شهیدسهراب شمس الدینی
سهراب در سال ۱۳۴۶در از پدر و مادری به نام های خانجان و سکینه فرزند پسری به دنیا آمد که نام سهراب را برایش انتخاب کردند. وی در دامان پدر و مادری زحمت کش و دیندار تربیت شد و قبل از اینکه به سن سربازی برسد دو بار در سالهای ۶۱ و ۶۲ در کسوت نیروهای داوطلب بسیجی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و در تاریخ ۱۸/۲/۱۳۶۵ به عنوان پاسدار وظیفه در لشکر ۴ ثارالله مشغول خدمت شد و نهایتا درتاریخ ۲۰/۲/۱۳۶۶ در منطقه فاو با انفجار گلوله خمپاره به آرزوی دیرینه اش شهادت رسید وپیکر مطهرش درگلزار شهدای روستای گنجان آرمید .
این عزیز به شوخ طبعی و خنده رویی دربین رزمندگان مشهور بود که شیرین کاری های او هنوز درخاطره همرزمانش باقی مانده است.
از این شهید عزیز یک فرزند دختر به یادگار مانده است.
بخشی از وصیینامه شهید سهراب شمس الدینی:
پروردگتار تو را ستایش می کنم که به من توانایی دادی تا بتوانم خدمات گذار دین تو باشم.
جانی را که به من داده ای امانت است و به جبهه آمده ام تا این امانت را به تو برگردانم.
پدر و مادر مرا ببخشید که نتوانستم فرزند شایسته ای برای شما باشم ولی امیدوارم که باشهادتم گوشه ای از محبت شما را جبران کنم و به برادرانم توصیه می کنم که نگذارید اسلحه ام بر زمین بماند.
@laleha_lori_kerman
شهید کاظم شمس الدینی
يكم خرداد ماه 1357 در روستاي دژدان از توابع شهرستان رابرمتولد شد. پدرش هدايت الله و مادرش جيران نام داشت. تا پايان مقطع متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. شاغل نيروي انتظامي بود. بيستم آبان 1382 در بلوك جيرفت كرمان بر اثر درگيري با اشرار به شهادت رسيد. مزار وي در زادگاهش واقع است.
@laleha_lori_kerman
شهید درویش شمس الدینی
سال 40 در یکی از مناطق ییلاقی حومه شهرستان رابر در خانواده ای مذهبی و متدین، فرزندی بدنیا آمد که پدرش مقصود، نام درویش را برایش انتخاب کرد او به دلیل عدم دسترسی به امکانات آموزشی، قرآن را نزد ملای مکتب خانه فرا گرفت
فقر مالی خانواده او را مجبور کرد از ۱۲ سالگی آستین بالا بزند و برای کمک به معیشت خانواده کار کند او به شهر کرمان عزیمت کرد و در کارخانه سیمان کرمان مشغول کار شد. درویش روزها کار می کرد و شبها پوستر و اعلامیه های امام را در سطح شهر پخش می کرد و هر موقع به شهرستان می آمد کوله باری از اعلامیه ها و رساله حضرت امام ره را با خودش به ایل می آورد و هیچ ابایی از خطرات احتمالی در این مسیر نداشت و فعالانه در راهپیمایی ها و جلسات انقلابیون شرکت میکرد.
در سال 58 ازدواج کرد و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان عازم خدمت مقدس سربازی شد و پس از گذراندن اموزش های لازم در پادگان ۰۵ کرمان، عازم جبهه آبادان شد و پس از ماهها دفاع جانانه از کیان کشور اسلامی سرانجام۲/۱/۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین در منطقه دشت عباس به درجه رفیع شهادت نایل امد بعد از ۹ روز که جسدش زیر چکمه های عراقیها ماند برای همیشه در گلزار شهدای روستای نمونه و شهید پرور گنجان آرمید.
بخشی ازوصیت این عزیز بسیار خواندنی است:
«حال که انقلاب اسلامی می رود تا به انقلاب جهانی حضرت بقیه الله متصل شود و تا آخرین قطرات خونمان در مقابل زورگویان خواهیم ایستاد. تا وجبی از خاک ایران در اشغال بیگانگان باشد صحنه مبارزه را ترک نخواهیم کرد.
ما پیروزیم، ما حاکمان روی زمین خواهیم بود این حرف سرباز درویش شمس الدینی نیست وعده خداوند است.»
