🌹شهیدی که شبانه از قبرش صدای قرآن می آید ...🌹
#شهید_حمید_زرگوشی
مادر شهید تعریف میکرد:
هر وقت به بهشت رضا(ع) می روم، آقایی که مسئولیت رسیدگی به فضای سبز آن منطقه را برعهده دارد به نزد می آید و می گوید: دیشب مانند هرشب به مزار شهدای گمنام آمدم...
صدای قرآن از اینجا (قبر شهید زرگوشی) در ساعت سه شب تا اذان صبح می آید و تمام دشت را منور می کند، مگر این آقا کیست؟ من هم جواب می دهم: پسر منه، بیست ساله بود که به سرورش پیوست، دانشجو بود، اکنون که در معیت من نیست روشنایی چشمانم در ظلمت فرو رفته است...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
تا دقایقی دیگر📺
شما میتوانید دیدار با خانواده شهید ملکی را به صورت زنده از لینک زیر دنبال کنید...
صفحه اینستاگرام #بزودی_لشگر_شهداء :
https://www.instagram.com/lashgareshohada
🌹شهیدی که با هدیه امام رضا(ع) تشیع میشود...🌹
#شهید_حسین_ابراهیمی
برادر شهید تعریف میکرد:
شبی با فریاد حسین همه از خواب بیدار شدیم. آن زمان خانه ما برق نداشت. مادرم به سرعت چراغی روشن کرد و خودمان را بالای سر حسین رساندیم که ببینیم چه اتفاقی افتاده است...
کمی به او آب دادیم تا آرام شد... مادرم سوال کرد: حسین جان چه اتفاق افتاد؟ چه خوابی دیدی؟
حسین گفت: خواب دیدم نزدیک چشمه آبی هستم...
آقایی با شال و عمامهای سبز رنگ سمتم آمد... با هم صحبت کردیم. علاقه خاصی به ایشان پیدا کردم...
سوال کردم: آقا شما کی هستید؟ فرمودند: من امام رضا هستم...
گفتند: حسین دوست داری بارگاهم را ببینی؟ گفتم: بله.
آقا دستم را گرفتند و در یک لحظه دیدم بالای ضریح مبارک امام هستم...
حس و حال عجیبی داشتم. دوباره کنار چشمه برگشتم. آقا یک بسته به من دادند. گفتم: این چیست؟ فرمودند: این تربت مزارم است. به دلیل اینکه آن را عزیز بدارم، داخل جیب سمت چپ پیراهنم بر روی قلبم گذاشتم...
خداحافظی کردیم و از خواب پریدم.
این ماجرا به هفت یا هشت سال قبل از شهادت حسین برمیگشت...
حسین شهید شد. برای مراسم تشییع و مقدمات کار به تهران برگشتیم. پسر عمهام در بیمارستان مانده بود تا کارهای لازم برای انتقال را انجام دهد. پیکر را با هواپیما به تهران آوردند. در مراسم باشکوهی پیکر حسین را تا بهشت زهرا تشییع کردیم.
به محض باز کردن کفن، دیدیم یک بسته بر روی قلب حسین است. سوال کردم. پسر عمهام که شاهد موضوع بود، جریان را تعریف کرده و گفت: بعد از اتمام کار، تابوت را به حرم امام رضا (ع) بردیم و چند بار دور ضریح حضرت طواف دادیم. همین که تابوت را به حیاط حرم آوردیم یکی از خدام امام رضا (ع) جلو آمد و گفت: تابوت را زمین بگذارید. کفن را باز کرد و تربت امام رضا (ع) را بر روی قلب حسین گذاشت... به یاد خواب چند سال پیش حسین افتادم...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که امام زمان (عج) را در آغوش گرفت🌹
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجاتهای محمد را پخش میکردند...
بیشتر مناجاتها و مداحیهای محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم...
خوشحال بود و بانشاط، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهرهاش خیلی نورانیتر شده بود؛ یاد مداحیهای او افتادم.
پرسیدم :
محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟
محمد در حالی که میخندید گفت :
«من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم.»
