#امام_رضا_علیه_السلام
خاک حرم رسید ، دوا نیز داده شد
آب حرم رسید ، شفا نیز داده شد
ما طور خواستیم مقیم حرم شدیم
ما جلوه خواستیم ، خدا نیز داده شد
اصلا بهانه هاست که ما را می آورد
با دادن بهانه ، بها نیز داده شد
هر جا اگر به خواسته ها لطف می شود
در این حرم نخواسته ها نیز داده شد
از بس کریم بود که در هم خرید و رفت
در ازدحام ، حاجت ما نیز داده شد
اصلا به خواهش کم ما اکتفا نکرد
ما سنگ خواستیم ، طلا نیز داده شد
گفتم رضا ، عطای حسینی نصیب شد
گفتم حسین ، امام رضا نیز داده شد
می خواستم به مشهد تو راهی ام کنند
دیدم برات کرببلا نیز داده شد
علی اکبر لطیفیان
#امام_رضا_علیه_السلام_شهادت
#وحید_قاسمی
مانند مادرت شده ای، قد خمیده ای!
آقا چرا عبا به سر خود کشیده ای !؟
با درد کهنه ای به نظر راه می روی!؟
مانند مادرت چقدر راه می روی!
خونِ جگر به سینه به اجبار می دهی
راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی
داغ غریبی تو، نمک بر جگر زند
خواهر نداشتی که برایت به سر زند
این جا مدینه نیست، چرا دل خوری شما!؟
در کوچه های طوس زمین می خوری چرا؟
با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده
خاک لباس های خودت را تکان بده
مقداری از عبای شما پاره شد، ولی...
نیزه نزد کسی به تو از کینه ی علی
این جا کسی به پیرهن تو نظر نداشت
فکر و خیال گندم ری را به سر نداشت
این جا کسی به غارت انگشترت نرفت
چشمی به سمت مقنعه ی خواهرت نرفت
اشعار محمل
اشعار ورودیه محرم
با صد جلالت و شرف و عزت و وقار
آمد به دشت ماریه ناموس کردگار
فرش زمین به عرش مباهات میکند
گر روی خاک پای گذارد ملک سوار
چه ناقهای، چه ناقه نشینی، چه محملی
مریم رکابگیر و خدیجه است پردهدار
حتی حسین تکیه بر این شانه میزند
خلقت زنی ندیده بدین گونه استوار
بیش از همه خدای مباهات میکند
که شاهکار خلقت او کرد شاهکار
تا هست مستدام، حسین است مستدام
تا هست پایدار، حسین است پایدار
کوهی اگر مقابل او قد علم کند
مانند کاه میشود و میرود کنار
با خشم خویش میمنه را میزند زمین
با چشم خویش میسره را میکند شکار
آنگونه که علی به نجف اعتبار داد
زینب به دشت کرب و بلا داد اعتبار
پنجاه سال فاطمهی اهل بیت بود
زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار
تا اینکه فرش راه کند بال خویش را
جبریل پای ناقه نشسته به انتظار
حتی هزار بار بیایند کربلا
زینب پی حسین میآید هزار بار
کار تمام لشگریان زار میشود
زینب اگر قدم بگذارد به کارزار
روز دهم قرار خدا با حسین بود
اما حسین زودتر آمد سر قرار
محمل که ایستاد جوانان هاشمی
زانو زدند یک به یک آنهم به افتخار
افتاد سایه قد و بالاش روی خاک
رفتند از کنار همین سایه هم کنار
طفلان کاروان همه والشمس و والقمر
مردان کاروان همه واللیل و والنهار
عبدند، عبد گوش به فرمان زینبند
از پیرمرد قافله تا طفل شیرخوار
رفتند زیر سایهی عباس یک به یک
با آفتاب، غنچهی گل نیست سازگار
از این به بعد هیچ نمازی شکسته نیست
وقتی قدم گذاشته زینب به این دیار
از فرش تا به عرش چه خاکی به سر کنند
بر روی چادرش بنشیند اگر غبار
-
از خواهری چو زینب کبری بعید نیست
معجر به پای این تن عریان کند نثار
یک عده گوشواره، ولی دختر علی
یک گوش پاره برد از اینجا به یادگار
خیلی زدند «تا» شود، اما تکان نخورد
سر خم نمیکند به کسی کوه اقتدار
او که فرار کرد عدو از جلالتش
فریاد میزند که «علیکن بالفرار»
ترسم که انبیاء بیفتند بر زمین
دستی اگر خدای نکرده به گوشوار...
