eitaa logo
لب المیزان
5.8هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
32 ویدیو
170 فایل
🔸 گروه فرهنگی المیزان 🔸استاد اصغر طاهرزاده 💎ارتباط با مدیر کانال @modir_lobolmizan 🔹سروش: Sapp.ir/lobolmizan 🔹ایتا:Eitaa.com/lobolmizan 🌐www.lobolmizan.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺شرح 🌺 💎استاد اصغرطاهرزاده ✅ در دام دوست 🌸مرحبا اى  پيك مشتاقان بده پيغام دوست      🌸تا كنم جان از سر رغبت فداى نام دوست 🔺ای پیک مشتاقان! چه خوش آمدی تا پیغام دوست را برای مشتاقانِ حضرت معبود بیاوری، بده آن پیغام را تا جان خود را از سر رغبتی که نسبت به آن پیغام دارم، فدای دوست کنم. زیرا معنای حقیقی زندگی جز یافتنِ نفحات حضرت دوست نیست، تنها در پرتو آن نفحات است که سراسر وجود انسان در شعف حقیقی قرار می‌گیرد. جناب حافظ در این غزل نظر به چنین پیغام و نفخه‌ای دارد که بعضاً سراغ سالکان می‌آید و گشودگی بی‌نظیری را در مقابل روح و روان انسان می‌گشاید.   🌸 واله  و شيداست دايم همچو بلبل در قفس       🌸طوطى طبعم ز عشق  شكّر و بادام دوست 🔺طوطی طبع‌ام که باید از او سخن بگویم و در پرتو پیغام دوست خود را زنده نگه دارم، از عشقِ شکر و بادام دوست، حیران و شیدا است از بس نفحات او همچون شکر و بادام که برای طوطی غذای مسرت‌بخشی است، برای من مسرّت‌بخش است تا آن حدّ که برای گزارش‌دادن از آن احساس می‌کنم در قفس گرفتارم و توان سخن‌گفتن از آن برایم میسر نیست. 🌸زلف او دامست و خالش دانه‌ی آن دام و من      🌸براميد دانه‌ای افتاده ام در دام دوست 🔺زلف او و تجلیات گوناگون‌اش همچون دام است و خال او که تعیّن نحوه‌ای از جمال اوست و جذبه‌ی خاصی را به همراه دارد، مثل دانه‌ای که در دام می‌گذارند تا پرنده‌ای را شکار کنند؛ می‌باشد و من به امید یافتنِ دانه‌ای از انوار تجلیات او در دام دوست افتاده‌ام، اما دامی بس دلگشا. لذا در بیت بعدی در وصف آن حالت می گوید:   🌸سر ز مستى بر نگيرد تا به صبحِ روزِ حشر      🌸هركه چون من در ازل يك جرعه خورد از جام دوست 🔺هركس چون من در ازل از جام دوست يك جرعه نوشيد، تا صبح قيامت از مستى سر بلند نكند، زیرا آن‌كه وجودش در ازل با شراب عشق و محبت سرشته شد، تا صباح روز حشر مست شراب عشق است و این مربوط به انتخابی است که انسان در زندگی خود انجام می‌دهد، انتخابی که انسان از اول بنا را بر این بگذارد که با دوستی حضرت حق زندگی خود را معنا بخشد. لذا از طرف حضرت حق فراخوانده می‌شود و به سرمستی می‌رسد و دیگر حضرت محبوب است که از طریق آن شخص سخن می‌گوید، آن هم سخن شاعرانه. 🌸من نگفتم شمهاى از شرح شوق خود از آن          🌸درد سرباشد نمودن بيش از اين إبرامِ دوست 🔺من از شرح شوق خود به جانان و انتخابی که در مسیر دوستی حضرت حق برایم پیش آمد، نگفتم جز شمه‌ای، زیرا شرحی بیش از آن باعث إبرام و دردِ سر می‌شود و حضرت دوست را به تکلّف و سختی می‌اندازد. زیرا در مسیر محبّت، اِصرار بیش از حدّموجب ملالت محبوب می‌گردد. اظهار محبت براى نمودن شوق و اشتياق خود نسبت به جانان كافى است، اِصرار نیاز نیست. 🌸ميل من سوى وصال وقصد او سوى فراق   🌸 ترک كام خود گرفتم تا برآيد كام دوست 🔺مرادمن وصال حضرت محبوب است، ولی گویاحضرت جانان قصد فراق و دوری دارد و لذا من مراد و ميل خود را که وصال بود،ترك كردم تا مراد حضرت دوست كه فراق و هجران است حاصل شود. این بهترین نحوه‌ی عبودیت راستین است که انسان را از یأس و سرگشتگی رها نمی کند.   🌸گر دهد دستم كشم در ديده همچون توتيا          🌸خاك راهى كان مشرف گردد از اقدام دوست   🔺در راستای باقی‌ماندن بر محبت دوست، اگر دستم دهد و بتوانم، آن خاكى را كه زير قدم‌های دوست مشرف شده است راچون توتيا به چشم مي‌كشم و در این محبّت زندگی خود را به راهی می‌برم که باید برود، یعنی به راه محبّت به حضرت معبود.  🌸حافظ اندر دردِ او مي‌سوز و بى‌درمان بساز                 🌸 زان‌كه درمانى ندارد دردِ بى‌آرامِ دوست 🔺جناب خواجه‌ی شیراز که در مسیر عشق و دلدادگی به کمال لازم رسیده، رازی از عشق را می‌گشاید که عاشقان عالم بتوانند در مسیر عشق از آن بهره گیرند، لذا می‌گوید حافظ! در درد و الم جانان بسوزوبساز، با بى‌درمانىِ درد عشق بساز، زیرااین درد،درمان ندارد و حضرت دوست همین سوز و گداز را می‌خواهد و فرار از عطای دوست رسم مروّت نیست - دوست دارد یار این آشفتگی- چرا باید از آن راه گشوده فرار کنی. به قول حضرت روح اللّه«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»: «مگر بيش از اين است كه فرزندان عزيز اسلامِ ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبههاى دار مىروند؟ مگر بيش از اين است كه زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته مىشوند؟ بگذار دنياى پست ماديت با ما چنين كند ولى ما به وظيفهى اسلامى خود عمل كنيم.»[1] 🔺آری! وقتی انسان از طرف حضرت دوست فراخوانده شد و سرمست اشارات او گردید، به‌خوبی وارد چنین معرکه‌‌هایی می‌شود تا هرگز از رابطه‌ی عاشقانه‌ی خود با محبوب ازلی محروم نماند.   والسلام  🔸( 1)- امام خمينى« رضوان الله تعالى عليه»، در تاريخ 8/ 1/ 68. 📱 @lobolmizan 📱 @sound_lobolmizan 📱sapp.ir/lobolmizan 📱eitaa.com/lobolmizan
