eitaa logo
لاله های ایل لری جنوب کرمان
312 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
167 ویدیو
30 فایل
شهدای ایل لری جنوب استان کرمان کانال معرفی ستارگان ایل لری دیار مالک ارتباط با ما از طریق آیدی زیر: @Mapsh66
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید محمد ستوبر اوایل تابستان ۱۳۴۷ در منطقه ی عشایرنشین جنوب شهرستان بافت، از پدر و مادری به نام های عزت الله و شهربانو، محمد به دنیا آمد. دوران کودکی را در محیط کوه و بیابان و زندگی بی آلایش عشایری سپری کرد. پدرش، محمد را در۷ سالگی جهت فراگیری قرآن کریم پیش سید فرج الله گلسرخی از سادات باکرامت و انقلابی فرستاد. ایام نوجوانی محمد مصادف با مبارزات مردم انقلابی ایران بود و محمد نیز متاثر از فضای این ایام، نفرت ازظلم و فساد رژیم پهلوی و عشق به امام و آرمان های الهی مردم در دلش نهادینه شد. محمد در سال ۱۳۶۲ برای نیل به اهداف بلند یاری ازدین و ارزش های الهی جذب سپاه پاسداران شد و سال ۶۴ به جبهه اعزام شد و در واحد تخریب لشکر ۴۱ ثارالله مشغول فعالیت شد. درجریان عملیات کربلای۴، محمد که قهرمانانه با دشمن بعثی در نبرد بود و نیروهای دشمن را تعقیب می کرد به شهادت رسید و پیکر مطهرش پس از۳۳ ماه، شناسایی شد و درگلزار شهدای گنجان در کنار سایر همرزمانش آرام گرفت. یکی ازهمرزمانش نقل میکند: شب عملیات کربلای ۴، محمد نبرد به یاد ماندنی از خود به نمایش گذاشت. آخرین بارکه اورا دیدم می گفت به طرف پل بروید پل را بزنید معطلش نکنید. اگر به پل می رسیدیم و آن را می زدیم نیروهای عراقی به محاصره در می آمدند. محمد نزدیکی های پل که تلاش می کرد خودش را به پل برساند با آرپیجی عراقی ها به شهادت رسید. @laleha_lori_kerman
شهید عباس شمس الدینی عباس، در سال ۱۳۴۳ درمنطقه رابر به دنیا آمد. نام پدرش این عزیزصبرعلی است. عباس خواندن ونوشتن را در حد مکتبخانه های قدیم آموخت. دوران نوجوانی مددکار پدر درامور عشایری گردیدو شغل عشایری و دامداری را پیشه کرد . خدمت سربازی را در ارتش جمهوری اسلامی گذراند و پس از اتمام خدمت سربازی بالبیک به فرمان حضرت امام(ره) به عنوان بسیجی عازم جبهه ها شد و در عملیاتهای مختلف ، دلاوریهای زیادی به نمایش گذاشت و بارها درد جراحتها را به جان خرید. پس از اتمام جنگ، در سال ۱۳۶۷ زدواج کردو سرانجام در تاریخ ۱۴/۷/۷۴ حین انجام ماموریت در منطقه رابُر به شهادت رسید. از این شهید سرافراز یک دختر و یک پسر به یادگار مانده است. فرازی از وصیتنامه شهید عباس شمس الدینی: خدمت مادر عزیزم سلام می کنم و از زحمات و رنجهایی که برای من کشیده و قادر به جبران آنها نیستم امیدوارم مرا حلال کند. بدانید اگر من کشته شدم انگیزه ام رضای خدا بوده است از ابتدا در هر کاری هدفم فقط رضای خدا بوده است. تمام وجود را در اختیار جمهوری اسلامی گذاشتم تا بتوانم به اسلام و میهن خدمت کنم. همسرم رنجهایی را که بخاطر من در زندگی تحمل نمودی شرمنده ام و امید جبران دارم، مانند سایر همسران شهدا صبور و متحکم باشید. @laleha_lori_kerman
شهیدکرامت شمس الدینی (خانجان) در سحرگاه ماه رمضان سال ۱۳۲۸، درخانه مذهبی خانجان و سکینه در منطقه عشایری جنوب شهرستان بافت دیده به جهان گشود. پدر بزرگش ملا مرید از مردان نامدار ایل لری بود که دو جلد قران کریم و چند جلد کتب مذهبی از جمله نهج البلاغه را رونویسی کرد که در نوع خود بی نظیر است. کرامت در مکتب خانه پدر بزرگش قرآن را فراگرفت و حافظ چند جزء قرآن کریم شد. با اوج گیری مبارزات مردمی علیه رژیم شاه، کرامت به صفوف مبارزه پیوست و در راهپیمایی ها و برنامه های انقلابیون حضور موثری داشت با پیروزی انقلاب در لبیک به ندای امام به محض تشکیل سپاه پاسداران به عضویت این نهاد انقلابی در آمد و به جنگ سوداگران مرگ و اشرار مسلح استان کرمان و ضد انقلاب در منطقه کردستان شتافت و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان در عین حال که خود را ملزم به شرکت در عملیاتهای دفاع مقدس می دانست، از فعالیت در عرصه های فرهنگی و عقیدتی خصوصاً تلاش در جهت ارتقاء بنیه ی فرهنگی و اعتقادی مذهبی جوانان عشایر غافل نبود. سرانجام در سحرگاه 8 آذرماه سال 60 در عملیات طریق القدس و در خط مقدم جبهه بستان مجروح و 8 روز بعد در بیمارستان شیراز به فیض شهادت نائل آمد. فرازی ازوصیت نامه: پدر ومادر عزیزم شما مرا تربیت نموده و بخاطر من رنج های بسیاری تحمل نمودید ولی به شما بشارت می دهم راهی را که انتخاب نموده ام ان شاالله راه ائمه اطهار وشهدا است از شما می خواهم که اولا مرا ببخشید و حلال کنید وثانیا در شهادتم بی تابی نکنید، با روحیه بسیار عالی و تکیه بر نیروی ایمانتان الگویی برای پدر ومادرهای دیگر باشید و صبر را پیشه خود سازید.
