eitaa logo
"بزودی لشگر شهدا"
108 دنبال‌کننده
155 عکس
79 ویدیو
3 فایل
معجزات، کرامات و امدادهای غیبی شهدا به اهل زمین... آدرس سایت، سروش، گپ و بله: lashgareshoha@ صفحه اینستاگرام: https://www.instagram.com/lashgareshohada/ آدرس صفحه لشگر شهدا در آپارات: http://www.aparat.com/lashgareshohada ارتباط با ادمین @soobhegharib
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹شهیدی که بعد از شهادت به لشگر شهداء پیوست....🌹 مادر شهید تعریف میکرد:  همیشه هر اتفاق خاصی که می‌خواست در خانه اتفاق بیفتداخوی بزرگم آقامحمدعلی که شهید شده قبل از وقوع آن به ما اطلاع می‌داد. آن شب هم ایشان به خواب من آمد. بعد از نیمه‌های شب بود که خواب دیدم که خانه ما خیلی روشن است و حتی یک نقطه تاریکی وجود ندارد و من دنبال منبع نور می‌گردم که این منبع نور اصلا کجاست؟ بعد از پنجره آشپزخانه بیرون را نگاه کردم و دیدم دسته دسته شهدایی که من می‌شناسم با حالت نظامی و سربلند و چفیه در حال وارد شدن به خانه هستند و من هم در شلوغی این همه آدم دنبال منبع نور می‌گشتم. بعد برگشتم و دیدم که نور از عکسهای دو تا اخوی‌هایم که روی دیوار بود از قاب عکس اینها منتشر می‌شود و دیدم برادرم ایستاده و یک دشداشه بلند حریر تنش است و با یک خوشحالی و شعف فراوان و چهره‌ای نورانی من را با اسم کوچک صدا زد و گفت: «اصلا نگران نباش! محمدرضا پیش من است» و دو، سه بار این جمله را تکرار کرد. 🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که محل و نحوه ی شهادت خود را به مادرش نشان داد🌹 مادر شهید تعریف میکرد: از نحوه شهادتش هیچ کسی چیزی به من نمی‌گفت و دوستش که در سوریه با او بود از جواب دادن طفره می‌رفت. هنوز پیکر محمدرضا دفن نشده بود, در شب شهادت امام رضا حالم خیلی بد شد و خوابیدم همین که سرم را روی بالش گذاشتم محمدرضا به خوابم آمد و به صورت واضح می‌گفت «فلانی را اینقدر سوال‌پیچ نکن وقتی سوال می‌کنی اون غصه می‌خوره,دوست داری نحوه شهادت من را بدانی من بهت می‌گویم» و من را برد به آنجایی که شهید شده بود و لحظه شهادت و پیکرش را به من نشان داد که حتی بعد از این خواب نحوه شهادت را برای فرماندهانش توضیح دادم آنها تعجب کردند و گفتند شما آنجا بودید که از همه جزئیات با خبر هستید. 🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که بعد از شهادت شخصی را که منکر اهل بیت بود را برای نماز شب از خواب بیدار کرد و.....🌹   مادرشهید: یک مورد اتفاق افتاد که برای خودم نیز عجیب بود و برای دیدنش نیز به شیراز رفتم. آن جوان را در یک یادواره ای که برای محمدرضا در شیراز گرفته بودند,دیدم. با اینکه دو ماه از اتفاقی که برایش افتاده بود, وقتی من را دید فقط گریه می‌کرد. او تعریف می‌کرد که فردی 32 ساله هستم که تا پانزده سالگی بچه‌ای پاک و طاهر بودم و قرآن‌خوان و نماز خوان و اهل مسجد بودم. به سبب آشنایی با دوستان ناباب از راه به‌در شدم و 17 سال خدا و ائمه را منکر شدم و هیچ چیز را قبول نداشتم و هر گناهی که بگویید از من سر زده است.  