🌺 #یادداشت_ویژه 🌺 شهید حججی وجدان تاریخی ما وانقلاب اسلامی 💎استاد اصغرطاهرزاده 🌐http://lobolmizan.ir/post/1582 📱 @lobolmizan 📱 @sound_lobolmizan
🌺 🌺 شهید حججی وجدان تاریخی ما وانقلاب اسلامی 💎استاد اصغرطاهرزاده باسمه تعالی  🔺1- ملت ما به‌خصوص جوانان از طریق شهید حججی راهِ گمشده‌ی خود را در این ظلمات یافتند. آری! در این تاریخ راهِ ما راهی است که حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در مقابل ما گشود و حججی‌ها رهروانِ آن راه هستند و بدین لحاظ در مؤثرترین نحوه‌ی زندگی قرار گرفتند و امید را به جامعه برگرداندند زیرا انسان با درراه‌بودن هستیِ خود را معنا می‌بخشد و «امید»، با درراه‌بودن به جامعه برمی‌گردد و از این جهت عرض شد که شهید حججی یک شخص نیست، یک «راه» است آن‌هم در زمانی که «راه» گم می‌شود و بدین لحاظ است که ملاحظه می‌کنید حضور فداکارانه‌ی او برای همه‌ی اقشار جامعه معنا پیدا کرده است، به همان معنایی که اهل‌البیت علیهم السلام برای کلّ تاریخ، راه و سبیل می‌باشند و شما در دعای ندبه با «هُمُ السَبیل» متذکر این امر خواهید بود.   🔺2- مردم در باطن خود به دنبال حقیقت‌اند و شهید حججی انعکاسِ روح و روحیه‌ی مردم بود و در واقع مردم خودِ گم‌گشته‌ی خود را در او یافتند.  نداهایی هست که در حال به گوش‌رسیدن است. مگر می‌شود کسانی که درد پوچیِ دوران را احساس می‌کنند وقتی با زلال‌ترین درمان در تاریخ خود روبه‌رو می‌شود آن را نشناسد!! در دورانِ جدایی و بیگانگی با حقیقت، شهید حججی تذکر عبور از این دوران است. این ورقِ دیگری از تاریخِ به‌صحنه‌آمدنِ ابعاد درونی انقلاب اسلامی است برای آن‌که آینده‌ی ما در گشودگی روشنی‌گاهِ انقلاب اسلامی تیره و تار نماند.  در صحنه‌ی حضور شهید حججی باید آینده را به تماشا نشست، نه آن‌که آن قله را منزل‌گاهِ خود بپنداریم و به امروزِ خود مشغول شویم. آری! گذشته‌ی ما قله‌‌ای است بس بزرگ که باید بر فراز آن ایستاد، اما افقی دیگر در میان است و آن افقی است که شهید حججی مأمور ظهور آن بود.   🔺3- شهید حججی ، ادامه‌ی خود را در باقی‌ماندن زیر سایه‌ی رهبری معنا کرد، لذا در وصیت‌نامه‌ی خود می‌گوید: «بدانید من به یقین رسیده‌ام که امام خامنه‌ای نایب بر حق امام زمان «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است.» حال ما هستیم و آینه‌ی انقلاب اسلامی که می‌توانیم وجود خود را به عنوان آزادترین موجود از غبار متافیزیک، آری! آزاد از متافیزیک، در تشعشعات نور حقیقت این دوران احساس کنیم.   🔺4- اگر می‌خواهی به آن آینه‌ای بنگری که به حقیقت اشاره دارد؛ در تاریخی نظر کن که شهید حججی را به ظهور آورده. حضور تاریخی معنای عجیبی است. اگر کسی دغدغه‌ی دیدنِ وجود را در موجود داشته باشد، بداند این بدون پیکار بین آن‌چه این حضور را پنهان می‌کند و آن‌چه با تمام وجود حتی با شهادتش، تلاش می‌کند آن را به ظهور آورد؛ ممکن نیست، معنای حضور تاریخی تنها از این طریق ممکن است. با پیکاری این‌چنین که در درون هرکدام از ما اتفاق خواهد افتاد می‌توانیم حضور تاریخیِ خود را درک کنیم. شهداء به‌خصوص شهید حججی با عمل خود چنین حضوری را به نمایش آورد و ما با به‌فهم‌آوردنِ چنین حضوری، خود را در این تاریخ حاضر می‌کنیم.   🔺5- این انقلاب اسلامی است که از افق بلند این تاریخ چون ستاره‌ای سوسو می‌زند و خبر از حضور نوری می‌دهد که در حالِ طلوع است تا هرچه بیشتر بنیاد روحانی بشر امروز را روشن نماید. و تازه آغازیدن گرفته تا آن‌که عصر ولایت خود را شکل دهد. رویدادِ توجه همگانی به شهید حججی نشان داد چگونه قصه‌ی آن شهید در نسبت به تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده، قصه‌ی همگان است. و شخصیتی که از طریق انقلاب اسلامی به سوی آن شهید آمده، شخصیت همه‌ی آن‌هایی است که آن شهید را تشییع کرده‌اند و دل خود را در گرو او یافتند، به آن معنا که او را ادامه‌ی هستی خود در این تاریخ احساس کردند.   🔺6- وقتی متوجه باشیم رویدادها با نوعی مقصود یا تدبیر الهی به صحنه می‌آید و وقتی متوجه باشیم تاریخْ با تدبیر الهی صحنه‌ی حضورِ حقایقی است که در افق جان انسان‌های بزرگ سوسو می‌زند و تنها انسان‌های متعالی می‌توانند متوجه شوند خداوند چه تقدیری را برای ما اراده کرده است؛ به اهمیت اراده‌ی انسان‌های بزرگی پی می‌بریم که ماورای همه‌ی تنگناهایِ اشرار، تصمیم‌های بزرگی به صحنه می‌آورند تا در راستایِ تحقق اراده‌ی الهی قدم به میدان آورند مانند یاران حسین علیه السلام که اگر می‌خواستند برای رفتنِ بهشت و دوری از جهنم کار کنند، به راحتی می‌توانستند با اذن آن حضرت از آن معرکه بیرون آیند، ولی آن‌ها در افق جان خود متوجه‌ی تاریخی بودند که با حسین علیه السلام در حال وقوع است و خواستند بیرون از آن تاریخ نباشند و حججی‌ها این مردان بزرگ، خواستند بیرون از تاریخی که با خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌‌علیه» در حالِ وقوع است؛ قرار نداشته باشند. لذا به افقی بس زیبا و غیر قابل توصیف بر اسیرانِ ظلماتِ زمین نگاه می‌کنند، افقی که اگر دور هم باشد، نزدیک است زیرا کسی که پای در راه
