❖✨ ﷽ ✨❖
❃بہ فداے لب عطشان اباعبدالله❃
✦_✨_✦_✨_✦
نوکر از آب خوردن خود ...
آبـــ میشود
بین دو نهر، آبْ حرامِ حسیـن شد
😭😭😭😭😭
#آهـ... #حسین_من
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
❖✨ ﷽ ✨❖
🏴اِربـ ـ ـ ـاً اِربـ ـ ـ ـٰا
✦_✨_✦_✨_✦
اِربـ ـ ـ ـاً اِربـ ـ ـ ـٰا شدهای
یعنی... اگر جمــع شوند
همـــــه لشکــر من
جمع نـگردد بدنت
#آهـ... #حسین_من
#امان_از_دل_زینب
😭😭😭
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
❖✨ ﷽ ✨❖
🌷لالہے پـ ـ ـر پـ ـ ـر حسیـن
✦_✨_✦_✨_✦
برای روضه همین خط کافیست
"؏ـلـی اڪبـر" جان...
بُغض نامت...
لشکــری را...
『ابن ملجــم』کرده است
😭😭😭
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
❖✨ ﷽ ✨❖
😭 #غریبــــ_آقام...
✦_✨_✦_✨_✦
🏴 هر کدام از اصحاب که می رفتند
امام حسین علیهالسلام حرفی میزد،
دعایی میکرد...
↫ اما اکبر که خواست برود فقط گفت:
مقابلم راه برو....
و اشک ریخت 😭💔
#آهـ... #حسین_من 😭😭
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
هدایت شده از آموزشگاه سید حسینی|خانواده_معنویت
35.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.۹
وضعیت تربیت هیجانی مریم خانم
و حاج احمد آقا رو ببینید 👆😀
حاج احمد 50 ساله اومده خواستگاری
مریم خانم و ایشون به نوجوان پسر
داره..... (ادامه ماجرا رو ببیند)
#ارتباط_با_فرزند
.
✦✨ دسـتــان علـمــدار ✨✦
❥✦ روایت اول:
قنداقهی نوزاد را به دست پدر دادند. پدر کودکش را محکم در آغوش گرفت و به سینهی خود چسبانید... آستینهای طفل نورسیده را بالا زد و در حالی که مرتب به بازوهای او نگاه میکرد مثل ابر بهار اشک از دیدگان مبارکش جاری میشد و دستها و بازوهای نوزادش را میبوسید و میبوسید...
💠 مادر با نگرانی سوال کرد: «یا امیرمؤمنان! آیا فرزندم عیب و نقصی دارد که اینطور گریه میکنی و بر بازوهای او بوسه میزنی؟»
😔 مولا با صدایی بغض آلود و لحنی سراسر اندوه فرمود: «فرزند تو هیچ نقصی ندارد ولی چون به این دو دست نگاه کردم و به یاد مصائب وارد بر این طفل افتادم گریهام گرفت»
💠 امالبنین ؏ با نگرانی پرسید: «چه بر سر طفل شیرخوار من خواهد آمد؟!»
🏴 مولا فرمود: «دستان کودکت در راه یاری برادر مظلومش حسین ؏ از بدن جدا خواهد شد»
😭 در اینجا بود که ام البنین ؏ و سایر زنان حاضر به گریه افتادند...
✨ مولا ادامه دادند: «ای ام البنین! اندوهناک مباش! فرزندت عباس دارای مقامی بسیار عظیمی در نزد خداوند متعال است. خداوند متعال به جای دو دست قلم شدهاش دو بال به او مرحمت خواهد کرد که با آنها همراه با فرشتگان در بهشت برین پرواز کند»
💞 دل مادر آرام گرفت و بسیار مسرور گشت و خدا را سپــاس گفت.¹
❥✦ روایت دوم:
🏴 پرچم عباس ؏ را وارد مجلس یزید ملعون میکنند یزید نگاهی به آن میکند و میبیند که همه جای پرچم مملو از جای تیر است و فقط جای دست علمدار است که آغشته به خون است.
⁉️ سؤال میکند: «این پرچم از آنِ کیست؟ ناگفته پیداست که صاحب آن بسیار باوفا بوده که تیر به همه بدنش اصابت کرده اما پرچم را رها نکرده است!»
پاسخ میدهند: «پرچم از آنِ عباس ابن علی ؏ است»²
❥✦ روایت سوم:
🏴 مادر هر روز، به قبرستان بقیع میرفت و به یاد شیر مردش مرثیه میخواند و گریه میکرد و میگفت: «اگر فرزندم عباس ؏ دست در بدن داشت، چه کسی را جرأت بود که حتی به او نزدیک شود…؟!»³
📚 منابع:
۱. برگرفته از کتاب دریای تشنه، تشنه دریا
۲. برگرفته از الخصائص العباسیه، ص ۱۳۸
۳. برگرفته از ترجمه نفس المهموم، ص ۴۲۱
••●✦✧✦✧✦●••
آید به جهان اگر حسین دگرے
هیهـاتـــــــ...
