6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدی که خبر زنده بودن خود را چندین بار بعد از شهادت، به خانواده اش داد...
#شهید_محمد_رضا_ملالو
#بزودی_لشگر_شهدا
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بزودی_لشگر_شهدا
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🏷کد: ل.ش. ۴۰۵
📆 تاریخ: ۹۶/۷/۷
🕊 @lashgareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید حزب الله، که در قبر لبخند زد.....
#مهدی_یاغی_کرار
#بزودی_لشگر_شهدا
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🏷کد: ل.ش. ۴۰۷
📆 تاریخ: ۹۶/۷/۷
🕊 @lashgareshohada
10.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدی که گرفتاری رفقا و خانواده اش را رفع و بعد از شهادتش وعده آزاد سازی #قدس رابالشگرشهدا داد...
#شهید_مهدی_یاغی
#بزودی_لشگر_شهدا
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
13.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدی که برای گرفتن شهادت خوددراربعین به کربلا رفت، و خواب شهادت خودرا دیده بود.
#شهید_مهدی_یاغی
#بزودی_لشگر_شهدا
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🏷کد: ل.ش. ۴۰۹
📆 تاریخ: ۱۳۹۶/۷/۷
🕊 @lashgareshohada
12.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهید گمنامی که نشانی مزارش را به خانواده اش گفت....
#شهید_مجید_ابو_طالبی
#بزودی_لشگر_شهدا
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که بر بالین مادرش زهرا (س)جان داد...🌹
#شهید_سید_محمد_خاکساری_مقدم
يكي از همرزمانش ميگويد :
روزي كه عمليات والفجر8 بود محمد تا ساعات بعد از ظهر روز بعد همچنان توفنده با خصم زبون ميجنگيد و در حالي كه داخل سنگر مشغول اداي فريضه نماز بود، سنگر شهيد مورد اصابت خمپاره قرارگرفت ومجروح گرديد...
سریع خود را به بالا سر محمد رساندم و سرش را در كنار گرفته بودم...
اشكهاي شهيد را برگونههايش ديدم ...
سرش را در بالین گرفتم...
دیدم داره یه چیزی میگه...
گفت: براي چه سرم را از كنار مادرم فاطمه زهرا (س) برداشتي...
او را به بيمارستان صحرايي رسانديم ولي به علت شدت جراحات به لقاء ا... پيوست...
#بزودی_لشگر_شهدا
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که پنج انگشت سبز بر کمرش نقش بست 🌹
#سردار_شهید_رضا_پور_خسروانی
پدر شهید تعریف میکرد:
چهل روز قبل از تولد او خواب آقایی سبزپوش و نورانی را دیدم که مرا به فرزند پسر مژده داد و نام "رضا" را برای او انتخاب کرد ...
دو ساله بود که به همراه مادرش برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد رفتیم...
اطراف ضریح مطهر مشغول دعا بودم که یکدفعه متوجه شدم دست های کوچک او به طرز عجیبی به ضریح چسبیده است. با نگرانی سعی کردم دست او را بکشم زیرا بقدری محکم گرفته بود که جدا کردنش محال بود. مردم که این صحنه را دیدند به سمت او هجوم آوردند، آرام و قرار نداشتند و دست خودشان نبود، کمی طول کشید تا اورا از ضریح جدا کنیم. انگار به ضریح مطهر قفل شده بود. متولی حرم کمک کرد تا او را از ضریح جدا کنیم و از میان مردم بیرون بیاوریم. همین که به خانه رسیدیم، با مادرش لباس او را عوض کردیم. با کمال تعجب جای پنج انگشت سبز را روی کمر او دیدیم ...
سالها گذشت...
یه روز خودش تعریف می کرد:
بعد از عمليات قدس 3 ٬ يکي از برادران در جبهه خواب مي بينند که آقايي بسيار نوراني و سبز پوش آمدند و کنار رودخانه اي چادر زدند و به برادران فرمودند : که برويد به خسرواني بگوئيد بيايد ...
برادران همه به دنبال من گشتند و مراپيدا کردند ، بنده با آن آقا وارد چادر شدم و بعد از ساعتي بيرون آمدم تا بقيه برادران خواستند وارد چادر شوند آقا غيب شده بودند ...
#بزودی_لشگر_شهدا
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada