است. اگر بازیگردان فضای مجازی نباشیم، از رسانه بازی میخوریم. مدیریت افکار عمومی را گاهی یک فِنگ رسانهای به دست میگیرد که هزار قرارگاه مجازی به انضمام رسانهی ملی نمیتواند آن را جمع کند. گاهی بازی سه هیچ برده میدان به جریان رسانه واگذار میشود. توسعهی روابط حقیقی و دیدن واقعیات میدانی به ما کمک میکند تا از غار فضای مجازی و مدیریت شبکههای اجتماعی بیرون بیاییم.
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
#عنکبوت_مقدس جانداریست که در لحظهی صفر تقویم هجری قمری بر دهانهی غار ثور تار تنید تا جانپناه پیامبر آخرالزمان شود. وقتی دوام اسلام به تاری بند بود، حشرهای سُستمنزل محاسبات دنیای کفر را بهم ریخت. حالا که شیعه زیر سایهی امامی قُدسمنزل قوام گرفته، کجا شبپرهای با نیشتر هنر هفتم میتواند بر چهرهی آفتاب هشتم پنجه بکشد؟ پردهی نقرهای را کجا آن یارا باشد که گنبد طلایی را بپوشاند؟ رسانههای زنجیرهای اهل باطل کی میتوانند سلسلهالذهب و عروة الوثقای حق را از هم بگسلانند؟ گنبد طلای مشهد همان درخت طوباست که خدا با دست خود در جان دنیا کاشته و نخل طلای کن همان شجرهی زقوم است که سران ابلیس لای زرورق پیچیدهاند تا رئوس الشیاطین از آن بیرون نزند.
شهر عنکبوتی واقعی همانی است که چند سال آینده را نخواهد دید، آنگاه که مرد عنکبوتی هم دیگر نمیتواند به دادش برسد. قاتل زنجیرهای، غرب وحشی است که زنجیر پاره کرده و شیک و مجلسی نسلکشی میکند و از خون کودکان یمنی و سوری و عراقی در ونیز و برلین و کن فرش قرمز پهن میکند تا تعدادی ناهنرمند از وطن گریخته روی آن اسکی بروند. در قاموس هنر سکولار، حکما سامری چهره ماندگار و هنرمندی مردمی است که گوسالهای را از طلا تراشید و به شعبده جای خدا جا زد و مُشتی گوسفند برای او کف زدند و با او عکس یادگاری گرفتند. تندیس طلایی گوسالهی سامری هم باشد برای آنها که برای فستیوالهای موهن غربی غش و ضعف میروند.
#همه_خادم_الرضاییم
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
لفظ قلم | زهرا محسنیفر
🔴آواز دلفینها و دعای گربهسیاه
بهار سال ۱۳۸۷ و در دوران فترت اصلاحطلبان و دوری آنها از قدرت، معصومه علینژاد خبرنگار روزنامهی اعتماد ملی مقالهای مینویسد و در آن سفرهای استانی رییسجمهور وقت را مورد انتقاد قرار میدهد. او حلقهی مردمی را که به استقبال رئیسجمهور میآمدند و در حمایت از او شعار سرمیدادند و نامهها و عریضههایی همراه میآوردند، به دلفینهای گرسنهی پارک آبی تشبیه میکند که حاضرند آوازی هماهنگ اما ناهمگون سر دهند تا مربی آنها لقمهای غذا برای آنها بیندازد. تشویق دولت به استمرار سفرهای استانی از جانب طرفدارانش را شبیه تشویق تماشاگران پارک آبی میداند که از مشاهدهی سمفونی باشکوه گرسنگی دلفینها به وجد میآیند و کف و سوت میزنند. بعدا مهدی کروبی، صاحب امتیاز روزنامهی اعتماد ملی به دلیل انتشار این مقالهی موهن مجبور میشود از مردم ایران عذرخواهی کند.
