📣مرکز نوآوری اجتماعی مهنو برگزار میکند:
🏆 جایزه نوآوری اجتماعی هستههای پیشرفت بانوان
(ویژه فعالان حوزه نوجوان در سراسر کشور)
ما در جایزه نوآوری اجتماعی، سفری چهار ماهه رو شروع میکنیم...
سفری برای نقشآفرینی تخصصی فعالان حوزه نوجوان و از تمامی بانوانی که دغدغه نوجوانان رو دارن دعوت میکنیم تا با ما همراه بشن😍✌️
🔰جهت ثبت نام به لینک زیر مراجعه کنید:
🌐B2n.ir/jayzenooavareri
📳همچنین جهت کسب اطلاعات بیشتر به کانال زیر مراجعه فرمایید:
https://ble.ir/maheno_centerr
╭┅───────────┅╮
•''•❀ 🆔 ✾•''•
https://www.instagram.com/maheno_center
http://www.mahenocenter.com
╰┅──────────┅╯
بادام
📣مرکز نوآوری اجتماعی مهنو برگزار میکند: 🏆 جایزه نوآوری اجتماعی هستههای پیشرفت بانوان (ویژه فعالا
دوستانِ ما در مجموعه مهنو، در حال برگزاری یک رویداد مهم و مفید هستند.😊
اگر فکر میکنید این برنامه به کارِ شما میاد، پیشنهاد میکنیم حتما شرکت کنید.✋🏻
بادام
دلخوری؟ 🙁💔 💁🏻♀توی زندگی مشترک و البته در هر رابطهای دلخوری پیش میاد. 💁🏻♂شاید شما راهکار خاص خودت
منو ببخش! 😞❤️🩹
(قسمت اول)
☝️🏻اینکه ما یاد بگیریم چجوری در زندگی مشترک، ابراز تاسف و عذرخواهی کنیم، خودش کلید حفظ یک رابطه سالمه.👌🏻
حالا به هر دلیلی اگر همسرمون رو ناراحت کردیم و الان پشیمون هستیم، چجوری از دلش دربیاریم؟🤔
👈🏻 در این پست و پست بعدی (روز سهشنبه) به این موضوع میپردازیم...
1⃣ اشتباهی از شما که همسرتون رو ناراحت کرده دقیقا پیدا کنید و وجدانا دیگه تکرارش نکنید.🫣😬
برای این کار شاید باید بیشتر از پیش رفتارهای خودتون رو بررسی کنید.
2⃣ زمان مناسبی برای عذرخواهی پیدا کنید.
مثلا در اوج عصبانیت و ناراحتی، یا زمانی که همسر به کار مهمی مشغوله، یا در مکان نامناسبی هستید، عذرخواهی نکنید😖و به وقت بهتری موکولش کنيد.
3⃣ قبول کنید که برای بعضی از اشتباهات، بیش از یک بار باید عذرخواهی کنیم! ♾
4⃣ آروم و متین باشید، به همسرتون حق بدید ناراحت باشه، اجازه بدید حرفش رو کامل بزنه، حالت تدافعی به خودتون نگیرید و بیشتر حالت همدلانه داشته باشید.😌🥰
5⃣ موقع عذرخواهی، از چیزهایی که حواس شما رو پرت میکنه ، فاصله بگیرید، مثلا موبایل، تلویزیون، بچهها و ...❌🤳🏼
ادامه دارد...
الهی که زندگیهاتون دور از گزند باشه.🙏🏻
#خانواه_باحال
#سر_هم_سری
🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام
@lifestyle_badam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏳💔⌛️
چه موقع ناراحتیمون رو ابراز کنیم؟
#بشنویم از استاد عباسی ولدی
#سر_هم_سری
🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام
@lifestyle_badam
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🏴🏴
شال و لباس مشکی مارا بیاورید
حّی علی العزا که محرم رسیده است...
#نوای_عزا
🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام
@lifestyle_badam
May 11
ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کردهام
آخر شده ماه حسین من میزبان گم کردهام
🏴🏴🏴
سلام به همه شما عاشقان حسینی...✋🏻
ماه محرم رسید تا ما با گریه بر اباعبدلله دلهامون رو صیقل بدیم...💔
به امید اینکه ما رو به درگاهشون بپذیرند...🤲🏻
🌱 ما در بادام مثل سال گذشته، سعی کردیم پستهای ویژهای برای دهه اول محرم آماده کنیم که از امروز با شما به اشتراک میذاریم.
امیدواریم که این محتواها رو بپسندید و البته ما رو هم در مراسمهای عزاداری از دعای خیرتون محروم نکنید.🙏🏻
#محرم
🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام
@lifestyle_badam
مادر، کودک، محرم... 🖤
(قسمت اول)
✨بسمالله✨
🏴 ماه محرم، ماه ما دلدادگان شروع شد. امسال هم مثل چند سال اخير که مادر هستم، با شروع محرم حس و حال عجیبی دارم، انگار هر لحظه با دیدن فرزندانم، روضهای در ذهنم مجسم میشه... 😭
دیروز لباس مشکی بچهها و خودم رو آماده کردم، برنامههای هیئتهای مختلف رو هم بررسی کردم.
هیئت رفتن با بچهها در ایام محرم برام مهمه؛ چون حس میکنم حسینی شدن فرزندانم، از همینجا شروع میشه. 🖤
پسر بزرگم علیرضا، خودش خیلی هیئت رو دوست داره. از ۳ ،۴ سالگی کنار پدرش سینه میزد و حالا که ۸ سالش شده آداب شرکت در مراسم محرم رو کامل یادگرفته و خودش اصرار میکنه که هر شب بریم. 👌🏻
پارسال، محرمِ بدون دردسری داشتیم.