شهیدکرامت شمس الدینی ( حسین) سال ۱۳۳۹ ، کرامت ازپدرو مادری به نام های حسین و دل آرام به دنیا آمد . او دو ساله بود که پدرش را پس از مدتها دست و پنجه نرم کردن با بیماری ازدست داد و پدر ، کرامت و مادرش را با دنیایی از مشقت ها و سختی های زندگی عشایری تنها گذاشت. مادر از جان مایه گذاشت تا کودک ، نبود پدر را کمتر احساس کند و اورا به مکتبخانه فرستاد تا قرآن و سواد یاد بگیرد. روزها یکی پس از دیگری گذشت تا اینکه کرامت نان آور خانه و یک جوان رشید شد و مادر ، شاد ازاینکه دسترنج سالهای سختی اش را ببیند ولذت ببرد اما شیپور جنگ نواخته شد ومادر، یگانه پسر خود را جهت اعزام به منطقه عملیاتی بدرقه کرد و کرامت نیز همچون هزاران جوانمرد که از دورافتاده ترین نقاط کشور به فرمان حضرت امام(ره) عازم جبهه ها شده بودند در تاریخ ۱۸/۲/۱۳۶۰ به اتفاق تعدادی از جوانان ایل لری در آبادان مشغول دفاع از عزت و شرف و خاک کشور شد. او پس از دفاعی جانانه و موثر در تاریخ ۷/۵/۱۳۶۰ در کوی ذوالفقاریه آبادان جانش را فدای آرمان های اسلام و انقلاب کرد ، پیکر مطهر شهید کرامت در روستای نمونه و شهید پرور گنجان آرمیده است. شجاعت و بیباکی ، تقوا و بصیرت سیاسی وتشخیص خط ناب امام و انقلاب ازمهمترین ویژگی های این شهید عزیز است . این عزیز در آخرین وداع با مادرش ازاو می خواهد تا این پیام را به تشییع کنندگانش برساند : عملهایتان نیک باشد، تقوا داشته باشید، دنبال روزی حلال بروید. به مادرش توصیه کرد : لباس سیاه نپوشد و قلبا به شهادتش افتخار کند تا دشمن شاد نشود. @laleha_lori_kerman
شهید عیسی شمس الدینی يكم تير 1349، در شهرستان رابر متولد شد. پدرش محمد و مادرش نسيمه (فوت 1365) نام داشت. تا پايان مقطع ابتدايي درس خواند، به عنوان جهادگر در جبهه حضور يافت. بيست‌ و ‌‌هشتم مرداد 1367، در رودخانه بهمن‌شير آبادان غرق شد و به شهادت رسيد. مزار وي در گلزار شهداي روستای گنجان تابعه شهرستان رابر واقع است. شهید در خانواده ای مستضعف دیده به جهان گشود. پس از طی دوران طفولیت در کانون گرم خانواده در هفت سالگی قدم به مدرسه گذاشت. تا از بوستان علم و ادب گلی بچیند. شهید به دلیل فقر شدید مالی و محرومیت اقتصادی مقدور به ادامه تحصیل نگردید و پس از اتمام تحصیلات ابتدایی از رفتن به مدرسه خودداری نمود. در نتیجه تصمیم گرفت تاهمدوش پدر در کارهای کشاورزی و باغبانی کار کند ودر تهیه مخارج خانواده سهیم باشد. خصوصیات زیبای اخلاقی این شهید گرانقدر و فرزند انقلاب زبانزد خاص و عام بود. اخلاقی نیکو داشت و میان اهل روستا و دوستان و آشنایان به مهربانی مشهور بود. عشق و علاقه اش به انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران قابل توصیف نبود. همین شور و اشتیاق باعث گردید تا در سال 65 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آید و به جبهه های حق علیه باطل اعزام گردد. پس از بازگشت از جبهه به نیروهای تلاشگر و برادران جهادی پیوست و درجهاد سازندگی در قسمت عمران و آبادانی ایران اسلامی مشغول شد. بعد از مدتی فعالیت در این نهاد انقلابی مجددا عازم جبهه های جنگ شد. سرانجام به فیض عظمای شهادت نائل آمد. روحش شاد و راهش پررهرو باد. @laleha_lori_kerman
شهیدسهراب شمس الدینی سهراب در سال ۱۳۴۶در از پدر و مادری به نام های خانجان و سکینه فرزند پسری به دنیا آمد که نام سهراب را برایش انتخاب کردند. وی در دامان پدر و مادری زحمت کش و دیندار تربیت شد و قبل از اینکه به سن سربازی برسد دو بار در سالهای ۶۱ و ۶۲ در کسوت نیروهای داوطلب بسیجی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و در تاریخ ۱۸/۲/۱۳۶۵ به عنوان پاسدار وظیفه در لشکر ۴ ثارالله مشغول خدمت شد و نهایتا درتاریخ ۲۰/۲/۱۳۶۶ در منطقه فاو با انفجار گلوله خمپاره به آرزوی دیرینه اش شهادت رسید وپیکر مطهرش درگلزار شهدای روستای گنجان آرمید . این عزیز به شوخ طبعی و خنده رویی دربین رزمندگان مشهور بود که شیرین کاری های او هنوز درخاطره همرزمانش باقی مانده است. از این شهید عزیز یک فرزند دختر به یادگار مانده است. بخشی از وصیینامه شهید سهراب شمس الدینی: پروردگتار تو را ستایش می کنم که به من توانایی دادی تا بتوانم خدمات گذار دین تو باشم. جانی را که به من داده ای امانت است و به جبهه آمده ام تا این امانت را به تو برگردانم. پدر و مادر مرا ببخشید که نتوانستم فرزند شایسته ای برای شما باشم ولی امیدوارم که باشهادتم گوشه ای از محبت شما را جبران کنم و به برادرانم توصیه می کنم که نگذارید اسلحه ام بر زمین بماند. @laleha_lori_kerman
شهید کاظم شمس الدینی يكم خرداد ماه 1357 در روستاي دژدان از توابع شهرستان رابرمتولد شد. پدرش هدايت الله و مادرش جيران نام داشت. تا پايان مقطع متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. شاغل نيروي انتظامي بود. بيستم آبان 1382 در بلوك جيرفت كرمان بر اثر درگيري با اشرار به شهادت رسيد. مزار وي در زادگاهش واقع است. @laleha_lori_kerman
