eitaa logo
[اܩـاܩ زَܩــانـےـہا عـجـღ]
1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
97 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج:) آقا جان! اگࢪ دیدم‌ونشناختم سلامٌ علیڪم(: کپی: با ذکر یک صلوات برای سلامتی امام زمان(عج) 🕊️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوندن کتاب تا اذان مغرب طول کشید با شنیدن صدای اذان بلند شدم و گوشیمو به شارژ زدمو از اتاق خارج شدم مامان در حال باز کردن سجاده اش بود که با دیدنم کمی مکث کرد و گفت : فردا امتحان داری که تا الان تو اتاقت بودی؟ _هااا..امتحان؟ اره اصلا امتحان و یادم رفته بود به سمت آشپزخونه رفتم و مشغول وضو گرفتن شدم که معصومه یه دفعه گفت: این شیوه جدیده؟ نگاهش کردم و گفتم: چی؟ معصومه: طریقه وضو گرفتنت و میگم از کی تا حالا مسح پا رو اینجوری میکشن ؟ _اتفاقا درست کشیدم ،تو هم درستش رو انجام بده .. معصومه: حالت خوبه مریم؟ _عالی..از این بهتر نمیشه معصومه :مشخصه به سمت اتاق رفتم و نمازمو به شیوه ای که یمانی موعود برام فرستاده بود خوندم بعد نماز به یاد امتحان فردا افتادم به آشپز خونه رفتم و کمی نون و کتلت داخل ظرف گذاشتم و به معصومه گفتم واسه شام صدام نکنه. بعد به اتاق برگشتم از صبح اینقدر نگاهم به گوشی بود ،چشمام درد گرفته بود با هر زحمتی بود چند صفحه ای از نمونه سوالات رو خوندم بعد به حمام رفتم و غسل توبه رو انجام دادم بعدش دعای رویا که یمانی موعود برام فرستاد رو خوندم ... ساعت ۱۰ صبح اسنپ گرفتم و به سمت دانشگاه رفتم ،تو مسیر راه چند بار با جواد تماس گرفتم ولی گوشیش خاموش بود.. استاد سر کلاس حاضر نشده بود عده ای خوشحال بودن چون برای امتحان آماده نبودن ،عده ای هم کلافه و عصبانی که حوصله دوباره خوندن کتاب رو نداشتن لیلا هم جزء دسته دوم بود ولی برای من که هم خونده بودم و هم نخونده بودم فرقی نداشت وقتی همهمه کلاس رو دیدم کیفمو برداشتم و از کلاس خارج شدم با اینکه خرداد ماه بود گرمای هوا طوری بود که انگار مرداد ماه بود به سمت سلف حرکت کردم صدای زنگ گوشیم رو شنیدم. مامان بود .گفته بود بعد از تمام شدن کلاس ها باهم به بازار بریم برای خرید جهیزیه ..با اینکه حال و حوصله خرید کردن رو نداشتم نتونستم بهانه ای برای نرفتن پیدا کنم ،مخصوصا الان که بابا تو شرایط مالی خوبی نبود ... دوباره شماره جواد رو گرفتم .. باز هم خاموش بود .نگران شدم و شماره خونه زن عمو رو گرفتم بعد از چند بوق جواب داد .. بعد از احوالپرسی علت خاموش بودن موبایل جواد رو پرسیدم. گفت: موبایل جواد رو دزدیدن و الان هم موبایلی نداره .. نمیدونستم باید چیکار کنم ،شماره داروخونه رو هم نداشتم که باهاش صحبت کنم از زن عمو تشکر کردم و گفتم شب دوباره تماس میگیرم تا با جواد صحبت کنم اما دلم طاقت اینکه تا شب صبر کنم رو نداشت ... بعد از تمام شدن کلاس سوار مترو شدم و به سمت داروخونه رفتم نگاهی به ساعت انداختم ..خدا خدا میکردم جواد داروخونه باشه وقتی به دارو خونه رسیدم با دیدن جواد نفس راحتی کشیدم داروخونه شلوغ بود ،روی صندلی نشستم تا کمی خلوت بشه یه دفعه نگاهمون به هم دوخته شد ..جواد باتعجب نگاهم میکرد منم لبخندی زدمو آروم سلام کردم صدای پیامک موبایلم رو شنیدم حدس میزدم که مامان باید باشه ..درست حدس زده بودم مامان نوشته بود بازار شوش نیم ساعته منتظرمه.. منم جواب دادم که تو راهم بلند شدم و به سمت جواد رفتم و گفتم مامان منتظرمه باید برم ،گفتم شب تماس بگیره صحبت کنیم بعد خداحافظی کردم و از داروخونه بیرون اومدم و سوار تاکسی شدم تا نزدیکهای غروب در حال گشتن بودیم که خستگی و تشنگی حالم بد شد برگشتیم خونه ،مامان هم کلی سرو صدا کرد که الان روزه گرفتن واجب بود؟ منم حرفی برای گفتن نداشتم قرار شد شنبه دوباره برای خرید به بازار بریم .. 🔰"مجموعه‌المنقذالعالمے،نجات‌بخش‌جهانے" ⇲• @lmamaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما همان بچه ای هستیم که همه هستند اما او سر سفره نیست. مادرها معمولا حواسشان به بچه ای که سر سفره نباشد بیشتر است. هم سهم او را برایش نگه میدارند و هم مدام از حال آن بچه سوال میکند که آیا نیامد؟ کجا مانده؟ چرا دیر کرد؟ پس کی می آید؟ حتی مادرها اگر خیلی نگران شوند، چادر به سر کرده و از خانه بیرون میروند و دنبال بچه شان میگردند. به این طرف و آن طرف میروند. به اینجا و آنجا. تا اینکه بالاخره بچه ای که سرش به دنیا گرم شده را پیدا میکنند. همان لحظه جلو نمیروند. ابتدا از دور ایستاده و کمی به قد و بالای بچه شان که خیلی‌ ادعایش میشود و مثلا فکر میکند بزرگ شده نگاه میکنند و ذوق و دعایش میکنند. مادر است و نمیخواهند بچه اش جلوی رفقا و دوستانش کم بیاورد. به خاطر همین، میگذارد وقتی دور بچه خلوت شد و اندکی طعم تنهایی را چشید، آنگاه قدم به قدم جلو رفته و از دور «پسرم! ... دخترم! اینجایی؟ کجا موندی مادر؟» مادر! 😭😭 مادر جان😭😭 اربعین لازمیم و دلمان دارد میترکد دلمان به شما خوش است. به شما بهترین مادر دنیا. فاطمه زهراسلام الله علیها😭 بهترین مادر دنیا و سفره اربعین و کربلای حسینش. مادر! بیا و مرا از بین شلوغی هایی که دور خودم ایجاد کرده ام نجات بده. اصلا ... سائلم آب و دانه می خواهم رحمت مادرانه می خواهد آی بی بی! گدا نمی خواهی؟ پسر بی وفا نمی خواهی؟ کاش میشد ز من سوال کنی؟ پسرم کربلا نمی خواهی؟ 😭😭😭😭😭
Ziarat-Ashura-Farahmand.mp3
16.08M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای استاد محسن فرهمند، هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹 🔸 روز سی و نهم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ ◼️ @Imamaj
11.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 خدا دوستم داره؟! شیطان که رانده شد به جز یک خطا نکرد خود را به سجده آدم رضا نکرد شیطان هزار بار به از بی نماز او سجده بر آدم و این بر خدا نکرد به رنگ خدا باشیم... ▫️ استاد رائفی پور 🕋 @lmamaj
11.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 خدا چرا حرف نمیزنه؟! به رنگ خدا باشیم... ▫️ استاد پناهیان 🕋 @lmamaj