eitaa logo
مصباح خانواده ۱
3.4هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
44 فایل
کانال فرهنگی، اجتماعی و هنری خانواده ارتباط با ادمین کانال @MFMEASN
مشاهده در ایتا
دانلود
روزهای آخر اسفند،کافیه یکم فکر کنیم! حتما کسی هست که جاش خالیه و دلتنگشیم، حتما کسی هست که ازش دلخوریم یا برعکس... بزرگ باشیم ،گوشی و برداریم زنگ بزنیم بهش و راحت خودمونو پرت کنیم تو سال جدید، انگار نه انگار! میدونم خیلی هامون برای ترک کردنامون دلیل داریم، اون یه چیز دیگس،من حرفم از دست دادن هاست... راحت از دست ندیم ،شاید اونی که به دلیلی از ما چند وقته دلخوره اونیه که تا هست برامون هست،شمارش رو بگیر،بست بشین در خونش! بذار آدما هرجور دوست دارن فکر کنن،تو خودت و راحت کن و دلت و... آدمها همیشه حرف برای گفتن دارن،بیا ما زندگی کنیم ،یه سری ها زندگیه مارو حرف بزنن ،مهم نیست. 🆔http://t.me/mesbahfamily تلگرام 🆔http://eitaa.com/m_family ایتا
من پولدارترین آدمای شهرو دیدم که یه ماشین خیلی معمولی داشتن! عاشق ترین آدم هارو دیدم که یه استوری از عشقشون نمیزاشتن! من با معرفت ترین آدم هارو دیدم که هیچوقت دم از معرفت و رفاقت نزدن! من خیرترین آدم هارو دیدم که هیچکسی اون هارو نمیشناخت! چیزای واقعی نمایشی نیستن...! •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• 🔴به بپیوندید:👇 🆔 t.me/mesbahfamily | تلگرام 🆔eitaa.com/m_family | ایتا 🆔 https://b2n.ir/h01516 |اینستاگرام
یادته کلاس اول که بودی از املا میترسیدی؟ نگذشت؟ رد نشد؟ يادته واسه ریاضی راهنمایی ترس داشتی؟ الان چی؟ اصلا یادت میاد امتحانش رو؟ یادته واسه امتحان نهایی‌های دبیرستان تا صبح بیدار موندی؟! یادته واسه کنکور چه روزا و شبایی رو با استرس و نگرانی گذروندی؟! ولی الان چی؟ یه لحظه از اون استرس‌ها موند؟ تموم نشدن؟! نمیدونم الان تو چه مرحله‌ای هستی و داری چه فشاری رو تحمل می‌کنی ولی همش رد میشه... الکی خودتو اذیت نکن رفیق و به خودت استرس نده!... •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• 🔴به بپیوندید:👇 🆔 t.me/mesbahfamily | تلگرام 🆔eitaa.com/m_family | ایتا 🆔 https://b2n.ir/h01516 |اینستاگرام
کودکی ما در بهترین دهه گذشت ... سال های گیر کردنِ کله در یقه‌ی تنگ بافتنی‌های دستبافت. سال‌های صعود از قله رختخواب‌ها و سقوط با پتوهای ملافه پوشِ خانه مادربزرگ. سال‌های توپ‌های شوت شده‌ای که یک هفته طول می‌کشید به دروازه حریف برسند. سال های جنتلمن بودن به سبک واکی بایاشی. سال های کوچک شدنِ خاله ریزه. سال‌های سگ‌هایی به نام زمبه و رکس و بوشوگ. همه‌ی ما زمانی شلوار جینی با زانوی وصله شده پوشیده‌ایم و موهایمان را قارچی و بعد کُرنلی اصلاح کرده‌ایم و چند سال بعد با مدل موی سوسکی به قله‌ی جذابیت صعود کرده‌ایم. همه‌ی ما تجربه سه نفری روی نیمکت کلاس نشستن را داریم و به عنوان یک "وسطی" زمان امتحان از نیمکت پایین خزیده و روی زمین نشسته‌ایم. همه ما