شهید درویش شمس الدینی سال 40 در یکی از مناطق ییلاقی حومه شهرستان رابر در خانواده ای مذهبی و متدین، فرزندی بدنیا آمد که پدرش مقصود، نام درویش را برایش انتخاب کرد او به دلیل عدم دسترسی به امکانات آموزشی، قرآن را نزد ملای مکتب خانه فرا گرفت فقر مالی خانواده او را مجبور کرد از ۱۲ سالگی آستین بالا بزند و برای کمک به معیشت خانواده کار کند او به شهر کرمان عزیمت کرد و در کارخانه سیمان کرمان مشغول کار شد. درویش روزها کار می کرد و شبها پوستر و اعلامیه های امام را در سطح شهر پخش می کرد و هر موقع به شهرستان می آمد کوله باری از اعلامیه ها و رساله حضرت امام ره را با خودش به ایل می آورد و هیچ ابایی از خطرات احتمالی در این مسیر نداشت و فعالانه در راهپیمایی ها و جلسات انقلابیون شرکت میکرد. در سال 58 ازدواج کرد و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان عازم خدمت مقدس سربازی شد و پس از گذراندن اموزش های لازم در پادگان ۰۵ کرمان، عازم جبهه آبادان شد و پس از ماهها دفاع جانانه از کیان کشور اسلامی سرانجام۲/۱/۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین در منطقه دشت عباس به درجه رفیع شهادت نایل امد بعد از ۹ روز که جسدش زیر چکمه های عراقیها ماند برای همیشه در گلزار شهدای روستای نمونه و شهید پرور گنجان آرمید. بخشی ازوصیت این عزیز بسیار خواندنی است: «حال که انقلاب اسلامی می رود تا به انقلاب جهانی حضرت بقیه الله متصل شود و تا آخرین قطرات خونمان در مقابل زورگویان خواهیم ایستاد. تا وجبی از خاک ایران در اشغال بیگانگان باشد صحنه مبارزه را ترک نخواهیم کرد. ما پیروزیم، ما حاکمان روی زمین خواهیم بود این حرف سرباز درویش شمس الدینی نیست وعده خداوند است.» «پدرم : –مهریه همسرم را بیشتر از آنچه هست بپردازید ، از اموالش خرج کرده ام. – هزار تومان خمس گردنم است بپردازید –سالی یک بار از اموال و دارائیم برای حضرت اباعبدالله الحسین (ع) مجلس عزا بگیرید.» @laleha_lori_kerman
شهید درویش شمس الدینی سال 40 در یکی از مناطق ییلاقی حومه شهرستان رابر در خانواده ای مذهبی و متدین، فرزندی بدنیا آمد که پدرش مقصود، نام درویش را برایش انتخاب کرد او به دلیل عدم دسترسی به امکانات آموزشی، قرآن را نزد ملای مکتب خانه فرا گرفت فقر مالی خانواده او را مجبور کرد از ۱۲ سالگی آستین بالا بزند و برای کمک به معیشت خانواده کار کند او به شهر کرمان عزیمت کرد و در کارخانه سیمان کرمان مشغول کار شد. درویش روزها کار می کرد و شبها پوستر و اعلامیه های امام را در سطح شهر پخش می کرد و هر موقع به شهرستان می آمد کوله باری از اعلامیه ها و رساله حضرت امام ره را با خودش به ایل می آورد و هیچ ابایی از خطرات احتمالی در این مسیر نداشت و فعالانه در راهپیمایی ها و جلسات انقلابیون شرکت میکرد. در سال 58 ازدواج کرد و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان عازم خدمت مقدس سربازی شد و پس از گذراندن اموزش های لازم در پادگان ۰۵ کرمان، عازم جبهه آبادان شد و پس از ماهها دفاع جانانه از کیان کشور اسلامی سرانجام۲/۱/۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین در منطقه دشت عباس به درجه رفیع شهادت نایل امد بعد از ۹ روز که جسدش زیر چکمه های عراقیها ماند برای همیشه در گلزار شهدای روستای نمونه و شهید پرور گنجان آرمید. _._._._._🌷♡🌷_._._._._ به کانال در ایتا بپیوندید👇 🆔 @laleha_lori_kerman
شهید مهدی شمس الدینی فرزند زیادعلی مهدی، سال ۱۳۴۲به دنیا آمد، پدرش حاج زیادعلی از مردان نامدار و متدین است و مادرش صدیقه نام دارد . دوران کودکی مهدی متاثر از محیط مذهبی خانواده وتحصیل در مکتب خانه های مرسوم آن زمان است . مهدی، از کودکی به واجبات اهمیت می داد و اهل کار وتلاش بود. در سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و ۲ ماه بعد در کسوت داوطلب بسیجی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و پس از حضوری کوتاه ولی موثر سر انجام در عملیات کربلای ۴، همانطور که بارها از آرزویش سخن به میان آورده بود به فیض شهادت رسید و پیکر پاکش در روستای گنجان به خاک سپرده شد. بخشی از وصیت نامه : پدر و مادر، همسر و برادارن و خواهران عزیزم اگر خداوند متعال شهادت را نصیبم کرد صبور باشید، مادرم فاطمه گونه باش، خواهرانم زینب وار باشید همسرم از اینکه مدتی در کنار من زندگی کرده ای {از قصورات احتمالی} عذر خواهی می کنم. براداران عزیزم امام را تنها نگذارید پشتیبان اسلام و کشور عزیزمان باشید. از همه اقوام، خویشان و دوستان حلالیت می طلبم. @laleha_lori_kerman
شهید قاسم شمس الدینی  در سال ۱۳۴۵به دنیا آمد و در دوران سخت جنگ تحمیلی در جبهه‌های حق علیه باطل حضور یافت. این جوان رشید در تاریخ ۵ اردیبهشت ماه  سال  ۱۳۶۶ به درجه رفیع شهادت نائل آمد و افتخاری برای دیار خودو شهرستان رابرشد. شهید قاسم شمس الدینی  در منطقه علمیاتی ماووت عراق به شهادت رسید و نام خود را در دفتر ۳۵۰ شهید گلگون کفن شهرستان رابر ثبت کرد. @laleha_lori_kerman