بگذارد هرگز از هدف فاصله ندارد. انسان یعنی هستیِ در راه و دیگر هیچ. و امروز راهِ ما راهی است که حضرت روح اللّه در مقابل ما گشود و حججی‌ها رهروانِ آن راه هستند و بدین لحاظ در مؤثرترین نحوه‌ی زندگی قرار گرفتند. به امید آن‌که از طریق این مردان بزرگ، «امید» به تاریخِ ما برگردد. وظیفه‌ی ما امروز آن است که متذکرِ این راه باشیم و از این طریقْ به خود معنا ببخشیم و از زندانِ پوچیِ دوران به درآییم.   والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته 🌐http://lobolmizan.ir/post/1582 📱 @lobolmizan 📱 @sound_lobolmizan 📱sapp.ir/lobolmizan 📱eitaa.com/lobolmizan
🔸 #گوش_سپردن_به_ندای_بی_صدای_انقلاب_اسلامی ⏱تاریخ:97/5/14 🌸جلسه:شانزدهم 🔮استاداصغرطاهرزاده 🌐http://lobolmizan.ir/sound/1226 📱 @lobolmizan 📱 @sound_lobolmizan
شهید حججی.mp3
5.16M
🌺 شهید حججی وجدان تاریخی ما وانقلاب اسلامی 💎استاد اصغرطاهرزاده 🌐http://lobolmizan.ir/post/1582 📱 @lobolmizan 📱 @sound_lobolmizan
🌺 #یادداشت_ویژه 🌺 هم‌نوا با امام حسين (ع) در مناجات عرفه 💎استاد اصغرطاهرزاده 🌐http://lobolmizan.ir/post/1243 📱 @lobolmizan 📱 @sound_lobolmizan
🌺 🌺 هم‌نوا با امام حسين (ع) در مناجات عرفه 💎استاد اصغرطاهرزاده ✅به عنوان راهي به سوي علم حضوري، قسمت آخر دعاي عرفه حضرت اباعبدالله‌الحسينuکه نیاز به دقت بیشتری دارد را به تماشا می نشينيم، مسلّم يکي از زيباترين تلاش‌ها براي رفع حجاب‌ بين عبد و ربّ و حفظ «وقت» و ايجاد زمينه تجلي انوار رب‌العالمين را در اين مناجات مي‌يابيد که چگونه حضرت به عنوان راه ارتباط حضوري با خداوند را مي‌نمايانند. در آخرِ دعاي عرفه فرازهايي هست که مي‌تواند در سيري که مي‌خواهيم شروع کنيم به عنوان دستورالعمل مورد استفاده قرار گيرد، و به طرز عجيب و فوق‌العاده‌اي مي‌تواند عامل فکر و ذکر و حفظ «وقت» باشد. اگر بخواهیم اين قسمت از دعا را شرح دهيم احتياج به مباحثي جداگانه داشتيم، لذا سعي شد به نحو بسيار مختصر باب نظر به اين آن براي عزيزان گشوده شود تا معني ارتباط حضوري با خدا در عمل معني خود را بنماياند. حضرت عرضه مي‌دارند: إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنَايَ فَكَيْفَ لا أَكُونُ فَقِيرا فِي فَقْرِي. خدايا! در آن زمان که داراي امکانات مادي هستم، فقيرم، پس چگونه وقتي خود را خارج از آن امکانات مادي مي‌يابم، فقير نباشم و در آن حالتِ احساس فقر، آزاد از همة حجاب‌هاي دروغين، با تو به‌سر نبرم؟ إِلَهِي أَنَا الْجَاهِلُ فِي عِلْمِي فَكَيْفَ لا أَكُونُ جَهُولا فِي جَهْلِي. خدايا! وقتي با داشتن علم به مفاهيم، هيچ نمي‌دانم، چگونه آن‌گاه که در مقابل انوار عظيم تو قرار مي‌گيرم و معلوم مي‌شود که هيچ نمي‌دانم، جاهل نباشم، تا در اثر آگاهي به جهل خود از حجاب اطلاعات، خود را آزاد نکنم و متصل به درياي علم تو نگردم؟ إِلَهِي إِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِيرِكَ وَ سُرْعَةَ طَوَاءِ مَقَادِيرِكَ مَنَعَا عِبَادَكَ الْعَارِفِينَ بِكَ عَنِ السُّكُونِ إِلَى عَطَاءٍ وَ الْيَأْسِ مِنْكَ فِي بَلاءٍ. خدايا! ظهور تدبيرهاي متفاوت و سرعت سير تقديرهايت، مانع مي‌شود، تا نه بندگانت به پايداري عطايت مطمئن شوند، و نه در موقع افتادن در بلاها نسبت به خارج‌شدن از آن‌ها مأيوس گردند. زيرا که همواره خود را در تدبيرات مختلف، به جلوات متفاوت مي‌نماياني، تا بندگانت نيز با همة جمالت آشنا گردند و گرفتار مفاهيم ثابتي نسبت به تو نباشند. إِلَهِي مِنِّي مَا يَلِيقُ بِلُؤْمِي وَ مِنْكَ مَا يَلِيقُ بِكَرَمِكَ. خدايا! من در ذات خود هيچ‌ام، هيچ - عدمي در طلب وجود و قوه‌اي طالب فعليت- پس از من جز تقاضا و آمادگيِ پذيرش الطاف تو نمي‌سزد، و از تو نيز جز کرم و توجه به نيازهاي من نمي‌سزد، من تمام وجودم را به عنوان تمام طلب در معرض کرم تو مي‌گذارم و تو نيز با تمام کرمت بر جان من نظر کن که شايستة آن هستي. إِلَهِي وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَ الرَّأْفَةِ لِي قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفِي أَ فَتَمْنَعُنِي مِنْهُمَا بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفِي. خدايا! قبل از آن‌که نيازها و ضعف‌هاي من ظاهر گردند، تو خود را به لطف و رأفت وصف نمودي. آيا مگر ممکن است وقتي که ضعف و نيازهاي من ظاهر و عرضه شد، از لطف و رأفت خود دريغ ورزي؟ اي همه لطف و رأفت! إِلَهِي إِنْ ظَهَرَتِ الْمَحَاسِنُ مِنِّي فَبِفَضْلِكَ وَ لَكَ الْمِنَّةُ عَلَيَّ وَ إِنْ ظَهَرَتِ الْمَسَاوِي مِنِّي فَبِعَدْلِكَ وَ لَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ. خدايا! آن‌گاه که زيبايي‌هايي از من نمايان ‌گردد، تو به فضل خود آن‌ها را نماياندي و بر من منت نهادي، و اگر بدي‌هايم نمايان شد، به عدل خود چنين کردي - و آنچه استحقاق من بود نماياندي - پس در هر حال حجت را بر من تمام کردي. و شأن تو چنين است که بنده‌ات را مي‌پروري و او را در شرايط مختلف امتحان مي‌کني. إِلَهِى كَيْفَ تَكِلُنِي وَ قَدْ تَكَفَّلْتَ لِي وَ كَيْفَ أُضَامُ وَ أَنْتَ النَّاصِرُ لِي أَمْ كَيْفَ أَخِيبُ وَ أَنْتَ الْحَفِيُّ بِي. خدايا! چگونه ممکن است رهايم کني، در حالي که عهده‌دار من شدي، و چگونه پايمال شوم در حالي که تو ياور من هستي، يا چگونه ممکن است نااميد شوم، در حالي که اين‌چنين به من مهرباني؟ پس يک راه بيشتر نيست و آن اين که تمام توجه قلبي خود را به تو بيندازم. هَا أَنَا أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِفَقْرِي إِلَيْكَ وَ كَيْفَ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِمَا هُوَ مَحَالٌ أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ أَشْكُو إِلَيْكَ حَالِي وَ هُوَ لا يَخْفَى عَلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ أُتَرْجِمُ بِمَقَالِي وَ هُوَ مِنْكَ بَرَزٌ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ تُخَيِّبُ آمَالِي وَ هِيَ قَدْ وَفَدَتْ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ لا تُحْسِنُ أَحْوَالِي وَ بِكَ قَامَتْ. اينک من با چنين اميدي، با فقر و نياز کامل به تو متوسل مي‌شوم، و چگونه به تو توسل جويم به آن‌چه که محال است آن به تو برسد - زيرا در ذات خود فقيرم و تو را شايستگي فقر نيست؟- و از طرفي چگونه از احوالات و از تنهايي خود به تو شکايت کنم، در حالي که آن از تو پنهان نيست؟ يا چگونه آن را براي تو بازگو کن
لَهِي تَرَدُّدِي فِي الْآثَارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ فَاجْمَعْنِي عَلَيْكَ بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنِي إِلَيْكَ، كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ، مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ، وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيبا، وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيبا. خدايا! توجه و تردد به آثار تو موجب دوري از ديدار تو است، پس مرا با خودت گرد آور از طريق عباداتي که به تو متصل شوم، چگونه به تو راه يابم و به رؤيت تو نايل شوم از طريق موجودي که در وجودش نيازمند به تو است؟ آيا مگر به غير تو چيز ديگري را ظهوري هست- غير از آنچه براي تو هست- تا آن که وسيلة ظهور تو باشد؟ چه موقع غايب بوده‌اي تا نياز باشد که به کمک چيز ديگري به تو راه يابم؟ و در چه زماني دور بوده‌اي تا آن‌که آثارت عامل اتصال من به تو گردند؟ کور است آن چشمي که نظارت تو را بر خود درک نمي‌کند، و زيان‌بار است معاملة بنده‌اي که بهره‌اي از دوستي‌ات را براي او مقرر نداشتي. آيت‌الله‌جوادي‌آملي«حفظه‌الله‌تعالي» اين فراز را به صورت زير ترجمه فرموده‌اند: «معبودا! تردد من در آثار، موجب دوري وصول و شهود مي‌شود، پس مرا خدمتي فرماي تا به تو رساندم. چگونه با چيزهايي که در وجود خويش نيازمند تواند بر تو استدلال مي‌شود؟ آيا مگر غير تو را ظهوري است که تو را نبا شد و او سبب پيدايي تو شود؟ چه وقت از نظر پنهان شدي تا به دليلي که به تو رهنمون شود، نيازمند گردي؟ و چه وقت از ما دور شدي تا آثار ما را به تو برساند؟ کور است ديده‌اي که تو را مراقب خود نبيند! و در زيان است سوداگري بنده‌اي که بهره‌اي از عشق تو در آن نيست.[1] کي رفته‌اي ز دل که تمنّا کنم تو را..... کي بوده‌اي نهفته که پيدا کنم تو را غيبت نکرده‌اي که شوم طالب حضور..... پنهان نگشته‌اي که هويدا کنم تو را إِلَهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثَارِ فَأَرْجِعْنِي إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الْأَنْوَارِ وَ هِدَايَةِ الاسْتِبْصَارِ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْهَا كَمَا دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْهَا وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاعْتِمَادِ عَلَيْهَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. خدايا! فرمان رجوع به آثار را دادي، پس مرا با پوششي از نورها و به راهنمايي مشاهده و استبصار، به سوي خود بازگردان، تا از طريق آن‌ها به تو بازگردم، چنانچه از طريق آن‌ها به کوي تو داخل شدم يا همان‌طور که ماوراء نظر به آثار، به سوي تو وارد شدم، در حالي که ضميرم از نظر به آثار مصون، و همّتم از اتکاي بر اين آثار بالاتر باشد، اين است تقاضاي من از تو و تويي که بر هر چيز قادري، تقاضاي مرا برآورده ساز، تا همواره مصون از اين‌که پديده‌ها را مستقل بنگرم و از تو محجوب شوم، تو را بنگرم، چه قبل از رؤيت آثار و چه بعد از رؤيت آن‌ها. در اين بخش حضرت اباعبداللهu به خداي سبحان عرض مي‌کنند: «خدايا! اگرچه در قرآن فرمودي؛ سراسر عالم نشانه‌هاي توحيد است، ولي مرا به نشانه‌ها ارجاع مده، زيرا اگر مرا به آثار آفاقي و انفسي ارجاع دهي تا از نشانه‌ها به صاحب‌نشان برسم، بايد مسيري بس طولاني را طي کنم، خودت را به من نشان ده، اين نشانه‌ها توان آن‌که تو را به طور کامل نشان دهند ندارند، تا بتوانم در بهترين حالت «وقت» خود، با تو به‌سر برم. إِلَهِي هَذَا ذُلِّي ظَاهِرٌ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ هَذَا حَالِي لا يَخْفَى عَلَيْكَ مِنْكَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ إِلَيْكَ وَ بِكَ أَسْتَدِلُّ عَلَيْكَ فَاهْدِنِي بِنُورِكَ إِلَيْكَ وَ أَقِمْنِي بِصِدْقِ الْعُبُودِيَّةِ بَيْنَ يَدَيْكَ. خدايا! اين خواري من در برابر توست، و اين حال من است که براي تو مخفي نيست، اين منم و تقاضاي اتصال به تو، فقط از طريق نور خودت امکان راهنمايي به سوي خودت ميّسر است، پس به نور خودت مرا به سوي خودت راهنمايي نما و در محضر خودت بر عبوديتي خالص پايدارم دار. إِلَهِي عَلِّمْنِي مِنْ عِلْمِكَ الْمَخْزُونِ وَ صُنِّي بِسِتْرِكَ الْمَصُونِ إِلَهِي حَقِّقْنِي بِحَقَائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ وَ اسْلُكْ بِي مَسْلَكَ أَهْلِ الْجَذْبِ. خدايا! از علم خزينه‌شده و پنهانت که مخصوص اولياء هست، به من بياموز و با آن پرده‌اي که از هر ضعفي مصون است، مرا حفظ گردان، خدايا! به حقايق اهل قرب مرا محقق کن و در سلوک اهل جذب واردم گردان، تا از ساحت زندگي روزمرّه و علم حصولي و حجاب مفاهيم، به سوي علم حضوري و ارتباط با وجود حقايق سير کنم و در رويارويي با وجودِ حقايق به انجذاب لازمه نايل آيم. إِلَهِي أَغْنِنِي بِتَدْبِيرِكَ لِي عَنْ تَدْبِيرِي وَ بِاخْتِيَارِكَ عَنِ اخْتِي
