eitaa logo
اشعار استاد علی اکبر لطیفیان.
1.9هزار دنبال‌کننده
171 عکس
289 ویدیو
9 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در وصف ذات، صحبت ما احتیاج نیست  زیرا که در صفات خدا «احتیاج» نیست باید به بال رفت و درآورد گیوه را     در بارگاه قرب تو پا احتیاج نیست تو بی ‌وسیله هم بلدی معجزه کنی    دست تو را به لطف عصا احتیاج نیست بوی طعام سفره، خودش می‌کشد مرا   تا خانه‌ی تو راهنما احتیاج نیست خواهش نکرده اهل کرم لطف می‌کنند این جا به التماس گدا احتیاج نیست اصلاً پی معالجه ی این جگر مباش "بیمار عشق را به دوا احتیاج نیست" محشر برای رو شدن اعتبار توست   کی گفته است روز جزا احتیاج نیست؟ تو با سکوت کردن خود، جنگ می‌کنی  تیغ تو را به کرب و بلا احتیاج نیست وقتی نداشت  مادر تو سنگ قبر هم دیگر تو را به صحن و سرا احتیاج نیست
کریم های دو عالم به نام زاده شدند زبانزد همه ی خاص و عام زاده شدند  اگر که ظرف نباشد توقع مِی نیست شراب ها همه از فیض جام زاده شدند  چقدر خام شدم تا مرا کمی بپزند پیاله ها همه از خشت خام زاده شدند  تو امر کردی و تکوینا استجابت شد و عاشقان تو با یک کلام زاده شدند  جواب دادن تو اشتیاق می آرد سلام ها ز علیک السلام زاده شدند  چه خوب شد که محبان، حلال زاده ی عشق و دشمنان حسن هم حرام زاده شدند  حسن حسین و یقینا حسین هم حسن است نشسته ام که ببینم کدام زاده شدند  همین دو تا پسر فاطمه همان اول  امامزاده شدند و امام زاده شدند  چقدر دور و بر تو فرشته ریخته است بزرگ ها همه با احترام زاده شدند  بساط نوکری ما کنار تو پهن است از اول ایل و تبارم غلام زاده شدند  عجیب نیست به دنبال گنبدت هستیم کبوتران همه بالای بام زاده شدند  چه بهتر است که بشینی و سکوت کنی که از قعود تو صدها قیام زاده شدند
بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست یا آن سری که خاک پای مجتبی نیست بر گریه ی زهرا قسم مدیون زهراست چشمی که گریان عزای مجتبی نیست وقتی سکوتش این همه محشر به پا کرد دیگر نیازی به صدای مجتبی نیست در کربلا هر چند با دقت بگردی چیزی به جز عشق و صفای مجتبی نیست کرب وبلا با آن همه داغ مصیبت همپایه ی درد و بلای مجتبی نیست طوری تمام هستی اش وقف حسین شد انگار قاسم هم برای مجتبی نیست او جای خود دارد در این دنیا مجال ِ رزم آوری بچه های مجتبی نیست یا اهل العالم ما گدای مجتبائیم ما خاک پای خاک پای مجتبائیم آیا شده بال و پرت افتاده باشد در گوشه ای از بسترت افتاده باشد آیا شده مرد جمل باشی و اما مانند برگی پیکرت افتاده باشد آیا شده در لحظه های آخرینت چشمت به چشم خواهرت افتاده باشد من شک ندارم که عروس فاطمه نیست وقتی به جانت همسرت افتاده باشد آیا شده سجاده ات هنگام غارت دست سپاه و لشگرت افتاده باشد مظلوم و تنها و غریب عالمین است گریه کن غم های این بی کس حسین است
کیست امشب در دل طوفانی او جا کند قطره های تاولش را راهی دریا کند گرد و خاکی گشته بود اما هنوز آئینه بود صفحه آئینه را فردای محشر وا کند مشتی از خاکستر پروانه نیت کرده است کنج این ویران سرا، میخانه ای برپا کند تار و پودی از لباس مندرس گردیده اش می تواند دیده یعقوب را بینا کند او که دارد پنجه ای مشکل گشا، قادر نبود چشمهای بسته بابای خودرا وا کند گیسویش را زیر پای میهمانش پهن کرد آنقدر فرصت نشد تا بوریا پیدا کند خشت های این خرابه سنگ غسلش می شود یک نفر(علی) باید دوباره غسل یک زهرا کند
صحرا به صحرا، کو به کو، داريم نم نم می‌ر‌ويم پشت سر هم، دم به دم، آدم به آدم می‌رويم ما هر دو عالم را به اين معراج دعوت می‌کنيم از اين سوى عالم اگر آن سوى عالم می‌رويم راهى‌شدن، دريا شدن، يعنى کمال قطره‌ها ما هم به راه افتاده‌ايم و جانب يم می‌رويم در شعله آتش می‌شويم، آتش به عالم می‌زنيم هم مثل يک پروانه می‌سوزيم ما، هم می‌رويم هم در نجف، هم کربلا، پرچم به دست زينب است هر جا که پرچم می‌رود، دنبال پرچم می‌رويم عيسى بن مريم، آدم، ابراهيم، موسى، نوح، هود اين راه را پيغمبران رفتند و ما هم می‌رويم ما تشنه‌ی وصليم و دنبال سلوک وصلتيم پس پابرهنه، تشنه‌لب، تا نهر علقم می‌رويم بى‌واسطه اسماء حق در ما تجلى می‌کند هر وقت تحت قبه‌ى سلطان عالم می‌رويم ✍