«پدرم :
–مهریه همسرم را بیشتر از آنچه هست بپردازید ، از اموالش خرج کرده ام.
– هزار تومان خمس گردنم است بپردازید
–سالی یک بار از اموال و دارائیم برای حضرت اباعبدالله الحسین (ع) مجلس عزا بگیرید.»
@laleha_lori_kerman
شهید درویش شمس الدینی
سال 40 در یکی از مناطق ییلاقی حومه شهرستان رابر در خانواده ای مذهبی و متدین، فرزندی بدنیا آمد که پدرش مقصود، نام درویش را برایش انتخاب کرد او به دلیل عدم دسترسی به امکانات آموزشی، قرآن را نزد ملای مکتب خانه فرا گرفت
فقر مالی خانواده او را مجبور کرد از ۱۲ سالگی آستین بالا بزند و برای کمک به معیشت خانواده کار کند او به شهر کرمان عزیمت کرد و در کارخانه سیمان کرمان مشغول کار شد. درویش روزها کار می کرد و شبها پوستر و اعلامیه های امام را در سطح شهر پخش می کرد و هر موقع به شهرستان می آمد کوله باری از اعلامیه ها و رساله حضرت امام ره را با خودش به ایل می آورد و هیچ ابایی از خطرات احتمالی در این مسیر نداشت و فعالانه در راهپیمایی ها و جلسات انقلابیون شرکت میکرد.
در سال 58 ازدواج کرد و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان عازم خدمت مقدس سربازی شد و پس از گذراندن اموزش های لازم در پادگان ۰۵ کرمان، عازم جبهه آبادان شد و پس از ماهها دفاع جانانه از کیان کشور اسلامی سرانجام۲/۱/۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین در منطقه دشت عباس به درجه رفیع شهادت نایل امد بعد از ۹ روز که جسدش زیر چکمه های عراقیها ماند برای همیشه در گلزار شهدای روستای نمونه و شهید پرور گنجان آرمید.
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
به کانال #شهدا_ایل_لری_جنوب_کرمان در ایتا بپیوندید👇
🆔 @laleha_lori_kerman
شهید مهدی شمس الدینی فرزند زیادعلی
مهدی، سال ۱۳۴۲به دنیا آمد، پدرش حاج زیادعلی از مردان نامدار و متدین است و مادرش صدیقه نام دارد . دوران کودکی مهدی متاثر از محیط مذهبی خانواده وتحصیل در مکتب خانه های مرسوم آن زمان است .
مهدی، از کودکی به واجبات اهمیت می داد و اهل کار وتلاش بود. در سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و ۲ ماه بعد در کسوت داوطلب بسیجی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و پس از حضوری کوتاه ولی موثر سر انجام در عملیات کربلای ۴، همانطور که بارها از آرزویش سخن به میان آورده بود به فیض شهادت رسید و پیکر پاکش در روستای گنجان به خاک سپرده شد.
بخشی از وصیت نامه :
پدر و مادر، همسر و برادارن و خواهران عزیزم اگر خداوند متعال شهادت را نصیبم کرد صبور باشید، مادرم فاطمه گونه باش، خواهرانم زینب وار باشید همسرم از اینکه مدتی در کنار من زندگی کرده ای {از قصورات احتمالی} عذر خواهی می کنم. براداران عزیزم امام را تنها نگذارید پشتیبان اسلام و کشور عزیزمان باشید. از همه اقوام، خویشان و دوستان حلالیت می طلبم.
@laleha_lori_kerman
شهید قاسم شمس الدینی در سال ۱۳۴۵به دنیا آمد و در دوران سخت جنگ تحمیلی در جبهههای حق علیه باطل حضور یافت.
این جوان رشید در تاریخ ۵ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۶ به درجه رفیع شهادت نائل آمد و افتخاری برای دیار خودو شهرستان رابرشد.
شهید قاسم شمس الدینی در منطقه علمیاتی ماووت عراق به شهادت رسید و نام خود را در دفتر ۳۵۰ شهید گلگون کفن شهرستان رابر ثبت کرد.