دنیا میچرخد و میچرخد و معصومه با دلی مملو از حقد و کینه و عقده نسبت به مردم ایران و جمهوری اسلامی ترک وطن کرده و رسماً اپوزیسیون میشود. در رقابت شدید میان سلطنتطلبها و مجاهدین و براندازان ضد انقلاب و روح الله زم و جمیع اپوزیسیون مفلس برای کسب رضایت آمریکا و سعودی و اسرائیل جهت شل کردن سرکیسه و تخصیص بودجه (بخوانید یک لقمه نان) به فعالیتهای این گروهها، مسیح علینژاد با تمرکز بر اباحهگری و مبارزه با حجاب، کمکم شناخته شده و مورد توجه قرار میگیرد. در میان گلهی گوسفندان، یک بُز اَخفَش سربرمیآورد. با توسعهی شبکههای اجتماعی در دهه ۹۰، مسیح موجسواری خود را ذیل کمپین مجازی «آزادیهای یواشکی» و «چهارشنبههای سفید» ادامه میدهد. او موفق میشود با تعدادی از سیاستمداران غربی مثل پمپئو، بلینکن، زلنسکی و همچنین تَرَکهی پهلوی ارتباط بگیرد و از این طریق پولهای خوبی به جیب بزند.
مسیح که به تازگی از جامعه یهودیان آمریکا کاپ اخلاق گرفته، از وزیر امور خارجه این کشور خواسته که به جمهوری اسلامی (بخوانید مردم ایران) رحم نکند! این خوشرقصی و دم تکان دادن و التماس کردن، ناخودآگاه رفتار آن دلفینهای گرسنه را در ذهن تداعی میکند. #مسیح_علینژاد که از بیماریهای روحی رنج میبرد، برای ارتزاق و بقای خود ناچار است هر روز شعبدهای جدید رو کند و آوازی تازه سر دهد تا مربی تکهای نان جلویش بیندازد. رسم شاه و تلخک همیشه با زمین خوردن دلقک و درآوردن شکلک همراه بوده تا بینوایی به نان و نوایی برسد. مسیح و کمپینها و میتینگهایش را نباید جدی گرفت. به دعای گربهسیاه باران نمیبارد.
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
🔴نه ضعیفه و نه سلیطه، بلکه ریحانه
بازخوانی الگوی سوم زن
جریان تحجر و تفکر سَلَفی هویت زن را در اندرونی منزل خلاصه میکند تا در جامعه آسیب نبیند یا نزند. ضعیفه یا سلیطه برچسبهایی است که این دو تفکر بر پیشانی زن زدهاند. نگاه غربی و جنبش فمنیستی زن را در کف جامعه میخواهد تا نظام سرمایهداری منتفع گردد یا مردسالاری برانداخته شود. جنسیت زدگی یا زدایی دستاورد ویرانگر این رویکردهاست. تحجر، عاطفهی زن را نقطهضعف میبیند؛ سَلَفیت آن را فتنهانگیز میشمارد؛ غرب عاطفه زن را میکُشد و فمنیسم به انکار آن میپردازد.
الگوی سوم زن اما در تعریف نقش اجتماعی و خانگی جنس لطیف از ورطهی افراط و وادی تفریط دامن پیراسته میکند. در این الگو، توجه به توسعهی فردی، مسئولیت خانوادگی و ماموریت اجتماعی، برای زن هویتی سه بعدی میآفریند. موازنهی در این ساحات، هنر زن انقلابی است و مدیریت تزاحم نقشهای سهگانه، کارویژهی حیات اوست. رها کردن هر یک از این ساحات، بیهویتی میآفریند و زن بیهویت لاجرم به فساد کشیده میشود.
الگوی سوم عاطفه را برای جنس لطیف نه پاشنهی آشیل، نه مُهرهی مار، نه بسمل شده و نه بر باد رفته میداند بلکه آن را «امام» میخواند. امامت عاطفهی زن، نخ نامرئی جامهی جامعه و خانواده است که اگر نباشد، بنای بیت بیستون خواهد بود و ردای مدنیت و قبای مدرنیته بر قامت بشر مضحک بلکه منکَر جلوه خواهد کرد. امامت عاطفه اگر به آزرم و حیا مقید شود، حیاتبخش خواهد بود.
در زن الگوی سوم، عاطفه مترادف احساسات نیست. حمایتگری، امدادرسانی، فداکاری، امنیتآفرینی و تسلیبخشی همه از انشعابات عاطفه است که در فقدان اینها جامعه تعالی نمییابد و به تباهی میانجامد و این صفات در زنانگی زن در حد اعلا و به صورت فطری مستتر است. غرب و فمنیست پای زن را برای مسابقه و مبارزه با مرد به اجتماع میکشاند و انقلاب زن را برای پوشش ضعف و پر کردن خلأ صفاتی و رفتاری مرد به میدان جامعه فرامیخواند. در سیطره و شیوع تفکرات فمنیستی، الگوی سوم زن چقدر مصداقیابی، روایتگری و بازتولید شده است؟!