َارِي وَ أَوْقِفْنِي عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِي. خدايا! مرا با تدبيري که بر جان و قلب من روا مي‌داري، از تدبير ناقص خودم بي‌نياز گردان، و با اختياري که در امورات من اِعمال مي‌داري، مرا از اين‌که با انتخاب‌هاي ناقص، خود را سرگردان کنم، نجات بده و از نقاط ضعف و اضطرارم واقفم ساز تا بفهمم با تدبير و اختيار تو مي‌توانم راه را به سلامت طي کنم. إِلَهِي أَخْرِجْنِي مِنْ ذُلِّ نَفْسِي وَ طَهِّرْنِي مِنْ شَكِّي وَ شِرْكِي قَبْلَ حُلُولِ رَمْسِي بِكَ أَنْتَصِرُ فَانْصُرْنِي وَ عَلَيْكَ أَتَوَكَّلُ فَلا تَكِلْنِي وَ إِيَّاكَ أَسْأَلُ فَلا تُخَيِّبْنِي وَ فِي فَضْلِكَ أَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنِي وَ بِجَنَابِكَ أَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنِي وَ بِبَابِكَ أَقِفُ فَلا تَطْرُدْنِي. خدايا! قبل از ورود در خاک گور، مرا از شک و شرکم رها ساز. به کمک تو توانايي مي‌جويم، پس توانايم کن، و بر تو توکل مي‌کنم، پس مرا به خودم وانگذار، و از تو تقاضا مي‌کنم، پس نااميدم مکن، و به فضل تو دلخوشم، پس محرومم مکن، و به آستانه و درگاه تو خود را منتسب مي‌کنم، پس دورم مگردان، و به درِ خانة تو ايستاده‌ام، پس ردَم مگردان. همة ابعاد وجودم را در محضر تو قرار داده‌ام تا همة ابعاد وجودم خدايي شود. إِلَهِي تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ يَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي. خدايا! خوشنودي تو پاک‌تر از آن است که از جانب تو علت و انگيزه‌اي براي آن باشد، کجا رسد که انگيزه‌اي از من براي آن وجود داشته باشد. سراسر وجود تو رضايت است بر بندگان و ذات تو محل حوادث نخواهد شد. إِلَهِي أَنْتَ الْغَنِيُّ بِذَاتِكَ أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ النَّفْعُ مِنْكَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ غَنِيّا عَنِّي. خدايا! تو در ذات خود غني‌تر از آن هستي که از طرف من سودي به تو برسد، پس چگونه ممکن است از من و از ثناي من بي‌نياز نباشي. ثناي من قصة تماشاگري من است آن کمالات بي‌کرانه‌ات را. إِلَهِي إِنَّ الْقَضَاءَ وَ الْقَدَرَ يُمَنِّينِي وَ إِنَّ الْهَوَى بِوَثَائِقِ الشَّهْوَةِ أَسَرَنِي فَكُنْ أَنْتَ النَّصِيرَ لِي حَتَّى تَنْصُرَنِي وَ تُبَصِّرَنِي وَ أَغْنِنِي بِفَضْلِكَ حَتَّى أَسْتَغْنِيَ بِكَ عَنْ طَلَبِي. خدايا! قضا و قدرِ تو مرا به آرزو کشانده - تا در نظام اَحسنِ تو به اهداف متعالي خود دست يابم - و هوسْ با ريسمان شهوت مرا اسير کرده، تا از اهداف متعالي محروم گردم، پس تويي ياور من تا آن‌جا که ياريم کني و بصيرم نمايي و بي‌نيازم گرداني تا ‌حدی که از سرگردانی نجات يابم. أَنْتَ الَّذِي أَشْرَقْتَ الْأَنْوَارَ فِي قُلُوبِ أَوْلِيَائِكَ، حَتَّى عَرَفُوكَ وَ وَحَّدُوكَ، وَ أَنْتَ الَّذِي أَزَلْتَ الْأَغْيَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِكَ، حَتَّى لَمْ يُحِبُّوا سِوَاكَ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى غَيْرِكَ، أَنْتَ الْمُونِسُ لَهُمْ حَيْثُ أَوْحَشَتْهُمُ الْعَوَالِمُ، وَ أَنْتَ الَّذِي هَدَيْتَهُمْ حَيْثُ اسْتَبَانَتْ لَهُمُ الْمَعَالِمُ. خدايا! تو آن خدايي هستي که انوار را بر قلب اوليائت متجلي کردي، تا آن‌که تو را به نور خودت شناختند و متوجه يگانگي‌ات شدند. تويي که وجود غير خودت را از قلب دوستانت زدودي، تا آن‌که جز تو به هيچ چيز محبت نداشته باشند، و به غير تو اميد نبندند، تو مونس آن‌ها شدي به طوري که از غير تو گريزانند. تويي که راهنمايي‌شان کردي تا آن‌جا که نشانه‌هاي تو بر آنان نمايان شد - و همه چيز را جلوات جمال تو ديدند و ديگر هيچ- مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ. خدايا! چه يافت آن‌کس که تو را گم کرد، و چه از دست داد آن‌کس که تو را يافت - سراسر عالم، وجود و ظهور تو است و بقيه وَهميات دروغيني هستند که ذهن ما آن‌ها را ساخته‌- لَقَدْ خَابَ مَنْ رَضِيَ دُونَكَ بَدَلا وَ لَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغَى عَنْكَ مُتَحَوِّلا كَيْفَ يُرْجَى سِوَاكَ وَ أَنْتَ مَا قَطَعْتَ الْإِحْسَانَ وَ كَيْفَ يُطْلَبُ مِنْ غَيْرِكَ وَ أَنْتَ مَا بَدَّلْتَ عَادَةَ الامْتِنَانِ. ناکام ماند آن‌کس که به غير تو راضي‌ شد و به آن دل بست، و عميقاً ضرر کرد آن‌کس که از تو گسست و به ديگري روي نمود، چگونه به غير تو اميدوار شود و حال آن‌که تو احسانت را قطع نکرده‌اي، و چگونه از غير تو درخواست نمود و حال آن‌که تو شيوة نيکوکاري را تغيير نداده‌اي؟ يَا مَنْ أَذَاقَ أَحِبَّاءَهُ حَلاوَةَ الْمُؤَانَسَةِ فَقَامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَلِّقِينَ، وَ يَا مَنْ أَلْبَسَ أَوْلِيَاءَهُ مَلابِسَ هَيْبَتِهِ فَقَامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُسْتَغْفِرِينَ. اي که به دوستانش شيريني مؤانست با خود را چشاند، تا آن‌جا که در محضر او براي ادامة آن مؤانست به تملق ايستادند، اي که به اوليائش لباس هيبت‌اش را پوشاند، تا آن‌که در محضر او به استغفار قيام کردند- و از اين طريق گمشدة آن‌ها را به آن‌ها نماياندي تا از بيراهه‌هاي سراسر پوچ
