🌹شهیدی که حضرت زهرا(س) با او سخن گفتند و بشارت شهادتش را دادند🌹
#شهید_نورالله_ملاح
همرزم شهید میگوید: صبح يک روز گرم تابستاني، زير سايه چادري در هفت تپه، مآمن «لشکر خط شکن ۲۵ کربلا» نشسته بودم که نورالله رو دیدم.خیلی خوش حال بود...
بعد از احوال پرسی به من گفت: دیشب خواب ديدم همين اطرافم، بعد يکي به اسم صدام زد، نگاهي به دوربرم انداختم، صدا از تو چادر حسينة گردان ميآمد، اما صدا يک جورايي غريبانه و خاص بود، حيرت کردم!؟ آرام و بيتاب و بيقرار، گوشة چادر را کنار زدم، ناگهان انديشهاي مثل يک وحي ريخت توي دلم...
مقابل تکهاي از نور زانو زدم، ميخواستم سلام بدهم، با اشک و بغض و بيقراري گفتم: السلام عليک يا فاطمه زهراء…
حال غريبي پيدا کردم، من و حضرت زهرا(س)…
حضرت فاطمه زهرا(س)، آقا امام حسن(ع) و امام حسين(ع) دو طرفش نشسته بودند.
حضرت زهرا(س) فرمودند: پسرانم، حسن و حسين، سلام خدا بر شما باد، ايشان چند روز ديگر مهمان ما خواهد بود..
بعد، آقا امام حسين(ع) دست روي سرم کشيدند و من ناگهان از خواب پريدم... انشالله من شهيد ميشم، بشارتش رو گرفتم، ميدونم که به غريبانگي حضرت زهرا(س) به شکل غريبانهاي هم شهيد خواهم شد… انشالله...
چند روز بعد در حين آزادسازي مهران، نورالله ملاح، بر بلنداي قلاويزان، با اصابت مستقيم راکت هواپيماي دشمن، به شکل غريبانهاي، مظلومانه شهيد شد، و چنان پودر شد که چيزي از جنازهاش باقي نماند و شهید گمنام شد...
در سحرگاه هفدهم تيرماه ۶۵، نورالله مهمان حضرت زهرا(س) شد.
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada