🌹شهیدی که در سن ۱۰سالگی به مادرش درس آموخت🌹
#شهید_محمدرضا_احمدی
مادر شهید تعریف می کرد:
یک شب خوابیده بودم، خواب دیدم محمد از در آمد تو..آمد بالاسر من ایستاد تا من آمدم بلند شوم گفت:نه مامان؛بلند نشو.
یک کاغذ آورد وشروع کرد و خواند...
تا او شروع کرد من انگشتم را کردم خودکار و کف دستم را کردم کاغذ...
آن روز برایش خیلی گریه کرده بودم..
او خواند:
منم این عاشق دیرینه ی عشق
به بزم عاشقان مأوا گرفتم
چو بلبل از قفس پرواز کردم
به طرف بوستانی جا گرفتم
چو بارانی که بارد برج نیسان
به سان دُر شد و دریا گرفتم
به امر رهبرم پیر جماران
ز جبهه منسبی بالا گرفتم
شهادت را زجان و دل خریدم
برات از خالق یکتا گرفتم
مکن گریه برایم جان مادر
که جا در جنة المأوا گرفتم..
این را خود محمد گفته برای من خواند و کاغذ را جمع کرد وتوی جیبش گذاشت...اوکه رفت من بلندشدم و از رختخواب کنده شدم داشتم پشت سرش میرفتم که پدرش و برادرش من را گرفتند..
گفتم ساعت چنده؟گفتند:ساعت دو..گفتم: کاغذ بیاورید و همان موقع نوشتم...
آن موقع ها که میرفت چلوکبابی یک روزنامه آورد وگفت:مامان این چیه؟
گفتم:خب صلح انورسادات با یاسر عرفاته...
گفت:جنگ بهتره یاصلح؟
گفتم:به هر حال صلح بهتر از جنگه..
گفت: نه...نه...تاصلح با چه کسی باشه...صلح با اسرائیل هرگز...هرگز...
مامان ببین مردم فلسطین و لبنان را...بمب و موشک می آید و زن ها دارند روی پشت بام ها لباس جمع می کنند...
نگاه کن چقدر مقاوم اند..
یک بچه ی۱۰ ساله بود، داشت به من درس میداد...
داشت به من می گفت:حواست باشه...
صلح با اسرائیل وآمریکا و طرفدارانش هرگز...آن جنگ بهتر از صلح است...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
"بزودی لشگر شهدا"
آدرس مزار مطهر #شهدای این کانال 👆 ادامه دارد.... 🕊 @lashgareshohada
ادامه لیست مزار مطهر شهدای کانال👆
ادامه دارد...
🕊 @lashgareshohada
#شهیدی که شبانه از قبرش صدای قرآن می آید...
#شهید_حمیــــــد_زرگوشی
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
#بزودی_لشگر_شهداء
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که شبانه از قبرش صدای قرآن می آید ...🌹
#شهید_حمید_زرگوشی
مادر شهید تعریف میکرد:
هر وقت به بهشت رضا(ع) می روم، آقایی که مسئولیت رسیدگی به فضای سبز آن منطقه را برعهده دارد به نزد می آید و می گوید: دیشب مانند هرشب به مزار شهدای گمنام آمدم...
صدای قرآن از اینجا (قبر شهید زرگوشی) در ساعت سه شب تا اذان صبح می آید و تمام دشت را منور می کند، مگر این آقا کیست؟ من هم جواب می دهم: پسر منه، بیست ساله بود که به سرورش پیوست، دانشجو بود، اکنون که در معیت من نیست روشنایی چشمانم در ظلمت فرو رفته است...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
تا دقایقی دیگر📺
شما میتوانید دیدار با خانواده شهید ملکی را به صورت زنده از لینک زیر دنبال کنید...
صفحه اینستاگرام #بزودی_لشگر_شهداء :
https://www.instagram.com/lashgareshohada
🌹شهیدی که با هدیه امام رضا(ع) تشیع میشود...🌹
#شهید_حسین_ابراهیمی
برادر شهید تعریف میکرد:
شبی با فریاد حسین همه از خواب بیدار شدیم. آن زمان خانه ما برق نداشت. مادرم به سرعت چراغی روشن کرد و خودمان را بالای سر حسین رساندیم که ببینیم چه اتفاقی افتاده است...
کمی به او آب دادیم تا آرام شد... مادرم سوال کرد: حسین جان چه اتفاق افتاد؟ چه خوابی دیدی؟
حسین گفت: خواب دیدم نزدیک چشمه آبی هستم...
آقایی با شال و عمامهای سبز رنگ سمتم آمد... با هم صحبت کردیم. علاقه خاصی به ایشان پیدا کردم...
سوال کردم: آقا شما کی هستید؟ فرمودند: من امام رضا هستم...
گفتند: حسین دوست داری بارگاهم را ببینی؟ گفتم: بله.
آقا دستم را گرفتند و در یک لحظه دیدم بالای ضریح مبارک امام هستم...
حس و حال عجیبی داشتم. دوباره کنار چشمه برگشتم. آقا یک بسته به من دادند. گفتم: این چیست؟ فرمودند: این تربت مزارم است. به دلیل اینکه آن را عزیز بدارم، داخل جیب سمت چپ پیراهنم بر روی قلبم گذاشتم...
خداحافظی کردیم و از خواب پریدم.
این ماجرا به هفت یا هشت سال قبل از شهادت حسین برمیگشت...
حسین شهید شد. برای مراسم تشییع و مقدمات کار به تهران برگشتیم. پسر عمهام در بیمارستان مانده بود تا کارهای لازم برای انتقال را انجام دهد. پیکر را با هواپیما به تهران آوردند. در مراسم باشکوهی پیکر حسین را تا بهشت زهرا تشییع کردیم.
به محض باز کردن کفن، دیدیم یک بسته بر روی قلب حسین است. سوال کردم. پسر عمهام که شاهد موضوع بود، جریان را تعریف کرده و گفت: بعد از اتمام کار، تابوت را به حرم امام رضا (ع) بردیم و چند بار دور ضریح حضرت طواف دادیم. همین که تابوت را به حیاط حرم آوردیم یکی از خدام امام رضا (ع) جلو آمد و گفت: تابوت را زمین بگذارید. کفن را باز کرد و تربت امام رضا (ع) را بر روی قلب حسین گذاشت... به یاد خواب چند سال پیش حسین افتادم...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که امام زمان (عج) را در آغوش گرفت🌹
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجاتهای محمد را پخش میکردند...
بیشتر مناجاتها و مداحیهای محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم...
خوشحال بود و بانشاط، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهرهاش خیلی نورانیتر شده بود؛ یاد مداحیهای او افتادم.
پرسیدم :
محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟
محمد در حالی که میخندید گفت :
«من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم.»
#بزودی_لشگر_شهداء
#لشگر_غیبی_شهدا_می_آیند
🕊 @lashgareshohada