من فقط یک نوکرم، کار خودم را میکنم او خودش هر وقت لازم شد به نوکر میرسد
از کریمان سنگ میخواهیم ما، زر میرسد در حرم از آنچه میخواهیم بهتر میرسد لطف و احسان کریمان را شمردن مشکل است وقت احسان پشت آن احسان دیگر میرسد ای که دستت میرسد کاری کنی، کاری بکن عمر دارد میرود، دارد اجل سر میرسد در طلب خوب است حاجات مکرر داشتن وقتی از این ناحیه دارد مکرر میرسد شب به شب در میزنم، چون در زدن مال من است دست سائلها فقط تا حلقه در میرسد گر به ما کم میرسد از خصلت کم بینی است ورنه دارد ده برابر، ده برابر میرسد من فقط یک نوکرم، کار خودم را میکنم او خودش هر وقت لازم شد به نوکر میرسد خادمان آنقدر بی اصل و نسب هم نیستند نسبت ما یا به فضّه یا به قنبر میرسد فقر آمد میرود ایمان، ولی پیش شما میشود ایمان من فقری که از در میرسد رزق در بین الطلوعین است، بین طوس و قم رزق از دو سفره‌ی موسى بن جعفر میرسد هم به زیر دین قم، هم زیر دین مشهدم گاه به دادم برادر، گاه خواهر میرسد فاطمه را خواستم معصومه را زائر شدم فیض قبر مادری از قبر دختر میرسد نیستند این دو براى من، فقط پیش منند سر به سرور میرسد، دل هم به دلبر میرسد پیش تو محتاجها در حال رفت و آمدند تا که آهو میرود پشتش کبوتر میرسد آب پاى میوه اى که ریختم بهتر رسید میوه‌ی ما هم فقط با گریه بهتر میرسد پابرهنه میدوید و میدوید و میدوید زودتر از شمر آیا به برادر……..؟
حال ما خوب است وقتى چشم ما براین دراست بى کریمان بدتر است وبا کریمان بهتر است برنمیگردد دگر این شب نشینیهاى ما قبر مادر پیش رو وعمر ما پشت سر است سوختن مزد من است از عشق مزدم را بده قیمت خاکستر پروانه ها عین زر است هرکه کوچک شد به پاى تو بزرگش میکنند خادم پایین مجلس از همه بالاتر است زیرپاى این و آن هروقت میافتم خوشم سنگ فرش این حرم بودن به از انگشتراست اجرت چشم مرا این گریه ام پرداخت کرد آب کوزه دستمزد زحمت کوزه گر است خاک باقیمانده پروانه را مهرش کنید بهترین خاکها در دین من خاکستر است اینکه من کارم شده گریه نبوده کار من کار کار بچه هاى دختر پیغمبر است حرف با ارباب دارم با رقیه میزنم چون شنیدم بیشتر بابا به حرف دختر است
بیشتر برد آن کسی که بیشتر پیشم نشست تا زمانی که تو بنشستی نشستن واجب است بعد زهرا خواهرت خیر النسا عالم است پس کنیز خواهرت بودن به هر زن واجب است سینه اش بیت المحبت خانه اش بیت البکاء احترامش بر ملائک هم یقینا واجب است قسمتی از خاک زیر پات را برداشتم هر سحر بوسیدن این خاک بر من واجب است
بدون چون و بدون چرا نمی‌ ماندند شبيه رود، شبيه صبا، نمی‌ ماندند چه کربلاست که عالم به‌ هوش می‌ آيد پس از شنيدن چاووش‌ ها نمی‌ ماندند به التماس، به خواهش به هر چه که می‌ شد خلاصه قافله می‌ رفت جا نمی‌ ماندند چقدر با سر زانو به کربلا رفتند از اشتياق حرم روى پا نمی‌ ماندند فروختند النگوى نوعروسان را قديم معطل اين چيزها نمی‌ ماندند شب زيارتى اربعين، دهاتى‌ ها به احترام تو در روستا نمی‌ ماندند فقط دو مرتبه بايد به کربلا بروى بدين طريق بفهمى چرا نمی‌ ماندند خدا نبود اگر اين حسين، حسين نبود و بندگان خدا با خدا نمی‌ ماندند
یک اربعین برای تو حیران شدم حسین مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین با چند قطره اشک دل من سبک نشد ابری شدم به پای تو باران شدم حسین زلفی اگر که ماند برایت سفید شد در اول بهار زمستان شدم حسین کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر قاری شدی مفسر قرآن شدم حسین دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم دارم سر مزار خودم گریه می کنم هر چند در مسیر سرت ازدحام بود اما درست مثل همیشه امام بود بی تو سوار ناقه ی عریان شدم حسین من که به روی چشم علمدار جام بود یادم نمی رود سر بالا نشین تو بازیچه ی نگاه اهالی شام بود در حرف های مرد و زن پشت بام ها چیزی اگر نبود فقط احترام بود با دست سنگ صورت تو خط خطی شده از بس که آفتاب تو نزدیک