عجب روزی بود....
برای عیادت یک عزیز، از خانه دور شده بودیم، فکر کردیم همان اطراف رای بدهیم.
اما...
چقدر حرص خوردم از دیدن مساجد بزرگ و زیبا در محدوده لویزان و عراقی با ساختمانهای جدبد که رمپ مناسب ویلچر نداشتند😣 واقعا چرا فکر نمیکنند افراد ویلچری هم دوست دارند راحت بیایند مسجد؟!؟ هی فکر میکنم چه دعایی کنم برای مهندس و معمارانی که یا رمپ (سطح شیبدار ) مناسب اصلا در نظر نمیگیرد یا چنان شیبی میسازند که یک ویلچری از دیدنش بترسد و بماند گوشه خیابان😣
دلم نمیآید دعای بد کنم، اما کاش فقط به اندازه یک بار، کسانی که چنین بناهای عمومی را میسازند سر پلهها لنگ بمانند بلکه یاد ما بیفتد🤐
نمیدانید چه حس بدیست وقتی درد دارید یا زمینگیرید، تازه به فکر جانبازان نخاعی و ... میافتید!! 😓چه فایده؟!
کاش بعد ازین همه سال که از جنگ گذشته، و به احترام این همه همشهری نازنین معلول و ویلچری، شهر ما اینقدر برای یک تردد عادی افراد ویلچری با خانوادهشان، حال به هم زن نمیشد!!
بگذریم ازین عصبانیت برحق من😅
ما به یک دبیرستان دخترانه رفتیم که لااقل خیالمان از بابت جای پارک راحت شد چون خودم درش را باز کردیم و رفتیم حیاط. ( شیب بلندی کنار پلههای ساختمان بود ولی یک مرد مهربان همشهری کمک کرد و نگذاشت من هل بدهم و از ایشان ممنونم🌹)
خدا را شکر در ازدحام مردم شریفمان رای دادیم... زیر سایه آقا😊 😍
برای عزت و سربلندی ایران...
برای امروز و فردای قشنگی ایران که دیروز، برایش عزیزترین سرمایههامان را دادیم🇮🇷
#ایران_قوی
#انتخاب_میکنم
#بناهای_نامهربان_با_ جانبازان
https://eitaa.com/lashkarekhoban