واژه هللویا که در سرودهای مسیحی زیاد استفاده میشود، به معنی "خدا را شکر، خدا را حمد باد" میباشد. اصل و ریشه آن به زبان عبری قوم یهود برمیگردد. در ترجمه هفتادگان یا Septuagint ترجمه کتب مقدس یهودی به زبان یونانی که توسط هفتاد نفر از علمای دین یهود انجام گرفت، این کلمه به صورت allēlouia
وارد زبان یونانی شد. [میدانید که در الفبای یونانی حرفی معادل /h/ وجود ندارد. البته آنها میتوانند حروف مصوت ساده و مرکب و همچنین حرف rho را که به صورت p نوشته میشود، گاهی بهصورت rough breathing و گاهی بهصورت smooth breathing به تلفظ دربیاورند که وقتی بهصورت rough breathing باشد قبل از حرف مصوت یک صدای /h/ هم شنیده میشود. بالای حرف صدادار اگر علامت کاما مانند یا apostrophe باشد بدون /h/ تلفظ میشود ولی اگر کامای وارونه درجهت عدد 6 انگلیسی در بالای مصوت باشد قبل از مصوت صدای /h/ اضافه میکنیم.] بعدا این واژه بهصورت
alleluia
به زبان لاتین رسید. موقعی که مسیحیت وارد بریتانیا شد، این واژه لاتینیشده وارد انگلیسی باستان شد همچنین در قرن شانزدهم بهصورت halleluiah وارد زبان انگلیسی شد.
در زبان عبری hallel بهمعنی "ستایش و تمجید" است. واژه "تهلیل" عربی که به فارسی هم رسیده از همین ریشه است. تهلیل را معادل لاالهالاالله گفتن میدانند. جزء دوم کلمه یعنی yah شکل کوتاه شده Yahweh یا "یهوه" نام خدای یهود است.
#فریبرز_کوچکی_زاد
🇮🇷 @linguiran
✅ در پیرامون واژه "آریا"
این واژه در فارسی باستان به شکلهای: "-ariya" و "-āriya"، در اوستا بهصورت: "-airya" و در سانسکریت به شکلهای: "-arya" و "-ārya" آمده است. در فرهنگ لغتهای سانسکریت معنی آن به وضوح بهصورت Master (آقا)، Lord (سرور) آمدهاست و از میان اروپاییان اولین بار Schlegel این واژه را با واژه Ehre آلمانی به معنی: "شرف، افتخار، آبرو، سربلندی، فخر" گرفته و به همین خاطر عدهای arya را به معنی: noble یا "شریف" گرفتهاند.
این واژه در فارسی باستان صفت است. اما میتواند صفت جانشین موصوف هم بشود، درست مانند واژه -xšāyaθiya "شاه" که در اصل صفت است ولی بیشتر کاربرد اسمی دارد. در فارسی باستان وقتی یک اسم یا یک ریشه به صفت تبدیل میشود، درست مانند سانسکریت VRIDDHI میپذیرد و در آن مصوتهای کوتاه به بلند تبدیل میشوند. برای مثال: -baga (بغ) در واژه Bāga-yādi "(ماه) پرستش بغ". [ریشه -yad* یعنی: "پرستش کردن" همان ریشهای است که yasna اوستایی از آن ساخته شده:
*yad- + -na = *yadna ⏩ yasna
"یسن" یا "یسنا" به معنی "پرستش ایزدان" است و "جشن" فارسی هم با آن همخانواده است.] و یا -daraniya به معنی "زر" یا "طلا" که در واژه
dāraniya-kara زرگر
مصوت کوتاه a آن به مصوت بلند ā تبدیل میشود.
واژه arya از قدیم در زبان لاتین به شکل Ariānus (مفرد)، Ariāna (جمع)
و در زبان یونانی به شکل Aria (مفرد) و Areia(جمع) بهکار رفتهاست.