تابستانی را با تفنگ آبپاش قرمز وطنیِ چندبار مصرف و جوجه رنگی و وسطی و استپ آزاد و استپ هوایی گذرانده‌ایم و دو نفره سوار تاب شده‌ایم (یکی ایستاده و دیگری نشسته) و خوابیده بر روی شکم از سرسره‌ی احتمالا دایناسوری پایین آمده‌ایم. همه‌ی ما از بستنی فروش جلوی مدرسه، یخمک و نوشمک خریده، به زور دندان از وسط نصفش کرده و با رفیق‌ صمیمی‌مان خورده و چسبناک و چرک به خانه برگشته‌ایم. همه ما دست‌کم یکبار توی صف نانوایی ایستاده‌ایم و سکه‌ای کف دست شاطر گذاشته‌ایم. همه ما روزهای آخر اسفند را برای زودتر رسیدن چهارشنبه سوری و نوروز و پوشیدن کفش و لباس باشکوه عید شمرده‌ایم. همه ما در روزهای عید دیدنی، با خجالت اسکناس نوی عیدی را از دست صاحبخانه گرفته و در کسری از ثانیه برای خرج کردنش نقشه کشیده‌ایم. همه ما با نی توی شیشه نوشابه‌ای که پیش‌مان امانت بود قل قل کرده‌ایم، سس خرسی را روی تن کلفت پیتزا مخلوط یا مخصوصِ سرشار از فلفل دلمه‌ای خالی کرده‌ایم و ناخن روی جلدِ نایلونی کتاب درسی کشیده‌ایم و برای عکس‌های کتاب، با خودکار آبی سبیل گذاشته‌ایم و با ماشین حساب گوگوش نوشته‌ایم و گروهی جمع شده‌ایم دور تلفن و شماره‌ای رندوم گرفته و در گوش مخاطب ناشناس فوت کرده و از خنده ریسه رفته‌ایم. همه ما با ضربه توپ، چند گلدان شمعدانی و چند شیشه شکسته‌ایم و روی صندلی جلوی پیکان، جایی حوالی دنده نشسته‌ایم و برای دسته‌ی شکسته‌ی آتاری اشک ریخته‌ایم و عصر جمعه دچار اضطرابِ مشق‌های ننوشته و شعرهای حفظ نکرده شده‌ایم و یک روز صبح ساعت 6 و سی دقیقه خود را به بدحالی زده‌ایم که از شر امتحان ترسناک ریاضی خلاص شویم. حالا یک نگاه به خودمان کنیم. مگرچند سال گذشته از آن روزها؟ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• 🔴به بپیوندید:👇 🆔 t.me/mesbahfamily | تلگرام 🆔eitaa.com/m_family | ایتا 🆔 https://b2n.ir/h01516 |اینستاگرام
🔸اون وقتا با نوکِ پنجه بابا ،از خواب بیدار میشدیم که بلند شو برو نون بخر . الان با نوک پنجه از خونه بیرون میریم که نون بخریم تا بچه ها و جوونامون بیدار نشن . 🔸اون وقتا اختیار تلویزیون با دوتا کانال دست بابا بود الان کنترل تلویزیون با دهها کانال دست بچه‌ها ست . 🔸 اون وقتا سر سفره باید چهار زانو میشستیم تا بابا بیاد و شروع کنیم به غذا خوردن . الان میشینیم سر سفره و اونقدر بچه ها را صدا میکنیم تا راضی بشن بیان سر سفره . 🔸اون وقتا مادر با مواد موجود تو خونه غذا می پخت و ماهم بی چون وچرا غذا را میخوردیم . الان بچه ها به مادرا منوی غذایی میدن اما بازم سر سفره از غذا ایراد میگیرن . 🔸اون وقتا موقع عروسی پدر داماد یه اتاق خونه رو خالی میکرد و عروس هم کل جهیزیه اش رو توی همون اتاق میچید و یک عمر با هم زندگی میکردند. الان یک دستگاه آپارتمان که خودش یه پا فروشگاه وسایل برقی و یه نمایشگاه مبل و فرش و تیر و تخته است برای عروس و داماد فراهم میشه اما چند ماه بیشتر باهم زندگی نمیکنند . 