اسم من مصطفی بود بعد از آنکه آن اتفاق برایم افتاد یک اسم عجیب و غریب برای خود گذاشتم و بعد از آن اتفاق حتی پدر و مادرم من را عاق کرده بودند و از خانه خود بیرون کرده بودند. یک شب نزدیک اذان صبح دیدم یک جوانی مرا صدا می‌زند  «حاج مصطفی پاشو وقت نماز است» من بلند شدم و نشستم و خیلی متعجب شدم و دوباره خوابیدم,دوباره آن پسر به خوابم آمد و گفت «حاج مصطفی پاشو یک ربع به اذان مانده, پاشو نماز بخوان» این را که گفت بلند شدم و چهره‌اش به دلم نشست. 10 روز در اینترنت دنبال این شخص بودم که بعد پیدایش کردم و با او آشنا شدم. آن جوان می‌گفت: محمدرضا آنقدر بر روی من اثر گذاشته که با همه آن دوستانم قطع رابطه کردم و از همه گناهانم توبه کردم و به خاطر توبه‌ام و مال‌های حرامی که کسب کرده بودم, تمام زندگی‌ام را فروختم تا مال‌های حرام از زندگی‌ام بیرون برود و حقوق ضایع شده را به صاحبانش بازگردانم و حتی برای جلب یک رضایت 4،5 بار به مازندران رفتم تا حق ضایع شده را بازگردانم. 🕊 @lashgareshohada
معجزات، کرامات، امدادها و اخبار غیبی #لشگرشهدا را در این کانال دنبال کنید: 🕊 @lashgareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدی که به تعهد خود بعد از ۳۰ روز عمل کرد.... #به_نقل_از_حاج_آقا_فرخ #بزودی_لشگر_شهدا #نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم 🕊 @lashgareshohada
🌹روایت امداد های غیبی در ۸ سال دفاع مقدس از زبان شهید چراغچی🌹 #شهید_ولی_الله_چراغچی #بزودی_لشگر_شهدا #نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم 🕊 @lashgareshohada
🌹روایت امداد های غیبی در ۸ سال دفاع مقدس از زبان شهید چراغچی🌹 شبی که قرار بود عملیات بشود درست ساعت های ۱۲ شب بود... منطقه آن قدر پیچیده بود که ما فکر می کردیم بچه ها حتما خط دشمن را گم کنند ، با توجه به این که بچه های اطلاعات ما بیش از شش یا هفت بار یک معبر را رفته و برگشته بودند و خوب به منطقه آشنا بودند اما بخاطر پیچیدگی عجیبی که زمین داشت باز می ترسیدیم و اگر مهتاب نداشتیم ممکن بود این اشکال بیشتر پیش بیاید... درست آن زمانی که به مهتاب نیاز داشتیم خب مهتاب بود ولی زمانی که نیاز نداشتیم و به دشمن نزدیک می شدیم و باید از کنار کمین هایشان رد می شدیم درست همان لحظات مهتاب نبود... خیلی عجیب بود!!! این ها را ماپیش بینی نکرده بودیم و همه دست خدا بود...!! یک جایی که ما پیش بینی نکرده بودیم باران آمد.. بچه رسیدند به پایگاه نیروهای دشمن، باید میزدند به خط عراق و آنجا اگر باران نمی آمد نیروهای عراق که در کمین و پشت تیربارهایشان آماده بودند متوجه نیروهای ما می شدند... ولی با این بارندگی نیروهای عراق کشیدند داخل سنگرها... درست لحظاتی که ما پیش بینی پاتک های دشمن را می کردیم باران های سختی در منطقه می آمد... درست یادم هست، روز سوم عملیات بود پیش بینی شده بود که آن شب ساعت ۴ صبح دشمن قصد پاتک دارد... مواضعی که بچه ها بودند مواضعی نبود که حساب شده باشند یعنی لازم بود مواضع مان را تکمیل کنیم... خلاصه، این بحران عجیبی بود.. نهایتا درست لحظاتی که فکر می کردیم دشمن تا یکی دو ساعت دیگر حمله می کنند، یک بارانی شروع شد و یک سیلی راه افتاد... تمام شیارها را آب زیادی گرفت و رفت سمت نیروهای عراق و بعد هم که شروع کردند عراقی ها گفته بودند که ما دیگر نمی توانیم و در گل گیر کردند.....!! یعنی یک حرکت سنگین که معلوم نبود چه پیش می آورد با این باران رفع شد... خیلی چیزهای دیگر هم بود که ما ندیدیم و همین چند مورد را متوجه شدیم.. 🕊 @lashgareshohada
