🌺شرح #غزلیات_حافظ
🌺 #غزل137
🔮استاد اصغر طاهرزاده
🔺حضور ایمان در این تاریخ
🌸به سِرِّ جامِ جم آنگه نظر توانی کرد
🌸که خاکِ میکده کُحلِ بَصَر توانی کرد
🔺جناب حافظ خطاب به انسان میفرماید زمانی میتوانی به سرّ سویدای جانت که همان جامِ جم و یا باطن اصیل آدمی است، نظر کنی که خاک میکده را سرمه چشم گردانی. و این حکایت انسانی است که بنا دارد ماورای کثرات، خود را در حضوری دنبال کند که در نسبت با حقیقت و شور معنویت ، نگاه خود را به امور به نگاه دیگری تبدیل کند که آن نگاه، نگاه اهل دنیا نیست، نهتنها نگاه و بیناییِ بصر خود را باید منوّر به میکده عبوراز خودبینیها و حضور ذیل ارادۀ الهی بگرداند، بلکه باید خاک آن میکده حضور را که کمترین نحوۀ حضور است، سرمۀ چشم خود گرداند؛ حاکی از آنکه دل را به حضوری بسپارد که تنها به شور و شیداییبودن در «هستی» و یا «وجود» پیش میآید، آزاد از هر کثرتی و ماهیتی.
🌸مباش بی میّ و مُطرب که زیرِ طاقِ سپهر
🌸بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد
🔺میفرماید زندگی آنگاه به معنای واقعی زندگی است که انسان با تمام وجود و به طور مستمر خود را در اصیلترین حضور دنبال کند که همان استقرار در هستیِ بیکرانه است و در این میدان کسانی باید مدّ نظر باشند که با شخصیت خود شور زندگی را به انسان متذکر میشوند. تنها در چنین حضوری و با قرارگرفتن در چنین جهانی است که به یک معنا همه چیز در نزد انسان است و لذا جایی برای غم نمیماند. مانند شور و شیدایی بسیجیان و حزب الله و رزمندگان حماس در این تاریخ در زیر طاقِ سپهر که این جهان است.
🌸گُلِ مرادِ تو آنگه نقاب بُگْشاید
🌸که خدمتش چو نسیمِ سحر توانی کرد
🔺آری! وقتی گُلِ مراد تو که همان حضور در باطن اصیلات میباشد، نقاب میگشاید که مانند نسیم سحری که نداهای بیصدا دارد؛ دل را با مواجهه با بشارتهای شهدا مدد کنی، که این بهترین مدد است به خود، به عنوان جام جمی که تنها در حضور با خود در عین ربط به حقیقتِ «وجود» برای انسان پیش میآید. نسبتی از جنس نسیم سحر که نفحاتی را بر جان انسان میدمد، باید پیش آید که ما باشیم و توجه به «بودنی» که عین ربط است به حضرت محبوب و نه چیز دیگر
🌸گدایی درِ میخانه طُرفه اِکسیریست
🌸گر این عمل بِکُنی، خاکْ زر توانی کرد
🔺در راستای حضوری که عین ربط به حقیقت است، آنچه در این میان ظاهر میشود به حکم: «أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ» درک فقری است که عین گشودهشدن به تجلیات الهی است. حال اگر تو را همّت نظر به چنین فقری است که تنها و صرفاً در معرض تجلیات الهی قرار میگیری، مطمئن باش کمترین مخلوق که خاک باشد، برای تو همچون زر ارزشمند خواهد بود زیرا هر چیزی در میدان توحید به حکم: «ما رَایتُ شیئاً إلاّ و رَایتُ اللهَ قَبلَهُ و بَعدَهُ و مَعَهُ» برای انسان آینۀ ظهور انوار اسماء الهی است. آیا سودی از این طرفه اکسیر و کیمیایی شگفتانگیزتر برای حضور در کشور عشق، ممکن است؟
🌸به عزمِ مرحلۀ عشق پیش نِه قدمی
🌸که سودها کنی ار این سفر توانی کرد
🔺با توجه به آنچه گفته شد یک راه و یک سفر بیشتر در میان نمیماند و آن دلسپردن به سوی حقیقت است به جای مشغولشدن به آنچه غیر از این دلسپردن است. در این مسیر است که آینده، آیندۀ دیگری است غیر از آیندهای که همواره از سرمایه عمر کاسته میشود، بدون آنکه حضوری معنوی پیش آید و افقی گشوده شود. حال مائیم و آن دلسپردنهایی که سید حسن نصرالله و یحیی سنوار در آن حاضر شدند و نهتنها سرمایه عمر را از دست ندادند بلکه سودهایی بردند غیر قابل توصیف که هنوز زبانی برای توصیف آنکه بتواند به آن سودها اشاره کند، گشوده نشده.
🌸تو کز سرایِ طبیعت نمیروی بیرون
🌸کجا به کویِ طریقت گذر توانی کرد
🔺آری! این مشکل خود ما میباشد که نمیتوانیم در نسبتی حاضر شویم که آن شهیدان عزیز حاضر شدند، نسبتی که آنها با «حق» در مقابل «باطل» داشتند، هنوز در محدودۀ محاسبات دنیا و دنیاداران هستیم و گمان داریم باید در هیمن نظمی که جهان استکباری تنظیم کرده است خود را معنا کنیم. اینجا است که معنای عشق را به صورتی که جبهه مقاومت درک میکند نمییابیم در نتیجه ما را به کوی طریقت که تاریخ گشودهای است غیر از تاریخ سیطره استکبار، راهی نیست و این در این زمانه بزرگترین محرومیت است. محرومیت از حضوری که شهید سنوار با اولین سنگی که به سوی مزدوران صهیونیسم پرتاب کرد، در خود یافت و متوجه شد آن سنگها، کلماتی هستند گویاتر از هر حرفی که در آن زمان باید میزد. او اگرچه سالها در زندان و اسارت بود، ولی گرفتار سرای طبیعت نشد و به گفتۀ خود در آن زندانهای تاریک، در هر دیواری که مقابل او قد کشیده بود، پنجرهای را میدید به افقهای دور که آزادی را نوید میداد.