#نامیرا
توصیه مقام معظم رهبری:
هر كسی میخواهد فتنهی اخیر را بشناسد، این كتاب را بخواند.
خلاصه کتاب:
ماه کمکم از زیر ابری تیره بیرون میآمد. پای برکهای کوچک، آتش بلندی برپا بود و عبدالله بن عمیر و اموهب کنار آتش نشسته بودند و پای سفرهای مختصر شام میخوردند. اسبهای آن دو به درختی در حاشیه برکه بسته بود. تنها صدای هرم آتش و سوختن خس و خاشاک و چوبهای خشک درون آتش به گوش میرسید. اموهب میل چندانی به خوردن نداشت و این را عبدالله درک میکرد، اما به سکوت میگذراند. بیمیلی اموهب کمکم کلافگی او را شدت داد و یکباره از پای سفره برخاست و به کنار برکه رفت و به زانو نشست. به عکس ماه در برکه چشم دوخت. ..
@lahazate_talaei_ketabkhani
راهنمای سفارش کتاب جهت امانت گرفتن ویژه #قمی_ها(البته فعلا)📚📚📚
کتابهای زیر فعلا #امانت گرفته شده اند:
#سلام_بر_ابراهیم۱
#سلام_بر_ابراهیم۲
#نور_الدین_پسر_ایران
#نامیرا
#چایت_را_من_شیرین_می_کنم
#امیر_کبیر
#پندهای_لقمان_حکیم
#پایی_که_جا_ماند
#من_زنده_ام
کتب #رزرو شده
#راهنمای_خانواده
@lahazate_talaei_ketabkhani
سلام به همراهان گرامی
طبق پیشنهاد برخی از اعضا، انشاءلله در طول یک هفته برش های بیشتری از کتاب هفته قرار داده می شود.
فلذا این هفته و هفته آینده، به بررسی کتاب زیبا و عبرت آموز #نامیرا که مطالعه آن در #ماه_محرم خالی از لطف نیست، می پردازیم.
ممنونیم از همه دوستانی که با نظرات مفیدشون به ارتقاء کانال کمک میکنند.
@lahazate_talaei_ketabkhani
#معرفی_کتاب_از_لیست_کتب_کانال
#نامیرا
#صادق_کرمیار
یکی از بهترین و برجستهترین نکات در ارتباط با این کتاب، ترسیم فضای #فتنهگون قبل از وقوع حادثه عاشوراست. درواقع نامیرا یک دوره #فتنه_شناسی کامل است که به مخاطبش نشان میدهد که چگونه در شرایط پیچیده و غبارآلود فتنه، حق و باطل چگونه جابهجا میشوند و حتی بزرگترین سرداران و مبارزان اسلام نیز نسبت به راه امام حسین(ع) و هدف او از مقابله با یزید دچار تردید میشوند! تا آنجا #مقام_معظم_رهبری در یکی از دیدارهای خصوصی خود در ارتباط با این کتاب فرموده بودند: «هر کسی میخواهد #فتنه_اخیر را بشناسد، این کتاب📚 را بخواند.»
@lahazate_talaei_ketabkhani
#نامیرا
✂️ #برش_کتاب📚
داستان برخی از مسئولین ما!
ابوثمامه وقتی این سخن را شنید، خیالش از سوی عمرو آسوده شد. جمله آخر را گفت و رفت:
«به پسر زیاد بگو، عمر حکومت یزید کوتاه تر از آن است که او بخواهد خون خود را به پای او هدر دهد!»
و ابن اشعث با کینه ای پنهان به او نگریست که دور می شد. عمرو با لبخندی ظفرمند به ابن اشعث نگریست. ابن اشعث نگاه خود را از ابو ثمامه به عمرو چرخاند. عمرو گفت: «می بینی که اکنون حق آشکار شده و با همه ی خاندانش در راه کوفه است.»
