eitaa logo
الهام انیمیشن
93 دنبال‌کننده
27 عکس
387 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
هرگزم نقشِ تو از لوحِ و جان نَرَوَد هرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نَرَوَد به جفایِ فلک و غُصهٔ دوران نرود در ازل بست با سرِ زلفت پیوند تا ابد سر نَکَشَد، وز سرِ پیمان نرود هر چه جز بارِ غمت بر مسکینِ من است برود از من وز من آن نرود آن چُنان مِهر توام در و جان جای گرفت که اگر سر برود، از و از جان نرود درد دارد چه کُنَد کز پِی درمان نرود هر که خواهد که چو نشود سرگردان دل به خوبان ندهد وز پِی ایشان نرود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1013 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خیالِ رویِ تو در هر طریق همره ماست نسیم موی تو پیوندِ جانِ آگه ماست جمالِ چهرهٔ تو حجت موجه ماست ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گوید هزار یوسف مصری فتاده در چَهِ ماست اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پریشان و دست کوته ماست به درِ خلوت سرایِ خاص بگو فُلان ز گوشه نشینانِ خاکِ درگهِ ماست همیشه در نظرِ خاطرِ مرفهِ ماست اگر به سالی دری زند بگشای که سال‌هاست که مشتاق روی چون مه ماست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1006 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر به بادهٔ مُشکین کشد، شاید که بویِ خیر ز زهدِ ریا نمی‌آید من آن کنم که خداوندگار فرماید طمع ز فیضِ کرامت مَبُر که خُلقِ کریم گنه ببخشد و بر عاشقان بِبَخشاید مقیمِ حلقهٔ ذکر است بدان امید که حلقه‌ای ز سرِ زلفِ بگشاید تو را که حُسنِ خداداده هست و حجلهٔ بخت چه است که مَشّاطِه‌ات بیاراید کنون به جز خوش هیچ در نمی‌باید جمیله‌ایست عروسِ جهان، ولی هُش دار که این مُخَدَّره در عقدِ کس نمی‌آید به لابه گفتمش ای ماهرُخ چه باشد اگر به یک شِکَر ز تو بیاساید به خنده گفت که خدای را مَپسَند که بوسهٔ تو رخِ ماه را بیالاید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1005 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ترسم که اشک در غمِ ما پرده‌در شود وین رازِ سر به مُهر به عالَم سَمَر شود آری شود، ولیک به خونِ جگر شود خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه کز دستِ غم خلاصِ من آن جا مگر شود از هر کرانه تیرِ دعا کرده‌ام روان باشد کز آن میانه یکی کارگر شود ای جان حدیثِ ما بَرِ بازگو لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود آری به یُمْنِ لطفِ شما خاک زر شود در تنگنایِ حیرتم از نخوت رقیب یا رب مباد آن که گدا معتبر شود بس نکته غیرِ حُسن بِباید که تا کسی مقبولِ طبعِ مردم صاحب نظر شود این سرکشی که کنگره کاخِ وصل راست سرها بر آستانهٔ او خاک در شود حافظ چو نافهٔ سرِ زلفش به دستِ توست دم درکش ار نه بادِ صبا را خبر شود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1010 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر من از باغِ تو یک میوه بچینم چه شود؟ پیش پایی به چراغِ تو ببینم چه شود؟ گر منِ سوخته یک دَم بنشینم چه شود؟ آخِر ای خاتَمِ جمشیدِ همایون آثار گر فِتَد عکسِ تو بر نقشِ نگینم چه شود؟ واعظِ شهر چو مِهرِ مَلِک و شَحنه گُزید من اگر مِهرِ نگاری بِگُزینم چه شود؟ عقلم از خانه به در رفت، وَگَر مِی این است دیدم از پیش که در خانهٔ دینم چه شود تا از آنم چه به پیش آید، از اینم چه شود؟ خواجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفت حافظ ار نیز بداند که چُنینم چه شود؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1008 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بخت از دهانِ دوست نشانم نمی‌دهد دولت خبر ز رازِ نهانم نمی‌دهد اینم همی‌سِتانَد و آنم نمی‌دهد مُردم در این فِراق و در آن پرده راه نیست یا هست و پرده دار نشانم نمی‌دهد زلفش کشید بادِ صبا چرخِ سِفله بین کانجا مجالِ بادِ وَزانَم نمی‌دهد چندان که بر کنار چو پرگار می‌شدم دوران چو نقطه رَه به میانم نمی‌دهد بدعهدیِ زمانه زمانم نمی‌دهد