Ziarat Ashura Mohammad Bagher Mansori [Sevilmusic].mp3
4.14M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای مداح محمدباقر منصوری، هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
🔸 روز سی و هشتم
🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹
◼️ @Imamaj
#رمان_چاه_غفلت
#پارت_شانزدهم
با دیدن عکس جواد رو صفحه .لبخندی زدم و جواب دادم
_سلاااام
جواد :سلام ،خوبی؟ عمو و زن عمو خوبن؟ معصومه خوبه؟
_همه خوبیم ،کار خونه به کجا رسید؟
جواد: قرارمون تگ خوری ممنوع بود ،با هم شروعش میکنیم با هم تمومش میکنیم
_جواد جان خونه انگار زلزله ۴ ریشتری اومده کار منو تو نیست
جواد: نه بابا تو عکس اینقدر داغون افتاده ،از نزدیک همه چی مرتبه
(خندیدم و گفتم) :باشه ..ببینیم و تعریف کنیم
جواد: راستی فردا میخوام برم پیش حاج حیدر تو هم میای؟؟
_چقدر دلم برای حرفاش تنگ شده ... ولی نمیتونم بیام
جواد :چرا؟
_میخوام روزه بگیرم
جواد:تو این گرما؟؟ به چه مناسبتی؟؟
_یه نذری دارم باید روزه بگیرم ،نمیتونم بیام ،باشه دفعه بعد همراهت میام
صدای خنده جواد بلند شد و گفت: عزیز من ،من که بله رو گفتم دیگه نذر واسه چی ؟ قول میدم تا آخر عمر بهت وفادار باشم
خندیدم و گفتم : اولا نذر و شما اون موقع کردید که منو بدست بیاری نه من ...ثانیا این نذرم خیلی فرق میکنه ..جواد دعا کن برام
جواد : این که صد البته اون موقع حواسم نبود نشنیدی که میگن عاشق هم کورِ هم کَر؟ حالا بگو نذرت چیه تا دعا کنم .
_واقعا ک ..رو نیست ک سنگ پای قزوینه ،نخواستیم
جواد:شوخی کردم بابا ..شما از سر ماهم زیادی هستی .اخ اخ ببخشید نه من از سر شما زیادی هستم ...حالا نمیشه فردا روزه نگیری ،پس فردا بگیری؟
_نخیر نمیشه چون نذرم سه روزه ..
جواد :اوه پس نذرت خیلی مهمه ..مریم، جانِ واسه منم چند روز نذر کن روزه بگیر تا وامم جور بشه ،خسته شدم اینقدر رفتم بانک ..
_جوااااد...
جواد:جانم
_کاری نداری ؟ میخوام برم به کارام برسم
جواد: حالا چرا عصبانی میشی ،اصلا نمیخواد نذر کنی واسم ،خودم یه کاریش میکنم
_به حاج حیدر سلاممو برسون
جواد: خوشم میاد قشنگ بحث و عوض میکنی ..باشه چشم ،پس یعنی تا جمعه نمیبینمت؟؟
_نوچ
جواد:باشه ..چیکار میشه کرد باید صبر کرد و چشم به راه بود ...مواظب خودت باش هوا گرمه سعی کن زیاد بیرون نیای.
_چشم ،تو هم مواظب خودت باش. کاری نداری؟
جواد: نه عزیزم تا جمعه به امید دیدار
_به امید دیدار
مدتی نگذشت که در اتاق باز شد و معصومه سرشو داخل اتاق کرد
معصومه:سلام
_ سلام ..امتحان خوب بود؟
معصومه:به لطف بچه ها عالی ..
_افرین به دوستات
معصومه:مامان میگه بیا ناهار بخوریم
_ فعلا اشتها ندارم،یه کم کار دارم میخوام به کارام برسم
معصومه : باشه
با رفتن معصومه اول رفتم وضو گرفتم و نمازمو خوندم بعد دوباره شروع کردم به خوندن ادامه کتاب توهم بی خدایی ...
ـــــــــــ
.
.
🔰"مجموعهالمنقذالعالمے،نجاتبخشجهانے"
@lmamaj
🌖 تقویم نجومی اسلامی 🌔
🌱 تـقـویـم عـطـڔ انتظار 🌱
🔺 پنجشبنه ۲۵ شهریور ماه ۱۴۰۰
🔺 پنجشنبه ۰۹ صـفـــــــــــر ۱۴۴۳
📗 احکام دینی و اسلامی:
💠روز صالح و نیکویی است برای:
✔️قرض دادن
✔️زراعت و کشاورزی
✔️تجارت
✔️غرس درختان
✔️جنگیدن
🔸شخص گریخته پیدا شود.
🌴قدم نو رسیده میمون و مبارک است.
🔹مسافرت در این روز بسیار خوب و پسندیده است و شخص مسافر جز خیر و خوبی چیز دیگری در این سفر نخواهد دید.
🔸اصلاح مو (سر و صورت) در این روز ماه قمری سبب درد شود.
🔹حجامت در این روز ماه قمری خوب نیست.
🔹مباشرت در شب پنج شنبه (پنجشنبه که شب شد) پس از وقت فضیلت نماز عشا خوب است و فرزند حاصل از آن به امید خدا از ابدال و یاران امام زمان عج می گردد ان شاءالله.
🎋پنجشنبه برای گرفتن ناخن ، روز خیلی خوبی است. و موجب عزت و احترام می گردد.
☘این پنج شنبه برای نوره کشیدن (رفع موهای بدن با نوره) مناسب است.
🌾پنجشنبه برای بریدن، دوختن، خریدن و پوشیدن لباس نو روز خوبی است و باعث می شود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
💠وقت استخاره ،در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
🌷ذکر روز پنجشنبه لااِلهَ اِلَّا الله المَلک الحقُّ المُبین ۱۰۰ مرتبه
💠ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه یا رَزّاقُ برای وسعت رزق.
🦋روز پنجشنبه متعلق است به امام حسن عسکری(ع) بهتر است در این روز اعمال خیر و نیک خود را به ساحت مقدس ایشان هدیه کنیم.
#الّلهُــــمَّ_عَجِّـــــلْ_لِوَلِیِّکَـــــ_الْفَــــــرَجْ
___________
🌱 🌱
@lmamaj
Ziarat-Ashura-Farahmand.mp3
16.08M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای استاد محسن فرهمند، هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
🔸 روز سی و نهم
🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹
◼️ @Imamaj
#رمان_چاه_غفلت
#پارت_هفدهم
خوندن کتاب تا اذان مغرب طول کشید
با شنیدن صدای اذان بلند شدم و گوشیمو به شارژ زدمو از اتاق خارج شدم
مامان در حال باز کردن سجاده اش بود
که با دیدنم کمی مکث کرد و گفت :
فردا امتحان داری که تا الان تو اتاقت بودی؟
_هااا..امتحان؟ اره
اصلا امتحان و یادم رفته بود به سمت آشپزخونه رفتم و مشغول وضو گرفتن شدم
که معصومه یه دفعه گفت: این شیوه جدیده؟
نگاهش کردم و گفتم: چی؟
معصومه: طریقه وضو گرفتنت و میگم از کی تا حالا مسح پا رو اینجوری میکشن ؟
_اتفاقا درست کشیدم ،تو هم درستش رو انجام بده ..
معصومه: حالت خوبه مریم؟
_عالی..از این بهتر نمیشه
معصومه :مشخصه
به سمت اتاق رفتم و نمازمو به شیوه ای که یمانی موعود برام فرستاده بود خوندم
بعد نماز به یاد امتحان فردا افتادم
به آشپز خونه رفتم و کمی نون و کتلت داخل ظرف گذاشتم و به معصومه گفتم واسه شام صدام نکنه. بعد به اتاق برگشتم
از صبح اینقدر نگاهم به گوشی بود ،چشمام درد گرفته بود
با هر زحمتی بود چند صفحه ای از نمونه سوالات رو خوندم
بعد به حمام رفتم و غسل توبه رو انجام دادم
بعدش دعای رویا که یمانی موعود برام فرستاد رو خوندم ...
ساعت ۱۰ صبح اسنپ گرفتم و به سمت دانشگاه رفتم ،تو مسیر راه چند بار با جواد تماس گرفتم ولی گوشیش خاموش بود..
استاد سر کلاس حاضر نشده بود
عده ای خوشحال بودن چون برای امتحان آماده نبودن ،عده ای هم کلافه و عصبانی که حوصله دوباره خوندن کتاب رو نداشتن
لیلا هم جزء دسته دوم بود ولی برای من که هم خونده بودم و هم نخونده بودم فرقی نداشت
وقتی همهمه کلاس رو دیدم کیفمو برداشتم و از کلاس خارج شدم
با اینکه خرداد ماه بود گرمای هوا طوری بود که انگار مرداد ماه بود
به سمت سلف حرکت کردم
صدای زنگ گوشیم رو شنیدم. مامان بود .گفته بود بعد از تمام شدن کلاس ها باهم به بازار بریم برای خرید جهیزیه ..با اینکه حال و حوصله خرید کردن رو نداشتم نتونستم بهانه ای برای نرفتن پیدا کنم ،مخصوصا الان که بابا تو شرایط مالی خوبی نبود ...
دوباره شماره جواد رو گرفتم .. باز هم خاموش بود .نگران شدم و شماره خونه زن عمو رو گرفتم
بعد از چند بوق جواب داد .. بعد از احوالپرسی علت خاموش بودن موبایل جواد رو پرسیدم.
گفت: موبایل جواد رو دزدیدن و الان هم موبایلی نداره ..
نمیدونستم باید چیکار کنم ،شماره داروخونه رو هم نداشتم که باهاش صحبت کنم
از زن عمو تشکر کردم و گفتم شب دوباره تماس میگیرم تا با جواد صحبت کنم
اما دلم طاقت اینکه تا شب صبر کنم رو نداشت ...
بعد از تمام شدن کلاس سوار مترو شدم و به سمت داروخونه رفتم
نگاهی به ساعت انداختم ..خدا خدا میکردم جواد داروخونه باشه
وقتی به دارو خونه رسیدم
با دیدن جواد نفس راحتی کشیدم
داروخونه شلوغ بود ،روی صندلی نشستم تا کمی خلوت بشه
یه دفعه نگاهمون به هم دوخته شد ..جواد باتعجب نگاهم میکرد منم لبخندی زدمو آروم سلام کردم
صدای پیامک موبایلم رو شنیدم حدس میزدم که مامان باید باشه ..درست حدس زده بودم
مامان نوشته بود بازار شوش نیم ساعته منتظرمه..
منم جواب دادم که تو راهم
بلند شدم و به سمت جواد رفتم و گفتم مامان منتظرمه باید برم ،گفتم شب تماس بگیره صحبت کنیم بعد خداحافظی کردم و از داروخونه بیرون اومدم و سوار تاکسی شدم
تا نزدیکهای غروب در حال گشتن بودیم که خستگی و تشنگی حالم بد شد برگشتیم خونه ،مامان هم کلی سرو صدا کرد که الان روزه گرفتن واجب بود؟ منم حرفی برای گفتن نداشتم
قرار شد شنبه دوباره برای خرید به بازار بریم ..
🔰"مجموعهالمنقذالعالمے،نجاتبخشجهانے"
⇲• @lmamaj
ما همان بچه ای هستیم که همه هستند اما او سر سفره نیست.
مادرها معمولا حواسشان به بچه ای که سر سفره نباشد بیشتر است.
هم سهم او را برایش نگه میدارند
و هم مدام از حال آن بچه سوال میکند که آیا نیامد؟
کجا مانده؟
چرا دیر کرد؟
پس کی می آید؟
حتی مادرها اگر خیلی نگران شوند،
چادر به سر کرده
و از خانه بیرون میروند
و دنبال بچه شان میگردند.
به این طرف و آن طرف میروند.
به اینجا و آنجا.
تا اینکه بالاخره بچه ای که سرش به دنیا گرم شده را پیدا میکنند.
همان لحظه جلو نمیروند.
ابتدا از دور ایستاده و کمی به قد و بالای بچه شان که خیلی ادعایش میشود و مثلا فکر میکند بزرگ شده نگاه میکنند و ذوق و دعایش میکنند.
مادر است و نمیخواهند بچه اش جلوی رفقا و دوستانش کم بیاورد.
به خاطر همین،
میگذارد وقتی دور بچه خلوت شد و اندکی طعم تنهایی را چشید،
آنگاه قدم به قدم جلو رفته
و از دور
«پسرم! ...
دخترم!
اینجایی؟
کجا موندی مادر؟»
مادر! 😭😭
مادر جان😭😭
اربعین لازمیم و دلمان دارد میترکد
دلمان به شما خوش است.
به شما بهترین مادر دنیا.
فاطمه زهراسلام الله علیها😭
بهترین مادر دنیا
و سفره اربعین
و کربلای حسینش.
مادر!
بیا و مرا از بین شلوغی هایی که دور خودم ایجاد کرده ام نجات بده.
اصلا ...
سائلم آب و دانه می خواهم
رحمت مادرانه می خواهد
آی بی بی! گدا نمی خواهی؟
پسر بی وفا نمی خواهی؟
کاش میشد ز من سوال کنی؟
پسرم کربلا نمی خواهی؟
😭😭😭😭😭
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
Ziarat-Ashura-Farahmand.mp3
16.08M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای استاد محسن فرهمند، هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
🔸 روز سی و نهم
🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹
◼️ @Imamaj
[اܩـاܩ زَܩــانـےـہا عـجـღ]
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای استاد محسن فرهمند، هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹 🔸
چله زیارت عاشورا تمام شد انشاءالله همگی حاجت روا بشید 📿🤲🏻