ي و بيهودگي رهايي يابند.- أَنْتَ الذَّاكِرُ قَبْلَ الذَّاكِرِينَ وَ أَنْتَ الْبَادِي بِالْإِحْسَانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعَابِدِينَ وَ أَنْتَ الْجَوَادُ بِالْعَطَاءِ قَبْلَ طَلَبِ الطَّالِبِينَ وَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ثُمَّ لِمَا وَهَبْتَ لَنَا مِنَ الْمُسْتَقْرِضِينَ. تويي آن‌که قبل از هرکس در يادها است، تويي شروع‌کننده به احسان، قبل از توجه عبادت‌کنندگان، و تويي بخشندة عطاها، قبل از تقاضاي تقاضاکنندگان، و تويي که به فراواني مي‌بخشي، سپس از عطايي که خودت بخشيده‌اي از ما وام مي‌خواهي. - به راستي که چه خداي کريمي هستي و چه اندازه جاي اميدواري است وقتي پروردگار من باشي.- إِلَهِي اطْلُبْنِي بِرَحْمَتِكَ حَتَّى أَصِلَ إِلَيْكَ وَ اجْذِبْنِي بِمَنِّكَ حَتَّى أُقْبِلَ عَلَيْكَ. خدايا! از سر رحمتت مرا به‌طلب تا آن‌جا که به تو متصل گردم، و از سر منتِ خود مرا جذب کن، تا آن‌جا که به تو روي آورم - چون فقط در اين صورت از بيهودگي رهايي مي‌يابم. - إِلَهِي إِنَّ رَجَائِي لا يَنْقَطِعُ عَنْكَ وَ إِنْ عَصَيْتُكَ كَمَا أَنَّ خَوْفِي لا يُزَايِلُنِي وَ إِنْ أَطَعْتُكَ فَقَدْ دَفَعَتْنِي الْعَوَالِمُ إِلَيْكَ وَ قَدْ أَوْقَعَنِي عِلْمِي بِكَرَمِكَ عَلَيْكَ. خدايا! هرچند تو را معصيت کردم ولي اميدم از تو قطع نمي‌شود، همان‌طور که هرچند تو را اطاعت کنم، خوفم از تو زايل نمي‌گردد، حقيقتاً همة عوالم مرا به سوي تو مي‌رانند و آگاهي من از کرم تو نيز مرا به سوي تو وارد مي‌کند. پس: بس‌که هست از همه‌چيز، از همه‌جا، روي به تو.... به تو برگردد اگر راهروي برگردد إِلَهِي كَيْفَ أَخِيبُ وَ أَنْتَ أَمَلِي، أَمْ كَيْفَ أُهَانُ وَ عَلَيْكَ مُتَّكَلِي. إِلَهِي كَيْفَ أَسْتَعِزُّ وَ فِي الذِّلَّةِ أَرْكَزْتَنِي، أَمْ كَيْفَ لا أَسْتَعِزُّ وَ إِلَيْكَ نَسَبْتَنِي. خدايا! چگونه از تو نااميد باشم در حالي که تو مقصد و آرزوي مني، و چگونه خوار باشم در حالي که اموراتم به دست تو است، و از طرف ديگر. خدايا! چگونه دعوي عزّت و استقلال کنم در حالي‌که در ذلّت ذاتي جايم دادي که از خود هيچ ندارم، و چگونه خود را سربلند نشمارم در حالي که مرا به خود نسبت دادي و در ذات خود عين اتصال به تو هستم. إِلَهِي كَيْفَ لا أَفْتَقِرُ وَ أَنْتَ الَّذِي فِي الْفُقَرَاءِ أَقَمْتَنِي أَمْ كَيْفَ أَفْتَقِرُ وَ أَنْتَ الَّذِي بِجُودِكَ أَغْنَيْتَنِي. خدايا! چگونه احساس فقر نداشته باشم در حالي که مرا در عالم امکان، در فقراء جاي دادي، که هرچه هست عين فقر است، و در وجود خود که مي‌نگرم جان و قلبم گواهي مي‌دهند که عين نيازمندي به تواند، و از طرف ديگر چگونه فقير و نيازمند باشم، در حالي‌که تو آني که به بخشش خودت بي‌نيازم کردي و نور وجود خودت را در قلبم متجلي نمودي، تا تو را داشته باشم که همه چيزي. وَ أَنْتَ الَّذِي لا إِلَهَ غَيْرُكَ تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَيْءٍ فَمَا جَهِلَكَ شَيْءٌ وَ أَنْتَ الَّذِي تَعَرَّفْتَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْءٍ فَرَأَيْتُكَ ظَاهِرا فِي كُلِّ شَيْءٍ وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ لِكُلِّ شَيْءٍ. تويي آن معبودي که غير تو معبودي نيست، تا قطب جانم را تماماً به سوي تو اندازم، خود را به همه‌چيز شناساندي، پس هيچ چيز به تو جاهل نيست، و نيـز تويي آن معبـودي که در همـه‌چيز خود را به من شناساندي. - پس در نتيجه تو را در هر چيز ظاهر ديدم و به واقع تو در همه چيز نمايان و ظاهري. جدايي بين مخلوقات و تو نيست که مخلوقات حجاب تو باشند، چه رسد که بخواهم علم خودم را به تو در محدودة علت و معلول محدود بگردانم- يَا مَنِ اسْتَوَى بِرَحْمَانِيَّتِهِ فَصَارَ الْعَرْشُ غَيْبا فِي ذَاتِهِ مَحَقْتَ الْآثَارَ بِالْآثَارِ وَ مَحَوْتَ الْأَغْيَارَ بِمُحِيطَاتِ أَفْلاكِ الْأَنْوَارِ. اي آن‌که به رحمانيتش استواري يافت، پس عرش در ذات خود در مقابل عظمت پروردگاري‌ات غيب شد. با ظهور آثارت، همة آثار زايل گشت و همة اغيار را به احاطه‌هاي فلک‌هاي انوار، محو نمودي - و از اين طريق حقيقتاً در عالم وجود چيزي براي غير خود و اسماء خود باقي نگذارده‌اي، آنچه هست تويي، تو- يَا مَنِ احْتَجَبَ فِي سُرَادِقَاتِ عَرْشِهِ عَنْ أَنْ تُدْرِكَهُ الْأَبْصَارُ يَا مَنْ تَجَلَّى بِكَمَالِ بَهَائِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاسْتِوَاءَ [مِنَ الاسْتِوَاءِ]. اي که در سراپرده‌هاي عرش، از رؤیت چشم‌ها محجوب است، اي که در نهايت بهاء و بزرگي تجلي يافت، پس در نتيجه استيلايش را بر همة عرصه‌هاي هستي محقق ساخته. كَيْفَ تَخْفَى وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ، أَمْ كَيْفَ تَغِيبُ وَ أَنْتَ الرَّقِيبُ الْحَاضِرُ، إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَهُ. چگونه از منظر قلب‌ها مخفي باشي در حالي که تنها تو ظاهر و آشکاري، يا چگونه غايب باشي، در حالي‌که تنها تويي مراقبِ حاضر. تو بر هر چيز قادر و مسلطي، و حمد خداي را بر اين‌همه زيبايي‌،