بـــــرادرے چو عبــــاس آید
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡
@Lashkar_sahebazzaman
❖✨ ﷽ ✨❖
🏴 یــَـل بـا وفــــــا ابـالفضـل
✦_✨_✦_✨_✦
هــدر نرفتــــــ ...
ز پرتــابــ چـلـهها تیـــری
امیر علقمه از بس که قد و بالا داشت
😭😭😭😭😭
#امان_از_دل_زینب
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
❖✨ ﷽ ✨❖
🏴 یــَـل بـا وفــــــا ابـالفضـل
✦_✨_✦_✨_✦
رود میگفت: که یک جرعه مرا مینوشد
عشق میگفت: که نشناخته ای سقا را
#ای_باوفا_ابالفضل
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
❖✨ ﷽ ✨❖
🏴 شب عاشوراست امشب
🏴 ڪربلا غـوغاست امشب
✦_✨_✦_✨_✦
امشبی را ...
شه دین در حرمش مهمان است
『 مڪن اے صبح طلـوع 』
#امان_از_دل_زینب 😭😭
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
صدقہ براے امام زمان (عج)
صـاحبـــ عــزا
☜ علامه امینی صاحب کتاب الغدیر شب و روز عاشورا مدام برای امام زمان (علیه السلام) صدقه کنار میگذاشتند و میفرمودند:
【امشب قلب امام عصر(عج) در فشار است】
امشب برای آرامش قلب مهدی فاطمه دعا کنید، صدقه بدهید و ...
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
#نشـر_حداکثری
#با_کاروان_عشق
❥✦ شب عاشورا محرم سال ٦۱ هـ.ق
تجدید پیمان یاران امام حسین
و نگرانی حضرت زینب (س)
🔰 امام حسین ؏ در اوایل شب یاران خود را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خداوند خطاب به آنان گفت: «به گمانم این، آخرین روزی است که از سوی این قوم مهلت داریم. آگاه باشید که من به شما اجازه (رفتن) دادم. پس همه با خیالی آسوده بروید که بیعتی از من بر گردن شما نیست. اینک که سیاهی شب شما را پوشانده، آن را مَرکبی برگیرید و بروید.»
💠 در این هنگام ابتدا اهل بیت امام و سپس یاران امام هر یک در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند و بر فدا کردن جان خویش در دفاع از امام تأکید کردند.¹
✨❖ پس از این گفتگو حسین ؏ به اردوگاه برگشتند و وارد خیمه خواهرشان زینب (س) شدند. نافع بن هلال در بیرون خیمه منتظر حسین ؏ نشسته بود که شنید حضرت زینب (س) به حسین ؏ عرض کرد: «آیا شما یارانتان را آزمودهاید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.»
✨❖ حسین ؏ در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند، اینها را امتحان کردهام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کردهاند، به گونهای که مرگ را به گوشه چشمانشان مینگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.»
🏴 نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام حسین ؏ نگران وفاداری و استقامت اصحاب هستند، نزد حبیب بن مظاهر رفته و با مشورت او تصمیم گرفتند با همراهی بقیه اصحاب به حسین ؏ و اهل بیت ایشان اطمینان دهند که تا آخرین قطره خون از ایشان دفاع خواهند کرد.²
🏴 حبیب بن مظاهر یاران حسین ؏ را ندا داد تا جمع شوند. سپس به بنی هاشم گفت: به خیمههای خویش باز گردند؛ بعد رو به اصحاب کرد و آن چه را که از نافع شنیده بود، بازگو کرد. همگی گفتند: «به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر انتظار فرمان حسین ؏ نبودیم، اکنون با شتاب بر آنان حمله میکردیم تا جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم».
🏴 حبیب به همراه اصحاب با شمشیرهای کشیده و یک صدا به نزدیک حرم اهل بیت ؏ رسیده و گفت: «ای حریم رسول خدا(ص)، این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند. این نیزههای پسران شماست، سوگند یاد کردهاند که آن را تنها در سینه کسانی که از دعوتتان سر بر تافتهاند فرو برند.»³
📚 منابع:
۱. مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۹۱
۲. الدمعة الساکبة ج ۴، ص ۲۷۳
۳. مقرم، مقتلالحسین، ص ۲۱۹
❖✨ یا لیتنـا کنا معکم
😭😭😭
••●✦✧✦✧✦●••
مهدی جـان
تو کجـایـی...
دل زینب نگران است هنـوز
😭😭😭
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡
@Lashkar_sahebazzaman