در لاتین پسوندهای ānus- و īnus- و همچنین aeus- و ius- وقتی که به یک اسم مکان افزوده میشوند از آن اسم یک صفت میسازند. مانند:
Rômānus رومی
Amerīnus امریایی
Smyrnaeus اسمیرنایی
Corinthius قرنتی
اروپاییان کشور ما را به نام Persia به معنی"سرزمین فارسها" میشناختند. اما در سال 1935 رضا شاه پهلوی از دولتهایی که با آنها روابط سیاسی داشت درخواست کرد که این کشور را به نام "ایران" بخوانند که در کتیبههای شاهان ساسانی بهصورت Ērān با یای مجهول آمدهاست و خود آن بازمانده airyanām در airayanam vaeja اوستایی است و از ریشه -ar* ایرانی باستان و در اصل از ریشه -al* یا -ol* هندواروپایی میآید که بهمعنی "آنسوی" یا "بالای" است. این ریشه هندواروپایی پسوند اسم ساز yo- یا io- میگیرد و در هندواروپایی -Aryo و -Ario به معنی "شخص برتر، آقا، سرور" میشود که در فارسی باستان و اوستایی به صورت "اریا = arya" درمیآید. [ مصوت کوتاه o هندواروپایی در ایرانی باستان به واج a تبدیل میشود.] این که آلمانیهای هیتلری میگفتند: نژاد "آریا" یعنی نژاد "برتر"، منظورشان در اصل معنی این واژه بود. همین واژه "آقا و برتر" در جوامع طبقاتی مثل هند باستان و یا ایران زمان ساسانی معنی "آزاده" میشود که از نژاد اصیل و نجیب و برتر به خود میگیرد و در برخی از کتابهای تاریخی عربی ایرانیان "بنیاحرار" یا "آزادگان" نامیده شدهاند.
در اوستا واژه airyanām-vaeja
که در فرگرد دوم وندیداد آمده [در پهلوی بهصورت Irānvēj و در فارسی دری "ایرانویج"] به معنی: "تخمه یا نژاد ایرانی" است. واژه ایرانی باستان ar-ya که در اوستایی میشود: "-airiyā" ، آن i زاید را i میان نهشت یا epenthesis i میگویند و صرفا بهخاطر وجود صدای y در سیلاب بعدی است. واکههای مرکب ai در فارسی باستان و ae در اوستا در دوره میانه به /ē/ یعنی یای مجهول و در فارسی جدید به /ī/ یعنی یای معروف تبدیل میشوند. مانند:
daeva ⏩ dēv ⏩ dīv دیو
بنابراین:
airiyana ⏩ ērān ⏩ īran ایران
ساخته میشود که بهمعنی "سرزمین آزادگان" است. برخی بر این باورند که همین ریشه درجزء اول واژههای "ایرج" و "ایرلند" موجود است. در لاتین هم واژه alius را داریم به معنی: " بیگانه، از سوی دیگر، از آن سوی، از ما نیست" که واژه انگلیسی alienation هم از آن مشتق میشود، آن هم از همین ریشه هندواروپایی است و واژه یونانی allos به معنی: "دیگر" هم از همین ریشه است. همینطور کلمه انگلیسی parallel "موازی" که از parallelum لاتین میآید که آن خودش از یونانی گرفته شده: پیشوند -para و ریشه -allelon* و تحتاللفظ یعنی "کنار همدیگر". در ورزش ژیمناستیک هم به دو چوب موازی که کنار همدیگر قرار گرفتهاند "پارالل" میگویند. و در ادبیات غربی یک صنعت ادبی وجود دارد به نام Parallelism یا "هم راستایی، همانندی" که شاعر یک مفهوم را در دو مصراع یک بیت تکرار میکند. در كتاب مقدس مسيحيان و كليميان بعداز مزامير حضرت داوود كتاب امثال حضرت سليمان وجود دارد كه زندهیاد شاملو هم آن را با نام غزل غزلهای سلیمان انتشار داده است. در متن عبری این کتاب از این صنعت parallelism زیاد استفاده شده است.
#فریبرز_کوچکی_زاد
🇮🇷 @linguiran
زبانشناسان متوجه شدهاند که گاهگاهی بین دو زبان واژههایی یافت میشود که بهصورت تصادفی نظیر همدیگر هستند ولی از ریشههای متفاوتی هستند. این را از دنبال کردن تاریخچه واژهها پی میبرند. برای مثال واژه "بد" فارسی که در فارسی میانه به صورت wad و کمی گذشتهتر بهصورت vat تلفظ میشد هیچ ارتباطی با واژه bad انگلیسی ندارد و کاملا تصادفی یا sporadic است و فقط گاهگاهی اتفاق میافتد و قانونمند نیست. همانطوری که واژه mani در زبان کرهای به معنی "زیاد" هیچ ربطی به واژه many انگلیسی ندارد و یا واژه pei در زبان چینی به معنی "پرداختن" هیچ ارتباطی با واژه pay انگلیسی ندارد. یا واژه huel در زبان آزتکی، از زبان بومیان مکزیک، به معنی "خوب" هیچ ارتباطی به واژه well انگلیسی ندارد و همینطور واژه hol در زبان قبایل مایا، ساکنان آمریکای جنوبی، به معنی "حفره، سوراخ" هیچ ربطی به واژه hole انگلیسی ندارد. این نوع تشابهها کاملا اتفاقی یا sporadic است و قانونمند نیستند.