ربّ زمین چو أَشْرَقَتِ الْأَرْض را سرود (1) در انعکاس نور وی آمد لبان رود تندیس های ظلمت شب را شبی زدود خورشید مانده بود و شب تار رفته بود یک ناگهان ز مشرق شرقی طلوع کرد چرخید و سیر حیدریش را شروع کرد در جذبه اش زمین و زمان هم رکوع کرد هر ذره در مقابل نورش خضوع کرد مصراع های بیت غزل باز باز شد زیباترین ترانه ی مادر چو ساز شد شد اربعین و سفره ی رحمت دراز شد شه نامه های حیدری اندر نماز شد حی علی الصلاه همه اولیاست او حی علی الفلاح همه اوصیاست او خیر العمل برای همه کبریاست او قد قامت الصلاه همه انبیاست او صد کاروان به قله ی عرشند در شتاب گویا که يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاق شد جواب (2) لشکر رسیده کرببلا خارج از حساب حتی رسیده پیش قراول ز آفتاب آن لشکر شهید به یک باره می رسند (3) از روزنی که فاطمه تابیده می رسند لبیک گو به حلقه ی جانانه می رسند در ناگهان صیحه ی سیاره می رسند شرقی ترین طلوع جهان را رقم زدند گام زمین و گام زمان را به هم زدند هر دم میان موکب زهرا قدم زدند بر برج آسمانی عالم علم زدند پیچیده بوی فاطمه اینجا عجیب تر هر سو نشسته بلبلکی عندلیب تر هر قامت شهید که دیدیم سیب تر آمد به روی شانه ی ما دلفریب تر یعنی که بوی فاطمه تشییع می کنیم یعنی که خوی فاطمه تشییع می کنیم یعنی به سوی فاطمه تشییع می کنیم یعنی به کوی فاطمه تشییع می کنیم یعنی که ارجعی پسرانم سریعتر یعنی که فادخلی پسرانم سریعتر یعنی که وادخلی پسرانم سریعتر یعنی که جنتی پسرانم سریعتر محمد جواد عسکری 3 شهریور 1396 ________________ 1- 69 زمر 2- 42 قمر 3- 26 توبه
قبول! در شرايط خسرم! ولي زمان شماست (1) و ختم و حتم امور از نگين و خط شماست شما كه مادر نوري و همسر شمسي و هر چه نور بتابد شعاع نور شماست تمام عمر به روياي اين دمم دل خوش كه ذره ذره تنم در طواف نور شماست دلم به شوق سحر لحظه اي ندارد خواب شنيده لشكري از لاله ها به دور شماست (2) سپاه روي سپيدان جان فدا كرده ز جنگ بدر تا حججي، يك يكش برای شماست برای امر شما این جنود گشته پدید کسی که زنده شده، غرق امر و كار شماست جدا جدا به سپاه شما بپیوستند تشابهی ازلی بین نورشان و شماست (3) در انتظار زمانی که امرتان برسد و نصرتی که به دوشش به امر حتم شماست (4) به دل رسیده گواهی ز یک حضور غریب نسیم عطر شهیدان که مثل عطر شماست برای نصرت اهل زمین چه نزدیکند (5) حضور سبز شهیدان ز آیه های شماست حضور سبز شهیدان و اربعین عجیب چه ماجرای عظيمي به دستگاه شماست؟ يقين كه مهر تو ما را به اربعين ره داد اگر چه سمت عراق و ولي به سوي شماست دلم به خوف و رجا رفت و آمدش بسیار کنون چه می کند این دل که وقف و نذر شماست؟ مرا بگیر و بخر با خودت بهاری کن خوشا کسی که امیدش فقط به دست شماست بگير دست مرا هم ميان اين همه كِشت اميد دانه ي خاكي، فقط بهار شماست شاعر : احسان اصغری ۴ شهریور ۱۳۹۶ _________________ ۱- ۱ والعصر ۲- ۲۶ توبه ۳- ۳۵ نور ۴- ۴۰ توبه ۵- ۹ احزاب 🕊 @lashgareshohada
#شهیدی که مولایش از او رضایت داشت #شهید_مصطفی_احمدی_روشن #بزودی_لشــگر_شهــدا #نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم 🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که مولایش از او رضایت داشت🌹 همسرش میگفت : صبح که آماده رفتن شده بود صورتش گل انداخته بود حالت شعف خاصی داشت... ازش پرسیدم: مصطفی اتفاقی افتاده که چنین خوشحال به نظر می رسی... مصطفی با لبخندش سکوت کرد ... انکار میکرد... عاقبت ماجرا را برایم تعریف کرد: دیشب خواب آقایم صاحب الزمان (عج)را دیدم و آقا در حالیکه داشت شال خود را مرتب می نمود خطاب به من فرمود که: آقا مصطفی من از شما راضیم... 🕊 @lashgareshohada
🌹شهید گمنامی که نشانی مزارش را به خانواده اش داد🌹 #شهید_مجید_ابو_طالبی #بزودی_لشگر_شهدا #نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم 🕊 @lashgareshohada
