من نباید گورکَن میشدم. پدرم دربانِ شهرداری بود. میخواست من ادبیات بخوانم. ولی بدبختی به ما رو کرد. من کار با کلنگ را به کار با قلم اضافه کردم.
صبح، نامههای عاشقانه مینویسم، شبْ گور میکَنم. زندگی همین است.
📚بینوایان
#ویکتور_هوگو | #کتابینو
@m_a_tavallaie