#فریبرز_کوچکی_زاد
🇮🇷 @linguiran
✅ ریشه یک واژه گیلکی:
در گیلکی "راب" بهمعنی حلزون است. این واژه در انگلیسی با واژههای serpent و reptile همخانواده است. در سانسکریت sarpati یعنی "می خزد" و ریشه -srp* [ زیر حرف r یک دایره ریز باید بگذاریم تا نشان دهیم که منظورمان vocalic r یا r آوایی است که خودش در قله هجا واقع میشود و یک هجا ایجاد میکند و نقش مصوت را ایفا میکند و با r صامت فرق دارد] یا -sarp* بهمعنی "خزیدن" است. همچنین در زبان سانسکریت sarpá یعنی "مار" از همین ریشه است. واژه انگلیسی serpent به معنی "مار" از شکل فرانسوی باستان sarpent گرفته شده که خود اون هم از serpentis لاتین میآید که شکل genetive واژه serpens است. به عبارت دیگر serpens در حالت nominative یا فاعلی است ولی serpentis در حالت genetive یا حالت اضافه. در لاتین serpere به معنی "خزیدن" است که در آن ere- علامت مصدر است و بقیه یعنی -serp* ریشه واژه است که با همان -serp* هندواروپایی آغازین به معنی "خزیدن" یکی است. در ایرانی باستان، این ریشه هندواروپایی با تبدیل شدن s آغازین به h و همچنین تبدیلشدن مصوت کوتاه e به a ابتدا بهصورت فرضی -harp* سپس به -hrap* و با ساقط شدن واج h آغازین در نهایت به شکل -rap* در میآید. این همان ریشهای است که وقتی پسوند صفت ta- میگیرد در فارسی میانه و فارسی جدید به raft "رفت" تبدیل میشود.
در گیلکی به حلزون "راب" میگویند که آن هم از همین ریشه ایرانی باستان -rap* به معنی "حرکت کردن، خزیدن" است و شکل هندواروپایی آغازین این ریشه در اصل به صورت:
*hrehp- یا *hrēp-
است. [در اصل زیر و سمت راست h باید عدد 1 هم مینوشتم که من در تایپ معذورم]
نظیر این serpô لاتین و sárpati سانسکریت، در یونانی -ερπω' با
rough breathing
یعنی herpô میشود که بهمعنی "خزیدن، خزیده رفتن، چهار دست و پا رفتن" است و در یونانی herpeton یعنی "جانوری که روی چهار پا راه میرود یا میخزد در تقابل با پرندگان و آدمیان" و herpēstēs یعنی "جانور خزنده". در لاتین repô یعنی "می خزم" و repere یعنی "خزیدن" که مصدر reptāre هم از آن مشتق میشود به معنی "خزیدن، یواشکی راهرفتن" و واژه انگلیسی reptile به معنی "خزنده، جانور خزنده" از آن مشتق میشود.
جالب این است که واژه انگلیسی snail "حلزون" که در انگلیسی باستان به صورت snægl بوده [شکل ژرمانیک آغازین آن به صورت snagilas* است که در آلمانی جدید Schnegel میشود] آن هم، از پایه snag, *sneg* به معنی"خزیدن" گرفته شده و این واژه در اصل شکل مصغر snaca "مار" انگلیسی باستان است که تحتاللفظ به معنی "چیز خزنده" است.
پس snail تحتاللفظ به معنی " خزنده کوچک" یا "مار کوچک" است.
واژه انگلیسی snake "مار"، هم در انگلیسی باستان بهصورت snaca بوده [شکل ژرمانیک آغازین آن بهصورت snakon* است که در آلمانی جدید به صورت Schnake "مار زنگی" در میآید. در آلمانی schlingen به معنی "حلقه زدن، پیچیدن" است.] که آن هم از همین snag, *sneg* به معنی "خزیدن" گرفته شده و در ایرلندی باستان snaighim به معنی "خزیدن" است.
جالب است که واژه ترکی "ئیلان" به معنی "مار" که در فارسی بهصورت "ییلان" هم آمده از ریشه -yīl ترکی به معنی "لغزیدن، سریدن" است.
#فریبرز_کوچکی_زاد
🇮🇷 @linguiran
✅ درباره نام "چیش پیش"
"چیش پیش" پسر و جانشین "هخامنش" حدود سال 610 پ.م. شاه انشان بود.
"کورش" و "داریوش" هردو از تبار او هستند. چیش پیش دارای دو فرزند به نامهای "کورش (کورش اول)" و "آریارمنه" بود.
"کورش بزرگ (کورش دوم)" که پدر "کمبوجیه (کمبوجیه دوم)" و "بردیا" است خودش پسر "کمبوجیه اول" بود و "کمبوجیه اول" پسر "کورش اول" بوده که فرزند "چیش پیش" است.
"داریوش (بزرگ)" پسر "ویشتاسپ" و خود "ویشتاسپ" پسر "ارشام" بود. "ارشام" هم پسر "آریارمنه" بود که فرزند دیگر "چیش پیش" است.
در متن بابلی استوانه کورش (منشور کورش) از Ši-iš-pi-iš به عنوان نام پدر نیای کورش بزرگ یاد شده است و این میرساند که هم کورش اول و هم آریارمنه ذکر شده در کتیبههای فارسی باستان هر دو فرزندان چیش پیش بودهاند و خویشاوند بودن کورش و داریوش هخامنشی درست میباشد.
نام چیش پیش در سنگنوشتههای فارسی باستان بهصورت:
Č-i-š-p-i-š چیش پیش
و در متن ایلامی به صورت: Şi-iš-pi-iš و در متن اکدی به صورت: Ši-iš-pi-iš آمده است.
در الفبای خط میخی فارسی باستان ، بر خلاف حرف d که به سه صورت جداگانه
d(a), d(i), d(u)
نوشته میشود، یعنی سه نماد برای حرف (د) داریم، حرف (چ ) فقط یک نماد برای نوشتن دارد :(č(a . یعنی برای نوشتن (č(i یا (č(u نمادی یک حرفی نداریم و برای نوشتن صدای(چی) باید حرف i فارسی باستان هم بعد از این حرف (č(a بیاید تا مجموعا či خوانده شوند. اما مشکل اینجاست که این ترکیب حرف (č(a با حرف i میتواند به دو صورت خوانده شود: هم (چی) či و هم (چئی) ča(h)i که در این گونه موارد برای شناختن تلفظ صحیح کلمه باید از املای متن ایلامی، اکدی، یا یونانی کلمه کمک بگیریم. در کتاب دستور فارسی باستان Kent و نیز در کتاب
Graeco-Persian Names
شکل یونانی "چیش پیش" به صورتهای:
Τεασπιs و Τεισπηs
آمده است و چون بعد از حرف T یونانی واکههای ει و εα داریم (یعنی بعد T واکه ساده ι نیامده است) همین موضوع باعث شده که افرادی چون یوستی، والتر هینتس، هاید ماری کخ و... این نام فارسی باستان را به صورت "چئیش پیش" Ča(h)išpiš بخوانند، در حالی که این استدلال اشتباه است. چون که در نوشتههای هرودوت املای Tispēs هم علاوه بر املای Teispēs آمده است.
به هر حال، در املای یونانی به جای واج /š/ ما واج /s/ داریم و میدانیم که /s/ هندواروپایی آغازین پس از واکههای i و u (چه کوتاه، چه بلند، چه مرکب)، پس از r (چه r آوایی، چه r همخوان) و پس از همخوانهای انسدادی کامی و نرم کامی آرین آغازین به /š/ تبدیل میشود.
در فارسی باستان نقش ablaut در آخرین هجای ستاک اسمی را نمیتوان نادیده گرفت. برای مثال واژه مرد که در حالت فاعلی به صورت martiya است در حالت ندایی به صورت martiyā در میآید که آخرش ā دارد یعنی یک a به آن افزوده میشود. همینطور نام چییش پیش Čišpiš (در حالت فاعلی) وقتی که حالت اضافی به خود میگیرد به شکل Čišpaiš در میآید یعنی i به ai تبدیل میشود.