🔻در نشست روایت زنان به میزبانی غرفه حسینیه هنر در نمایشگاه کتاب و قرآن از این منظر به مؤلفههای هویت زنانه پرداختم.
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
لفظ قلم | زهرا محسنیفر
🔴این اخبار زرد پیرامون زندگی سلبریتیهای غربی در رسانههای مجازی فارسیزبان با بسامد بالا منتشر میش
🔻ماراتن دادگاه امبر هرد و جانی دپ بالاخره با پیروزی جانی به خط پایان رسید و جنبش «می تو» هم نتوانست امبر را از دست دزد دریای کارائیب نجات دهد. بریتنی اسپیرز برای بار دوازدهم ازدواج کرده و در آغوش سام اصغری آرام گرفت و این زوج عاشق تا ابد در ویلای لاکچری خود سکنی گزیدند. گروه موسیقی بیتیاس موقتا منحل شد تا پسران کرهای کمی استراحت کنند و دختران ایرانی به درس و مشقشان برسند. پیکه به شکیرا خیانت کرد و کانون گرم خانوادهی آنها از هم پاشید و این زوجستارهی دنیای فوتبال و موسیقی، طلاق را بر قرار ترجیح دادند تا پیکه بدون مزاحم با کیس جدیدش مشغول باشد. یکی از قُلهای توراهی کریس رونالدو و جورجینا رودریگز درگذشت تا فوق ستارهی فوتبال و دوست دخترش مجبور باشند فقط با پنج فرزند زندگی را سوگمندانه ادامه دهند.
این اخبار زرد پیرامون زندگی سلبریتیهای غربی در رسانههای مجازی فارسیزبان با بسامد بالا منتشر میشود.
به مدد فضای مجازی ول، فرآیند الگوسازی از ستارههای غربی و طبخ محصولات ضدفرهنگی برای نوجوانان ایرانی با سرعت مایکروفری انجام میشود و بازتولید الگوهای وطنی و روایتگری شخصیتهای پختهی ایرانی و اسلامی با سرعت فتوسنتزی روی میدهد. در عصر انفجار اطلاعات، وقتی زره نداشته باشیم، ترکشهای بِزِه در تنمان و پارههای تنمان فرو میرود.
🔻در شبکههای اجتماعیِ یله، بجای تسخیر دانش گرفتار مسخرگی در بینش میشویم. وقتی در فضای مجازی ذهن جوان ایرانی مستعمرهی غرب شود، چه نیازی به فتح سرزمین است؟! وقتی از ارتباطات رسانهای دنبال کسب فضائل انسانی نباشیم، حتما فضولات اخلاقی نصیبمان خواهد شد. وقتی دستهی بهتر کنسول بازی مجازی دست غرب است، دست برتر فرهنگ مهاجم هم با آنها خواهد بود. هرزهگردی دختران اسکیتباز در شیراز نتیجهی هرزگردی سیاستهای ما در قبال فضای مجازی است.
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
🔴مهاجر سرزمین آفتاب
درست مقارن با زمانی که هیروشیما و ناکازاکی با سوغات هستهای آمریکا به تلی از خاک تبدیل شده و مردم سرزمین آفتاب تابان، دو بار طلوع خورشید را به نظاره نشستند، خانوادهی یامامورا کمی آنطرفتر در شهر آشیا چشمشان به دیدار کونیکو روشن شد. دختری که نافش را در بحبوحه جنگ جهانی بریدند، کودکیِ خود را در تراژدی جنگ و صلح گذراند. بزرگتر که شد، خدای رب المشارق و المغارب پسری ایرانی را در مسیر زندگی این دختر شرقی قرار داد تا از ناخدایی بودیسم گسسته و به باخدایی اسدالله دلبسته شود. غارتگری عشق کار خود را کرده بود و دختر چشمبادامیِ بودایی، قاپ اسدالله بابایی تاجر ایرانیِ مسلمانِ معتقد را دزدیده بود. جوان ایرانیِ آموزگار که معلم دختر ژاپنی بود، یک سال آزگار دوید و پاشنهی درب خانهی یامامورا را درآورد تا از پدرِ پدرسالار کونیکو بله را گرفت. تاجر ایرانی، این بار با خدا به داد و ستد برخاسته بود تا دختری غیرهمکیش را در زمرهی هدایتشدگان الهی قرار دهد و مزد آن را بعدا از خدای خود دریافت کند. دخترک از چرخهی باطل نیروانا به شهادتین پناه آورد، لباس کیمونو را با حجاب اسلامی تاخت زد، کونیکو را در ژاپن جا گذاشت و با نام «سبا بابایی» به ایران آمد. خدا سیر نفس را برای او با سیر آفاق همراه کرده بود.
