eitaa logo
لشکر زینبیون
2.6هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
642 ویدیو
32 فایل
کانال رسمی لشکر خط شکن زینبیون 📡اخبار جهان اسلام، جبهه مقاومت، سیره شهدای مدافع حرم زینبیون مجاهدان عارفی که شور حسینی دارند
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 عليرضا از سفره بي‌رياي دمشق حاجتش را گرفت عليرضا زماني كه وارد اين مسير شد و عزمش را جزم كرد و خدا منت سرش گذاشت و طلبيدش، تغييرات خيلي بزرگي در وجود ايشان اتفاق افتاد كه به آسماني شدنش نزديكش مي‌كرد. شهدا آدم‌هاي بزرگي هستند كه عجيب مي‌شوند آن هم به واسطه راهي كه انتخاب مي‌كنند. من اين تغيير و عجيب شدن را در وجود عليرضا مشاهده كردم. به او مي‌گفتم انگار دست و پايتان را در اين دنيا بسته‌اند .خيلي تغييرات در وجود ايشان رخ داد، خدا آماده‌اش كرد.شهدا بري اينكه به اين درجه برسند و شهيد شوند، امتحانات خيلي سختي را پس مي‌دهند .من به چشم امتحان‌هايي را كه عليرضا پس مي داد مي‌ديديم.خودش مي‌گفت خدا دارد با من اينطوري عشق مي‌كند. خودش را براي خدا خالص مي‌كرد. تا دو هفته قبل از شهادت عليرضا داشت امتحان پس مي‌داد؛ امتحاني كه با سرافرازي قبول شد و خدا با شهادتش منت بزرگي سر من و فرزندم و عليرضا گذاشت و باعث سرافرازي خانواده و مردمش شد. گفت‌وگو با همسر شهيد مدافع حرم عليرضا جيلان بروجني فرمانده تیپ رسول اکرم (ص) لشکر زینبیون در اربعين شهادتش 📱t.me/lashkarezainabyon 🔔 eitaa.com/lashkarezainabyon 📷 sapp.ir/lashkarezainabyon
📷 از وصیت نامه شهید مدافع حرم علیرضا جیلان رزمندگان عزيز در جبهه ها خون پاكشان را اهدائى اسلام عزيز مى كنند شما مسئوليد كه نگذاريد خون ماوديگربرادران پايمال شود .پيامى كه به ملت ايران وشهر خودمان دارم اين است كه اى مردم مستضعف ايران شمابايد نگذاريد خون عزيزان خود هدربرودشمابايدازهرگونه بى حجابى وغيره در شهرستانها جلوگيرى كنيد .كمى اى خواهران بى حجاب فكر كنيد ببينيد كه برادران مادر جبهه ها براى چى شهيد مى شوند آيا نه فقط براى اسلام است شما خواهران مسئوليددرقبال‌يكايك خون اين شهيدان. کتاب تذکرة الشهدای زینبیون @lashkarezainabyon
شهید علیرضا جیلان - فارسی.pdf
حجم: 330.2K
ویژہ نامه |زندگینامه فرمانده لشکر زینبیون شهید مدافع حرم علیرضا جیلان بروجنی 🔹 محاصره خانمش می گوید وقتی برگشت برایم از 5 روز بی خبری گفت که همراه رفقایش در محاصره افتاده بودند . گفت داعش هر چهار طرفشان را گرفته بودند . بی آذوغه و لباس و پتوی گرم . در اوج زمستان و آن هم زمستان سرد بیابان . گفت چند نفر از دوستانش کنار خودشان از سرما جان داده بودند و به درجه والای شهادت نائل گشته بودند. گفت باور کن شب آخر عزرائیل را با چشمان خودم دیدم . از سرما دو به دو همدیگر را بغل کرده بودیم و گوشه ای کز کرده بودیم . احساس می کردیم دیگر لحضه های آخر است . نه توانی به بدن داشتیم ونه جانی نه نیرویی برای مبارزه... دوستانم یک به یک جان می دادند و شهید می شدند و من نمی توانستم برایشان کاری کنم . گفت فقط امیدمان به خدا بود که در لحظه های آخر به کمکمان آمدند و مار را از محاصره نجات دادند. @lashkarezainabyon