پرده نشین کوفه، بیابان نشین شده
با دختر بتول چهها کرد روزگار!
«قومی که پاس محملشان جبرئیل داشت
گشتند بی عماری و محمل، شترسوار»
آن بانویی که سایهی او هم حجاب داشت
با رفت و آمد سرِ بازارها چه کار؟
چشم طنابهای اسارت به دست اوست
زینب به شام رفت ولیکن به اختیار
در یک محله زخم زبان خورد بی عدد
در یک محله سنگ گران خورد بی شمار
دردی به درد طعنه شنیدن نمیرسد
یا رب مکن عزیز کسی را بدان دچار
علیاکبر لطیفیان
#امام_علی_علیهالسلام
روح والای تو از جنس خدا می باشد
نفس سینه ی تو عقده گشا می باشد
.
نخ سجاده ی تو شهپر جبرائیل است
چین پیشانی تو قبله نما می باشد
.
از تو می خواست خدا تا كه بمانی چندی
كه حساب تو در این خانه جدا می باشد
.
فارغیم از هوس سیر خیابان بهشت
خاك زیر قدمت جنت ما می باشد
.
سائلی آمده و از تو كرم می خواهد
ای كه انگشتر تو فكر گدا می باشد
.
دل ما را بشكن گوهر اگر می خواهی
سيّدی امر نما قنبر اگر می خواهی
.
هم نشینت شرف و عزت موسا دارد
هم ركابت نفس حضرت عیسا دارد
.
هر كه گردید گرفتار خم گیسویت
در گره باز نمودن ید طولا دارد
.
عرقی كه سر پیشانی تو حلقه زده
پای هر نخل رطب قدرت دریا دارد
.
چاه آبی كه خودت وقف یتیمان كردی
هرچه دارد ز سرْ انگشت تو مولا دارد
.
بی سبب نیست كه با تیغ دو سر می جنگی
چون به یك قبضه تولا و تبرا دارد
.
نام تو زینت دنیاست خدا می داند
نقش انگشتر زهراست خدا می داند
.
منّت زلف تو دارم كه گرفتارم كرد
گوهر مهر تو اینگونه خریدارم كرد
.
كافری بیش نبودم علوی ام كردی
نفس عشق شما بود كه بیدارم كرد
.
كار و بار دلم از مهر شما سكه شده
عاقبت عشق ، مرا شهره ی بازارم كرد
.
تا قیامت به خدا گردن من حق دارد
آن كسی را كه سر كوی تو بیمارم كرد
.
سایه ی لطف خودت را ز سرم كم نكنی
بركت سایه ی تو لایق دربارم كرد
.
كیمیایی بنما تا زر نابم سازی
اربعینی بطلب تا كه شرابم سازی
ای علمدار خدا صاحب شمشیر دو سر
اسدالله ترین ای زرهِ پیغمبر
.
هر كسی در پی آن است به جایی برسد
سر نهادن به كف پای تو ما را خوش تر
.
یكی از پا به ركابان حریمت حمزه
گوشه ای از سَكَنات و وَجَناتت جعفر
.
ضربه ای را كه تو در غزوه ی احزاب زدی
از عبادات ملك ، جن و بشر سنگین تر
.
كس جلودار تو ای حیدر كرار نبود
شاهد قدرت بازوی تو باب الخیبر
.
بی سبب نیست كه عباس زره می پوشد
در دل علقمه می گفت انا ابن الحیدر
.
یل شمشیر زن قطب جهان می باشی
اسدالله زمین شیر زمان می باشی
.
قامتی نیست كه در پیش قدت تا نشود
ملكی نیست كه تا پیش قدت پا نشود
.
به خداوند قسم دور حریمت مریم
گر نیفتد ز نفس مادر عیسا نشود
.
هر كسی قنبرتان را به تمسخر گیرد
به زمینی تو بكوبیش دگر پا نشود
.
تا كه تو آب بر این نخل رطب می ریزی
خار این نخل محال است كه خرما نشود
.
من دخیل حرم شاه نجف می باشم
هو مدد گر گره ی نوكریم وا نشود
.