شهید قربانعلی شمس الدینی قربانعلی ، بهار سال ۱۳۳۲ در روستای آبدر از توابع شهرستان رابر ازپدر ومادری به نام های همتعلی و زیبا به دنیا آمد. دلبستگی مادر به اهل بیت (ع) بخصوص حضرت سیدالشهدا (ع) بستری شد تا عشق عاشورایی و کربلایی با جان وی آمیخته گردد. قربانعلی مهرماه ۱۳۵۲ با دخترعمویش ازدواج کرد، این ایام زندگی او مقارن شده بود با اعتراضات مردمی علیه رژیم مفلوک پهلوی، راهپیمایی های شهر کرمان به طور خاص، تجمعات مردمی مسجد جامع در روزهای داغ انقلاب اسلامی جایگاهی بود که حضور قربانعلی در آنها محسوس بود .. سال ۱۳۶۳ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب درآمد، سپاه به دلیل نیازی که به حضور او در شهرستان داشت حاضر نمی شد اورا آزاد کند. سرانجام موفق شد سه ماه ماموریت جبهه بگیرد و در چهارم اردیبهشت ۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی ماووت عراق با اصابت ترکش خمپاره به درجه بلند شهادت رسید . از شهید عزیز قربانعلی سه فرزند پسر به یادگار مانده است . فرازی ازوصیت نامه شهید قربانعلی شمس الدینی: سپاس خدایی که ما را در زمانی قرار داد که زنده بودن و مردن هر دو در جهت رضای خداوند است اگر زنده باشم زیر پرچم جمهوری اسلام و اگر جانم را از دست بدهم جای بسی خوشبختی است . من با اراده شخصی و میل خودم راهی جبهه شدم و همین قدر که در زمره ی پاک باختگان راه حق و در کنار شهدا قرار بگیریم خوشحالم . سفارشم به بستگان ، اقوام و همه ملت این است که قدرشناس خون شهدا و حافظان نظام باشند و در این راه سهل انگاری نکنند . @laleha_lori_kerman
شهید خدارحم شمس الدینی يكم‌ فروردين 1336، در ‌شهرستان رابر به دنيا آمد. وی تا پايان مقطع متوسطه ‌‌تحصيل‌ نمود. سال 1361، ازدواج ‌كرد و صاحب پنج پسر شد. پاسدار بود که به جبهه اعزام شد و سرانجام در دوازدهم اسفند 1371، در بافت هنگام ماموریت در درگيري ‌با اشرار بر اثر اصابت گلوله شهيد شد. قسمت هایی از وصیت نامه شهید "خدارحم شمس الدینی" را مرور کنیم: به نام خدا و به یاد اولیا و انبیائش و سلام بر امام امت و امت شهیدپرور با سلام بر حافظان انقلابش رزمندگان دلیر اسلام و سلام بر ارواح طیبه شهدا و شهیدان زنده و سلام بر پدر و مادرم و سلام بر خانواده خوب و مهربانم. خدایا خوش دارم مجهول و گمنام در کربلای ایران جان خود را از دست بدهم و آرزویی در تلاش آن بودم برسم و بدنم تکه تکه شود تا قبری از این زمین اشغال نکنم و هیچ کس مرا نشناسد و هیچکس به یادم نباشد. خدایا چه خوش است دست از جان شستن و دنیا را طلاق دادن و با مستکبران و ستمگران جنگیدن و به استقبال شهادت رفتن. خدایا مرا ببخش گناهانی مرا احاطه کرده خود از آن آگاهی نداشتم، بارالها به درگاهت شکر می کنم که مرا همنشین محرومین و مستضعفین قرار دادی و سعادت حقیقی را نصیبم کردی و با حسینیان همراه در جبهه اسلام راه دادی و از لهویات دنیا به انوار الهی سوق دادی و در زمره کسانی که در راه تو نبرد می کنند قرار دادی. @laleha_lori_kerman
لاله های ایل لری جنوب کرمان
شهید خدارحم شمس الدینی يكم‌ فروردين 1336، در ‌شهرستان رابر به دنيا آمد. وی تا پايان مقطع متوسطه ‌‌تح
شهید خدارحم شمس الدینی يكم‌ فروردين 1336، در ‌شهرستان رابر به دنيا آمد. وی تا پايان مقطع متوسطه ‌‌تحصيل‌ نمود. سال 1361، ازدواج ‌كرد و صاحب پنج پسر شد. پاسدار بود که به جبهه اعزام شد و سرانجام در دوازدهم اسفند 1371، در بافت هنگام ماموریت در درگيري ‌با اشرار بر اثر اصابت گلوله شهيد شد. قسمت هایی از وصیت نامه شهید "خدارحم شمس الدینی" را مرور کنیم: به نام خدا و به یاد اولیا و انبیائش و سلام بر امام امت و امت شهیدپرور با سلام بر حافظان انقلابش رزمندگان دلیر اسلام و سلام بر ارواح طیبه شهدا و شهیدان زنده و سلام بر پدر و مادرم و سلام بر خانواده خوب و مهربانم. خدایا خوش دارم مجهول و گمنام در کربلای ایران جان خود را از دست بدهم و آرزویی در تلاش آن بودم برسم و بدنم تکه تکه شود تا قبری از این زمین اشغال نکنم و هیچ کس مرا نشناسد و هیچکس به یادم نباشد. خدایا چه خوش است دست از جان شستن و دنیا را طلاق دادن و با مستکبران و ستمگران جنگیدن و به استقبال شهادت رفتن. خدایا مرا ببخش گناهانی مرا احاطه کرده خود از آن آگاهی نداشتم، بارالها به درگاهت شکر می کنم که مرا همنشین محرومین و مستضعفین قرار دادی و سعادت حقیقی را نصیبم کردی و با حسینیان همراه در جبهه اسلام راه دادی و از لهویات دنیا به انوار الهی سوق دادی و در زمره کسانی که در راه تو نبرد می کنند قرار دادی. پدر و مادرم سلام امیدوارم سلام فرزندتان را بپذیرید و از کشته شدن فرزند خود در راه خدا ناراحت و غمگین مباشید زیرا راه خدا را شناخته بودم و از اینکه سالها باعث رنج و زحمات شما بودم امیدوارم مرا ببخشید و من نتوانستم حقوق والدین خود را ادا کنم پس عاجزانه می خواهم مرا حلال کنید ولی به شما اطمینان می دهم که تحمل داغ فرزندتان یکی از بزرگترین عبادات است. (والدین خوبم من نمونه ام من به حیات رسیده ام من اوج گرفتم و به ملکوت اعلی پیوستم) به یاد من گریه نکنید به یاد حسین(ع) گریه کنید. سخنی با همسر مهربانم: امیدوارم شما مرا ببخشید زیرا در این مدت کوتاه همسر خوبی برای شما نبودم اگر سخنی یا رنجشی از من دیده اید که مایه رنجش شما شده باشد بخاطر خدا مرا ببخش همسرم دوست نداشتم از شما و دو