eitaa logo
لَیْلِ قصه‌ها | لیلی سلطانی
11.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
45 ویدیو
3 فایل
ادبیات خوانده‌‌ای که قصه می‌نویسد، تدریس می‌کند و به دنبال رویاهاست🌱 • 📚کتاب‌ها: آیه‌های جنون/ چاپ هشتم در دست چاپ: نجوای هر ترانه‌/ رایحه‌ی محراب در دست نگارش: آن شب ماه گم شد/ ابر و انار • خانه‌ی خودمانی‌تر: @leilysoltaniii • ادمین: @maryaarr
مشاهده در ایتا
دانلود
_ ‏خدایا، دست ما رو وسیله‌ی بلند شدن دیگران قرار بده، نه زمین زدنشون...❤️‍🩹 @Ayeh_Hayeh_Jonon 🌱
لا يكفي ان تُحِب بل يجب ان تعرف كيف تُحِب! دوست داشتن کافی نیست، باید دوست داشتن را بلد باشی...🤍 @Ayeh_Hayeh_Jonon 🍃
می‌دونید خوشبختی امروزم چی بود؟ اینکه یه آدم حسابی دیدم :)
می‌خواستم سوار قطار مترو بشم. در بسته شد. دست و کیفم موند بین در. چند ثانیه بیشتر طول نکشید و در باز شد.
یه دختر کوچولوی شیش هفته ساله‌ی تپلی، با موهای سیاه کوتاه که از فروشنده‌های مترو بود، اومد کنارم و گفت: چیزیت که نشد خاله؟! گفتم: نه خاله! چیزی نشد. گفت: خیلی مراقب باش! اگه دست و کیفت بین در بمونه، یه وقت دستت یا موبایلت می‌شکنه‌ها!
روی صندلی کنار هم نشستیم. ظرف غذاش رو درآورد و به همه تعارف کرد! بعد بااشتها شروع کردن به خوردن. با همون دهن پر گفت: از این به بعد مراقب باشیا! اصلا دستتو نذار لای در. پاتو بذار‌. پات چیزی نمی‌شه‌. با خنده گفتم: من اصلا نمی‌خواستم درو نگه دارم خاله. اولین بار بود این اتفاق افتاد‌. ولی چشم، دفعه‌ی بعد پام رو جلوتر می‌ذارم😅
غذاش که تموم شد، ظرف کوچیک ماستش رو برداشت. درش رو باز کرد و دوباره به همه تعارف زد. نه تعارف جمعی‌ها! به هر خانمی که نشسته بود گفت: بفرمایین خاله‌. یا گفت: می‌خوری خاله؟! به منم گفت. گفتم: نوش جان عزیزم. یادش افتاد قاشقش رو انداخته دور. همونطورکه ماستش رو سر می‌کشید گفت: ببین وسایلت یا موبایلت نشکسته باشه. به کیفم نگاه انداختم و گفتم: نه خداروشکر. چیزی نشده. دور دهنش رو با پشت دست پاک کرد و با وسیله‌هاش بلند شد. دوباره گفت: مراقب باشیا! بعد رفت برای ادامه‌ی کارش :)
و من به این فکر کردم یه دختر کوچولوی شیش هفت ساله، با این شرایط خاص و سخت، چطور می‌تونه بهت درس ادب و بخشندگی بده! و بیشتر از همه درس مهربونی! آدمی که شاید خیلی از محبت، نامهربونی و ترحم ببینه اما بلده مهربون باشه :) این کوچولو، یکی از قشنگترین آدم حسابی‌هایی بود که دیده بودم❤️
پس دعای امشبمون این باشه: _ خدایا، بزرگم کن! هر چند بزرگ بودن بین جماعت کوچیک سخته. ولی بزرگم کن...
اتفاق امروز، صحبت چند روز قبل رو یادم آورد. چند وقت پیش عزیزی با بغض گفت خسته شده! از اینکه دلش رو شکستن و مثل خودشون جواب نداده. از اینکه بد گفتن و بد نگفته و... می‌خوام حرفی که بهش رو زدم رو به شما هم بزنم‌. اگه دلت رو شکستن و دل نشکوندی، اگه نیش زدن و نیش نزدی، اگه نامردی کردن و با نامردی جواب ندادی، اگه توهین کردن و توهین نکردی، اگه بد کردن و بد نکردی. نه ساده‌ای، نه احمقی، نه دست و پا چلفتی! تو آدمی :) قدر آدمیتت رو بدون. حتی اگه بقیه فرق آدمیت و سادگی و فرق نجابت و حماقت رو ندونن...
شبت به خیر، غمت نیز🌱