🌹شهیدی که بشارت شهادتش را از امام زمان(عج) گرفت 🌹
#شهید_محمود_قربانی
همسر شهید میگفت:
زمانی که شهید قربانی برای آخرین بار به جبهه رفت، پیش از رفتن خواب امام زمان (عج) را دیده بود که به ایشان فرموده بودند، این بار که شما به جبهه بروید، به درجه والای شهادت میرسید و حالت چگونگی شهادت را برای ایشان بیان کردند...
امام زمان (عج) به محمود گفته بودند، تیری به سینهٔ شما میخورد و دست راست را روی سینه میگذاری و با ترکش بعد انگشت شصت شما قطع خواهد شد. وقتی محمود از خواب بیدار شد، خوابش را برای من تعریف کرد...
به هر حال شهید به جبهه رفتند و در منطقه شلمچه پس از دو ماه خبر شهادت ایشان را برایم آوردند. وقتی شهید را به خانه آوردند، من از بسیج محلهمان خواستم شهید را ببینم. وقتی جنازه شهید را دیدم به همان نحو که خواب را برایم تعریف کرده بود، به شهادت رسیده و انگشت شصت او به همراه دو انگشت دیگرش قطع شده بود...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
"بزودی لشگر شهدا"
#شهیدی که بعد از ۲۲ سال بدنش سالم بازگشت.... #شهید_علی_جوزدانی #بزودی_لشگر_شهداء #نگاه_شهدا_را_به
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدی که بعد از ۲۲ سال بدنش سالم بازگشت....
#شهید_علی_جوزدانی
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که به امر حضرت زهرا(س) جبهه رفت🌹
#شهید_سید_کمال_فاضل
فرمانده گردان یازهرا(س)بود...
خود شهید تعریف میکرد:
شب جمعه بود...
با ناراحتی به خواب رفتم ... در عالم خواب بانوی مجلله ای، به سویم آمد، باورم نمی شد، به نظرم آمد حضرت زهرا سلام الله علیها را زیارت می کنم ...
خودش بود، جذبه معنوی اش چنان بود که با سنگینی خاصی لفظ مادر بر زبانم جاری شد...
وقتی گفتم :مادر...
در جواب شنیدم: من مادرت خواهم بود به یک شرط !
عرض کردم:چه شرطی؟
فرمود:به شرط آن که پیمان ببندی جنگ و جهاد در راه خدا را هیچگاه ترک نکنی... خواستم چیزی بگویم که آن بزرگوار از نظرم ناپدید شد...
سرانجام در 23بهمن ماه 1365 که مصادف با دهه فاطمیه بود در عملیات پیروزمندانه والفجر 8 با رمز یا زهرا (س) از ناحیه پیشانی و پهلو همچون مادرش فاطمه زهراء (س) مورد اصابت ترکش قرارگرفت و به دیدار مادرش شتافت ....
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که با بوي امام حسين (ع) بدنيا آمد و و با زیارت عاشورای امام حسین(ع) شهید شد 🌹
#شهید_دانشجو_خلیل_سامان
مادرش میگفت:
به هنگام تولد، بوي معطر گل سرخِ آميخته با بوي تربت پاك امام حسين (ع) به مشامم می رسید...
شهيد سامان لحظاتي قبل از شهادت مشغول خواندن زيارت عاشورا بود بطوريكه هنگام برخورد تركش به وي همچنان زيارت عاشورا زمزمه ميكرد و تا زماني كه جان در بدن داشت يا حسين يا حسين از زبانش قطع نشد...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🌹 ۲ برادر شهید، که ملائکه خدا را با چشمان خود می دیدند!!🌹
#شهیدان_قنبرعلی_و_جلیل_ملک_پور
می گفت: چشم که باز کردم دیدم ۲ برادر قنبر و جلیل، کنار هم به نماز شب ایستاده اند...
بعد از نماز، قنبر گفت: «داداش می بینی؟»
جلیل گفت: چی رو؟
قنبر جواب داد: ملائک خدا رو!
جلیل گفت: آره داداش، هم می بینم، هم صداشونو می شنوم...