م در حالي که آن از تو است و به سوي خودت آشکار شده؟ و يا چگونه از برآورده‌شدن آرزوهايم نااميد شوم در حالي‌که آن‌ها به درگاه تو وارد مي‌شوند؟ و يا چگونه ممکن است احوال مرا نيکو نگرداني، در حالي که به نور تو قائم است. إِلَهِي مَا أَلْطَفَكَ بِي مَعَ عَظِيمِ جَهْلِي وَ مَا أَرْحَمَكَ بِي مَعَ قَبِيحِ فِعْلِي. خدايا! چقدر با آن‌همه جهل من نسبت به تو، تو به من لطف داري، و چقدر با آن‌همه بي‌ادبي نسبت به ساحت قدسي‌ات، تو به من مهرباني. در اين فراز به خدا عرضه مي‌داري: با ديدن غفلت‌هاي خود نسبت به تو، نه‌تنها ضعف‌هاي خودم برايم نمايان گشت، از آن مهم‌تر لطف و رحمت بي‌کرانة تو برايمان نمايان شد، تا اميدوارانه راه بندگي تو را ادامه دهم. إِلَهِي مَا أَقْرَبَكَ مِنِّي وَ أَبْعَدَنِي عَنْكَ وَ مَا أَرْأَفَكَ بِي فَمَا الَّذِي يَحْجُبُنِي عَنْكَ. خدايا! چه اندازه تو به من نزديکي، و چه اندازه من از تو دورم! و چه اندازه نسبت به من رأفت داري! پس آخر چه‌چيز مرا از تو اين‌همه دور کرده و حجاب بين من و تو شده است؟ به عبارت ديگر جايي براي نظرکردن به تو براي من نمي‌ماند. إِلَهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى لا أَجْهَلَكَ فِي شَيْءٍ. خدايا! متوجه شده‌ام که مراد تو از به‌پاداشتن حوادث گوناگون و تغييرات موجود، آن است که خود را در همه‌چيز به من بشناسي تا آن‌که از هيچ جهت به تو جاهل نباشم، و تو را با همة اسماء‌ات بشناسم و با همة اسماء‌ات عبادت کنم. به هر رنگي که خواهي جامه مي‌پوش.... که من آن قد رعنا مي‌شناسم إلَهِي كُلَّمَا أَخْرَسَنِي لُؤْمِي أَنْطَقَنِي كَرَمُكَ وَ كُلَّمَا آيَسَتْنِي أَوْصَافِي أَطْمَعَتْنِي مِنَنُكَ. خدايا! هرگاه نظر به ضعف و ناقابلي‌ام، مرا در مقابل تو لال کرد و جرأت سخن‌گفتن را از من گرفت، کرم تو مرا به سخن در آورد. و هرگاه اخلاق و اوصافم مرا از اصلاح خود نااميد کرد، منت‌هاي تو مرا اميد بخشيد. در اين فراز زيباترين شکل ارتباط عبد با رب به ظهور مي‌رسد تا پوچي‌ها بر انسان غلبه نکند و راه ارتباط با خدا همواره باز بماند. گفت: تو مگو ما را به آن شه راه نيست...... با کريمان کارها دشوار نيست إِلَهِي مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِيَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَسَاوِيهِمَسَاوِيَ، وَ مَنْ كَانَتْ حَقَائِقُهُ دَعَاوِيَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ دَعَاوِيهِ دَعَاوِيَ. خدايا! کسي که خوبي‌هايش نسبت به لطف تو کوتاهي و بدي محسوب مي‌شود، چگونه کوتاهي‌ها و بدي‌هايش، بدي محسوب نشود؟ و کسي که حقيقت‌گويي‌اش ادعاهايي بيش نيست - چون همة حقيقت نزد تو است - پس چگونه ادعاها و مجازگويي‌هايش، ادعا به حساب نيايد و از حقيقت خالي نباشد؟ پس يک راه بيشتر نيست اي حقيقت مطلق، که فقط تو در صحنه باشي و ديگر هيچ. پيش شيري آهوئي بي‌هوش شد..... هستيش در هست او روپوش شد إِلَهِي حُكْمُكَ النَّافِذُ وَ مَشِيَّتُكَ الْقَاهِرَةُ لَمْ يَتْرُكَا لِذِي مَقَالٍ مَقَالا وَ لا لِذِي حَالٍ حَالا. خدايا! آنچه حکم کني، نافذ و تأثيرگذار است، و آنچه اراده فرمايي، بر هر مانعي غلبه کند، نه هيچ سخني براي صاحب‌سخني باقي گذارد، و نه هيچ حالي براي صاحب حالي. آنچه در صحنه مي‌ماند حکم و ارادة تو است و اين‌که من تمام جانم را در معرض حکم تو قرار دهم تا ارتباط من که عين فقر مي‌باشم، با تو که عين غنا هستي برقرار شود. إِلَهِي كَمْ مِنْ طَاعَةٍ بَنَيْتُهَا وَ حَالَةٍ شَيَّدْتُهَا، هَدَمَ اعْتِمَادِي عَلَيْهَا عَدْلُكَ بَلْ أَقَالَنِي مِنْهَا فَضْلُكَ. خدايا! چه بسيار طاعتي که بنا کردم آن را، و چه بسيار حالتي که آراستم آن حال را، ولي نظر به عدل تو آن‌ها را ويران ساخت، بلکه فضل تو بود که مرا اميدوار کرد به پذيرش عذرم، زيرا چگونه آن عبادات و حالات را از خود بدانم و به آن‌ها اعتماد کنم و اميد ثواب داشته باشم، در حالي‌که همه از سر توفيقي است که تو لطف مي‌کني، مگر اين‌که به فضل تو اميدوار باشم. هر عنايت که داري اي درويش..... هديه حق بدان نه کرده خويش إلَهِي إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنِّي وَ إِنْ لَمْ تَدُمِ الطَّاعَةُ مِنِّي فِعْلا جَزْما فَقَدْ دَامَتْ مَحَبَّةً وَ عَزْما. خدايا! تو خوب مي‌داني اگر اطاعت‌هاي من به صورت دائم ادامه ندارد ولي از لحاظ علاقه و تصميم پايدار است و يک لحظه در عزم انجام آن‌ها کوتاه نيامده‌ام. پس مرا بر آن اساس بنگر که همواره توجه به تو دارم. إِلَهِي كَيْفَ أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْقَاهِرُ وَ كَيْفَ لا أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْآمِرُ. خدايا! چگونه تصميم بر انجام عبادات بگيرم، در حالي‌که همه‌چيز در سيطرة تو است، و چگونه اراده را رها کنم، در حالي‌که تو فرمان داده‌اي با ارادة خودم آن اعمال را انجام دهم؟ پس بين جبر و تفويض و بين خوف و رجاء، اميدوارم در مسير رضاي تو قدم زنم. إِ