@laleha_lori_kerman
شهید قربانعلی شمس الدینی
قربانعلی ، بهار سال ۱۳۳۲ در روستای آبدر از توابع شهرستان رابر ازپدر ومادری به نام های همتعلی و زیبا به دنیا آمد. دلبستگی مادر به اهل بیت (ع) بخصوص حضرت سیدالشهدا (ع) بستری شد تا عشق عاشورایی و کربلایی با جان وی آمیخته گردد. قربانعلی مهرماه ۱۳۵۲ با دخترعمویش ازدواج کرد، این ایام زندگی او مقارن شده بود با اعتراضات مردمی علیه رژیم مفلوک پهلوی، راهپیمایی های شهر کرمان به طور خاص، تجمعات مردمی مسجد جامع در روزهای داغ انقلاب اسلامی جایگاهی بود که حضور قربانعلی در آنها محسوس بود ..
سال ۱۳۶۳ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب درآمد، سپاه به دلیل نیازی که به حضور او در شهرستان داشت حاضر نمی شد اورا آزاد کند. سرانجام موفق شد سه ماه ماموریت جبهه بگیرد و در چهارم اردیبهشت ۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی ماووت عراق با اصابت ترکش خمپاره به درجه بلند شهادت رسید .
از شهید عزیز قربانعلی سه فرزند پسر به یادگار مانده است .
فرازی ازوصیت نامه شهید قربانعلی شمس الدینی:
سپاس خدایی که ما را در زمانی قرار داد که زنده بودن و مردن هر دو در جهت رضای خداوند است اگر زنده باشم زیر پرچم جمهوری اسلام و اگر جانم را از دست بدهم جای بسی خوشبختی است .
من با اراده شخصی و میل خودم راهی جبهه شدم و همین قدر که در زمره ی پاک باختگان راه حق و در کنار شهدا قرار بگیریم خوشحالم .
سفارشم به بستگان ، اقوام و همه ملت این است که قدرشناس خون شهدا و حافظان نظام باشند و در این راه سهل انگاری نکنند .
@laleha_lori_kerman
شهید خدارحم شمس الدینی يكم فروردين 1336، در شهرستان رابر به دنيا آمد. وی تا پايان مقطع متوسطه تحصيل نمود. سال 1361، ازدواج كرد و صاحب پنج پسر شد. پاسدار بود که به جبهه اعزام شد و سرانجام در دوازدهم اسفند 1371، در بافت هنگام ماموریت در درگيري با اشرار بر اثر اصابت گلوله شهيد شد.
قسمت هایی از وصیت نامه شهید "خدارحم شمس الدینی" را مرور کنیم:
به نام خدا و به یاد اولیا و انبیائش و سلام بر امام امت و امت شهیدپرور با سلام بر حافظان انقلابش رزمندگان دلیر اسلام و سلام بر ارواح طیبه شهدا و شهیدان زنده و سلام بر پدر و مادرم و سلام بر خانواده خوب و مهربانم.
خدایا خوش دارم مجهول و گمنام در کربلای ایران جان خود را از دست بدهم و آرزویی در تلاش آن بودم برسم و بدنم تکه تکه شود تا قبری از این زمین اشغال نکنم و هیچ کس مرا نشناسد و هیچکس به یادم نباشد.
خدایا چه خوش است دست از جان شستن و دنیا را طلاق دادن و با مستکبران و ستمگران جنگیدن و به استقبال شهادت رفتن.
خدایا مرا ببخش گناهانی مرا احاطه کرده خود از آن آگاهی نداشتم، بارالها به درگاهت شکر می کنم که مرا همنشین محرومین و مستضعفین قرار دادی و سعادت حقیقی را نصیبم کردی و با حسینیان همراه در جبهه اسلام راه دادی و از لهویات دنیا به انوار الهی سوق دادی و در زمره کسانی که در راه تو نبرد می کنند قرار دادی.
@laleha_lori_kerman
لاله های ایل لری جنوب کرمان
شهید خدارحم شمس الدینی يكم فروردين 1336، در شهرستان رابر به دنيا آمد. وی تا پايان مقطع متوسطه تح
شهید خدارحم شمس الدینی يكم فروردين 1336، در شهرستان رابر به دنيا آمد. وی تا پايان مقطع متوسطه تحصيل نمود. سال 1361، ازدواج كرد و صاحب پنج پسر شد. پاسدار بود که به جبهه اعزام شد و سرانجام در دوازدهم اسفند 1371، در بافت هنگام ماموریت در درگيري با اشرار بر اثر اصابت گلوله شهيد شد.