هدیه به روح آسمانی شهیدان قنبر علی و جلیل ملک پور، صلوات!
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🍀منتظر لشگر شهدا باشیم....☘
لشگر عظیم شهدا دارند بسوی ما توجه می کنند، ما چه قدر آماده و پذیرای اثرات شهدا هستیم؟...
👈شهیدی که نشانی قبر خود را داد
شهید #حمید_عربنژاد
👈شهیدی که قرضهای یک نفر را داد
شهید #سید_مرتضی_دادگر درمزاری
👈شهیدی که بدنش با اسیدهم از بین نرفت و پس از ۱۶ سال با پیکر سالم به میهن بازگشت شهید #محمدرضا_شفیعی ۱۴ ساله
👈شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت شهید #محمودرضا_ساعتیان
👈شهیدی که در قبر خندید
شهید #محمدرضا_حقیقی
👈شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند شهید #عباس_صابری
👈شهیدی که روز تولدش شهید شد
شهید #سید_مجتبی_علمدار
👈شهیدی که هرهفته مادرش را سر قبر صدا میزد شهید مستجاب الدعوه #سید_مهدی_غزالی
👈شهیدی که لحظه خاکسپاریش خندید
شهید #علیرضا_حقیقت
👈شهیدی که غرور امریکایی ها را شکست شهید #نادر_مهدوی
👈شهیدی که عکسش در اتاق رهبر است
شهید #هادی_ثنایی مقدم ۱۵ ساله
👈 شهیدی که پیکرش هنگام نبش قبر سالم بود شهید #رخشانی از شهدای قبل از انقلاب که توسط ساواک شهید شد
👈شهیدی که #سید_حسن_نصرالله سخنرانی خود را با نام او نامگذاری کرد
شهید #احمد_علی_یحیی
👈شهیدی که قبرش بوی گلاب میدهد
شهید #سید_احمد_پلارک
👈شهیدی که پیکرش را کسی تحویل نگرفت
شهید #رجبعلی_غلامی از #افغانستان
👈شهیدی که سر بی تنش سخن گفت
شهید #علی_اکبر_دهقان
👈شهیدی که بخاطر فاش نکردن رمز بی سیم بدنش قطعه قطعه شد
شهید #بروجعلی_شکری
👈شهیدی که با وجود اینکه بدنش به استخوان تبدیل شده بود اما پاهایش درون پوتین سالم بود
شهید #محمدحسین_شیرزاد نیلساز
👈شهیدی که عاشورا متولد شد واربعین به شهادت رسید
شهید #مهدی_خندان
👈شهیدی که با پیشانی بند "یاحسین شهید" ایرانی بودنش محرز شد
از شهدای گمنام هستند
👈شهیدی که بحرمت مادرش در قبر خندید
شهید حاج #اکبر_صادقی
👈شهیدی که در شب عملیات به تک تک اعضا گردان گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد ، شهادت ، اسارت و زنده ماندان و در #وصیت_نامه خود نوشت ای برادر عراقی که مرا به درجه شهادت رساندی اولین کسی را که در ان دنیا شفاعت می کنم تو هستی چرا که مرا به این درجه رساندی
👈شهید حاج #علی_محمدی پور فرمانده گردان ۴۱۲ رفسنجان
و چه بسیارند شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرمی که نگاهشان بسوی ما دارد جلب می شود...
ان شاءالله لایق نگاه شهدا به خود باشیم و از این جنود نامرئی خداوند بهره ببریم...
برای شادی روح همه شهدا صلوات.
برهانی
۹۶/۶/۳
🕊 @lashgareshohada
🌹 #شهیدی که امام حسین(ع) را دید ...
#شهید_علی_اصغر_خنکدار
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که امام حسین (ع) را دید🌹
#شهید_علی_اصغر_خنکدار
در 20 بهمن 1364 دقایقی قبل از عملیات والفجر 8، علی اصغر چهرهای متفکرانه به خود گرفته بود. وقتی قایقها به سمت فاو حرکت کردند، در میان تلاطم خروشان اروند، اصغر ناگهان از جا برخاست و گفت: بچهها! به خدا سوگند من کربلا را میبینم...