هر كسی خادم دربار تو در عالم نیست
می توان گفت كه از سلسله ی آدم نیست
علی اكبر لطیفیان
#امام_جواد_شهادت
مرهم حریف زخم زبان ها نمی شود
اصلاً جگر که سوخت مداوا نمی شود
گریه مکن بهانه به دست کسی مده
با گریه هات هیچ مدارا نمی شود
خسته مکن گلوی خودت را برای آب
با آب گفتن تو کسی پا نمی شود
این قدر پیش چشم کنیزان به خود مَپیچ
با دست و پا زدن گره ات وا نمی شود
گیسو مکش به خاک ؛دلی زیر و رو شود
در این اتاق عاطفه پیدا نمی شود
باور کنم به در نگرفته است صورتت؟
این جای تنگ و این قد و بالا...نمی شود!
با ضرب دست و پا زدنت طشت می زنند
جز هلهله جواب مهیا نمی شود
با غربتی که هست تو غارت نمی شوی
نیزه به جای جای تنت جا نمی شود
خوبیِ پشت بام همین است ای غریب
پای کسی به سینه تو وا نمی شود
#علی_اکبر_لطیفیان
#امام_جواد_شهادت
خواهر نداشتی که به جای تو جان دهد
یا گرد و خاک پیرهنت را تکان دهد
از روی خاک حجره سر خاکی تو را
بر دارد و به گوشه دامن مکان دهد
می خواهی آب آب بگویی نمی شود
گیرم که شد ولی چه کسی آبتان دهد؟
چندین کنیز را وسط حجره جمع کرد
می خواست دست و پا زدنت را نشان دهد
بالا نشسته ای و جهان زیر پای توست
وقتش شده گلوی شهیدت اذان دهد
#علی_اکبر_لطیفیان
#امام_جواد_ع_شهادت
اینجا به جای اینکه برایت دعا کنند
کف میزنند تا نفست را فدا کنند
باید فرشتهها همه با بالهای خود
فکری برای چشم پُر اشک رضا کنند
هر چند تشنهای ولی آبت نمیدهند
تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند
بال فرشتههای خدا هست پس چرا !؟
این چند غلام تو را جابجا کنند
حالا کبوتران پَر خود را گشودهاند
یک سایبان برای تنت دست و پا کنند
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_مسلم_علیهالسلام
#علی_اکبر_لطیفیان
کوفه را با تو حسین جان سر و پیمانی نیست
هرچه گشتم به خدا صحبت مهمانی نیست
به خدا نامه نوشتم به حضورت نرسید
آن چه مانده ست مرا غیره پشیمانی نیست
کارم این است که تا صبح فقط در بزنم
غربتی سخت تر از بی سر و سامانی نیست
جگرم تشنه ی آب و لبِ من تشنه ی توست
بین کوفه به خدا مثل ِ من عطشانی نیست
من از این وجه ِ شباهت به خودم میبالم
قابل سنگ زدن هر لب و دندانی نیست
من رویِ بام چرا؟ تو لبِ گودال چرا؟
دلِ من راضی از این شیوه یِ قربانی نیست
موی من را دم دروازه به میخی بستند
همچو زلفم به خدا زلف پریشانی نیست
زرهم رفت ولی پیرهنم دست نخورد
روزیِ مسلمت انگار که عریانی نیست
کاش میشد لبِ گودال نبیند زینب
بر بدن پیرُهَن ِ یوسفِ کنعانی نیست
سوخت عمامه ام امروز ولی دور و برم
دختر ِ سوخته یِ شام غریبانی نیست
هرچه شد باز زن و بچه کنارم نَبُوَد
که عبور از وسط شهر به آسانی نیست
دستِ سنگین، دلِ بی رحم، صفات اینهاست
کارشان جز زدن سنگ به پیشانی نیست
دخترم را بغلش کن به کنیزی نرود
چه بگویم که در این شهر مسلمانی نیست
#حضرت_مسلم_علیهالسلام
#علی_اکبر_لطیفیان
بنویسید مرا یار اباعبدالله
اولین بنده ی دربار اباعبدالله
منتظر مانده ی دیدار اباعبدالله
من کجا و سر بازار اباعبدالله
تا خدا هست خریدار اباعبدالله
.
عاشق آن است که دیدار کند یارش را
بارها جان بدهد دید اگر دارش را
باز آماده کند جان دگر بارش را
فاطمه پیش خدا پیش برد کارش را
هر که افتاد پی کار اباعبدالله
.
