فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیکاپ با تفکر خود(دوستی با اژدها) پیش میرود، و نمراتش در کلاس کشتن اژدها بالا میشود. تفکر پسر بر تفکر پدر و سنتهای اجدادی درحال چربیدن است.
6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدر از هرکجا بیخبر، از خوشحالی در پوست خود نمیگنجد، لحظه شماری میکند برای اینکه هیکاپ اولین اژدهای خود را بکشد.
پدر نماد سنت و وایکینگها، کلاه خود مخصوص را به پسرش هدیه میدهد.
16.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیکاپ در میدان مبارزه قرار میگیرد، و ظاهرا کمر بسته که آبروی پدرش را جلوی همه طوری ببرد که دیگر استویک بزرگ نتواند سر بلند کند.
وقتی درمقابل اژدها قرار میگیرد، سلاحش را به زمین میاندازد و در یک #تابو_شکنی بزرگ و توهین به سنتها، کلاه خود که نماد وایکینگها است را به زمین میاندازد،
و میخواهد به روش خود عمل کند.
همه چیز خراب میشود، و وقتش رسیده تا هیکاپ روحیه نفاق خود را کنار بگذارد، و یکی از دو تفکر موجود را انتخاب کند، شاید وقتش رسیده علنا در روی پدر بایستد.
هیکاپ در روی پدرش میایستد، استویک هم نام هیکاپ را از شناسنامهاش پاک میکند، هیکاپ اقرار میکند که تنها وایکینگی است که سنتها را کنار گذاشته و با اژدهایان دوست شده.
کمکم هیکاپ متوجه میشود، کارش زشت نیست، اگر کسی فکر میکند اژدهاسواری(#تابو_شکنی) زشت است، اوست که باید خود را عوض کند، نه هیکاپ.
با پایان انیمیشن سکانس کلیدی عذرخواهی پدر از پسر هم رخ میدهد، و قانون اساسی ٣٠٠ساله وایکینگها که اژدهاکشی است کنار گذاشته، و تفکر نوپای دوستی با اژدهای هیکاپ حاکم میشود.
والدین باید به این نکته توجه داشته باشند که وقتی کودکشان را پای انیمیشنی مینشانند، آن انیمیشن نه یک سرگرمی محض، بلکه دانشگاهی است وسیع.
این آثار، کودک شما را به هرچیزی تبدیل میکنند، اِلّا آنچه والدین میخواهند و این کودک یک ضدیت با هرآنچه والدین بگوید دارد.
هدف این یادداشتها نقد مفصل یک انیمیشن نیست، بلکه جریانشناسی یک موضوع در چندین انیمیشن است.
این یادداشت روایت داستان اثر و برجسته کردن بخشهایی از آن بود و یک نتیجهگیری کوچولو.
توربو از آن دست انیمیشن هایی است که مشخصا فقط میتواند تولیدی کارخانه رویاسازی یعنی شرکت "Dream works" باشد.
داستان توربو کلیشه ی پرتکرار و همیشگی دریم ورکس است. توربو حلزونی است که جنون سرعت دارد او برخلاف سایر همنوعانش از کند بودن و زندگی تکراری و خوردن و انباشت گوجه های پلاسیده و مردن ناگهانی بوسیله کلاغ ها متنفر است او در مسیر این خیال پردازی نزدیک است جانش را هم از دست بدهد اما دست از رویا پردازی برندارد. داستان میخواهد قهرمانش را پرورش دهد، اما نتیجه در ظاهر بیشتر به نسخه یِ انیمیشنیِ سخنرانی هایِ انگیزشی شبیه شده و حتی همان هم نیست. ساخت و پرداخت کاراکتر ها هم ضعیف و سطحی است.
دریم ورکس همانطور که از اسمش پیداست به هر قیمتی رویا می فروشد. کاری ندارد که رویا ها واقعی اند و قابل تحقق و یا خیالی اند و مخاطبین را در سراشیبی امیدوار بودن به سراب های خیال و آرزو و رویا هل میدهند تا بیننده کمی هم بیشتر غرق رویاپردازی شود و از حقیقت خودش و هستی و نیز خدایش غافل شود.
چگونه هم انگیزشی است و هم نه؟
برخی ناقدین وطنی ابراز می کنند این اثر بدنبال نهادیته کردن تلاش برای رسیدن به هدف است اما انیمیشن اصلا چنین هدفی ندارد.
حلزون وقتی در نتیجه تلاش هایش فقط شکست میخورد از دوستانش فاصله می گیرد و مایوس می شود و خبری از شروع دوباره و تلاش و رسیدن نیست و بخاطر شرمندگی و شکست منزوی شده و از دیگران دوری می کند.
داستان اصلا مُبَلِّغِ تلاشگری و کوشا بودن برای رسیدن مخاطبش به هدف نیست و قهرمان صرفا با غرق شدن اتفاقی در محفظه احتراق موتور یک ماشین مسابقه ای و در ترکیب با اکسید نیتروژن و فعل و انفعلات شیمیایی تبدیل به حلزون-خودرو می شود. نیتروژن در قلب و رگ و اعضایش نفوذ میکند و بلطف پیشرفت علم تجربی تبدیل می شود به سریعترین موجود زنده دنیا. این داستان کجایش انگیزه و تلاش دارد؟ این داستان جز رویاپردازی و مُنیِه (آرزو) سازی برای مخاطبش ندارد کما اینکه هنر و رسانه مدرن رسالت خویش را نیز چنین معرفی میکند و همین چه دستآویز خوبی برای مشغول کردن مردم به مسائل بی اهمیت است و در عین حال پرورش فکر و روحشان با طعم درآمد های میلیاردی!. در آیه ۱۴ سوره حدید فریب خوردن به آرزوهای دنیایی از ویژگی های منافقان محسوب میشود و فیلم وقتی قهرمان ناامید را در پیچ و تاب های اتفاقی، با مدد تغییرات بیوشیمیایی تبدیل می کند بنابراین تلاشی در کار نیست و فقط رویاپردازی صرف است به امید اینکه شانس و ساینس دست در دست هم به دادتان برسند. فقط با این فیلم ها میتوانید از لذت تصور موفقیت و خوشبختی دوپامین بسوزانید و منتظر باشید.
با ساینس از مرگ برهید یا بر دشمنان غلبه کنید
کلاغها در انیمیشن نماد دشمن و یا مرگ هستند. هر دو وجود و حضورشان محتوم است و فنا به جا میگذارد. حلزون ها نمیتوانند از آن پیشگیری کنند. هیچکس از آن ها در امان نیست و واکنش حلزون ها طبیعی است.
تنها جایی که در انیمیشن حلزونی توانست بر آنها غلبه کند به لطف ساینس بود. از رنسانس به بعد انسان مدرن به دنبال کشف مجهولات طبیعیات بوده تا خالد شود و بر دشمنانش غالب و هنوز از چنگ زدن به ریسمان پوسیده ساینس و ماتریالیسم دست برنمیدارد اما چنین چیزی ممکن نیست و قول خدای متعال بر این امر ثابت است که أَيۡنَمَا تَكُونُواْ يُدۡرِككُّمُ ٱلۡمَوۡتُ وَلَوۡ كُنتُمۡ فِي بُرُوجࣲ مُّشَيَّدَةࣲۗ (هر كجا باشيد مرگ شما را درمى يابد هر چند در قلعه هاى مرتفع و استوار باشید) بنابراین مرگ را چاره ای نیست و تجربه گرایی صرف بحران زاست نه حلال مشکلات.
نقد انیمیشن اژدهای آرزو || چه چیزی گم کرده ایم؟
"زمان خواندن ۱۳ دقیقه"
اژدهای آرزو یا همان غول چراغ جادوی چینی محصول مشترک چین و آمریکا (2018) بوسیله شرکت سونی پیکچرز با همکاری تنسنت پیکچرز و برخی شرکت های دیگر است که پای نتفلیکس هم در پخش آن باز شده است.
داستان انیمیشن درباره کودکی چینی به اسم دین (din) است که پدرش را از دست داده و با مادرش زندگی می کند. او با لینا (lina) در مدرسه آشنا می شود و دوستیشان در کودکی محکم می شود و عهد دوستی یاد می کنند اما لینا بخاطر پیشرفت شغلی پدرش مجبور است دین و محله فقیرنشین را ترک کند. دین با این دوستی بزرگ می شود و در نوجوانی نیز به دنبال دیدن لینا است اما لینا موقتا دین را از یاد برده است و ...
کلیت داستان تقلیدی است از همان غول چراغ جادو و علاءالدین اما رنگ و بوی مدرن و چینی بخود گرفته (غول اژدها شده و چراغ جادو قوری) و کمد ی قابل توجهی ساخته و پرداخته است اما در کل تکرار کلیشه های داستان فولکلور مذکور است. ولی با وجود کلیشه های تکراری مفاهیم دیگری را میخواهد با این فرم به ذهن و قلب نوجوانان مخاطب خود القا کند.