نام آقا روح الله که بر سر زبانها افتاد، محبتش پیش و بیش از آن در میان دلها افتاده بود. مهاجر سرزمین آفتاب، پناهندهی سایهسار مهر خمینی کبیر شده بود. سبا که مقلد امام بود، سه فرزند را در گهواره بزرگ میکرد به این امید که روزی سرباز آقا روح الله شوند. بچهها را که به مدرسه فرستاد، مشق فارسی را همراه آنها آموخت و همکلاسی فرزندانش شد. انقلاب که شد، سلمان، بلقیس و محمد استخوان ترکانده بودند و به همراه مادرشان اعلامیههای امام را پخش و در راهپیماییها شرکت میکردند. هنوز دو بهار از انقلاب ۵۷ نگذشته بود که سایهی شوم جنگ تحمیلی بر سر کشور گسترده شد. پسران حاجیه خانم سبا بابایی که بچهمسجدی بودند، هوای جبهه به سرشان زد. سلمان رفت و مجروح برگشت و نوبت محمد شد. برادر کوچکتر کنکور را داد و با بدرقهی مادر راهی فکه شد. خبر شهادتش در والفجر یک پیش از خبر قبولی او در دانشگاه علم و صنعت شهر را گرفت. محمد بابایی قبل از اینکه مهندس متالورژی شود، شهید ایدئولوژی شد تا درس عشق را در کربلای فکه پیش از قیل و قال مدرسه پاس کند. بدین ترتیب کونیکو یامامورا تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس شد و حاج اسدالله بابایی مزد معاملهای که در آشیا با خدا کرده بود، در فکه گرفت تا ردای آبرومند و فاخر پدر شهید بر قامت تاجر پارچه بنشیند.
سبا پیشهی آموزگاری را در پیش گرفت و معلم هنر و زبان انگلیسی دبیرستان دخترانه شد تا راه همسرش را رفته باشد. وقتی همای سعادت روی شانهی او نشست که به دیدار امام خمینی دعوت شد. در دیدار دو نفره، مقابل کوه ابهت و اقیانوس آرامش، مهر سکوت بر لب زده و تنها به پهنای صورت گریسته بود و امام با گفتن «ایدکم الله» او را بدرقه کرده بود. حاجیه خانم دلش به کیفیت این دیدار راضی نشد و با هر لطایف الحیلی که بود، بار دیگر در محضر آقا روح الله حاضر شد و این بار ماجرای زندگی خود و فرزند شهیدش را سیر تا پیاز تعریف کرد و دعای خیر امام را برای خود خرید. بعدها آیت الله خامنهای در کسوت ریاستجمهوری به منزل آنها رفته و همسفرهی مادر شهید شده بود. قبلترها سباخانم مهریهی پنج هزار تومانی خود را به مرحوم اسدالله بابایی بخشیده بود تا خرج فرش مسجد کند. این اواخر او لقب «مادر موزهی صلح ایران» را به خود دید و زنی که از جنگ هیروشیما تا دفاع مقدس را زیسته بود، پیامبر صلح شد. او با قرآن انس داشت و عاشق سورهی حجرات بود. حاجیه خانم سبا بابایی پس از عمری مجاهدت و مهاجرت الی الله دیروز دامن از خاک برچید و در آسمانها میهمان فرزند شهیدش شد. رضوان خدا بر او باد...
منتشر شده در روزنامه فرهیختگان/ ۱۲ تیر ۱۴۰۱
https://farhikhtegandaily.com/universitynewspaper/3631/3/
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648