شایان توجه است که بیشتر نامهای فارسی باستان از قبیل:
Gaumata- و Ka(m)būjiya-
همانند نامهای هندواروپایی آغازین به صورت اسم مرکب بودند یعنی از دو ستاک ساخته میشدند.
گاهی نیز مانند اسمهای:
(h)U-vaxštra- و Fra-varti-
جزء اولشان جداناپذیر و یا به صورت پیشوند حرف اضافهای بوده که البته ممکن است بعضی از این نامها شکل کوتاهشده نام طولانیتری بوده باشند. اسمهای خودمانی (اسمهای مصغر محبتآمیز مانند "مملی" به جای "محمدعلی") معمولا فقط به جزء اول محدود میشدند که ممکن بود به آخرشان یک پسوند اضافه بشود و یا نشود. مانند:
Bard-iya, Arša-ka, Xšaθr-ita,
Martiya, Frāda
البته نامها و کنیههایی وجود دارند که بیانگر صفات اشخاص هستند.
مانند: Dā-darši "شجاع" که دوگانسازی شده است.
برخی از نامها نیز به حرفه دلالت میکردند و برخی پدر نامی بودند که نمایشگر نسب پدری است. مانند:
Mardun-iya
(نام پدر -Gaubruva) که تحت اللفظ به معنی: "می فروش" است.
با وجود این، برخی نامهای فارسی باستان از قبیل: "چیش پیش"، "کورش" ، "آرخه"، "داتووهیا" از نظر ریشه شناختی مشخص نمیباشند.
نام "چیش پیس" احتمالا ایرانی است، ولی ریشهاش مشخص نیست و به نظر نمیرسد که با Tešupa (ایزد توفان در میتانی) و یا با Teušpa "فرمانروای سیمریایی) و یا با نام و لقب ایلامی
Za-iš-pi-iš-ši-ya
مرتبط باشد. (ر.ک. به "Cišpiš" در دایرهالمعارف ایرانیکا و نیز دستور فارسی باستان کنت)
#فریبرز_کوچکی_زاد
🇮🇷 @linguiran
تقریرات شادروان فریبرز کوچکیزاد.pdf
حجم:
593.9K
تقریرات شادروان #فریبرز_کوچکی_زاد
🇮🇷 @linguiran
#تشدید
مبحثی داریم به نام "تولید ناقص" که به تولید همخوانها مربوط میشود.
بهطورکلی در تولید هر همخوانی سه مرحله کاملا متمایز وجود دارد:
1. Preparation آمادگی
2. Pause درنگ
گاهی این مرحله را duration میگویند.
3. Completion انجام
مرحله اول یعنی مرحلهای که اندامهای گفتار خودشان را برای تولید آن صدا آماده میکنند و در حالت لازم برای تولید آن صدا قرار میگیرند. بهترین مثال هنگام تولید /p/ یا /q/ است.
2. مرحله دوم یا pause یعنی مرحلهای که اندام گفتار مدتی در همین حالت باقی میماند تا کاری که باید انجام بشود و مرحله سوم را تشکیل میدهد به اجرا در بیاید.
3. مرحله سوم که کار انجام شده و اندامها به حالت اولیه خود برمیگردند.
مثلا در مورد /p/ هوا فشرده بشود و بتواند بست را باز کند.
اما گاهی اوقات یک مرحله حذف میشود و آن مدت زمانی که برای این مرحله لازم بوده داده میشود به مرحله درنگ یعنی یا مرحله آمادگی حذف میشود و یا مرحله انجام. در عوض طول مدت درنگ اضافه میشود. معمولا به دو برابر درنگ افزایش پیدا میکند.
مثلا موقعی که میگوییم /تپه/ یک دفعه لبها بههم میآید برای /p/ و آمادگی لازم را برای خودش پیدا میکند و یکبار در پایان اندامها باز میشوند و میروند سر حالت اول خودشان. درواقع طول مدت زمان یا duration اضافه شدهاست. اگر تپه را بدون تشدید تلفظ کنیم مکث خیلی کم است ولی با تشدید مکث آن زیاد است. آغاز و پایان فرقی نمیکند. درواقع مثل این است که در اینجا دو تا /p/ داریم که /p/ دوم مرحله آمادگی ندارد و /p/ اول مرحله انجام ندارد. در /tappe/ لبها باز نمیشوند و همینطور خود را نگاه میدارند. این حالت را از قدیمیترین زمانها به آن
geminate (v.)
gemination (n.)