🔸اون وقتا خونه ها خالی از مبل و وسایل تزیینی بود ولی پر از مهمان . الان خونه‌ها پر از مبل و وسایل تزیینیه ولی خالی از مهمون . 🔸اون وقتا با یه پیکان جوانان ده پونزده نفر می‌رفتیم خونه فامیل و کلی بهمون خوش می‌گذشت. الان هر خونواده اگه دوسه تا ماشین نداشته باشه حتماً یه دونه رو داره و هیچ کس خونه کسی نمیره . 🔸اون وقتا هیچ‌کس اطلاعات پزشکی نداشت اما همه سالم بودند. الان همه اطلاعات پزشکی دارند (از تلویزیون و تلگرام و ....‌‌) ولی خیلی ها مریضند. اون وقتا.....‌‌‌ الان ...... راستی چرا ؟؟! •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• تعلیم وتربیت بابرکت 👈 به بپیوندید:👇 🆔 t.me/mesbahfamily | تلگرام 🆔eitaa.com/m_family | ایتا
کودکی ما در بهترین دهه گذشت ... سال های گیر کردنِ کله در یقه‌ی تنگ بافتنی‌های دستبافت. سال‌های صعود از قله رختخواب‌ها و سقوط با پتوهای ملافه پوشِ خانه مادربزرگ. سال‌های توپ‌های شوت شده‌ای که یک هفته طول می‌کشید به دروازه حریف برسند. سال های جنتلمن بودن به سبک واکی بایاشی. سال های کوچک شدنِ خاله ریزه. سال‌های سگ‌هایی به نام زمبه و رکس و بوشوگ. همه‌ی ما زمانی شلوار جینی با زانوی وصله شده پوشیده‌ایم و موهایمان را قارچی و بعد کُرنلی اصلاح کرده‌ایم و چند سال بعد با مدل موی سوسکی به قله‌ی جذابیت صعود کرده‌ایم. همه‌ی ما تجربه سه نفری روی نیمکت کلاس نشستن را داریم و به عنوان یک "وسطی" زمان امتحان از نیمکت پایین خزیده و روی زمین نشسته‌ایم. همه ما تابستانی را با تفنگ آبپاش قرمز وطنیِ چندبار مصرف و جوجه رنگی و وسطی و استپ آزاد و استپ هوایی گذرانده‌ایم و دو نفره سوار تاب شده‌ایم (یکی ایستاده و دیگری نشسته) و خوابیده بر روی شکم از سرسره‌ی احتمالا دایناسوری پایین آمده‌ایم. همه‌ی ما از بستنی فروش جلوی مدرسه، یخمک و نوشمک خریده، به زور دندان از وسط نصفش کرده و با رفیق‌ صمیمی‌مان خورده و چسبناک و چرک به خانه برگشته‌ایم. همه ما دست‌کم یکبار توی صف نانوایی ایستاده‌ایم و سکه‌ای کف دست شاطر گذاشته‌ایم. همه ما روزهای آخر اسفند را برای زودتر رسیدن چهارشنبه سوری و نوروز و پوشیدن کفش و لباس باشکوه عید شمرده‌ایم. همه ما در روزهای عید دیدنی، با خجالت اسکناس نوی عیدی را از دست صاحبخانه گرفته و در کسری از ثانیه برای خرج کردنش نقشه کشیده‌ایم. همه ما با نی توی شیشه نوشابه‌ای که پیش‌مان امانت بود قل قل کرده‌ایم، سس خرسی را روی تن کلفت پیتزا مخلوط یا مخصوصِ سرشار از فلفل دلمه‌ای خالی کرده‌ایم و ناخن روی جلدِ نایلونی کتاب درسی کشیده‌ایم و برای عکس‌های کتاب، با خودکار آبی سبیل گذاشته‌ایم و گروهی جمع شده‌ایم دور تلفن و شماره‌ای رندوم گرفته و در گوش مخاطب ناشناس فوت کرده و از خنده ریسه رفته‌ایم. همه ما با ضربه توپ، چند گلدان شمعدانی و چند شیشه شکسته‌ایم و روی صندلی جلوی پیکان، جایی حوالی دنده نشسته‌ایم و برای دسته‌ی شکسته‌ی آتاری اشک ریخته‌ایم و عصر جمعه دچار اضطرابِ مشق‌های ننوشته و شعرهای حفظ نکرده شده‌ایم و یک روز صبح ساعت 6 و سی دقیقه خود را به بدحالی زده‌ایم که از شر امتحان ترسناک ریاضی خلاص شویم. حالا یک نگاه به خودمان کنیم. مگرچند سال گذشته از آن روزها؟ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• 👈 به بپیوندید:👇 🆔 t.me/mesbahfamily | تلگرام 🆔http://eitaa.com/m_family | ایتا