🌹شهید گمنامی که نشانی مزارش را به خانواده اش داد🌹 یکی از شهدای گمنام کهف الشهدای ولنجک تهران ... مادر شهید می گوید: ما الآن تقریبا ۳۲ سال است که چشم انتظاریم... خودش آمد به خوابم گفت: مامان جان من الآن چند وقت است که آمده ام اینجا و هیچ کس سراغ من نیامده.. گفتم: مادر تو کجایی؟! گفت: تنهایی رفتم خودم یک اتاق گرفتم، من تنها زندگی می کنم و هیچ کس سراغ من نیامد.. از خواب بیدار شدم گفتم خدایا این چه خوابی بود که من دیدم؟!! مجید همیشه آرام بخش من بود چرا این دفعه اینطوری آمد؟! کار خدا بود و ما هم دست به دامان خدا شدیم که خدایا خودت کمک کن و این گره ی بسته را باز کن... گفتم: خدایا این به اذن تو آمده به خواب من و من به اذن تو این خواب را دیدم پس خودت هم کمک کن که یک سرنخ پیدا شود.. سردار باقر زاده بیان کرد: آن شهید با اینکه با خانواده در ارتباط بود و به خصوص به خواب های مادر می رفته، مادر هم تبعا به تلاطم می افتد و تماس های مکرری با معراج شهدا برقرار می کند که نتیجه ی آن، این می شود که دوستان حساس تر می شوند و آزمایشات را مجددا مرور می کنند، می بینند که بله این مشخصات باآن اطلاعات اولیه ای که ما از زمان کاوش پیکر شهید داشتیم به خوبی تطبیق می کند... مشخصات DNA خانواده ابوطالبی با مشخصات یکی از شهدای گمنام کهف یعنی شهید مجید ابوطالبی مطابقت کامل داشت... امروز یکی از اصحاب کهف از خواب نازش بیدار شده و برگشته به درون شهر... 🕊 @lashgareshohada
طرح | بزودی لشگر شهداء طراح: آقای هادی منقی @lashgareshohada
🌹نسیمی جان فزا می آید، بوی کرب بلا می آید... 📌 مراسم تشیع پیکرپاک یکصد و پنجاه شهید دفاع مقدس زمان:پنجشنبه ۹۸/۰۴/۰۶ ساعت 9 صبح مکان: مقابل درب اصلی دانشگاه تهران لطفا با اطلاع رسانی به دیگران در ثواب این مراسم شریک شوید. #بزودی_لشگر_شهدا #نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم 🕊 @lashgareshohada
🌹شهید گمنامی که نشانی مزارش را به خانواده اش داد🌹 #شهید_حمید_رضا_ملا_حسنی #بزودی_لشــگر_شهــدا #نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم 🕊 @lashgareshohada
🌹شهید گمنامی که نشانی مزارش را به خانواده اش داد🌹 (یکی از شهدای گمنام مدفون در بوستان نهج البلاغه تهران) سالها بود خانواده  شهید ملاحسنی منتظر بودند تا عزیزشان از سفر بازگردد... ۲سال پیش برادران شهید تصمیم می گیرند مقبره ای را به صورت نمادین برای ایشان برپا کنند ولی  شهید به خواب برادر می آید و می گوید دست نگه دارید... شهید ملاحسنی از دوستان و همرزمان شهید پلارک بوده... خواهر شهید ملاحسنی ، شهید پلارک را به بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) قسم میدهند که به برادرم بگو که یه نشانه ای چیزی از خودش به ما بدهد… که بعد خواهر شهید خواب می بیند که شهید می گوید من در بوستان نهج البلاغه واقع در میدان پونک در ردیف وسط هستم.. بعد از سالها قبر شهید حمیدرضا ملاحسنی پیدا میشود... در تاریخ ۱۲ دی سال (۱۳۸۹)هم مراسم تعویض سنگ قبر ایشان انجام می شود… 🕊 @lashgareshohada
هدایت شده از ایران سیاست
⭕️عکسی از نوزاد ۴۰ روزه شهید ابراهیمی در مراسم وداع با شهدای امنيت «مرتضی ابراهيمی» و «مصطفی رضايی» كه در آشوبهای روزهای اخير استان تهران توسط اغتشاشگران و عوامل دشمن به شهادت رسيده بودند ⏪محمدسينای چهل روزه، پدرش را تا بهشت بدرقه كرد. 🔻فقط یک لحظه فکر کنید آشوبگرانی که اینطور داعشی گونه، مدافعان امنیت رو به شهادت رسوندن، بیان بین مردم... ✅ @iransiasat_ir 👈