eitaa logo
"بزودی لشگر شهدا"
104 دنبال‌کننده
155 عکس
79 ویدیو
3 فایل
معجزات، کرامات و امدادهای غیبی شهدا به اهل زمین... آدرس سایت، سروش، گپ و بله: lashgareshoha@ صفحه اینستاگرام: https://www.instagram.com/lashgareshohada/ آدرس صفحه لشگر شهدا در آپارات: http://www.aparat.com/lashgareshohada ارتباط با ادمین @soobhegharib
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹سقوط جنگنده اسرائیلی با عنایت حضرت زهرا(س) 🌹 یکی از فرماندهان حزب الله در جنگ 33 روزه ، می گفت: مدت ها بود شب ها جنگنده های اسرائیلی بالای سر ما حاضر می شدند و بدون اینکه ما آنها را ببینیم مناطق ما را بمباران می کردند... همه فرماندهان درمانده شده بودند... من در یکی از اتاق های مقر فرماندهی رفتم و بعد از پایان نماز، سجده‌ای طولانی انجام دادم... بعد از سجده به خواب رفتم و در عالم رؤیا، حضرت زینب(س) را مشاهده کردم.. با نگرانی عرض کردم: بانوی من هواپیماهای دشمن، خانه و کاشانه ما را ویران و زنان و کودکانمان را به کام مرگ فرستاده اند... آیا کاری برایمان انجام نمی‌دهید؟  ایشان به مادر مهربان، حضرت زهرا (س) اشاره کردند و فرمودند کار شما دست ایشان است...  عرض کردم: بانوی من! مگر نه این است که ما از شیعیان و دوستداران و ادامه دهندگان راهتان هستیم...؟ ما را از شر این جنگنده‌ها نجات نمی دهید؟... حضرت زهرا (س) می فرمایند: صبر کنید، پیروز خواهید شد... عرض کردم: بانوی من آیا کاری با این جنگنده‌ها نمی‌کنید، اگر شده یکی از آنها را ساقط کنید تا قلبمان آرام و دلمان مطمئن شود...  وی می‌گوید: فاطمه زهراء (س) دستمالی از آستین خود بیرون آوردند و تکان دادند... و فرمودند تمام شد... این فرمانده حزب الله می گفت: در این حالت من از خواب بیدار شده و ناگهان متوجه شدم یک جنگنده اسرائیلی در دره مریمین سقوط کرد... بدین ترتیب آنچه مادر مهربان، فاطمه زهراء(س) گفته بود با سقوط این هواپیما محقق شد و پیروزی حاصل شد...  برگرفته از کتاب وعد صادق 🕊 @lashgareshohada
🌹 در عملیات شنا بلد نبودیم ولی عبورمان دادند 🌹 یکی از رزمندگان مقاومت درباره امدادهای غیبی جنگ ۳۳ روزه می گفت: حوادث زیادی وجود دارد، ولی یکی از عجیب‌ترین آنها این است که ما گروهی بودیم که سعی داشتیم خود را به دشمن رسانده و عملیاتی را بر ضد آن انجام دهیم... در بین ما مبارزانی بودند که شنا بلد بودند، این در حالی بود که ما ناچار بودیم از منطقه‌ای که رودخانه‌ای پر آب در آن جریان داشت، عبور کنیم... من از جمله افرادی بودم که شنا بلد نبودم... احساس کردم کسی مرا به آن سوی آب رساند، وقتی از دیگر افرادی که به مانند من شنا بلد نبودند پرسیدم چطور از آب عبور کرده‌اند آنها نیز همین را گفتند... برگرفته از کتاب وعد صادق 🕊 @lashgareshohada
🌹خشاب هایمان خود به خود پر می شدند🌹 یکی از رزمندگان حزب الله می‌گفت: ما در حمله زمینی با دشمن صهیونیستی در حال نبرد بودیم و این در حالی بود که هریک از ما دارای چهار تا پنج خشاب بودیم... واقعاً درگیری شدید بود... یکی از عناصر مبارز نیز خشاب‌هایش را در جیب لباس‌هایی که می‌پوشید در  منطقه‌ای جا گذاشته بود...  این برادر ما وقتی درگیری شدید شد به شدت به سمت دشمن آتش گشود به طوری که تنها یک خشاب برایش باقی ماند... با این حال وی از شلیک کردن باز نایستاد تا اینکه فشنگ‌هایش تمام شد.. ناگهان بدون آنکه بداند چه کسی و چگونه خشاب‌هایش را پر کرده است متوجه شد سلاحش فشنگ پرتاب می کند...گویا اصلاً شلیک نکرده بود... برگرفته از کتاب وعد صادق 🕊 @lashgareshohada
🌹جنود غیبی الهی با لباس سفید و شمشیر در جنگ ۳۳ روزه حزب الله🌹 آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی : در جنگ 33 روزه اتفاقاتی افتاد که جز به صورت امداد غیبی قابل تفسیر نیست... من از شخص سید حسن نصرالله شنیدم که گفت اسرائیلی‌ها به نیروهای حزب‌الله حمله می‌کردند ولی پس از عقب‌نشینی نیروهای حزب‌الله، نیروهای اسرائیلی پیش‌روی نمی‌کردند... دلیل آن را که از سربازان اسرائیلی جویا شدند، آنها گفتند که مردانی با لباس‌های سفید با شمشیر با ما می‌جنگند... ایشان می فرمودند: سربازان اسرائیلی قضیه جنگیدن مردانی با لباس‌های سفید به همراه شمشیر را در مصاحبه با شبکه‌های اسرائیلی گفتند و در جنگ 33 روزه داستان‌های عجیبی اتفاق افتاد که مصادیق امداد غیبی زنده شد؛ البته در طول دفاع مقدس نیز از این موارد داشتیم... امدادهای غیبی خداوند به این دلیل است که انسان بهانه‌ای را برای انجام ندادن تکلیف خود نداشته باشد و موارد امدادهای غیبی در دفاع مقدس متواتر بود... برگرفته از کتاب وعد صادق 🕊 @lashgareshohada