آقا اباعبدالله را میبینم...
بچهها بلند شوید کربلا را ببینید...
از حرفهایش بهتمان زده بود.
سخنانش که تمام شد، گلولهای آمد و درست نشست روی پیشانیاش...
آرام وسط قایق زانو زد...
خشکمان زده بود...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدی که حضرت زهرا(س) او را شفا داد و دوباره زنده شد...
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#بزودی_لشگر_شهداء
🕊 @lashgareshohada
شهیدان قلب تاریخ اند.
یادش گرامی
🌷🌷🌷
❁﷽❁
هستیم بر آن عهد که بستیم
🌹قسم به فیض شهادت قسم به سرخی خون
🌹به خیبر و نی و هور و جزیره ی مجنون
🌹قسم به عارف جبهه به مصطفی چمران
🌹به گریه در دل سنگر ، تلاوت قرآن
🌹قسم به ترکش و قطع نخاع و جانبازی
🌹قنوت و دست جدای حسین خرازی
🌹به انتهای افق ، سرگذشت حاج احمد
🌹خوراک کوسه شدن در تلاطم اروند
🌹قسم به پیکر بی سر، قسم به حاج همت
🌹به چادر و به حجاب زنان با عفت
🌹به صبحگاه دوکوهه ، به درد و صبر از رنج
🌹غروب دشت شلمچه ، به کربلای پنج
🌹قسم به باکری و باقری و زین الدین
🌹به غرش نهم دی به فتنه ی رنگین
🌹قسم به روح هنر از نگاه آوینی
🌹به جنگ معتقدان ضد رنگ بی دینی
🌹قسم به قدرت خون در برابر شمشیر
🌹به یک پدر که نیامد پسر ، و شد او پیر
🌹به مادر سه شهیدی که خم نکرد ابرو
🌹به تکه تکه شدن در مصاف رو در رو
🌹به دست خالی رزمنده ای که میجنگید
🌹به آن پیکری که با چشم باز میخندید
🌹که تا رمق به تنم هست مکتبی هستم
🌹حسینی ام حسنی ام ، و زینبی هستم
🌹و سر سپرده ام و از تبار عمارم
🌹به انقلاب و شهیدان حق وفادارم
💖💖
🌸.🌸
🌹شهیدی که در بیداری به دیدار مادرش آمد واز غیب به او خبر میداد🌹
#شهید_محمد_رضا_احمدی
مادر شهید می گفت: ایشان که زنده بود همیشه دوستانش را می آورد توی دِهی که داشتیم میوه می چیدیم.
وقتی به شهادت رسید، من به برادرش گفتم به دوستانش بگو می خواهیم برویم گیلاس بچینیم.
یکی دوبار که این را گفته بود، آمد به من گفت: مامان این ها هیچی نمی گویند...
یک شب رفتم توی رختخواب خواب نبودم ونشستم کمی دعا خواندم برادرش هم رفته بود مسجد...
یک وقت من دیدم که یکی آمد تو...من نگاه کردم دیدم که علی پسرم نیست!!
خواستم بلند شوم که دیدم شانه ی مرا گرفت و گفت:
مامان راحت باش...بلند نشو..
گفتم:محمد تویی؟؟!!
گفت:آره مامان منم محمد...آمدم بگویم که به علی آقا بگو که به بچه های مسجد نگوید که بیایند برای میوه چینی...
گفتم چرا مامان؟!
گفت:آن ها رویشان نمیشود که بگویند نمی توانند بیایند...
آن ها میخواهند بروند مسافرت...
گفت:یادت نره ها.. گفتم:باشه...!
او بلند شد و رفت...
من دو مرتبه خوابیدم و یکم دعا خواندم..۲ساعتی گذشت دیدم مجدداً آمد ولی این بار به خوابم آمد وگفت:مامان...
به علی بگو دوچرخه ی حمید رانگیرد....
این را گفت وباز هم رفت...
من دیگر خوابم نبرد.دیدم علی آمد گفتم علی جان امشب دوچرخه ی کی را گرفتی؟؟
گفتم هر اتفاقی که می افتد محمد می آید وبه من می گوید حتی زمان رأی دادن می گوید که به کی رأی بده و به کی رأی نده!!!!