کودکی ما در بهترین دهه گذشت ... سال های گیر کردنِ کله در یقه‌ی تنگ بافتنی‌های دستبافت. سال‌های صعود از قله رختخواب‌ها و سقوط با پتوهای ملافه پوشِ خانه مادربزرگ. سال‌های توپ‌های شوت شده‌ای که یک هفته طول می‌کشید به دروازه حریف برسند. سال های جنتلمن بودن به سبک واکی بایاشی. سال های کوچک شدنِ خاله ریزه. سال‌های سگ‌هایی به نام زمبه و رکس و بوشوگ. همه‌ی ما زمانی شلوار جینی با زانوی وصله شده پوشیده‌ایم و موهایمان را قارچی و بعد کُرنلی اصلاح کرده‌ایم و چند سال بعد با مدل موی سوسکی به قله‌ی جذابیت صعود کرده‌ایم. همه‌ی ما تجربه سه نفری روی نیمکت کلاس نشستن را داریم و به عنوان یک "وسطی" زمان امتحان از نیمکت پایین خزیده و روی زمین نشسته‌ایم. همه ما تابستانی را با تفنگ آبپاش قرمز وطنیِ چندبار مصرف و جوجه رنگی و وسطی و استپ آزاد و استپ هوایی گذرانده‌ایم و دو نفره سوار تاب شده‌ایم (یکی ایستاده و دیگری نشسته) و خوابیده بر روی شکم از سرسره‌ی احتمالا دایناسوری پایین آمده‌ایم. همه‌ی ما از بستنی فروش جلوی مدرسه، یخمک و نوشمک خریده، به زور دندان از وسط نصفش کرده و با رفیق‌ صمیمی‌مان خورده و چسبناک و چرک به خانه برگشته‌ایم. همه ما دست‌کم یکبار توی صف نانوایی ایستاده‌ایم و سکه‌ای کف دست شاطر گذاشته‌ایم. همه ما روزهای آخر اسفند را برای زودتر رسیدن چهارشنبه سوری و نوروز و پوشیدن کفش و لباس باشکوه عید شمرده‌ایم. همه ما در روزهای عید دیدنی، با خجالت اسکناس نوی عیدی را از دست صاحبخانه گرفته و در کسری از ثانیه برای خرج کردنش نقشه کشیده‌ایم. همه ما با نی توی شیشه نوشابه‌ای که پیش‌مان امانت بود قل قل کرده‌ایم، سس خرسی را روی تن کلفت پیتزا مخلوط یا مخصوصِ سرشار از فلفل دلمه‌ای خالی کرده‌ایم و ناخن روی جلدِ نایلونی کتاب درسی کشیده‌ایم و برای عکس‌های کتاب، با خودکار آبی سبیل گذاشته‌ایم و گروهی جمع شده‌ایم دور تلفن و شماره‌ای رندوم گرفته و در گوش مخاطب ناشناس فوت کرده و از خنده ریسه رفته‌ایم. همه ما با ضربه توپ، چند گلدان شمعدانی و چند شیشه شکسته‌ایم و روی صندلی جلوی پیکان، جایی حوالی دنده نشسته‌ایم و برای دسته‌ی شکسته‌ی آتاری اشک ریخته‌ایم و عصر جمعه دچار اضطرابِ مشق‌های ننوشته و شعرهای حفظ نکرده شده‌ایم و یک روز صبح ساعت ۶ و سی دقیقه خود را به بدحالی زده‌ایم که از شر امتحان ترسناک ریاضی خلاص شویم. حالا یک نگاه به خودمان کنیم. مگرچند سال گذشته از آن روزها؟ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• 👈 به بپیوندید:👇 🆔 t.me/mesbahfamily 🆔http://eitaa.com/m_family 🆔️https://ble.ir/mesbahfamily1