فرزندم جدا شوم ولی چه باید کرد باید در راه آزادی اسلام و خون و شهادتها بسیار خواهیم داد. دو کودک خردسال میثم و محسن را خوب تربیت کن که باید حسینی تربیت شوند و بدان جهاد تو تربیت میثم و محسن است تا خود را آماده کنند برای دفاع از اسلام و قرآن و مستضعفین و از خداوند می خواهم به شما صبر بزرگی عنایت بفرماید. پدر و مادرم خانواده ام را سپردم به شما و آنها را به آغوش خود بگیرند زیرا میثم و محسن دیگر بابا ندارند و سرپرستی آنها را به عهده خود بگیرید، اگر جسدم بدست شما نرسید ناراحت نباشید و اگر رسید هر کجا خود شما صلاح دانستید دفنم کنید اگر جسدم نرسید شما هیچگونه قبری برایم درست نکنید از برادرانم و خواهرانم می خواهم مرا ببخشند و مرا حلال کنند. در پایان شما را به تقوی جویی دعوت می کنم. از برادرانم می خواهم حالا که لشکریان اسلام به رهبری امام امت و فرماندهی امام زمان بسوی الله پیش می رود اسلحه افتاده مرا بردارید و در هر زمینه ای می توانید در راه خدا و پیروزی اسلام قدم بردارید. مسائل اسلام را کوچک مشمارید (نماز، روزه، خمس، جهاد، زکات) را انجام دهید و از همه شما خداحافظی می کنم و شما را به خدا می سپارم. @laleha_lori_kerman
شهیدعلی شمس الدینی ( احمد) هشتم آذرماه سال ۱۳۴۷ در دامان پاک روستا زاده نجیب اولین فرزند خانواده شمس الدینی در شهر کرمان پا به عرصه وجود گذاشت. عشق وافر احمد وهمسرش به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام خصوصا امام اول شیعیان حضرت علی(ع) باعث نام گذاری کودک به نام علی شد. دوران کودکی او در محیط مذهبی خانو اده سپری شد تحصیلات ابتدایی را در شهر کرمان به پایان برد، تحصیلات ر اهنمایی علی مقارن می شود با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشور مان بود، برای حضور در جبهه لحظه شماری می کرد. به دلیل جثه کوچک و کمی سن از اعزامش خوداری کردند تا این که ،پائیز ۱۳۶۴ او جواز حضور در جبهه های دفاع از کیان اسلام را گرفت و سر انجام شامگاه پانزدهم تیرماه ۱۳۶۵در ارتفاعات قلاویزان به فیض عظیم شهادت نایل آمد. دست نوشته هایی از این شهید عزیز: جوانان بشتابید ، با مهر خمینی در دل و شور حسینی در سر و بجنگید، عزت ابدی و سربلندی دنیوی درو کنید. خداوندا ! دل به تو سپرده ام واز تمامی زرو زیور دنیا دل بربسته ام یاریم کن تا بنده ی لایق و پیرو راستین حسین بن علی (ع) ، سرور و سالار شهیدان ، باقی بمانم. خداوندا اجازه نده زرق و برق دنیا ذره ای در عز م استوار و اراده آهنین این بند ه عاصی و ناچیز خللی ایجاد کند. خدایا ! پروردگارا ! می دانم لایق شهادت نیستم اما آنقدر تضرع و زاری می کنم و آنقدر چهار ده معصو م (علیهم السلام )را واسطه قرار می دهم تا گناهانم ر ا ببخشایی و مورد لطف و ر حمت بی انتهایت قرار گیرم و لیاقت نوشیدن جام شهادت ر ا پیدا کنم . @laleha_lori_kerman
شهید جانمراد شمس الدینی سال ۱۳۴۳ درمنطقه عشایر نشین حومه ی شهرستان رابُر درخانواده مذهبی مرید و همایون، کودکی زیبارو چشم به جهان گشود، نام کودک را جانمراد گذاشتند. وقتی این کودک به سن ۷ سالگی رسید، پدرش او را به مکتب خانه فرستاد. سن نوجوانی جانمراد مصادف با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی «ره» بود وجانمراد ازآنجا که به شرکت دربرنامه های انقلابی ومذهبی علاقه ی وافری داشت با شرکت دراین مجالس روح وفکر خودرا برای دفاع از دین وآرمان های حضرت امام «ره» آماده کرد . با شروع جنگ تحمیلی ، جانمراد به جبهه ها اعزام شد وبه عنوان تخریبچی لشکر۴۱ ثارالله ، دربیشتر عملیات های دفاع مقدس حضور موثروپررنگی داشت ، درطی حضور در جبهه ، چندین بار مجروح شد و علی رغم عدم بهبودی کامل ازهمان بیمارستان به جبهه برمی گشت. جانمراد ،در سال ۱۳۶۳ با دختری ازاقوام خویش ازدواج کرد که حاصل این ازدواج ، فرزند دختری است که هم اکنون در کسوت پزشک ، در حال خدمت به جامعه است . شهید جانمراد درسال ۱۳۶۵ و چند ماه پس ازتولد فرزندش درتاریخ ۴/۱۰/۱۳۶۵ درعملیاتکربلای ۴ در جزیره ام الرصاص به فیض بزرگ شهادت نائل آمد و دوستان ،همرزمان وخانواده ی این عزیز همچنان چشم انتظار زیارت پیکر مطهرش هستند. @laleha_lori_kerman
شهید زمان الله ستوبر اول مهر ماه ۱۳۵۵ متولد و ۴ ساله بود پدرش در جبهه اسلام آباد غرب به شهادت رسید. زمان الله، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای گنجان به پایان برد. روحیه انقلابی و سلحشوری زمان الله را به حضور و عضویت در سپاه پاسداران می کشاند تا با حضور در سپاه راه پدرش را ادامه دهد. با شور و اشتیاقی وصف ناپذیری اول فروردین ۷۸ وارد سپاه شد و در فاصله یکسال، رنج ۳ دوره آموزش را برای رسیدن به اهدافش به جان خرید و پس از طی دوره آموزش در کسوت پاسداری در تیپ سوم لشکر ثارالله مشغول به کار گردید. سرانجام در شامگاه 30 بهمن ماه 81 در منطقه سیرچ کرمان همپرواز ملائک شد. معرفت به شهدا و رهبری از ویژگی های شخصیتی زمان ا.. بود. @laleha_lori_kerman
لاله های ایل لری جنوب کرمان
شهید زمان الله ستوبر اول مهر ماه ۱۳۵۵ متولد و ۴ ساله بود پدرش در جبهه اسلام آباد غرب به شهادت رسید.