قسمت هایی از وصیت نامه شهید "خدارحم شمس الدینی" را مرور کنیم:
به نام خدا و به یاد اولیا و انبیائش و سلام بر امام امت و امت شهیدپرور با سلام بر حافظان انقلابش رزمندگان دلیر اسلام و سلام بر ارواح طیبه شهدا و شهیدان زنده و سلام بر پدر و مادرم و سلام بر خانواده خوب و مهربانم.
خدایا خوش دارم مجهول و گمنام در کربلای ایران جان خود را از دست بدهم و آرزویی در تلاش آن بودم برسم و بدنم تکه تکه شود تا قبری از این زمین اشغال نکنم و هیچ کس مرا نشناسد و هیچکس به یادم نباشد.
خدایا چه خوش است دست از جان شستن و دنیا را طلاق دادن و با مستکبران و ستمگران جنگیدن و به استقبال شهادت رفتن.
خدایا مرا ببخش گناهانی مرا احاطه کرده خود از آن آگاهی نداشتم، بارالها به درگاهت شکر می کنم که مرا همنشین محرومین و مستضعفین قرار دادی و سعادت حقیقی را نصیبم کردی و با حسینیان همراه در جبهه اسلام راه دادی و از لهویات دنیا به انوار الهی سوق دادی و در زمره کسانی که در راه تو نبرد می کنند قرار دادی.
پدر و مادرم سلام امیدوارم سلام فرزندتان را بپذیرید و از کشته شدن فرزند خود در راه خدا ناراحت و غمگین مباشید زیرا راه خدا را شناخته بودم و از اینکه سالها باعث رنج و زحمات شما بودم امیدوارم مرا ببخشید و من نتوانستم حقوق والدین خود را ادا کنم پس عاجزانه می خواهم مرا حلال کنید ولی به شما اطمینان می دهم که تحمل داغ فرزندتان یکی از بزرگترین عبادات است. (والدین خوبم من نمونه ام من به حیات رسیده ام من اوج گرفتم و به ملکوت اعلی پیوستم) به یاد من گریه نکنید به یاد حسین(ع) گریه کنید.
سخنی با همسر مهربانم: امیدوارم شما مرا ببخشید زیرا در این مدت کوتاه همسر خوبی برای شما نبودم اگر سخنی یا رنجشی از من دیده اید که مایه رنجش شما شده باشد بخاطر خدا مرا ببخش همسرم دوست نداشتم از شما و دو فرزندم جدا شوم ولی چه باید کرد باید در راه آزادی اسلام و خون و شهادتها بسیار خواهیم داد.
دو کودک خردسال میثم و محسن را خوب تربیت کن که باید حسینی تربیت شوند و بدان جهاد تو تربیت میثم و محسن است تا خود را آماده کنند برای دفاع از اسلام و قرآن و مستضعفین و از خداوند می خواهم به شما صبر بزرگی عنایت بفرماید.
پدر و مادرم خانواده ام را سپردم به شما و آنها را به آغوش خود بگیرند زیرا میثم و محسن دیگر بابا ندارند و سرپرستی آنها را به عهده خود بگیرید، اگر جسدم بدست شما نرسید ناراحت نباشید و اگر رسید هر کجا خود شما صلاح دانستید دفنم کنید اگر جسدم نرسید شما هیچگونه قبری برایم درست نکنید از برادرانم و خواهرانم می خواهم مرا ببخشند و مرا حلال کنند.
در پایان شما را به تقوی جویی دعوت می کنم. از برادرانم می خواهم حالا که لشکریان اسلام به رهبری امام امت و فرماندهی امام زمان بسوی الله پیش می رود اسلحه افتاده مرا بردارید و در هر زمینه ای می توانید در راه خدا و پیروزی اسلام قدم بردارید. مسائل اسلام را کوچک مشمارید (نماز، روزه، خمس، جهاد، زکات) را انجام دهید و از همه شما خداحافظی می کنم و شما را به خدا می سپارم.
@laleha_lori_kerman
شهیدعلی شمس الدینی ( احمد)
هشتم آذرماه سال ۱۳۴۷ در دامان پاک روستا زاده نجیب اولین فرزند خانواده شمس الدینی در شهر کرمان پا به عرصه وجود گذاشت.
عشق وافر احمد وهمسرش به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام خصوصا امام اول شیعیان حضرت علی(ع) باعث نام گذاری کودک به نام علی شد. دوران کودکی او در محیط مذهبی خانو اده سپری شد تحصیلات ابتدایی را در شهر کرمان به پایان برد، تحصیلات ر اهنمایی علی مقارن می شود با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشور مان بود، برای حضور در جبهه لحظه شماری می کرد. به دلیل جثه کوچک و کمی سن از اعزامش خوداری کردند تا این که ،پائیز ۱۳۶۴ او جواز حضور در جبهه های دفاع از کیان اسلام را گرفت و سر انجام شامگاه پانزدهم تیرماه ۱۳۶۵در ارتفاعات قلاویزان به فیض عظیم شهادت نایل آمد.
دست نوشته هایی از این شهید عزیز:
جوانان بشتابید ، با مهر خمینی در دل و شور حسینی در سر و بجنگید، عزت ابدی و سربلندی دنیوی درو کنید.
خداوندا ! دل به تو سپرده ام واز تمامی زرو زیور دنیا دل بربسته ام یاریم کن تا بنده ی لایق و پیرو راستین حسین بن علی (ع) ، سرور و سالار شهیدان ، باقی بمانم.
خداوندا اجازه نده زرق و برق دنیا ذره ای در عز م استوار و اراده آهنین این بند ه عاصی و ناچیز خللی ایجاد کند.
خدایا ! پروردگارا ! می دانم لایق شهادت نیستم اما آنقدر تضرع و زاری می کنم و آنقدر چهار ده معصو م (علیهم السلام )را واسطه قرار می دهم تا گناهانم ر ا ببخشایی و مورد لطف و ر حمت بی انتهایت قرار گیرم و لیاقت نوشیدن جام شهادت ر ا پیدا کنم .
@laleha_lori_kerman
شهید جانمراد شمس الدینی
سال ۱۳۴۳ درمنطقه عشایر نشین حومه ی شهرستان رابُر درخانواده مذهبی مرید و همایون، کودکی زیبارو چشم به جهان گشود، نام کودک را جانمراد گذاشتند. وقتی این کودک به سن ۷ سالگی رسید، پدرش او را به مکتب خانه فرستاد.
سن نوجوانی جانمراد مصادف با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی «ره» بود وجانمراد ازآنجا که به شرکت دربرنامه های انقلابی ومذهبی علاقه ی وافری داشت با شرکت دراین مجالس روح وفکر خودرا برای دفاع از دین وآرمان های حضرت امام «ره» آماده کرد .
با شروع جنگ تحمیلی ، جانمراد به جبهه ها اعزام شد وبه عنوان تخریبچی لشکر۴۱ ثارالله ، دربیشتر عملیات های دفاع مقدس حضور موثروپررنگی داشت ، درطی حضور در جبهه ، چندین بار مجروح شد و علی رغم عدم بهبودی کامل ازهمان بیمارستان به جبهه برمی گشت.
جانمراد ،در سال ۱۳۶۳ با دختری ازاقوام خویش ازدواج کرد که حاصل این ازدواج ، فرزند دختری است که هم اکنون در کسوت پزشک ، در حال خدمت به جامعه است .
شهید جانمراد درسال ۱۳۶۵ و چند ماه پس ازتولد فرزندش درتاریخ ۴/۱۰/۱۳۶۵ درعملیاتکربلای ۴ در جزیره ام الرصاص به فیض بزرگ شهادت نائل آمد و دوستان ،همرزمان وخانواده ی این عزیز همچنان چشم انتظار زیارت پیکر مطهرش هستند.
@laleha_lori_kerman
شهید زمان الله ستوبر اول مهر ماه ۱۳۵۵ متولد و ۴ ساله بود پدرش در جبهه اسلام آباد غرب به شهادت رسید.
زمان الله، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای گنجان به پایان برد. روحیه انقلابی و سلحشوری زمان الله را به حضور و عضویت در سپاه پاسداران می کشاند تا با حضور در سپاه راه پدرش را ادامه دهد.
با شور و اشتیاقی وصف ناپذیری اول فروردین ۷۸ وارد سپاه شد و در فاصله یکسال، رنج ۳ دوره آموزش را برای رسیدن به اهدافش به جان خرید و پس از طی دوره آموزش در کسوت پاسداری در تیپ سوم لشکر ثارالله مشغول به کار گردید. سرانجام در شامگاه 30 بهمن ماه 81 در منطقه سیرچ کرمان همپرواز ملائک شد. معرفت به شهدا و رهبری از ویژگی های شخصیتی زمان ا.. بود.
@laleha_lori_kerman