گفت:مامان اره من دوچرخه ی حمید را گرفتم،میدان انقلاب یک ماشین آمد وزد به دوچرخه..خدا من را خیلی می خواست که چیزیم نشد ولی دوچرخه داغون شد...
گفتم:پس رفتی مسجد به بچه ها بگو مسافرت کجا می خواهند بروند.؟؟
گفت:چی شده!؟!
گفتم:محمد توی بیداری آمد وگفت که می خواهند بروند مسافرت...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که در سن ۱۰سالگی به مادرش درس آموخت🌹
#شهید_محمدرضا_احمدی
مادر شهید تعریف می کرد:
یک شب خوابیده بودم، خواب دیدم محمد از در آمد تو..آمد بالاسر من ایستاد تا من آمدم بلند شوم گفت:نه مامان؛بلند نشو.
یک کاغذ آورد وشروع کرد و خواند...
تا او شروع کرد من انگشتم را کردم خودکار و کف دستم را کردم کاغذ...
آن روز برایش خیلی گریه کرده بودم..
او خواند:
منم این عاشق دیرینه ی عشق
به بزم عاشقان مأوا گرفتم
چو بلبل از قفس پرواز کردم
به طرف بوستانی جا گرفتم
چو بارانی که بارد برج نیسان
به سان دُر شد و دریا گرفتم
به امر رهبرم پیر جماران
ز جبهه منسبی بالا گرفتم
شهادت را زجان و دل خریدم
برات از خالق یکتا گرفتم
مکن گریه برایم جان مادر
که جا در جنة المأوا گرفتم..
این را خود محمد گفته برای من خواند و کاغذ را جمع کرد وتوی جیبش گذاشت...اوکه رفت من بلندشدم و از رختخواب کنده شدم داشتم پشت سرش میرفتم که پدرش و برادرش من را گرفتند..
گفتم ساعت چنده؟گفتند:ساعت دو..گفتم: کاغذ بیاورید و همان موقع نوشتم...
آن موقع ها که میرفت چلوکبابی یک روزنامه آورد وگفت:مامان این چیه؟
گفتم:خب صلح انورسادات با یاسر عرفاته...
گفت:جنگ بهتره یاصلح؟
گفتم:به هر حال صلح بهتر از جنگه..
گفت: نه...نه...تاصلح با چه کسی باشه...صلح با اسرائیل هرگز...هرگز...
مامان ببین مردم فلسطین و لبنان را...بمب و موشک می آید و زن ها دارند روی پشت بام ها لباس جمع می کنند...
نگاه کن چقدر مقاوم اند..
یک بچه ی۱۰ ساله بود، داشت به من درس میداد...
داشت به من می گفت:حواست باشه...
صلح با اسرائیل وآمریکا و طرفدارانش هرگز...آن جنگ بهتر از صلح است...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
"بزودی لشگر شهدا"
آدرس مزار مطهر #شهدای این کانال 👆 ادامه دارد.... 🕊 @lashgareshohada
ادامه لیست مزار مطهر شهدای کانال👆
ادامه دارد...
🕊 @lashgareshohada
#شهیدی که شبانه از قبرش صدای قرآن می آید...
#شهید_حمیــــــد_زرگوشی
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
#بزودی_لشگر_شهداء
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که شبانه از قبرش صدای قرآن می آید ...🌹
#شهید_حمید_زرگوشی
مادر شهید تعریف میکرد:
هر وقت به بهشت رضا(ع) می روم، آقایی که مسئولیت رسیدگی به فضای سبز آن منطقه را برعهده دارد به نزد می آید و می گوید: دیشب مانند هرشب به مزار شهدای گمنام آمدم...
صدای قرآن از اینجا (قبر شهید زرگوشی) در ساعت سه شب تا اذان صبح می آید و تمام دشت را منور می کند، مگر این آقا کیست؟ من هم جواب می دهم: پسر منه، بیست ساله بود که به سرورش پیوست، دانشجو بود، اکنون که در معیت من نیست روشنایی چشمانم در ظلمت فرو رفته است...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada