eitaa logo
"بزودی لشگر شهدا"
106 دنبال‌کننده
155 عکس
79 ویدیو
3 فایل
معجزات، کرامات و امدادهای غیبی شهدا به اهل زمین... آدرس سایت، سروش، گپ و بله: lashgareshoha@ صفحه اینستاگرام: https://www.instagram.com/lashgareshohada/ آدرس صفحه لشگر شهدا در آپارات: http://www.aparat.com/lashgareshohada ارتباط با ادمین @soobhegharib
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهیدی که با دخترش قرار ملاقات گذاشت و به دیدارش رفت... #شهید_حمید_قربانی #بزودی_لشگر_شهداء #نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم 🕊 @lashgareshohada
3.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدی که با دخترش قرار ملاقات گذاشت و به دیدارش رفت... #شهید_حمید_قربانی #بزودی_لشگر_شهداء #نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم 🕊 @lashgareshohada
#شهیدی که با دخترش قرار ملاقات گذاشت و به دیدارش رفت... #شهید_حمید_قربانی #بزودی_لشگر_شهداء #نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم 🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که با دخترش قرار ملاقات گذاشت و به دیدارش رفت🌹 دختر شهید می گفت: حدوداً فکر می کنم سال۷۵-۷۶ بود قرار بود سفری داشته باشیم به قم...روز جمعه روز قدس بود... من شب پدرم را خواب دیدم که گفتم: خیلی دوست دارم ببینمتان... گفت:خب داری من را میبینی.. گفتم:نه...اینجوری نه... توی بیداری می خواهم ببینمتان. گفت:پنجشنبه که داری از طرف مدرسه می آیی قم من دور اولین میدان قم ایستاده ام منتظرت هستم... من صبح برای مادرم تعریف کردم ومادرم به دلایلی من را از رفتن منصرف کردند... ۶ماه از این قضیه گذشت و تقریبا من یادم رفت تا اینکه بعد از۶ماه از طرف بنیاد با مادرم رفتیم قم..نزدیک قم که بودیم من حواب بودم واردقم که شدیم نرسیده به اولین میدان من ناخودآگاه انگارکه کسی من را از خواب بیدار کرد از خواب پریدم و به طور ناخودآگاه برگشتم سمت پنجره ماشین و چسبیدم به پنجره.. دور میدان که رسیدیم دقیقا دیدم که پدرم با همان لباس های خاکی شان دارند مرا نگاه می کنند و به من دست تکان می دهند.... آنقدر صدایشان کردم که از حال رفتم و چیزی نفهمیدم. فقط بعدا مادرم گفتند که وقتی مرا بغل کردند همان عطری که پدرم میزد دقیقا همان بو را می دادم... 🕊 @lashgareshohada