علیرضا که با پدرش میرفت سینهزنی، 👦🏻
ریحانه چهارسالهام با خوراکی و اسباب بازیها سرگرم میشد. 👧🏻
محمدرضا هم ۴ ماهه بود و خیلی اذیت نمیشدیم. 👶🏻
اما چند شب پیش که دلم گرفته بود و رفتیم به یکی از هیئتهای خانوادگی، با چالشهایی که داشتیم، فهمیدم که امسال محرم مثل پارسال نیست و احتمالا محمدرضا از تاریکی و صدا و... بترسه. ☹️
دیشب هم توی هیئت شب اول محرم همون نگرانی به واقعیت تبدیل شد!🫢
ادامه در پست بعد...
ادامه از پست قبل...
خوراکیهایی که برای محمدرضا آورده بودم سرگرمش نمیکرد.
از تاریکی ترسیده بود، با بغض تو بغلم نشسته بود و این ور و اونور رو نگاه میکرد.
با خودم گفتم:
نباید میاومدم!😣
وقتی حدس میزدم از تاریکی بترسه چرا اومدم!😩
داشتم توی ذهنم دنبال مقصر میگشتم که دیدم انتهای سالن، قسمت ورودی یک لامپ کم نور روشن هست.💡🥹
از خدا خواسته وسایل و بچهها رو برداشتم و نقل مکان کردیم به فضای روشن.🙂
حالا محمدرضا بغضش رو قورت داده بود و آروم داشت خوراکی میخورد.
ریحانه هم حالا که نور کافی پیدا کرده بود، مجدد دفتر و مدادرنگیهاش رو برداشت و شروع کرد به نقاشی.📝
دیشب که گذشت، اما برای شبهای دیگه باید به فکر هیئتی باشم که فضای روشن هم داشته باشه.👌🏻
#مادران_حسینی
#کودکان
#محرم
🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام
@lifestyle_badam
رنگ آمیزی داستانی محرم .pdf
3.53M
🏴🖤🏴🖤🏴
🔸محرم سال گذشته ما به مناسبت هر شب از ایام دهه اول، یک نقاشی کودکانه، مناسب رنگآمیزی، به ضمیمیه یک داستان صوتی، مخصوص بچهها آماده کرده بودیم.
🔹هدف ما این بود که با داستانهایی که در بطن زندگی همه ما اتفاق میافته، بچهها رو به زبان خودشون با ارزشهای عاشورایی آشنا کنیم.
🔸میتونید با دنبال کردن این هشتگ:
#محرم_برای_زندگی
نقاشیها و داستانها رو از قسمت اول ببینید و به دست بچهها برسونید.
🔹این فایل PDF هم که در این پست ضمیمیه شده، مجموعه همه ۱۱ نقاشی محرمی هست که در اختیار شما قرار دادیم.
🔸پیشنهاد میکنیم که این نقاشیها و داستانها رو برای بچههای خودتون پرینت بگیرید و برای سرگرم شدنشون در مراسمهای هیئت یا در منزل استفاده کنید.
🔹پادکستهای صوتی داستان رو هم برای کودکان پخش کنید یا به بیان خودتون داستان هر نقاشی رو براشون تعریف کنید.
🔸بهعلاوه میتونید این فایلها رو در اختیار هیئتهایی که میشناسید قرار بدید تا با هم به برنامههای مخصوص کودکان در هیئتها، کمک کرده باشیم.
#محرم
#کودکان
🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام
@lifestyle_badam
14.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🏴🏴
خداروشکر محرمتو ،
دیدم دوباره آقاجون
🎤 حاج محمود کریمی
#نوای_عزا
🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام
@lifestyle_badam
بادام
مادر، کودک، محرم... 🖤 (قسمت اول) ✨بسمالله✨ 🏴 ماه محرم، ماه ما دلدادگان شروع شد. امسال هم مثل چند س
مادر، کودک، محرم... 🖤
(قسمت دوم)
دیشب هم با بچهها و وسایل و تجهیزات لازم راهی هیئت شدیم.
موقع سخنرانی بچهها با وسایل کوچکی که برده بودیم، بازی کردند، اما خوراکیها رو برای زمان خاموشی چراغ و نور کم نگه داشتم.🧠👌🏻
زمان روضه رسید و نور حسینیه کم شد، خوراکی مختصری که آورده بودم رو به بچهها دادم، اما چند دقیقه بعد...
دیدم محمدرضا مات و مبهوت یه نقطه شده!👀
رد نگاهش رو دنبال کردم و دیدم داره به بچه خانواده رو به رویی و خوراکیهای خوش آب و رنگش نگاه میکنه.
از دراژه گرفته تا توت فرنگی🍓، گیلاس🍒 و...
سعی کردم محمدرضا رو پشت به اونها بنشونم و با خوراکیهای خودمون سرگرمش کنم، اما نشد! 🤦🏻♀
خوراکیهای جذاب اون بچه کجا و نون پنیر و بيسکوئيت و حتی پفیلای ما کجا!😒
به رسم معمول از خوراکی خودمون به بچهی مذکور تعارف کردیم تا شاید در جواب تعارف ما اونها هم تعارف کنند و من رو از بیقراریِ محمدرضا و نگاههای ریحانه نجات بدن!🙃
اما بچهجان نه دلش میخواست از ما چیزی بگیره و نه چیزی بده!
تقصیری هم نداشت... بچهاس دیگه...🙄
موضوع تاریکی شب اول، حل شده بود ولی امشب در روشنایی به مشکل خورده بودیم!😩
محمدرضا رو بغل کردم و کمی در انتهای حسینیه راه رفتم تا یادش بره.🥲
به ریحانه هم وعده خوردن گیلاسهای توی یخچال خونه رو دادم تا آروم بشه...😕
ادامه در پست بعد...