شهید زمان الله ستوبر اول مهر ماه ۱۳۵۵ متولد و ۴ ساله بود پدرش در جبهه اسلام آباد غرب به شهادت رسید. زمان الله، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای گنجان به پایان برد. روحیه انقلابی و سلحشوری زمان الله را به حضور و عضویت در سپاه پاسداران می کشاند تا با حضور در سپاه راه پدرش را ادامه دهد. با شور و اشتیاقی وصف ناپذیری او ل فروردین ۷۸ وارد سپاه شد و در فاصله یکسال ، رنج ۳ دوره آموزش را برای رسیدن به اهدافش به جان خرید و پس از طی دوره آموزش در کسوت پاسداری در تیپ سوم لشکر ثارالله مشغول به کار گردید. سرانجام در شامگاه سی ام بهمن ماه ۱۳۸۱ در منطقه سیرچ کرمان همراه با ۲۷۵ کبوتر سبز پوش سپاه همپرواز ملائک شد. معرفت به شهدا و رهبری از ویژگی های شخصیتی زمان ا.. بود. دست نوشته ای ازایشان که درتاریخ ۲۲/۱۲/۷۵ با پدرشهیدش داشت چنین بود: دلم به تنگ آمده، بعد از ۱۵ سال هنوز بهانه ات را می گیرد، می خواهم به کردستان بروم به قله شاخ شیخیان به جایی که عاشقانه ایستادی و نماز عشق را به حسین (ع) اقتدا کردی. می خواهم به سینه بلورین و برف گرفته کوههای کردستان بروم و داستان رشادت و شهادتت را باز گو کنم. می خواهم به کردستان بروم تا خاطره همیشه سبزت را در ذهن خویش جاوادانه کنم. می خواهم برف های آغشته به خونت را اگرچه سالهاست آب شده و در دل خاک رفته باز یابم تا حدیث ایثارگری هایت را برایم بخواند . من به کردستان می روم جایی که صخره های کوهایش از صلابت گامهایت به لرزه درمی آمده و سروهای سر بر افراشتهاش به استواریت غبطه می خورند. ای مهربانترین پدر دنیا برای من، به سروها خواهم گفت که سرو من قامتش از شما استوارتر و سبزی لباسهایش از شما سبز تر بود. پدرم قصه زند گی ات را به گوش همه خواهم رساند تا سروها و کوهها در آرزوی بوئیدن نسیم بمانند. شرمتان باد گلوله های آتشین ، سینه ای را شکافتید که جز یاد حق در آن نبود . حنجره ای را دریدید که جز نام حق از آن برنخاسته بود. پایی را مجروح کردید که جز در راه حق گام برنداشته بود. کاش می دانستم که قلب مهربانت، قلب پاکت و قلب با ایمانت در کدام نقطه از کردستان از تپش ایستاد تا خاک آن نقطه را بر دارم و در قلبم بریزم. پدرم سوگند به روح بلندت و سوگند به هیبت امام ، سوگند به صلابت گامهایت، سوگند به خشاب خالی تفنگت، راهت را ادامه خواهم داد. شایان ذکر است؛ آرامگاه  ابدی این شهدای بزرگوار درآستان مقدس شهدای گنجان است که برای همیشه زیارتگاه ارادتمندان فرهنگ ایثار وشهادت باشد. @laleha_lori_kerman روحش شاد و راحش پر رهرو
شغل: پاسدار تاریخ تولد: 1خرداد1360 محل تولد: روستای اسفندقه جیرفت تاریخ شهادت: 26مهر1388 محل شهادت: پیشین سرباز خسرو شمس‌الدینی در تاریخ 1خرداد1360 در خانواده‌ای ساده‌زیست در روستای اسفندقه جیرفت متولد شد. پدرش کشاورز و مادرش خانه‌دار بود. آنها 5 برادر و 3 خواهر بودند. او مقاطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در اسفندقه و سال آخر دبیرستان را در بافت گذراند، سپس به خدمت مقدس سربازی رفت و در سال 1381 ازدواج کرد. ثمره ازدواجش 1 فرزند پسر است. خسرو به دلیل علاقه‌ای که به سپاه پاسداران داشت در سال 1383  به عضویت سپاه درآمد و در واحد تدارکات سپاه خدمت کرد. سرانجام خسرو شمس‌الدینی در تاریخ 26مهر1388 در حادثه تروریستی پیشین‌سرباز به شهادت رسید. @laleha_lori_kerman
شهیدکرامت شمس الدینی ( حسین) سال ۱۳۳۹ ، کرامت ازپدرو مادری به نام های حسین و دل آرام به دنیا آمد . او دو ساله بود که پدرش را پس از مدتها دست و پنجه نرم کردن با بیماری ازدست داد و پدر ، کرامت و مادرش را با دنیایی از مشقت ها و سختی های زندگی عشایری تنها گذاشت. مادر از جان مایه گذاشت تا کودک ، نبود پدر را کمتر احساس کند و اورا به مکتبخانه فرستاد تا قرآن و سواد یاد بگیرد. روزها یکی پس از دیگری گذشت تا اینکه کرامت نان آور خانه و یک جوان رشید شد و مادر ، شاد ازاینکه دسترنج سالهای سختی اش را ببیند ولذت ببرد اما شیپور جنگ نواخته شد ومادر، یگانه پسر خود را جهت اعزام به منطقه عملیاتی بدرقه کرد و کرامت نیز همچون هزاران جوانمرد که از دورافتاده ترین نقاط کشور به فرمان حضرت امام(ره) عازم جبهه ها شده بودند در تاریخ ۱۸/۲/۱۳۶۰ به اتفاق تعدادی از جوانان ایل لری در آبادان مشغول دفاع از عزت و شرف و خاک کشور شد. او پس از دفاعی جانانه و موثر در تاریخ ۷/۵/۱۳۶۰ در کوی ذوالفقاریه آبادان جانش را فدای آرمان های اسلام و انقلاب کرد ، پیکر مطهر شهید کرامت در روستای نمونه و شهید پرور گنجان آرمیده است. شجاعت و بیباکی ، تقوا و بصیرت سیاسی وتشخیص خط ناب امام و انقلاب ازمهمترین ویژگی های این شهید عزیز است . این عزیز در آخرین وداع با مادرش ازاو می خواهد تا این پیام را به تشییع کنندگانش برساند : عملهایتان نیک باشد، تقوا داشته باشید، دنبال روزی حلال بروید. به مادرش توصیه کرد: لباس سیاه نپوشد و قلبا به شهادتش افتخار کند تا دشمن شاد نشود. @laleha_lori_kerman