من پرم را به روی دست گرفتم دیدم
جگرم را به روی دست گرفتم دیدم
سپرم را به روی دست گرفتم دیم
تا سرم را به روی دست گرفتم دیدم
راهم افتاده به بازار اباعبدالله
.
وقت هجران به گریبان چه نیازی دارم
به دل و بی سر و سامان چه نیازی دارم
با لب پاره به دندان چه نیازی دارم
به سر شانه ی اینان چه نیازی دارم
تا سرم هست به دیوار اباعبدالله
.
قبل از آنی که بیاید خبرم را ببرید
زیر پایش مژه ی چشم ترم را ببرید
محضرش دست به دست این جگرم را ببرید
گر سرم را و سر دو پسرم را ببرید
باز هستیم بدهکار اباعبدالله
.
سنگ ها خوب نشستند به پای لب من
لب من ریخت و پیچید صدای لب من
طیب الله به این لطف و وفای لب من
بعد از این آب حرام است برای لب من
بس که لبریزم و سرشار اباعبدالله
.
مانده از جلوه ی والای تو حیران مسلم
جان خود ریخت به یک آن مسلم
عید قربان شهان هست فراوان مسلم
من به قربان تو نه جان هزاران مسلم
تازه قربان علمدار اباعبدالله
.
به ولای تو نداده ست اذان هیچ کسی
وا نکرده ست به شأن تو دهان ، هیچ کسی
مثل مسلم نبود دل نگران هیچ کسی
به خداوند که در هر دو جهان هیچ کسی
مثل من نیست گرفتار اباعبدالله
.
پیکرم وقف نوک پا زدن طفلان شد
کوچه کوچه سر من بود که سرگردان شد
چه خیالی ست که بازیچه ی این و آن شد
یا که بر عکس به میخی تنم آویزان شد
دست حق باد نگهدار اباعبدالله
مرثیه مسلم ابن عقیل علیهماالسلام
باور نمی کردم گذرها را ببندند
من را که می بینند درها را ببندند
خورشید بودم زیر نور ماه رفتم
جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم
در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم
این چند شب یک خواب راحت هم نکردم
من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت
این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت
امروز جان دادم اگر جانت سلامت
دندان من افتاد دندانت سلامت
حالا که می آیی کفن بردار حتما
ای یوسف من پیرهن بردار حتما
حالا که می آیی ستاره کم بیاور
با دخترانت گوشواره کم بیاور
حیرانم اما هیچکس حیران من نیست
باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست
اینجا برای خیزران لب را نیاری
آقا خدا ناکرده زینب را نیاری
اصلا ببین گل ها توان خار دارند؟
پرده نشینان طاقت بازار دارند؟
من راضی ام انگشتر من را بگیرند
وقت کنیزی دختر من را بگیرند
اینجا برای نعل پا دارند آنقدر
کنج تنور خانه جا دارند آنقدر
مهر و وفا که نه جفا دارند ، اما
اینجا کفن نه بوریا دارند اما
باید مسیر تو چرا اینجا بیفتد
حیف از سر تو نیست زیر پا بیفتد
علی اکبر_لطیفیان
هر کجا بود چشم آدم تر
لطف حق می شود فراهم تر
چه نیازی به زمزم است عزیز
چشم ما چشمه ای ست زمزم تر
قرب زهرا نتیجه ی گریه ست
هر که گریان تر است محرم تر
چهارده قرن سفره ات باز است
ما ندیدیم از تو حاتم تر
همه دنبال کار و بار توییم
هر که معشوق تر مقدّم تر
یازده ماه آدمیم اما
در محرّم شدیم آدم تر
بهر مریم رطب فرستادند
صدقه شد نصیب مریم تر
همه را می زدند در کوچه
عمّه را می زدند محکم تر
سر که از نی به زیر می افتاد
محمل عمه گیر می افتاد
#استاد_علی_اکبر_لطیفیان
هر وقت "پایان محرم" می شود پیدا
این دل بهم میریزد و غم می شود پیدا
من گشته ام، در هیچ جا پیدا نخواهد شد
حال خوشى که زیر پرچم می شود پیدا
اصلاً به سیصد سال توبه احتیاجى نیست
آدم ! در اینجا قرب آدم می شود پیدا
باید براى گریه دل را گردگیرى کرد
در گردگیرى گریه کم کم می شود پیدا
از روضه ی آب فراتى که نخوردى تو
در صورت هر کس دو زمزم می شود پیدا
چیزى نمیفهمم فقط اینقدر میفهمم
در #کربلا حتى خدا هم می شود پیدا
چه عاشقانى داشتى، از پیش ما رفتند
دیگر از آن دیوانه ها کم می شود پیدا
دیروز که نامَحرمان کوفه را دیدم
یعنى خدا در شام، مَحرَم می شود پیدا؟!