که تنها از اوست و به سوي او. چنانچه ملاحظه فرموديد در اين فراز از دعاي عرفه انساني با خداي خود در حال مناجات است که پروردگارش شراب طهور به او نوشانيده و ضميرش از نظر به غير ساقي نه‌تنها طاهر که مُطهِر نيز هست.[2] زيرا قلب او چنان به حُبّ ساقي شيفته بود که جايگاهي براي محبت به ديگري در آن يافت نمي‌شد و در اين دعا اين شيفتگي را پايدار مي‌دارد. چنين دعايي شايسته است مقصد همة فعاليت‌هاي فرهنگي باشد، زيرا مقصودي جز شناخت معبود از طريق خودِ معبود در آن نيست، و راه صحيح همين است، زيرا خداي سبحان با ذات خود بر ذات خويش دلالت مي‌کند و همچنان‌که قبلاً به عرض رسيد حضرت اميرالمؤمنين(ع)در دعاي صباح همين نکته را وصف مي‌کنند و مي‌فرمايند: «يا مَنْ دَلَّ عَلي ذاتِهِ بِذاتِه»، اي آن‌که به ذات خودت، خود را مي‌نماياني و ممکن نيست که اگر دليل عين مدلول نباشد بتوان بر همه مدلول به معني واقعي و بدون حجاب، آگاهي يافت. در دعاي رفيع عرفه چنين نکته‌اي به چشم مي‌خورد که حضرت به خدا بر خدا استدلال مي‌کند و او را از ذات آشکارش مي‌شناسد و اظهار مي‌دارد، ظهوري براي غير خداي‌تعالي نيست تا آشکارکنندة خداوند باشد. «اين دعا برهان صديقين را به حکماي اسلامي تعليم داد، و عرفا را نيز به شهود تشويق کرد، و متعبدان را هشدار داد و سالکان را بيدار کرد تا در وادي ايمن دوست قدم گذاشته و راهي را بپيمايند که عين هدف است، زيرا از خدا به خدا رسيدن، يعني از مقصد به مقصود نايل آمدن. به وصال و شهود مزبور، ديگران نيز همچون ائمه معصومينh مي‌توانند نايل شوند، گرچه هرکسي راهي ويژه براي نيل به حق دارد. بعضي از راه‌ها بسيار وسيع و روشن و برخي ديگر باريک است. پس راه و رابطه‌اي ويژه بين هر انساني با خدا هست که غير خدا در آن راه ندارد، چنان‌که اميرالمؤمنينu به خداوند عرض مي‌کند: خدايا! اجازه ندادي بعضي از گناهانِ مرا حتي فرشتگانِ مأمور ثبت عقايد و افکار و اخلاق و اعمال، بفهمند و بنويسند «وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ».[3] پس هر انسان با پرودگار جهان رابطه‌اي ويژه دارد که بر ملائکه نيز پوشيده است».[4] پس چنانچه بخواهيم فعاليت‌هاي فرهنگي، عبادي ما در مورد خود و ديگران گرفتار پوچي و بي‌ثمري نشود بايد آن را به عالم قدس متصل کرد و فراموش نفرماييد که خداوند در رابطه با ملاقات جمال ربوبيتش فرمود: «فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»[5] هرکس اميد آن دارد که پروردگار خود را ملاقات کند، بايد به عمل صالح مبادرت ورزد و اَحدي را در عبادت پروردگار خود سهيم نکند. پس جاي اميدواري جهت ملاقات خدا، براي هميشه باقي است. «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته» 1 - «صهباي حج»، آيت‌الله‌جوادي‌آملي، ص 429. 2 - اشاره به سوره انسان، آيه 21 دارد که خداوند در وصف اهل بيت عصمت و طهارتh فرمود: «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُم شَراباً طَهوراً» پروردگارشان به آن‌ها شرابي طَهور نوشانيد که هم پاک بوده و هم پاک‌کننده. (اَلطَّهُور اي يتَطَهَّرُ به). 3 - «مفاتيح‌الجنان»، دعاي کميل. 4 - «صهباي حج»، آيت‌الله‌جوادي، ص 432. 5 - سوره کهف، آيه 110. 🌐http://lobolmizan.ir/post/1243 📱 @lobolmizan 📱 @sound_lobolmizan 📱sapp.ir/lobolmizan 📱eitaa.com/lobolmizan
173.jpg
393.9K
🔸 🔸 🔹آیت الله محمد شجاعی (ره) 🔹فطرت ودین فطری 📱 @lobolmizan 📱 @sound_lobolmizan
Seyr & slook(SHOJAEE).173.mp3
4.9M
🔸 :درس اخلاق: سیروسلوک 🔸درمحضر آیت الله محمد شجاعی(ره) 🔹 🔹فطرت ودین فطری 📱sapp.ir/lobolmizan 📱eitaa.com/lobolmizan
🔸 #گوش_سپردن_به_ندای_بی_صدای_انقلاب_اسلامی ⏱تاریخ:97/5/21 🌸جلسه:هفدهم 🔮استاداصغرطاهرزاده 🌐http://lobolmizan.ir/sound/1226 📱 @lobolmizan 📱 @sound_lobolmizan
هدایت شده از صدای لب المیزان
🔸 #گوش_سپردن_به_ندای_بی_صدای_انقلاب_اسلامی ⏱تاریخ:97/5/28 🌸جلسه:هجدهم 🔮استاداصغرطاهرزاده 🌐http://lobolmizan.ir/sound/1226 📱 @lobolmizan 📱 @sound_lobolmizan
🔸15ذی الحجه-ولادت امام هادی علیه السلام قالَ عليه السلام : لا تُخَيِّبْ راجيكَ فَيَمْقُتَكَ اللّهُ وَ يُعاديكَ. فرمود: كسى كه به تو اميد بسته است نااميدش مگردان ، وگرنه مورد غضب خداوند قرار خواهى گرفت. 🌸نگاهی کوتاه به نقش تاریخی امام هادی«علیه‌السلام» 🔮استاداصغرطاهرزاده 🌐http://lobolmizan.ir/leaflet/1542 📱 @lobolmizan 📱 @sound_lobolmizan
1542_lobolmizan.ir_354_emam hadi.docx
48.3K
🌸نگاهی کوتاه به نقش تاریخی امام هادی«علیه‌السلام» 🔮استاداصغرطاهرزاده 🌐http://lobolmizan.ir/leaflet/1542 📱 @lobolmizan 📱 @sound_lobolmizan
🔸 #کیمیای_وصال 🔸 #جلسه175 🔹آیت الله محمد شجاعی (ره) 🔹محبت وخوف خدا(1) 🔺جلسه174دردسترس نبود 📱 @lobolmizan 📱 @sound_lobolmizan
Seyr & slook(SHOJAEE).175.mp3
3.73M
🔸 :درس اخلاق: سیروسلوک 🔸درمحضر آیت الله محمد شجاعی(ره) 🔹 🔹محبت وخوف خدا(1) 📱sapp.ir/lobolmizan 📱eitaa.com/lobolmizan
📚شرح کتاب #عقل_و_ادب_ادامه_انقلاب_اسلامی_در_این_تاریخ ⏱زمان:۴شنبه ساعت 18الی19 🌸جلسه77 مکان:خ بزرگمهر-قصرگل-چشمه باقرخان -بسمت خ گلزار-روبروی کانون فکری کودکان ونوجوانان-مسجدقمر بنی هاشم 🌐http://lobolmizan.ir/sound/1156 📱 @lobolmizan 📱 @sound_lobolmizan