بام بود تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم دارم سر مزار خودم گریه می کنم هم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت هم پیکر تو روی زمین پیرهن نداشت ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟ آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت گل های باغت از همه رنگی گرفته اند یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت مردی نبود اگر یل ام البنین که بود هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم دارم سر مزار خودم گریه می کنم ای سایه بلند سرم ای برادرم آیینه ی ترک ترک در برابرم بالم شکسته است و پرم پر نمی زند اما هنوز مثل همیشه کبوترم من قول داده ام که بگیرم سر تو را از دست نیزه ها و برایت بیاورم حالا سری برای تو آورده ام ولی خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم بگذار اول سخن و شکوه ام تو را ای ماه زینب از نگرانی درآورم هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی راحت بخواب دست نخورده است معجرم تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم دارم سر مزار خودم گریه می کنم دستی که چوب زد لب قرآنی تو را زیر سوال برد مسلمانی تو را بالای تخت رفتی و دستم نمی رسید تا که رفو کنم سر پیشانی تو را می خواستند پیش همه کوچکت کنند اما خدات خواست سلیمانی تو را ای کاش ما برادر و خواهر نمی شدیم حیران نبودم این همه حیرانی تو را این سر، شکسته هست ولی سرشکسته نیست یعنی کسی ندید پشیمانی تو را تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم دارم سر مزار خودم گریه می کنم
هجران بهانه ای ست برای وصال ها بهتر شده ست از برکات تو حال ها از یاد رفته است جراحات بال ها با عمه راحت است تمام خیال ها عمه نگو که فاطمه ی کربلا بگو عمه نگو حسین بگو مرتضی بگو بابا سلام عمه رسیده بلند شو در پیش پای موی سپیده بلند شو از احترام قد خمیده بلند شو با گردن بریده بریده بلند شو عمه اگر شکسته شده قد کمان شده چون میهمان مجلس نامحرمان شده دائم پی گذشتن از جان خویش بود مامور حفظ جان امامان خویش بود زینب ولیک حیدر میدان خویش بود گرم طواف قاری قرآن خویش بود صد کربلا پس از تو بلا دیده ایم ما صد فاجعه به شام بلا دیده ایم ما با آه خویش کرب و بلا را مهار کرد خیلی برای پرچم اسلام کار کرد ما را خودش به ناقه ی عریان سوار کرد باید به عمه هر دو جهان افتخار کرد عمه چه عمه ای! همه مدیون عمه ایم ما زنده ایم اگر همه ممنون عمه ایم سخت است فقط بال زدن پر نداشتن خواهر شدن به شرط برادر نداشتن حیدر شدن به قیمت لشگر نداشتن کوچه به کوچه رفتن و معجر نداشتن کوفه برای او تب و تابی درست کرد با آستین پاره حجابی درست کرد یادم نمی رود که به هنگام رفتنت کردی نوازشم پدرانه به دامنت آتش گرفت صورتم از بوسه دادنت هی بوسه می زدم به لب و دور گردنت رفتی و بعد خسته و بی حال دیدمت رفتی و بعد از آن ته گودال دیدمت بر سینه ات نشست و شکست استخوان تو با قتل صبر کشته شدی و به جان تو سوگند به این که خواهر قامت کمان تو زد ناله با نوای حزین ای برادرم صورت به خاک دادی و ای خاک بر سرم! وقتی که نیزه در گلویت کرد وای وای! با پای خویش پشت و رویت کرد وای وای! با خاک گرم رو به رویت کرد وای وای! از پشت پنجه بین مویت کرد وای وای! آن لحظه ای که دور و برِ تو سپاه بود چشمت درست رو به روی خیمه گاه بود خیلی دلت شکست علی اکبرت که رفت خیلی دلم شکست علی اصغرت که رفت نزدیک بود عمه بمیرد سرت که رفت انگشت تو بریده شد انگشترت که رفت با سنگ و نیزه بین تو و خیمه سد شدند ده اسب تازه نعل به نعل از تو رد شدند ای وای از اسیر شدن کو به کو شدن از خجلت و غریب شدن سرخ رو شدن با مردم محله چنین رو به رو شدن این است آخر عاقبت بی عمو شدن دلواپسی دختر زهرا ز حد گذشت خیلی به عمه ام سر بازار بد گذشت پس داده اند پیرهن پاره پاره را رخت مرا لباس تو را گاهواره را آورده است عمه سر شیرخواره را گوشش نکرده است کسی گوشواره را ما از غم فراق گرفتارتر شدیم وقتی رقیه رفت عزادارتر شدیم