♦️نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست. به بنده حقیر، مسؤل وقت فرودگاه، اطلاع دادند دم درب مهمان داری!
"بزودی لشگر شهدا"
♦️نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان برگشت و در آن گرم
🔸رفتم و با کمال تعجب شهیدعباس بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته، پس از سلام عرض کردم جناب بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی.؟ 🔹خیلی آرام و متواضع پاسخ داد: این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی، منهم منتظر ماندم، مانع پرواز نشوم. در صورتیکه شهید بابایی فرمانده معاون عملیات وقت نهاجا بودند. نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او، بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم. درست مثل نماینده سراوان!' @lashgareshohada
⚜ یاد شهید بابایی بخیر که طلاهای همسرش را فروخت و به افسران و سربازان متاهل داد و گفت : مایحتاج عمومی گران شده و حقوق شما کفاف خرج زندگی رو نمیده !! ⚜یاد شهید رجبی بخیر که پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت کسی دیگر پرداخت میکند. ⚜یاد شهید بابایی بخیر که یکی از دوستانش تعریف میکرد که : دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده که معلوله ... شناختمش و رفتم جلو که ببینم چه خبره که فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره !! ⚜یاد شهید حسین خرازی بخیر که قمقمه آبش را در حالی که خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت که کامش از تشنگی به هم نچسبه !! ⚜یاد شهید مهدی باکری بخیر که انبار دار به مسئولش گفت : میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کارگر کار میکنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باکریه که صورتشو پوشونده کسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگه !! 🔱آره یاد خیلی شهدا به خیر که خیلی چیزها به ما یاد دادند که بدون چشم داشت و تلافی کمک کنیم و بفهمیم دیگران رو اگر کاری میکنیم فقط واسه رضای خدا باشه و هر چیزی رو به دید خودمون تفسیر نکنیم !! برای رد شدن از سیم خاردار باید یه نفر روی سیم خاردار میخوابید تا بقیه از روش رد بشن(!!) داوطلب زیاد بود. قرعه انداختند، افتاد بنام یک جوان زیبارو !! همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد که گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه ... همه تودلشون گفتند : عجب پیرمرد سنگدلی !! دوباره قرعه انداختند، باز هم افتاد بنام همون جوون ... جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار تو دل همه غوغائی شد ...!! بچه ها گریان و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان ... همه رفتند الا همون پیرمرد ... گفتند چرا نمیای ؟؟ گفت : نه شما برید من باید بدن پسرم رو ببرم برای مادرش آخه مادرش منتظره ... درود بر شهامت و غیرت آنان !! آنقدر انتشار بدین بزار بفهمند چه کسانی رفتند و چه کسانی دارن خون این شهدارو پایمال میکنن... 🕊 @lashgareshohada
📚 کتاب| "بزودی لشگر شهدا" معجزات، کرامات، اخبار و امدادهای غیبی لشگر شهداء ✅ بزودی منتشر خواهد شد.... 🕊 @lashgareshohada
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخن گفتن سر بریده شهید... #شهیدی که شبیه #مولایش شد... 🕊 @lashgareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کرامت #شهیدی که قرض تفحص کننده خود را داد... #بزودی_لشگر_شهدا #نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم 🕊 @lashgareshohada