شهید علی شمس الدینی ( درمحمد ) علی ، سال ۱۳۴۳ در منطقه عشایری حومه رابر و در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود ، نام مادرش درمحمد وپدرش عربناز نامداشت . به دلیل فقر مالی خانواده و در دسترس نبودن مدرسه ، علی را به مکتب خانه فرستادند، نظر به علاقه زیادی که به قرآن داشت در کمتر از یک سال توانست قرآن را فرا بگیرد. در دوران نوجوانی به شهر کرمان مهاجرت کرد و در شهر کرمان مشغول کارهای بنایی شد .این روزها مقارن با تظاهرات مردمی علیه رژیم پهلوی داشت و علی در راهپیمایی های مردمی علیه رژیم منحوس پهلوی شرکت میکرد ،اعلامیه ها و نامه های حضرت امام را به رابر منتقل و توزیع مینمود و به خاطر پایین بودن سنش کمتر کسی به او شک میکرد و او کارش را به خوبی انجام میداد. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان جهت اعزام به جبهه ها ثبت نام کرد و سرانجام پس از سالها مجاهدت در را خدا و حضور موثر در جبهه ها ، در تاریخ ۱۷/۱/۱۳۶۶ درمنطقه اروندرود ،به آرزوی دیرینه اش رسید وپیکر مطهرش برای همیشه در گلزار شهدای روستای گنجان آرام گرفت . تدین ،علاقه ی شدید به امور معنوی به ویژه قرائت قرآن کریم ، پرهیز از گناهان زبانی بویژه تمسخر و غیبت ، از خصوصیات این شهید سرافرازاست . بخشی ازوصیتنامه شهید علی شمس الدینی : خداوندا تو شاهدی که این چندمین بار است که وصیت نامه می نویسم ، خدایا تو شاهدی علاقه من به رهبرم از علاقه کودک شیر خوار به مادرش بیشتر است . خداوندا تو شاهد باش که شهادت و ملاقات با تو را بر تمام برنامه های زندگی ترجیح دادم و به چیزی جز رضای تو تسلیم نشدم و به غیر از تو به کسی دل نبستم ،بار خدایا اگر خون من باعث رشد این انقلاب و دین حضرت محمد (ص) می گردد بدن مرا تکه تکه گردان تا در پیش پیامبر شرمسار نباشم. مادرم توکه برای من رنجها و زحمات بسیاری کشیده ای برای چه مرا بزرگ کرده ای؟ با چه هدفی ؟حتما در جوابم می گویی هدفم این بوده که برای دین اسلام و قرآن خدمت کنم پس اگر من در این راه کشته شدم ناراحت نباش و خدا را سپاسگذار باش چون پاداش تو نزد خداست و صبر پیشه کن زیرا خداوند کسانی را که مصیبت به آنها وارد می شود صبر پیشه کنند اجر عظیمی به آنها خواهد داد. قرآن را برنامه زندگی خود قرار دهید . قرآن را خداوند برای هدایت ما انسانها آورده و به همان اندازه که از قرآن می فهمیم به آن عمل کنیم . از مردم خواهش می کنم که در تداوم را شهیدان از هیچ کوششی دریغ نکنید واز کشته شدن در راه خداوند نهراسید بلکه از مردن در بستر بترسید و اگر شهید شدم در تشییع جنازه من شاد باشید. @laleha_lori_kerman
شهید سبزعلی شمس الدینی سال۱۳۳۹ در خانه محقر و مذهبی عزت الله و نورجان در منطقه ییلاقی آبدراز توابع شهرستان رابر دیده به جهان گشود .در۷ سالگی قرآن را درمکتب خانه فرا گرفت. ایام جوانی به پیشه دامداری و عشایری روی آورد.وی که جوانی چالاک و با بینش عمیق سیاسی بود در همان سال های قبل ازانقلاب خود را مقلد حضرت اممامم «ره» میدانست وبیمحابا رساله عملیه ذایشان را همیشه با خود داشت . اوایل سال ۱۳۵۹ با با دختر خاله اش ازدواج کرد .در شهریور ماه۱۳۶۴عازم جبهه شد. در عملیات والفجر ۸ مجروح شد و پس از استراحت کوتاهی دوباره به جبهه برگشت واین بار رسما به عضویت سپاه در آمد ودر عملیات کربلای ۱۰ در ارتفاعات مشرف به شهر ماووت عراق از ناحیه سر مورد اصابت گلوله توپ قرار گرفت وبه شهادت رسید . @laleha_lori_kerman
شهیدمهدی شمس الدینی فرزند حسن مهدی، سال ۱۳۴۶ در مناطق عشایر نشین جنوب شهرستان بافت به دنیا آمد نامم پدرش، حسن، ازمردان ساده زیست و متدین بود. مهدی، درس استقامت و بردباری را در دامن کوهستان و سختیهای زندگی عشایری فرا گرفت ، در مکتب خانه های مرسوم آن روز قرآن را فراگرفت . او نیز همانند سایر مردان عشیره ، دامداری را پیشه خود ساخت در خرداد ماه سال ۱۳۶۶ عازم خدمت مقدس سربازی شد و پس از فراگیری آموزشهای لازم به جبهه های نبرد حق علیه ظلمت شتافت و پس از یکسال مجاهدت و دفاع جانانه از خاک میهن اسلامی ، سرانجام چهارم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۲ در تک نفوذی در منطقه شلمچه هم پرواز ملایک شد. بخشی از وصیت نامه: پدر و مادرم گرامی، بنده بنا به وظیفه ای که در اجرای حکم ولی امر مسلمین و رهبرم جهت حضور در جبهه در خود احساس کردم به جبهه شتافتم و ندای امام زمان (عج) را لبیک گفتم. پدر و مادرم، برادران و خواهرانم در مرگ و یا مفقود شدنم اندوهگین مباشید .خواهرانم حجاب را رعایت کنید دشمنان را شاد نکنید و ازهمه حلالیت می طلبم. @laleha_lori_kerman
شهیدحسن شمس الدینی نژاد ( آقارحیم) حسن ، سال ۱۳۳۷ در خانه مذهبی آقارحیم ، مکتب دار ( معلم قرآن ) طایفه عبدالهی از طوایف ایل لری شهرستان رابُر دیده به جهان گشود . این عزیز ، قرآن کریم و سایر کتاب های مرسوم در مکتبخانه های آن زمان را ازپدرش فرا گرفت که صوت دلنشین و قرائت شیوای این عزیز هنوز در گوش دوستان و بستگان طنین انداز است و به دلیل قرابت و انس با کلام وحی از او شخصیتی متین,آرام و مهربان ساخته بود. بعد از فوت پدر ٬ حسن به همراه برادر بزرگترش شهیدفلکناز ، جهت کار در کارخانه سیمان به کرمان مهاجرت کردند. ایام زندگی این عزیز در کرمان ، مقارن باتظاهرات مردمی علیه حکومت شاهنشاهی بود و او به دلیل بصیرتی که نسبت به حضرت امام « ره » داشت یکی از افراد ثابت تجمعات انقلابیون بهحساب می آمد . باشروع تهاجم ارتش بعث عراق به خاک کشورمان ٬ پس از بسیج گروه های عشایری ، در معیت اولین گروه اعزامی عشایر ، عازم جبهه های نبرد با دشمن بعثی شد. حسن ؛ پنجم مهرماه سال ۱۳۶۰ در جریان عملیات ثامن الائمه ( شکست حصر آبادان ) به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش در گلزارشهدای روستای شهید پرور گنجان آرمیده است. ازاین شهید سرافراز یک فرزند پسر به نام الیاس به یادگار مانده است . @laleha_lori_kerman
