🍁لطفِ خدا🍁
طرح ختم قرآن در #ماه_مبارک_رمضان 💠 امام رضا(ع) : هرکس در ماه رمضان یک آیه از کتاب خداوند را بخوان
ختم شد
از همگی قبول باشه ان شاءالله
رمضان میگذرد ، زمزمه و اشک به پاست
چشمهء زمزم عشقیم که جوشش داریم
ششمین روزه و شش گوشه و شش ماهه ی شاه
ما عجب معرکه ای با عدد شش داریم
#ماه_مبارک_رمضان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فضیلت خواندن دعایِ فرج
مایه استجابت دعا میشود.
باعث آمرزش گناهان میشود.
باعث طولانی شدن عمر است.
با ائمه اطهار(ع) محشور می شود.
کِردار بد او به کردار نیک مبدّل میشود.
محبوبترین افراد نزد خداوند خواهد بود.
رستگاری به شفاعت حضرت فاطمه زهرا (ع) را دارد.
و....
بخوانید و برای #امام_زمان و همه مریضها دعا کنید✨💞
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
بنده ی خوبِ من!
مگر آنجا روی زمین چه خبر است
که انقدر دیر به دیر سرت را سوی آسمان میگیری؟!
#به_وقت_عاشقی
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
بدترین حالت واگذاری بنده به خودش
اینه که دیگه هرچی بخواد میتونه گناه کنه😔
#حواسمونباشه
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در برابر گناه دیگران،
مناسب ترین برخورد ما چه رفتاری میتواند باشد؟!
#استاد_شجاعی
#پیشنهادی👌🏼
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
به مادرت یادآوری کن که چقدر زیباست!
چون چروک های الان صورتش،
بخاطر عمریه که
برای تو صرف کرده...🤶🏻💕
#بالوالدین_احسانا
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
#پنی_سیلین_گیاهی
🔹دمنوش سیب دارچین یک آنتی بیوتیک طبیعی و بسیار آرامش بخش است که برای رفع خستگی بسیار عالی است.
💠طرز تهیه:
🔹 پوست و مغز میانی سیب را داخل قوری ریخته و چوب دارچین را نیز تکه تکه کرده به همراه یک برش لیمو به قوری اضافه کنید. سپس آب جوش را نیز به آن اضافه کنید و به مدت ۳۰ دقیقه بگذارید تا دم بکشد*.
#سلامت_باشیم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
عجیبه اما ...
1 دقیقه خشم، سیستم ایمنی بدنتان را
به مدت 5 ساعت ضعیف میکند!
1 دقیقه خنده، سیستم ایمنی بدنتان را
به مدت 24 ساعت قویتر میکند!
پس #به_خدا_اعتمادکنیم و شاد باشیم😊
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
به نام خدا
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_۴۵
💫 سومین پیشنهاد
علی اومد به خوابم ... بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین ...
- ازت درخواستی دارم ... می دونم سخته اما رضای خدا در این قرار گرفته ... به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه... تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی ...
با صدای زنگ ساعت از خواب پریدم ... خیلی جا خورده بودم... و فراموشش کردم ... فکر کردم یه خواب همین طوریه ... پذیرش چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود ...
چند شب گذشت ... علی دوباره اومد ... اما این بار خیلی ناراحت ...
- هانیه جان ... چرا حرفم رو جدی نگرفتی؟ ... به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه ...
خیلی دلم سوخت ...
- اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو ... من نمی تونم ... زینب بوی تو رو میده ... نمی تونم ازش دل بکنم و جدا بشم ... برام سخته ...
با حالت عجیبی بهم نگاه کرد ...
- هانیه جان ... باور کن مسیر زینب، هزاران بار سخت تره ... اگر اون دنیا شفاعت من رو می خوای ... راضی به رضای خدا باش ...
گریه ام گرفت ... ازش قول محکم گرفتم ... هم برای شفاعت، هم شب اول قبرم ... دوری زینب برام عین زندگی توی جهنم بود ... همه این سال ها دلتنگی و سختی رو ... بودن با زینب برام آسون کرده بود ...
حدود ساعت یازده از بیمارستان برگشت ... رفتم دم در استقبالش ...
- سلام دختر گلم ... خسته نباشی ...
با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم ...
- دیگه از خستگی گذشته ... چنان جنازه ام پودر شده که دیگه به درد اتاق تشریح هم نمی خورم ... یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم ...
رفتم براش شربت بیارم ... یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد ...
- مامان گلم ... چرا اینقدر گرفته است؟ ...
ناخودآگاه دوباره یاد علی افتادم ... یاد اون شب که اونطور روش رگ گرفتن رو تمرین کردم ... همه چیزش عین علی بود ...
- از کی تا حالا توی دانشگاه، واحد ذهن خوانی هم پاس می کنن؟ ...
خندید ...
- تا نگی چی شده ولت نمی کنم ...
بغض گلوم رو گرفت ...
- زینب ... سومین پیشنهاد بورسیه از طرف کدوم کشوره؟...
دست هاش شل شد و من رو ول کرد ...
#بهوقترمان
بهکانال🍁لطفِخدا🍁بپیوندید
@lotfe_khodaa