نقد محتوایی
ماورا
شروع داستان اما از تونلی نورانی است که شباهت عجیبی با آنچه تجربه گران مرگ موقت بیان کرده اند، دارد. مطلع انیمیشن امری است ماورایی بنابراین نپرداختن به عمق ماورایی فیلم از جامعیت نقد خواهد کاست. تونل جابجایی ارواح، با دید اول شخص روح فردی را به سمت عالم بالا می برد و به دروازه بهشت می رساند. اما قبل از رسیدن روح مرحوم به کام ابدی چشمش به پیکرِغولی ساز بدست می افتد که ظاهرا حائل بین او و دیار اموات است. در ادامه داستان می فهمیم که او مثلا همان خداست (نعوذبالله) که مانع می شود که روح پادشاه سابق چین وارد بهشت شود و او را به جسم اژدهایی محبوس در قوری تبدیل می کند تا برای جبران اشتباهاتش به ده نفر خدمت کند. خبر از دادگاه و حساب کتابی بعد از مرگ نیست و پادشاه به خاطر آن همه خودخواهی تنبیه ناچیزی را متحمل شده است. او به سبب شرافت ذاتی خود فکر میکرد در بهشت مورد استقبال بهشتیان قرار می گیرد اما عمده جنایاتش خرده مکافاتی خواهند داشت. اما آن خدا چه جور خدایی است. در خلال فیلم خدای پرداخته شده خود را چندین بار نشان می دهد ظاهری عجیب و غریب و دیوانه وار که برای اولین بار در خرابه های سنت های فروریخته و در حال پوسیدن چینی با برگزیده خود دیدار می کند. پیرمرد چاق با زیرپیراهن سفید و یک شورت رنگی که دمپایی پوشیده و یک جوراب هم ندارد! ریش بهم ریخته اش در ادبیات سینما و گاها فرهنگ غرب (غرب فرهنگی نه جغرافیایی) یاد آور شلختگی و بی برنامگی و کارتن خواب هاست و در شرق نیز دلالت بر باور های متافیزیکی و دینی و همچنین حکمت و اشراق دارد. اما خط چشم مصری آن هرچند وجه اسطوره ای آن را تقویت میکند اما تناسبی با حماقتش نداشته و بیانگر این است که صرفا در هم آمیختگی نشانه ها و نماد هایی را به منظور القای معانی بکار برده اند که ناهمخوانی دارد چراکه اساطیر مصری با این ویژگی های کمدی و حماقت این خدای دروغین سازگاری ندارند. ریشه ی برخی ازوجوه چنین خدایی در ادیان بودایی نبوده و صرفا کابالیستی است. تقدس زدایی از مفهوم خدا نیز همانطور که در نقد وارد شده در این سایت نیز موجود است دستاویز جلب نظر و تابوشکنی های احمقانه است. در ادامه بحث های ماورایی جادو و واقعی بودن آن مورد تاکید است که آثار جانبی روی مخاطب دارد اما بن مایه مفاهیم فیلم متکی بر آن نیست و صرفا وسیله ای برای پیشبرد داستان است.
چه چیزی را گم کرده ایم که اینقدر غمگینیم؟
اما مسئله اساسی فیلم چیز دیگری است که باید در بافت پیدا و پنهان فرم آن روشن شود. "یک چیزی کم است!" بله فیلم دنبال گمشده خیل کثیری از انسان های امروزی است. چیزی که با بدست آوردن آن آرامش بدست می آید. اما چه چیزی گمشده؟ آنچه که دین فقیربدون آن نمی تواند درسش را بخواند و روزمرگی ها را تحمل کند و آنچه که لینا را در اوج ناز و نعمت و رفاه مادی و هدیه های فراوان و توجه افراد در زیر آوار هدایای مادی به افسردگی و گریه کشانده است. عشق، این گمشده عشق است(البته در این فیلم به معنای دوست داشتن می باشد نه به معنای متداول غربی آن) . دین از کودکی واز زمان فراق و دوری از دوستش با این عشق زندگی کرده است و معشوق و عشق به معشوق و عهدش را فراموش نکرده و دائما در تکاپو بوده تا از روزمرگی خود که در بافتی از زندگی فقیرانه جریان دارد رها شود. دین ارزش زندگی را دوست داشتن و عشق ورزیدن و داشتن دوست های زیاد می داند و بدنبال ثروت یا قدرت نیست و با اینکه خانواده و محله فقیری دارد اما زندگی اش پر نشاط تر از لینا است. اما لینا در هیاهوی زندگی پر زرق و برق و بورژوازی که هم بخاطر مدلینگ در مرکز توجه هاست و هم بخاطر ثروتمند بودن نمی تواند نقاب شادی را با هدایای گوناگون و رفاه بدست آورد.