گفتم رَوَم به خواب و ببینم جمالِ دوست حافظ ز آه و ناله امانم نمی‌دهد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1007 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفتم غمِ تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماهِ من شو گفتا اگر برآید گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید گفتم که بر خیالت راهِ نظر ببندم گفتا که شب‌رو است او از راهِ دیگر آید گفتم که بویِ زلفت گمراهِ عالَمَم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم خوشا هوایی کز بادِ صبح خیزد گفتا خُنُک نسیمی کز کویِ آید گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید گفتم رحیمت کِی عزمِ صلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقتِ آن درآید گفتم زمانِ عِشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش کاین غصّه هم سر آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1004 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زهی خجسته زمانی که بازآید به کامِ غمزدگان غمگُسار بازآید بدان امید که آن شهسوار بازآید اگر نه در خمِ چوگان او رَوَد سَرِ من ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید مقیم بر سرِ راهش نشسته‌ام چون گرد بدان هوس که بدین رهگذار بازآید دلی که با سرِ زلفین او قراری داد گمان مَبَر که بدان قرار بازآید به بویِ آن که دگر نوبهار بازآید ز نقش بندِ قضا هست امید آن که همچو سرو به دستم نگار بازآید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1000 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بر سرِ آنم که گر ز دست برآید دست به کاری زنم که غصّه سر آید دیو چو بیرون رود، فرشته درآید صحبت حُکّام ظلمتِ شبِ یلداست نور ز خورشید جوی بو که برآید بر درِ اربابِ بی‌مروّتِ دنیا چند نشینی که خواجه کی به درآید تَرکِ گدایی مکن که گنج بیابی از نظرِ رهرُوی که در گذر آید تا که قبول افتد و که در نظر آید بلبلِ عاشق، تو عمر خواه که آخِر باغ شود سبز و شاخِ گُل به بر آید غفلتِ در این سراچه عجب نیست هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1003 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید کز آتش درونم دود از کفن برآید بنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیران بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید جان بر لب است و حسرت در که از لبانش نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید از حسرتِ دهانش آمد به تنگ جانم خود کامِ تنگدستان کی زان دهن برآید هر جا که نامِ در انجمن برآید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1002 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو آفتاب مِی از مشرقِ پیاله برآید ز باغِ عارِضِ ساقی هزار لاله برآید چو از میانِ چمن بویِ آن کُلاله برآید حکایتِ شبِ هجران نه آن حکایتِ که شَمِّه‌ای ز بَیانش به صد رساله برآید ز گِردِ خوانِ نگونِ فلک طمع نتوان داشت که بی مَلالتِ صد غُصه، یک نَواله برآید به سعیِ خود نتوان بُرد پِی به گوهرِ مقصود خیال باشد کاین کار بی حواله برآید بلا بگردد و کامِ هزارساله برآید نسیمِ زلفِ تو چون بگذرد به تربتِ ز خاکِ کالبدش صد هزار لاله برآید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1001 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید فغان که بختِ من از خواب در نمی‌آید که آبِ زندگیم در نظر نمی‌آید قدِ بلندِ تو را تا به بَر نمی‌گیرم درختِ کام و مرادم به بَر نمی‌آید مگر به رویِ ما ور نی به هیچ وجه دگر کار بر نمی‌آید مقیمِ زلفِ تو شد که خوش سَوادی دید وز آن غریبِ بلاکش خبر نمی‌آید ولی چه سود یکی کارگر نمی‌آید بسم حکایتِ هست با نسیمِ سحر ولی به بختِ من امشب سحر نمی‌آید در این خیال به سر شد زمانِ عمر و هنوز بلایِ زلفِ سیاهت به سر نمی‌آید ز بس که شد رمیده از همه کس کنون ز حلقهٔ زلفت به در نمی‌آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/998 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