#بزودی_لشگر_شهداء
#لشگر_غیبی_شهدا_می_آیند
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که خبر شهادتش، آیت الله جوادی آملی را متعجب کرد...🌹
🔸زمانی آیت الله جوادی آملی جبهه مشرف شده بودند تا ملاقاتی با بسیجیان داشته باشند، در میان رزمندگان، نوجوان باصفایی بود که ۱۴ سال داشت.
پایین ارتفاع چشمه ای بود و باران گلوله از سوی عراقی ها می بارید. لذا فرماندهان گفتند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا بنشینید و همانجا تیمم کنید.
هنگامی که آیت الله جوادی تشریف آوردند، دیدند که آن نوجوان ۱۴ ساله داشت به سمت چشمه می رفت برای وضو. بسیجیان هر چه فریاد زدند نرو خطرناک است، آن نوجوان گوش نکرد.
آخر متوسل شدند به این عالم وارسته، حضرت آیت الله جوادی آملی که آقا! شما کاری بکنید. آقا نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا می روی؟ گفت میروم پایین وضو بگیرم.
گفتند پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرماندهان گفتند می توانی تیمم کنی. شما تکلیفی ندارید. همان نماز با تیمم کافی است.
🔹نوجوان نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخند زیبایی زد و گفت بگذارید حاج آقا نماز آخرمان را با حال بخوانیم و رفت وضو گرفت و یک نماز باحالی خواند و برگشت.
دقایقی بعد قرار بود عده ای از بسیجیان بروند جلو و با عراقی ها درگیر شوند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان ۱۴ ساله بود. یکی دو ساعت بعد آیت الله جوادی را صدا کردند و گفتند حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. دیدند جنازه ی آوردند. آیت الله جوادی آملی نشستند و دیدند همان نوجوان با همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته.
🔸آیت الله جوادی آملی کنار جنازه اش روی خاک نشستند، عمامه از سر برداشتند و خاک بر سر مبارکشان ریختند و گفتند :
جوادی! فلسفه بخوان. جوادی! عرفان بخوان. امام به اینها چه یاد داد که به ما یاد نداد؟!
من به او می گویم نرو و او می گوید بگذار نماز آخرم را با حال بخوانم. تو از کجا می دانستی که این نماز، نماز آخر توست؟ !
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که حضرت زهرا (س)شفایش داد🌹
#شهید_کمال_فاضلی
عملیات محرم مجروح شد. طوری که دکترا ازش قطع امید کرده بودند ...
حضرت فاطمه اومده بود به خوابش ، فرموده بود : «پسرم تو شفا گرفتی ، بلند شو. فقط باید قول بدهی که جبهه را ترک نکنی.»
بعد از این خواب ، سر از پا نمی شناخت ...
عملیات خیبر ، شد فرمانده گردان حضرت علی اکبر از بس حضرت زهرایی بود اسم گردانش رو عوض کرد گذاشت "یازهرا"
شهید که شد ایام فاطمیه بود ترکش خورده بود توی پهلوش ...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🔸اطلاعیه:
امشب به دیدار خانواده #سید_محمد_رضا_غدیری رهسپاریم.
دیدار به صورت لایو از صفحه اینستاگرام پخش میشود.
دوستانی که تمایل به مشاهده دیدار دارند میتوانند حدودا ساعت۲۱امشب از لینک زیر این دیدار دنبال کنند.
🌹شهید غدیری بعد از شهادتش مادرش را از بهشت زهرا(س) تا منزلشان رساند و مادرش او را در بیداری دید.
هدایت شده از "بزودی لشگر شهدا"
صفحه اینستاگرام #بزودی_لشگر_شهداء :
https://www.instagram.com/lashgareshohada
🌹شهیدی که از آینده ی انقلاب خبر داد🌹
#شهید_سید_علی_اندرزگو
همسر شهید می گفت:
به خدا هر کس دست از آقا بکشد ضرر کرده است.
این چیزی است که شهید اندرزگو به من گفت.
کارتر با زنش به ایران می آمد؛ بعد این،شهید، نشسته بود داشت نگاه می کرد....
گفتم: آقا هیچ کاری نکردی برای این؟؟!