یا تشدید گفتهاند که در اصل تشدید دو صدا با تولید ناقص یا
incomplete articulation
است. در زبان انگلیسی یک زمانی (در دوره میانه) تشدید وجود داشت ولی الان نیست. البته در خط وجود دارد. مثل کلمه: apple یک زمانی تولید ناقص در آواشناسی انگلیسی موجود بود.
در فارسی از قدیمیترین زمان وجود داشته هر چند کمکم دارد از بین میرود در محاوره واژه "بچه" کمکم دارد بدون تشدید تلفظ میشود.
واژه "دره" حتما تشدید دارد ولی "دهندره" تشدید ندارد.
وقتی عربی را با فارسی مقایسه میکنیم میبینیم که در عربی حتی در یک هجا ممکن است تشدید داشته باشیم مثل: "سد" که d در عربی مشدد است
ولی معمولا در فارسی و در عربی هم بیشتر در مرز هجا قرار میگیرد بنابراین خاصیت دوبلی دارد یکی میرود آن طرف و یکی میآید این طرف. منظورم این است که در کلمه "بچه" از نظر تلفظ دو تا /چ/ مربوط به دو سیلاب متفاوت هستند یکی coda یا پایانه است برای سیلاب اول و آن یکی دیگر onset یا آغازه است برای سیلاب بعدی. درحالیکه در کلمه "سد" عربی هر دو تا d در یک سیلاب قرار دارند. در فارسی موقعی که میگوییم "سد امیرکبیر" حالا دو سیلاب میشود: سیلاب sad و سیلاب de که قبل از "امیر کبیر" میشنویم و به همین خاطر است که در فارسی [نه در عربی] "سد" یا "حد" به تنهایی تشدید ندارند اما وقتی که به یک کلمه دیگر اضافه میشوند تشدید میگیرند.
#فریبرز_کوچکی_زاد
🇮🇷 @linguiran
هدایت شده از زبانشناسی همگانی
تقریرات شادروان فریبرز کوچکیزاد.pdf
حجم:
593.9K
تقریرات شادروان #فریبرز_کوچکی_زاد
🇮🇷 @linguiran
هدایت شده از زبانشناسی همگانی
ریشه واژه انگلیسی "lullaby = لالایی"
در انگلیسی مصدر to lull یعنی
"(با لالایی خواندن یا جنباندن) آرام و ساکت کردن و خواباندن." این واژه در انگلیسی میانه lullen میشود که در اینجا پسوند en- نشانه مصدر است. این واژه یک صدای تقلیدی است. در آلمانی lullen و در دانمارکی lullien و lollen یعنی "آهنگی را زمزمه کردن برای کسی، لالایی خواندن" در دانمارکی میانه lollen یعنی " زیر لب گفتن،من من کردن" یا "زیر لب تکرار کردن"و یا "به چرت افتادن" .
در زبان لاتین هم مصدر lalāre یعنی "آواز خواندن برای خوابانیدن" (در اینجا پسوند āre- نشانه مصدر است و شاید:
lalāre = la la + -are
که در آن la la یک صدای آرامشبخش است) و در زبان سانسکریت فعل سوم شخص مفرد -lolati یعنی "او به جلو و عقب می رود " lulita یک نوع تابخوردن است و خود واژه lullaby انگلیسی که برابر "لالایی" در فارسی است، شاید در اصل به صورت:
lull + a + b 'y
بوده باشد که منظور از b 'y همان baby باشد یعنی "خواباندن یک بچه با لالایی گفتن" ، شاید هم همین lull باشد + یک دو هجایی آرامش بخش.
درضمن در انگلیسی دوره میانه همین فعل lullen یک گونه دیگر دارد lollen که به معنی "شل آویزان بودن و خم شدن" است که از آنجا lollen انگلیسی میانه اسم عامل lolaerd را دارد که به معنی "کسی است که زیر لب سخن می گوید" و واژه مستهجن Lolaerd به کسی گفته میشود که دعای زیرلبی میخواند.