#استاد_علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_علی_علیه_السلام
جبریلی و هر آینه عرش است کنارت
ماتند همه از پر معراج مدارت
ما چاره نداریم به غیر از سر تسلیم
آهو چه کند با نفس شیر شکارت
با بودن تو ؛ بودن خورشید زیادی است
جز این که بگوییم شده شمع مزارت
تو عرش نشینی و گهی کوفه می آیی
قربان همین سر زدن گاه گدارت
من دست به دامانم و تو دست به خیری
پس رد شو به دستم برسد گرد و غبارت
ما را به دو ابروت بمیران و پس از آن
ای شاه ؛ نداریم دگر کار به کارت
تو رب منی و همه ی ایل و تبارم
ما عبد توایم و همه ی ایل و تبارت
سنگینی این کفّه ی ما از کرم توست
با مثل تو ای خوب چه خوب است تجارت
در عشق بنا نیست که میثم شده باشم
سلمان تو هم آخرش افتاد به دارت
موسی بن ابیطالبی و دوره به دوره
از طور به سمت نجف افتاد گذارت
با من ؛ دو سه باری ز در لطف نشستی
مردم صد و ده بار برای دو سه بارت
در طالع امسال برایم بنویسید :
یک روز نجف باشم و یک روز کنارت
.
علی اکبر لطیفیان
#حضرت_علی_علیه_السلام
جبریلی و هر آینه عرش است کنارت
ماتند همه از پر معراج مدارت
ما چاره نداریم به غیر از سر تسلیم
آهو چه کند با نفس شیر شکارت
با بودن تو ؛ بودن خورشید زیادی است
جز این که بگوییم شده شمع مزارت
تو عرش نشینی و گهی کوفه می آیی
قربان همین سر زدن گاه گدارت
من دست به دامانم و تو دست به خیری
پس رد شو به دستم برسد گرد و غبارت
ما را به دو ابروت بمیران و پس از آن
ای شاه ؛ نداریم دگر کار به کارت
تو رب منی و همه ی ایل و تبارم
ما عبد توایم و همه ی ایل و تبارت
سنگینی این کفّه ی ما از کرم توست
با مثل تو ای خوب چه خوب است تجارت
در عشق بنا نیست که میثم شده باشم
سلمان تو هم آخرش افتاد به دارت
موسی بن ابیطالبی و دوره به دوره
از طور به سمت نجف افتاد گذارت
با من ؛ دو سه باری ز در لطف نشستی
مردم صد و ده بار برای دو سه بارت
در طالع امسال برایم بنویسید :
یک روز نجف باشم و یک روز کنارت
.
علی اکبر لطیفیان
#امام_حسین_علیه_السلام
عمری گذشت اما به درد تو نخوردم
شرمنده ام آقا به درد تو نخوردم
تو فکر من بودی ولیکن من نبودم
اصلا به فکر نوکری کردن نبودم
من دور بودم تو مرا نزدیک کردی
راه مرا از کربلا نزدیک کردی
گفتی اگر تو بی پناهی من حسینم
حتی اگر غرق گناهی من حسینم
گفتی بیا پاک از گناهت میکنم من
تو رو به چاهی رو به راهت میکنم من
گفتی بیا مثل تو خیلی خار دارم
حتی برای مثل تو هم کار داردم
آواره ام آواره را آواره تر کن
بیچاره ام بیچاره را بیچاره تر کن
آوارگی در این حسینیه می ارزد
بیچارگی در این حسینیه می ارزد
هر شب اسیرم میکنی پای بساطت
داری تو پیرم میکنی پای بساطت
من چای میریزم گناهم را بریزی
یکجا تمام اشتباهم را بریزی
شأن نزولت میکند آخر بلندم
سر را تو دادی جای آن من سربلندم
وقتی گذر کردند خیلی ها از اینجا
رفتند تا معراج تا بالا از اینجا
اینجا گرفته از خدا عیسی دمش را
اینجا خدا بخشیده آخر آدمش را
من خام بودم غصه و غم پخته ام کرد
این پخت و پزهای محرم پخته ام کرد
می بینم اینجا پنج تا نور مقدس
این آشپزخانه است یا طور مقدس ؟
اینجا همان جایی است که مولا می آید
زینب می آید بیشتر زهرا می آید
پخت و پز آقای بی سر را به من داد
