#اندر_اندرزگاه_20
سی و یک ساله بود. مجرد. بچه بافق. کاره مکاره یک معدن. روی پل بینیاش بادمجون بود.
_مال الانه؟
_باتوم زدن!
_درآمدت چقدره در ماه؟
_کفِ کفش ۵۰ میلیون!
_سرمایه هم داری؟
_تا دلت بخواد!
_پس چرا دوماد نشدی؟
_بهم دختر نمیدن!
_چرا؟!
_شیره!
_معتادی؟
_آره؛ تابستونا تریاک میکشم؛ زمستونا شیره!
_چند ساله؟
_یازده سال!
_جایگزین زن؟
بازوهایش را مالید.
_دختر و خاله؛ تا دلت بخواد!
لرز افتاده بود به تنش.
_بهخاطر همین کوفتی همهچیزو لو دادم! گفتم همهرو میگم بهم تخفیف بدید بذارید برم بیرون!
_چی گفتی بهشون؟
_اولش به هوای دیدن دخترای سرلختی اومدم. تو ملاصدرا، بیستمتری جمعیت وایسادم. بدون ماسک.کمکم شعار دادن و شلوغ کردن. دیدم چند نفر دارن فیلم میگیرن. از سوپری ماسک خریدم. چسبیدم به دخترا تو شلوغی. دیگه جو گرفت. هم شعار دادم، هم فحش.
_چی؟
_زن، زندگی، آزادی!
_همین؟
_امسال سال خونه...
_فحش چی میدادن؟
_زشت بود!
_چی مثلا؟
_خیلی زشت بود!
_سبزیپلو با ماهی؟
سرش را به نشانه تأیید تکان داد.
_بهت تخفیف دادن؟
_گفتم هرچی پولش میشه میدم پابند الکترونیک بزنن فقط شب اینجا نمونم! قبول نکردن. ولی گفتن صبح وثیقه بذارن آزادم؛ تا سهماه دیگه هم اگه ترک کردم تبرئه میشم!
⭕️ادامه دارد
✍️#محمدعلی_جعفری
🆔 @m_ali_jafari