#فریبرز_کوچکی_زاد
🇮🇷 @linguiran
درباره نام "چیش پیش"
"چیش پیش" پسر و جانشین "هخامنش" حدود سال 610 پ.م. شاه انشان بود.
"کورش" و "داریوش" هردو از تبار او هستند. چیش پیش دارای دو فرزند به نامهای "کورش (کورش اول)" و "آریارمنه" بود.
"کورش بزرگ (کورش دوم)" که پدر "کمبوجیه (کمبوجیه دوم)" و "بردیا" است خودش پسر "کمبوجیه اول" بود و "کمبوجیه اول" پسر "کورش اول" بوده که فرزند "چیش پیش" است.
"داریوش (بزرگ)" پسر "ویشتاسپ" و خود "ویشتاسپ" پسر "ارشام" بود. "ارشام" هم پسر "آریارمنه" بود که فرزند دیگر "چیش پیش" است.
در متن بابلی استوانه کورش (منشور کورش) از Ši-iš-pi-iš به عنوان نام پدر نیای کورش بزرگ یاد شده است و این میرساند که هم کورش اول و هم آریارمنه ذکر شده در کتیبههای فارسی باستان هر دو فرزندان چیش پیش بودهاند و خویشاوند بودن کورش و داریوش هخامنشی درست میباشد.
نام چیش پیش در سنگ نوشتههای فارسی باستان به صورت:
Č-i-š-p-i-š چیش پیش
و در متن ایلامی به صورت: Şi-iš-pi-iš و در متن اکدی به صورت: Ši-iš-pi-iš آمده است.
در الفبای خط میخی فارسی باستان ، بر خلاف حرف d که به سه صورت جداگانه
d(a), d(i), d(u)
نوشته میشود، یعنی سه نماد برای حرف (د) داریم، حرف (چ) فقط یک نماد برای نوشتن دارد: (č(a یعنی برای نوشتن (č(i یا (č(u نمادی یک حرفی نداریم و برای نوشتن صدای (چی) باید حرف i فارسی باستان هم بعد از این حرف (č(a بیاید تا مجموعا či خوانده شوند. اما مشکل اینجاست که این ترکیب حرف (č(a با حرف i میتواند به دو صورت خوانده شود: هم (چی) či و هم (چئی) ča(h)i که دراینگونه موارد برای شناختن تلفظ صحیح کلمه باید از املای متن ایلامی، اکدی یا یونانی کلمه کمک بگیریم. در کتاب دستور فارسی باستان Kent و نیز در کتاب
Graeco-Persian Names
شکل یونانی "چیش پیش" به صورتهای:
Τεασπιs و Τεισπηs
آمده است و چون بعد از حرف T یونانی واکههای ει و εα داریم (یعنی بعد T واکه ساده ι نیامده است) همین موضوع باعث شده که افرادی چون یوستی، والتر هینتس، هاید ماری کخ و... این نام فارسی باستان را به صورت "چئیش پیش" Ča(h)išpiš بخوانند، درحالیکه این استدلال اشتباه است. چونکه در نوشتههای هرودوت املای Tispēs هم، علاوه بر املای Teispēs آمده است. بههرحال، در املای یونانی به جای واج /š/ ما واج /s/ داریم و میدانیم که /s/ هندواروپایی آغازین پس از واکههای i و u (چه کوتاه، چه بلند، چه مرکب)، پس از r (چه r آوایی، چه r همخوان) و پس از همخوانهای انسدادی کامی و نرمکامی آرین آغازین به /š/ تبدیل میشود.
در فارسی باستان نقش ablaut در آخرین هجای ستاک اسمی را نمیتوان نادیده گرفت. برای مثال واژه مرد، که در حالت فاعلی به صورت martiya است در حالت ندایی به صورت martiyā در میآید که آخرش ā دارد یعنی یک a به آن افزوده میشود. همینطور نام چییش پیش Čišpiš (در حالت فاعلی) وقتی که حالت اضافی به خود میگیرد به شکل Čišpaiš در میآید یعنی i به ai تبدیل میشود.
شایان توجه است که بیشتر نامهای فارسی باستان از قبیل:
Gaumata- و Ka(m)būjiya-
همانند نامهای هندواروپایی آغازین به صورت اسم مرکب بودند یعنی از دو ستاک ساخته میشدند.