در کارهایش کار مادر را به من داد
من عالمی دارم در اینجا با رقیه
هر وقت دستم سوخت گفتم یا رقیه
منت ندارم بر سرت تو لطف کردی
حالا که هستم نوکرت تو لطف کردی
یک شب غذای خواهرت را بار کردم
یک شب غذای دخترت را بار کردم
باید که دست از هرچه غیر از کربلا شست
دیگ تو را شستم خدا روح مرا شست
خدمت ، به این بی رنگ و بو هم رنگ و بو داد
این کفش ها را جفت کردن آبرو داد
در هرکجا که نام پیراهن می آید
زهرا می آید پیش ما حتما می آید
من دست بر سینه دم در می نشینم
در مجلس فرزند مادر می نشینم
من می نشینم کار و بارم پا بگیرد
شاید به من هم چادر زهرا بگیرد
آن چادری که عصمت کبری در آن است
فردای محشر منجی پیغمبران است
خدمت تجلى ارادت هاى شيعه ست
بالاترين نوع عبادت هاى شيعه ست
ما به ولايت ميرسيم از اين مودت
ما به مودت ميرسيم از راه خدمت
خدمت درِ اين خانه تنها فرصت ماست
گفتند: اينجا پنج روزى نوبت ماست
اين پارچه مشکى -فداى روى ماهش-
دارد سفيدم مي کند رنگ سياهش
از سوخته دل ها نگير آقا غمت را
يک وقت از دستم نگيرى پرچمت را
بگذار يک گوشه به پاى تو بميرم
کنج حسينيه براى تو بميرم
من که به غير از لطف تو يارى ندارم
من که به غير از کار تو کارى ندارم
آنقدر بین دسته هایت ایستادم
نذر علی اصغر تو آب دادم
ای کاش بین این ایستادن ها بمیرم
آخر میان آب دادن ها بمیرم
خوب است نوکر آخرش بی سر بمیرد
خوب است بین نوکری ، نوکر بمیرد
خوب است ما هم گوشه ای عطشان بیفتیم
در زیر پای این و آن عریان بیفتیم
علی اکبر لطیفیان
#امام_هادی_علیه_السلام_مدح_و_ولادت
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
آستان خدا کمال شما
هفت پرواز زیر بال شما
با شما میشود به قرب رسید
ای وصال خدا وصال شما
گاه با آدم و گهی با نوح
بی زمان است سن و سال شما
مثل جبریل میشود بالم
با همین غورههای کال شما
بال ما را به آسمان ببرید
تا خداوند لا مکان ببرید
هر کسی تو را سلام کند
به مقام تو احترام کند
کاش در صحن سامرات خدا
تا قیامت مرا غلام کند
پر و بال کبوترانهی من
در حریم تو میل دام کند
هر که بی توست واجب است به خود
خواب احرام را حرام کند
بر دلم واجب است بعد طواف
عرض دین محضر امام کند
نیمه ی ماه حج که شد باید
شیعه در محضر شما آید
ای مسیحای سامرا هادی
آفتاب مسیر ما هادی
علی ابن محمد ابن علی
نوهی اول رضا هادی
نیست جز دامن کرامت تو
پردهٔ خانهٔ خدا هادی
ذکر هر چارشنبهام این است
یا رضا، یا جواد، یا هادی
به ملک هم نمیدهم هرگز
گریهٔ زائر تو را هادی
یک شبی را کنار ما ماندی
سر سجاده جامعه خواندی
تو دعا را معرفی کردی
مرتضی را معرفی کردی
با فراز زیارت سبزت
راه ما را معرفی کردی
مرتضی و حسین و فاطمه و
مجتبی را معرفی کردی
نه فقط اهل بیت را بلکه
تو خدا را معرفی کردی
سامرایت غریب بود اما
کربلا را معرفی کردی
با تو ما مرتضیشناس شدیم
تا قیامت خداشناس شدیم
ریشههای محبت ما تو
مزرعههای سبز دنیا تو
خواهش سرزمین پائین، من
اشتیاق بهشت بالا، تو
گاه ابلیس میشوم بی تو
گاه جبریل میشوم با تو
من نمیدانم این که من دارم،
به تو نزدیک میشوم یا تو
چه کسی از مسیر گمراهی
داده ما را نجات؟... آقا تو
تو مرا با ولایتم کردی
آمدی و هدایتم کردی
دل من در کفت اسیر بُوَد
به دخیل تو مستجیر بود