گفتی ۶ ماه می خواهم زحمت بکشم و پهلوی را از بین ببرم پس چی شد؟!آمریکایی ها آمدند داخل ایران،نجات پیدا نمی کنیم...
گفت: پهلوی یا به دست من و یا با خون من از بین می رود..
بعد از آتش قلیان، یک زغال سرخ را روی دستش گذاشت..
گفت ببین مردم دینشان در آخرالزمان مثل این زغالی می ماند که در دست دارم..
قشنگ کف دستش بود..گفتم: آقا دستت نمی سوزد؟!
گفت: بدنم به آتش جهنم می سوزد...
گفت: ۲ سال اول انقلاب همه ی ملت ایران مورد امتحان قرارمی گیرند بعد از ۲ سال سید علی نامی می آید و رئیس جمهور می شود.!!!
بعد من گفتم: خب سید علی خودت هستی دیگر..!
خودت میخواهی رئیس جمهور شوی..
گفت: نه...
من آن موقع نیستم... فرد دیگری می آید ورئیس جمهور می شود...
بعد چند سال که بگذرد آقا امام زمان(عج) ظهور می کنند...
زمانی که آقا رئیس جمهور شد بچه ها این خاطره را برایشان گفتند...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که کبوترش با دیدن جنازه ی خونین او جان داد🌹
#شهید_سید_حسن_ولی_واسکَسی
در هنگام وداع آخر خانواده ی این شهید عزیز دو کبوتر او را که دست پرورده ی شهید بود، بر بالینش آوردند...
کبوتر سفید به محض دیدن پیکر غرق خون صاحب خود دیگر تاب ماندن نداشت و بر روی سینه ی شهید جان سپرد....
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدی که ۴روز در وسط میدان مین مانده بود و هر شب اهل بیت(ع) به او اب و غذا میدادند.
#شهید_علیرضا_عاصمی
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدی که پدرش قبل از شهادتش، خواب دید که فرزندش شهید شده.....
#شهید_غلام_عباس_اللهیاری
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدی که در رمضان به دنیا آمد و نامش رمضان بود و در عملیات رمضان در ماه رمضان شهید شد...
#شهید_رمضان_عالی_زاده
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که قول داد به عروسی برادرش برسد که...🌹
#شهید_محمد_رضا_ملالو
بردارش تعریف میکرد:
یه روز(۲۹ اسفندماه) زنگ زدم بهش گفتم که ۶اردیبهشت ماه عروسی برادرمونه٬ می آیی؟
گفت که بهشون بگو ناراحت نباشند ٬ من ۶ اردیبهشت تهرانم...
این آخرین تماسی بود که باهاش داشتم...
۵ اردیبهشت ماه شد ٬ هیچ خبری ازش نیومد...
چند نفر از دوستان و همرزمانش برای مرخصی آمده بودند...
یکی از رفیقانش که با من هم رفیق بود و بچه محلمون بود ٬به من گفت:«آقا حبیب! ما رو مأمور کردند که بیاییم خبر شهادت محمدرضا رو بدیم.»
ماجرا از این قرار بوده که:
۴اردیبهشت ماه بود ...
شب همه توادر خوابیده بودیم...
یک دفعه دیدیم محمدرضا داره تو خواب حرف میزنه٬ خیس و عرقی شده بود...
از خواب پرید...
گفتیم:داداش محمد رضا چی شده ؟
گفت که:«به خدا خود آقا رو تو خواب دیدم ...
گفتند که ناراحت نباش٬ همین روزا مهمون مایی...»
فردا عملیات شروع شد...
به ما دستور پیشروی دادند...
توی منطقه عملیاتی دب دهلران عراق بمباران شدیدی شده بود...
محمدرضا در حال پیشروی بود که یه ترکش به گلو و شاهرگش میخوره و به شهادت میرسه...
همونطوری که قول داده بود آمد...
جنازش دقیقا ۶ شهریور ٬ زمانی که ما کارت عروسی برادرمون رو پخش کرده بودیم ٬ تشییع شد...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹مراسم با شکوه تشییع پیکرهای مطهر ۱۳۵ شهید دفاع مقدس در تهران...
#بزودی_لشگر_شهداء
@lashgareshohada