. اینقدر بچه دور و برش بود که به باباگربه معروف بود 🙃 چون به اون بچه ها به تمسخر بچه گربه میگفتن ... همه جوره هواشون رو داشت تا جاییکه میتونست سعی میکرد کاری بکنه که این بچه ها پیش بقیه احساس سر خوردگی و کوچیک بودن نداشته باشن 🤔 کنار مسجد امیرالمومنین کهنز یه منطقه خالی بود اونجا با سیم خاردار و کسیه خاک و لاستیک برای بچه ها زمین پینت بال درست کرد 😳 اما نه پینت بال با اسلحه بلکه پینت بال با تخم مرغ و میوه های خراب 😂 خلاصه که تو راه رسیدن به هدفش که رشد معنوی و جهادی بچه ها بود هرکاری میکرد و هیچی مانعش نبود ... 💪🏻 .

. بچه گربه ها اینقدر به مسجد وابسته شده بودن که یکی از بچه های مسجد تعریف می‌کنه که دیدم فلانی نشسته جلو مسجد داره گریه می‌کنه 😐 گفتم فلانی چیشده چرا گریه می‌کنی گفت مگه نمی‌بینی ، هیچکس نیومده مسجد 😞 گفتم بابا امروز پنجشنبس 😳 بچه ها فردا میان 🙃 بنده خدا اینقدر دل بسته ی مسجد شده بود وقتی فکر کرده بود جمعست و دیده بود کسی نیومده گریش گرفته بود 😅 .

. سلام و عرض ادب 🌱 حال و احوال خوبه ؟ سردتون که نیست 🍃😅 .

. اول از همه بریم سراغ یه چیزی این مستند رو واقعا دلم نیومد معرفی نکنم مستند غیر رسمی ۶ در رابطه با کتاب و کتابخوانی دغدغه های حضرت آقا رو در رابطه با کتاب ببینید و کیف کنید ⭐️ .

. آقا مصطفی خیلی ازدواج ساده ای داشت با یه حقوق طلبگی و کمک هر دو خانواده یه زندگی ساده و شیرین شروع شد ... بدون کمترین دردسری 🙃 .

. خانمش هم اتفاقا دغدغه ی کار فرهنگی داشت و از قضا فرمانده ی‌ پایگاه خواهران بود اما توی جلسه ب خواستگاری با یه حرف که مواجه شد خیلی تعجب کرد 🤔 آقا مصطفی گفته بود من همسنگر می‌خوام نه فقط همسر همسرش می‌پرسه الان مگه جنگه ... 😳 آقا مصطفی می‌گه بله ... جنگ فرهنگی و اتفاقا مشوق خانمش میشه توی کار فرهنگی و حتی معلمی ... 👌 .

. ماجرای سه دقیقه قهرشون هم خیلی جالبه 👇 کلا یکبار قهر کردن 🙃 اونم آقا مصطفی زیر ۳ دقیقه اومد و گفت خب حله دیگه تمومش کن گفت چیو تمومش کنم ، کجا تموم شد آقا مصطفی گفت : هرچی میشه باید خودمون حلش کنیم ، قهر نداریم و این تنها قهرشون میشه 👍 .

. یه هییت داشتن که به عشق حضرت ابالفضل اسمش هییت حضرت ابالفضل بود که بعد اتفاقا ماجرای نذر سربازی رو از مادرش شنید 🏴 توی هییت معمولا سخنران های معروف دعوت نمیکرد و بجاش مشاور خانواده میاورد یه روز به یکی از رفقا گفت 🗣 اینکه ما هی بیایم حسین حسین بگیم و سینه بزنیم و بعدشم بذاریم بریم به درد نمیخوره باید یکاری کنیم 🤔 مثلا جهیزیه ای جور کنیم ،دست فقیری رو بگیریم و ... و همینم شد ... خلاصه که هییتی داشتن که درد دوا میکرد و خنثی نبود... .

. ان شاالله خودش دست مارو هم بگیره .

. الان ۳هفتس که بخاطر توصیه های حضرت آقا داریم #کتاب_شهدا میذاریم تو کانال ⭐️ روی اسم هر کدوم از این شهدا کلیک کنید از قسمت اول داستان میاره براتون 👇 شهید تهرانی مقدم شهید یحیی سنوار شهید مصطفی صدر زاده #فاطمیه #شهید_صدرزاده #ایران_همدل #هفته_بسیج #وعده_صادق 📚@lezat_motale .

. سلام و احترام 🌹 با هفته ی کتابخوانی چطورین ؟ 😅 .