شهید حسن شمس الدینی (ببرعلی) حسن ، در سال ۱۳۴۴ در منطقه عشایرنشین شهرستان جیرفت به دنیا آمد ،پدر ومادر بزرگواراین عزیزبه نام های ببرعلی و غزاله در۷ سالگی او را به مکتبخانه های مرسوم آن زمان فرستادند تا قرآن و سواد خواندن ونوشتن را بیاموزد . دوران نوجوانی را در کنار پدرومادر گذراند ودر امور دامداری به آنها کمک میکرد .دراواخر سال ۱۳۶۰ به جبهه های حق علیه باطل شتافت وسرانجامدر مرحله اول عملیات بیت المقدس در تاریخ ۱۰/۲/۱۳۶۱ همپرواز ملایک شد. پیکر مطهر این عزیز ۱۵ روز درزیر آفتاب گرم منطقه دوکوهه و سیدجابر ماند تا اینکه پس ازتشییع درگلزار شهدای روستای گنجان در کنار سایر همرزمانش ماوی گرفت تا زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان فرهنگ ایثار و شهادت باشد. نقل می کنند در آخرین خداحافظی اینگونه با خانواده اش وداع کرد ( نقل به مضمون ) : « برایم گریه نکنید، شهید گریه ندارد.برادرانم خوب گوش کنید : اگر حسن را دوست دارید به خط ولایت پایبند باشید، زیرا این راه هم دفاع از خون شهدا استهم حفظ آرمان های انقلاب ، هم دشمنان داخلی و خارجی خوار می شوند و هم ابرقدرت ها احساس پوچی می کنند.برادرانم:اگر دوستدار حسن هستید، خادم خمینی باشید.» @laleha_lori_kerman
شهیدمنوچهر شمس الدینی منوچهر شمس الدینی در سال ۱۳۴۳ در خانواده ای مذهبی از عشایر ایل لری شهرستان رابر از پدر و مادری به نام های حسین و رخساره چشم به جهان گشود. کودک زیبای این خانواده که در سال های انتهایی حکومت جور پهلوی در دبستان تحصیل می کرد علی رغم سن کم، با هوشمندی و شجاعت تمام ، بارها مخالفت خود را با آ«ن رژیم نشان می داد و حتی به همین دلیل در کلاس پنجم ابتدایی از مدرسه اخراج شد. این عزیز، تا مقطع دبیرستان تحصیل نمود و درسال ۱۳۶۰ به جبهه های جنگ اعزام شد و پس از سال ها حضور مستمر در جبهه، نهایتا در عملیات والفجر۸ براثر مجروحیت شدید شیمیایی به کشورآلمان اعزام شد و قبل از نشستن هواپیما ، برفراز شهرفرانکفورت، روحش پرکشید و به مقتدایش ابا عبدالله الحسین (ع) پیوست . خاطره ای از شهید منوچهرشمس الدینی: یکی از دوستان این عزیز نقل می کند ؛ ماه های آخر حکومت پهلوی بود ، من و منوچهر معمولا نیمکت نشین آخر کلاس بودیم. خانم معلم با حجاب نامناسبی در کلاس حضور می یافت، یک روز به دلیل صدای خوبی که این عزیز داشت از منوچهر درخواست کرد برای بچه ها آواز بخواند ، منوچهر گفت شرط دارد ، خانم معلم گفت چه شرطی؟ آهسته و درگوشی شرطش را با او درمیان گذاشت، بیرون از کلاس گفتم به خانم معلم چه گفتی و چرا آواز نخواندی ؟ جوابم را نداد و هر چه اصرار کردم، جواب را به آخرین روز مدرسه محول کرد و نهایتا در آن روز به من گفت: به خانم معلم گفتم به شرطی آواز می خوانم که تو با حجاب اسلامی در سرکلاس حاضر شوی، او به شرط من عمل نکرد منهم آواز نخواندم. @laleha_lori_kerman
تلاش و پشت کار در سیره شهید مهدی توسن مهدی از پرکار ترین غواص های عملیات والفجر هشت بود. با اینکه مأموریتش هدایت نیروها در شکستن خط بود، بعد از شکسته شدن خط، جهت هدایت نیروها و امکانات به خط اولیه تلاش می کرد و هر کاری از دستش بر می آمد فرو گذار نمی کرد. اسمش ورد زبان ها شده بود. تا آنجایی که نیروهای نفوذی عراقی برای فریب نیروهای خودی از داخل نیزارها صدا می زدند “توسن توسن”. یک عراقی که خودش را به میان نیروهای خودی وارد کرده بود، برای شناسایی نشدن گفت “توسن”. وقتی نتوانست فارسی صحبت کند دستگیرش کردند. راوی: عسگر شمس الدینی کتاب خاکریز هزار و یک ؛ خاطرات شهید مهدی توسن. نوشته حسین فاطمی نیا. ناشر: اداره کل حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس کرمان.نوبت چاپ:اول-۱۳۸۸٫ صفحه ۳۵؛ خاطره ۲۸٫ @laleha_lori_kerman
کتاب خاکریز هزار و یک به شرح خاطرات شهید مهدی توسن از رزمندگان لشکر ثارالله کرمان می پردازد. این کتاب توسط حسین فاطمی نیا در 60 صفحه و در سال 1388 به چاپ رسیده است. در قسمتی از این کتاب می خوانیم: وقتی به جبهه اعزام شد، رفت به واحد تخریب. به خاطر سن کمش، اجازه نمی دادند در عملیات شرکت کند. مسئول تخریب می گفت: تو بچه ای، اگر اسیر بشی، دشمن می گه ایران نیرو نداشته، بچه آورده جبهه. قانع نشد. می گفت:به من اسلحه ندید،  اسلحه ی هر کس که شهید یا مجروح شد رو برمی دارم و می جنگم. زندگینامه شهید مهدی توسن: شهید مهدی توسن در 24 اردیبهشت سال ۱۳۴۶ در ابادى لنکر از توابع رابر کرمان دیده به جهان گشود، مردادماه سال ۱۳۶۲ درحالی که ۱۶سال بیشتر نداشت، عازم جبهه های جنگ شد و تا رسیدن به آرزوی دیرینه اش شهادت نمک گیر جبهه ها بود.  مهدى به دلیل شجاعتى که در ماموریت ها ازخودش بروز داد زبانزد همرزمانش در لشکر ثارالله بود ، او عشایرزاده ای که زاده جنگ شد و در راه باورها و اهدافش سر از پا نمی شناخت، تا آنجا که روحیه از خودگذشتگی او به پشت جبهه هم سرایت کرده بود. مهدى در کربلای ۵ در حالی که حماسه دیگرى به مجموعه افتخاراتش افزود با بدنى مملو از تیر و ترکش ها در سیزدهم اسفند ۱۳۶۵ به آرزوى دیرینه اش رسید. @laleha_lori_kerman
تصاویری از شهید نواب شمس الدینی