گاهی نیز مانند اسمهای:
(h)U-vaxštra- و Fra-varti-
جزء اولشان جداناپذیر و یا به صورت پیشوند حرف اضافهای بوده که البته ممکن است بعضی از این نامها شکل کوتاهشده نام طولانیتری بوده باشند. اسمهای خودمانی (اسمهای مصغر محبتآمیز مانند "مملی" به جای "محمدعلی") معمولا فقط به جزء اول محدود میشدند که ممکن بود به آخرشان یک پسوند اضافه بشود و یا نشود. مانند:
Bard-iya, Arša-ka, Xšaθr-ita,
Martiya, Frāda
البته نامها و کنیههایی وجود دارند که بیانگر صفات اشخاص هستند.
مانند: Dā-darši "شجاع" که دوگانسازی شده است.
برخی از نامها نیز به حرفه دلالت میکردند و برخی پدر نامی بودند که نمایشگر نسب پدری است. مانند:
Mardun-iya
(نام پدر -Gaubruva) که تحتاللفظ به معنی: "می فروش" است.
با وجود این، برخی نامهای فارسی باستان از قبیل: "چیش پیش"، "کورش"، "آرخه"، "داتووهیا" از نظر ریشهشناختی مشخص نمیباشند.
نام "چیش پیس" احتمالا ایرانی است، ولی ریشهاش مشخص نیست و به نظر نمیرسد که با Tešupa (ایزد توفان در میتانی) و یا با Teušpa "فرمانروای سیمریایی) و یا با نام و لقب ایلامی
Za-iš-pi-iš-ši-ya
مرتبط باشد. (ر.ک. به "Cišpiš" در دایرهالمعارف ایرانیکا و نیز دستور فارسی باستان کنت)
#فریبرز_کوچکی_زاد
🇮🇷 @linguiran
هدایت شده از زبانشناسی همگانی
بر اساس فرهنگ نفیسی، واژه "حالا" گرفته شده از زبان عربی است.
بر اساس برهان قاطع "حالی" hālī یعنی: "همین زمان" و "همین دم" . دکتر معین معتقدند که همان واژه "حال" عربیست که ی (نسبت) گرفتهاست و در عربی "الحال" یعنی: "اکنون"، "حالا".
بر اساس فرهنگ بزرگ سخن، "حالا " [ با تنوین عربی = hālan ] یعنی: "اکنون". که در فارسی به صورت "حالا " [ بدون تنوین ] در آمده است.
در متون پهلوی nūn یعنی: "اکنون".
در لاتین nunc یعنی "اکنون". در یونانی nu و nun یعنی: "اکنون". در انگلیسی باستان هم، nu یعنی: "اکنون" که در انگلیسی میانه به nou و در انگلیسی جدید به now تبدیل میشود. در اوستایی و سانسکریت به همان صورت nu است ولی در فارسی باستان به صورت nuram است. شکل هندواروپایی آغازین آن را به صورت nu* بازسازی کردهاند.
#فریبرز_کوچکی_زاد
🇮🇷 @linguiran
هدایت شده از زبانشناسی همگانی
واژهٔ "فریبرز" در کتاب معجمالتواریخ بهصورت "برزفری" ذکر شده است و میگویند که فردوسی بهخاطر رعایت کردن بحر متفارب که از رکن فعولن (U _ _) تشکیل میشود ناچار شده است که آن را به صورت "فریبرز" بیان کند.
در کتاب تاریخ طبری و تاریخ بلعمی این اسم به صورت "Borzāfarah" ذکر شده است. همچنین در فارسنامه ابنبلخی هم این اسم بهصورت "zarafah" آمده است که ما را به یاد واژه Borzāphranes از سرداران پارتی میاندازد.
واژهٔ "فرنگیس" هم در ترجمه عربی البنداری از شاهنامه به صورت "فریکیس" آمده و در شاهنامه ابومنصور محمدبنعبدالرزاق و ابومنصور معمری هم احتمالا بهصورت "گیسفری" بوده است. در کتاب "غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم" از ثعالبی این اسم به صورت "کسیفری" /Kasīfarī /ذکر شده است. در تاریخ طبری به صورتهای Vasfāfarīd و Vasfafarah آمده است. همچنین در بندهشن بهصورت Vīspān-fryā آمده است.
#فریبرز_کوچکی_زاد
🇮🇷 @linguiran