ابن اشعث گفت: «حق آن است که تو با تدبیر عمل کنی!» بعد با دست به سمتی اشاره کرد که ابو ثمامه رفته بود و گفت:
«کسانی که از حکومت نصیبی ندارند و بر کنارند، از حقوق پایمال شده ی مردم سخن می گویند، هنگامی که نصیبی از حکومت می برند و بر کاری گمارده می شوند، فقط بر ثروت خود می افزایند.»
و اغواگر به عمرو نزدیک تر شد:
«اما تو هنوز پسر زیاد را نشناخته ای! او دوستانش را بسیار دوست می دارد و مردی بسیار بخشنده است که تا تو را از مال بی نیاز نکند، دست از تو برنمی دارد.»
عمرو عصبی گفت:
تو می خواهی مرا به بخشش های عبیدالله بفریبی، در حالی که آن چه حسین بن علی به من می بخشد، بسیار با ارزش تر از چیزی است که تو به آن دل خوش کرده ای!»
عمرو به تندی وارد خانه شد و این اشعث ناکام دندان بهم سایید...
خدایا به حق امام حسین(ع) عاقبت بخیرمان بفرما🙏
@lahazate_talaei_ketabkhani
#نامیرا
✂️ #برش_نامیرا📚
#قسمت_اول1⃣
ام ربیع برخاست و گفت:" پدرت سفارش کرده که هرگز به شام نروی! "
ربیع گیج و مبهوت گفت: " این چه سفارشی است؟! پدرم با چه کسی دشمنی داشته که ... "
ام ربیع بغض آلود گفت: " او را کشتند، چون از #علی برائت نجست! "
@lahazate_talaei_ketabkhani
#نامیرا
در «نامیرا» است که میفهمی بخشی از انبوه مردمی که به امام نامه نوشتند حضور امام را برای #منافع_شخصی😭 خود میخواستند و هرکسی تنها به فکر آن بود که طایفه خویش را به قدرت برساند و آمدن امام تنها بهانهای بود برای اینکه بتواند قدرت را از دست حاکم یزید خارج کنند و خود به حکمرانی کوفه و دیگر مناطق اسلامی برسند. کرمیار در این کتاب در خلال جریان اصلی داستان، عشق شکل گرفته میان دو جوان مسلمان را نیز نشان میدهد که هر دو محب علی و اولاد او هستند ولی آنها نیز در این مسیر و در شرایط غبراآلود فتنه دچار تردیدهایی میشوند که در نهایت باید برای آن راه حلی پیدا کنند.
@lahazate_talaei_ketabkhani
#نامیرا
✂️ #برش_نامیرا📖
#قسمت_دوم2⃣
ماه کمکم از زیر ابری تیره بیرون میآمد. پای برکهای کوچک، #آتش_بلندی برپا بود و عبدالله بن عمیر و اموهب کنار آتش نشسته بودند و پای سفرهای مختصر شام میخوردند. اسبهای آن دو به درختی در حاشیه برکه بسته بود. تنها صدای هرم آتش و سوختن خس و خاشاک و چوبهای خشک درون آتش به گوش میرسید. اموهب میل چندانی به خوردن نداشت و این را عبدالله درک میکرد، اما به سکوت میگذراند. بیمیلی اموهب کمکم کلافگی او را شدت داد و یکباره از پای سفره برخاست و به کنار برکه رفت و به زانو نشست. به عکس ماه در برکه چشم دوخت. ..
@lahazate_talaei_ketabkhani
#نامیرا
✂️ #برش_نامیرا📚
#قسمت_چهارم4⃣
انس بی آنکه به عبدالله نگاه کند، از #گودال بیرون آمد و گفت:
" ترسی از شما ندارم، چه مشرک باشید و چه حرامی یا مسلمان؛ چرا که به زودی مشرکان و حرامیان و مسلمانان هم پیمان می شوند تا در همین بیابان و همین #گودال #بهترین_بنده_خدا و فرزند رسولش را بکشند و به کشته اش پای فشانی کنند. "😭😭😭
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
@lahazate_talaei_ketabkhani