گر شود ثروتم سلیمانی
باز هم بر درت فقیر بُوَد
شکر حق میکنم صدای بلند
حضرت هادیام امیر بُوَد
آبرو خرج میکنی بس که
کرم سفرهات کثیر بُوَد
شب میلاد تو به ذی الحجه
مطلع شوکت غدیر بُوَد
ریشهی ناب اعتقاد علی
پسر حضرت جواد علی
دوست دارم گدای تو باشم
سائل دستهای تو باشم
مثل بال و پر کبوترها
دائماً در هوای تو باشم
دوست دارم که از زمان ازل
تا ابد خاک پای تو باشم
نیمهشبهای ماه ذی الحجه
زائر سامرای تو باشم
یا دعای قنوت من باشی
یا قنوت دعای تو باشم
ما فقیریم! سفرهای وا کن
سامرایی حوالهی ما کن
با تو این عقلها بزرگ شدند
اعتقادات ما بزرگ شدند
پای دلهای شیعیان آن قدر
گریه کردید تا بزرگ شدند
با نگاه تو با محبت تو
اِبن سکّیتها بزرگ شدند
خوب شد بچههای هیئت ما
پای درس شما بزرگ شدند
بچههای قبیلهی ما با
کربلا کربلا بزرگ شدند
بی تو دلهای ما بهار نداشت
مثل یک شاخهای که بار نداشت
زائر شدم نسیم صدای مرا گرفت
از دستم التماس دعای مرا گرفت
یکشب کنار پنجره فولاد مادرم
آنقدر گریه کرد شفای مرا گرفت
یک پارچه گره زد تا سالهای سال
سهمیه امام رضای مرا گرفت
صحن تو آسمان تو گنبد طلای تو
حتی مجال کرب و بلای مرا گرفت
ایمان نداشتم که ضمانت کنی مرا
تا اینکه آهو آمد و جای مرا گرفت
#علی_اکبر_لطیفیان
#امیرالمومنین_ع_مدح
روزگارم با غلامىِ "على" سَر میشود
هر که را دیدم على را دیده، نوکر میشود
بندهزاده بندهاى دارم که دارد مثل من
چاکرى از چاکران کوى حیدر میشود
جاى آن دارد بگیرم حلقهی دارَش کنم
حلقهاى را که زِ گوش بندگى دَر میشود
شأن او را نه قلم کافیست، نه دفتر، نه فهم
شأن سلمانش فقط صد جلد دفتر میشود
نَفْس مثل خیبر است و هیچکس فَتّاح نیست
فتح این قلعه فقط با دست حیدر میشود
از همینجا میشود فهمید - با مهر على-
عاقبت این عاقبتها خیر یا شَر میشود
محضر "یادعلى" و محضر "نادعلى"
هر که آدم میشود از این دو محضر میشود
قدر زَر زرگر شناسد، قدر "زهرا" را "على"
علتش این است داماد پَیَمبَر میشود
بیشتر کار برادر را برادر میکند
حق بده پس با تو پیغمبر برادر میشود
کار خیر ما کنار حُبّ تو میایستد
دو برابر، سه برابر…. صد برابر میشود
معجزات چشمهایت خلق صاحب معجزهست
دُل دُلت رَد میشود، سنگ همه زَر میشود
تو میان خانه هم باشى همه ذِبح توأند
تو به خیبر هم نیایى، فتح خیبر میشود
طفل خود را بر سر شانه نجف آوردهام
کودک است امروز, در آینده قَنبر میشود
این زمین خاصیتش این است قیمت میدهد
سنگ را اینجا بیندازند گوهر میشود
زان طرف سنگ نشانى هم ندارد "فاطمه"
زین طرف دارد کف صحن تو مَرمَر میشود
“باز با…..” نه , باز اینجا با کبوتر میپرد
شاه اینجا همنشین چند نوکر میشود
حال من چون حال بیماریست زیر دستِ تو
هر چه بدتر میشود انگار بهتر میشود…
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
#امام_کاظم_ولادت
#تک_بیت
آنان که عاشق علی و فاطمه شدند
مدیون خانواده ی موسی بن جعفرند
#علی_اکبر_لطیفیان
#دست_ما_را_به_محرم_برسانید_فقط
#علی_اکبر_لطیفیان
نام ما را ننویسید ، بخوانید فقط
سر این سفره گدا را بنشانید فقط
آمدم در بزنم ، در نزنم میمیرم
من اگر در زدم این بار نرانید فقط
میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست
چند لحظه بغل سفره بمانید فقط
کم کنید از سر من شرّ خودم را ، یعنی
فقط از دست گناهم برهانید ... فقط
حُرّم و چکمه سر شانهام انداختهام
مادرم را به عزایم ننشانید فقط
صبح محشر به جهنم ببریدم امّا
پیش انظار ، گنهکار نخوانید فقط
پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم
گوشهای دامن ما را بتکانید فقط
حقمان است ولی جان اباعبدالله
محضر فاطمه ما را نکشانید فقط
سمت آتش ببری یا نبری خود دانی
من دلم سوخته ، گفتم که بدانید فقط
گر بنا نیست ببخشید ، نبخشید امّا
دست ما را به مُحرّم برسانید فقط
#دست_ما_را_به_محرم_برسانید_فقط
#علی_اکبر_لطیفیان
نام ما را ننویسید ، بخوانید فقط
سر این سفره گدا را بنشانید فقط
آمدم در بزنم ، در نزنم میمیرم
من اگر در زدم این بار نرانید فقط
میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست
چند لحظه بغل سفره بمانید فقط
کم کنید از سر من شرّ خودم را ، یعنی
فقط از دست گناهم برهانید ... فقط
حُرّم و چکمه سر شانهام انداختهام
مادرم را به عزایم ننشانید فقط
صبح محشر به جهنم ببریدم امّا
پیش انظار ، گنهکار نخوانید فقط
پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم
گوشهای دامن ما را بتکانید فقط
حقمان است ولی جان اباعبدالله
محضر فاطمه ما را نکشانید فقط
سمت آتش ببری یا نبری خود دانی
من دلم سوخته ، گفتم که بدانید فقط
گر بنا نیست ببخشید ، نبخشید امّا
دست ما را به مُحرّم برسانید فقط
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
از دهِ آباد ما ویرانه می ماند به جا
آخرش از نام ما افسانه می ماند به جا
آن قدرها آمدند و آن قدرها می روند
سال هاى سال این میخانه می ماند به جا
فیض ما از روضه ات از "روضه خانه" کمتر است
ما نمی مانیم اما خانه می ماند به جا
هر کسى فانى نشد در عشق باقى هم نشد
در قبال سوختن پروانه می ماند به جا
بعد مردن خاک ما را وقف میخانه کنید
لااقل از خاک ما پیمانه می ماند به جا
خانه ی قبر من- این ویرانه را- آباد کن!
ورنه از این خانه ها ویرانه می ماند به جا
نام نه ، تصویر نه ، هر آن چه که داریم نه
از من و تو ناله ی مستانه می ماند به جا
آن که می ماند در این خانه در آخر فاطمه ست
می رود مهمان و صاحبخانه می ماند به جا
هر کجا رفتیم صحبت از رسول ترک بود
بیشتر از عاقلان دیوانه می ماند به جا
نیستم سرگرم سجاده ، خودم فهمیده ام
آخرش خدمت درِ این خانه می ماند به جا
#علی_اکبر_لطیفیان
. تعجیل در فرج حضرت صاحب صلوات
#محرم
#غزل
#علی_اکبر_لطیفیان
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
شکر خدا که چشم همیشه حسینیام
اشکی برای روز مبادا گرفته است
بالِ فرشته است برای تبرکش
اطراف چشمهای ترم را گرفته است
اینجا حسینیهست ملائک نشستهاند
جبریل هم برای خودش جا گرفته است
این دستمال گریۀ ماه محرمم
امروز بوی چادر زهرا گرفته است...
#غزل
#علی_اکبر_لطیفیان
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود...
برای عرض تبرّک به ساحت گریه
فرشته منتظر دستمال اشکم بود
کسی برای من و دیده چاوشی میخواند
اگر درست بگویم، صدای آدم بود
چگونه اشک نریزد نگاهمان وقتی
زمان خلقتمان اول محرم بود
چرا به آمدن مادرت یقین نکنم
در آن حسینیهای که خود خدا هم بود