eitaa logo
•سی‌و‌دو | فیاض•
6.1هزار دنبال‌کننده
367 عکس
725 ویدیو
13 فایل
بَرٰاۍِ‌حَـرفْ‌هٰاێِ‌مَـݩ سـے‌و‌دۅحَـرفْ‌هَـݦ ڪَݦ‌ اَسـټ...! سـے‌و‌دۅ...✎ اکانت ادمین: @Chanel32chanel32 ورود آقایان ممنوع🚫⛔️ ــ فوروارد یا ذکرِ منبع بهتره!✨
مشاهده در ایتا
دانلود
•سی‌و‌دو | فیاض•
ارسالی خودتون😌👌 #چالش‌آخرهفته #لیل
سلام به همه‌ی عزیزانِ همراه ... ممنونم بابت اینهمه مشارکت در چالشِ این هفته😍 بیش از سیصد عکس از عکاس های هنرمند کانال دریافت شده ک با اجازتون کم کم توی پست ها و کلیپ ها استفاده میشه🤩
آن هنگام که آیه‌آیه‌های وجود به خواهشی برسند و از اعماق وجود به‌شکل فریاد برخیزند، خداوند از درون، راه را برای انسان می‌گشاید؛ اما این گشایش بی‌تردید، همراه با امتحانی دیگر و سنجه‌ای عظیم‌تر است. -کهکشان‌نیستی🪐
لوکیشن اول: صدای چرخیدن کلید را که می‌شنود با سرعت به سمت درب ورودی منزل می‌رود و خود را در بغل پدر پرتاب می‌کند. -چقدر دیر آمدین بابایی جووونم! +در عوض برای دخترم یه هدیه‌ی قشنگ گرفتم!🎁 -جیغ کوتاهی کشید و حلقه‌ی دستان‌ش را محکم‌تر کرد و قطره اشکی از خوش‌حالی روی گونه‌اش افتاد و گفت: دوستون دارم بهترین بابای دنیا! لوکیشن دوم: با صدای قرچ و قرچ کشیده شدن دستمال تنظیف بر روی شیشه‌ی قاب عکس پدر سرش را بالا آورد. مادرش مشغول گردگیری بود و مثل همیشه به عکس بابا که می‌رسید زمان زیادی را به تمیز کردن شیشه‌ی قاب کوچک می‌پرداخت و دقایقی را آرام دردودل می‌کرد و قطره‌های اشک‌ش را با آستین پیراهن‌ش پاک می‌کرد... سرش را انداخت پایین و محکم مداد را روی کاغذ دفتر مشقش کشید. نوک مدادش  شکست. صدای فشفشه و مولودی خوانی به صورت زمزمه‌ای کوتاه به گوش می‌رسید. نوشت دلم برایت تنگ شده بابا! قطره اشکی روی کاغذ افتاد. _ لوکیشن سوم: با سرعت از پله‌ها پایین آمد و قاطی شلوغی جمعیت بچه‌ها مقابل تلوزیون خودش را جا داد و شروع کرد به بلند خندیدن و دست زدن و گاهی شیطنت و قلقلک دختران کناری خودش! خانوم مدیر مهربان  با جعبه‌ای کوچک از شیرینی وارد شد و بلند گفت: امشب تولد بابارضاست! بفرمایید شیرینی...🍰 بچه ها  باشتاب دورش جمع شدند و برای برداشتن شیرینی عجله داشتند. از دور بچه‌ها را نگاه کرد. نگاهش خیره ماند در تصویر بالای دیوار گنبد طلایی بابا رضا... 💛 چقدر شب‌هایی که خوابش نمی‌برد با او درد و دل کرده بود و صدایش کرده بود. چقدر تنهایی‌اش را با نگاه کردن به عکس حرمش پر کرده بود. اشکش آرام روی صورتش ریخت...
إنّ فی‌الجنّةِ داراً یُقالُ لَها «دارُالفَرَحِ» لایَدخُلُها اِلاّ مَن فَرَّحَ یَتامَی المُؤمِنین. پیامبر مهربون در این حدیث میگن : یه بهشتی هست به نام بهشتِ شادی! کسی وارد اون نمیشه مگه اینکه دلِ یتیمی رو شاد کرده باشه...
در مجلسی نشستی، خیلی لغو و بیهوده گفتی، دلت سیاه شد، اما می‌توانی نیم‌ساعت زودتر پا شوی، به تدبیر و حِیَل؛ پس این نیم‌ساعت‌ها را از دست مده، پاشو برو و مگو چه فایده‌ای دارد من از صبح به خرابی مشغولم؟ باز میتوانی به این جزئی خیلی از کارها پیش ببری. اِن‌شاءَالله...
اگه عشق صدا بود، چی بود؟🔉 برامون صدای عشق رو بفرستید یا عشق ترین صدا! منتظر ارسالی‌هاتون هستیم اینجا👇🥰 @Chanel32chanel32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارسالی خودتون از چالشِ اگه عشق صدا بود🔉 باصدهزار جلوه برون آمدی که من باصد هزار دیده تماشا کنم تو را... کلام تنزل‌ِ روح آدماست. حس‌های ناب، وصف شدنی نیستند. سخته ازشون چیزی بگیم. اینکه ما هرکدوم‌مون تلاش کردیم عشق، واژه‌ی پرابهت تاریخ رو در قالب یک صدا تبدیل‌ش کنیم و برامون این حس و شور تداعی بشه، میتونه حرکت خفنی باشه. 😎 ممنونم از همتوووون. 🪄🤍
4_6044138472992674032.mp3
1.97M
ما تا حالا راه نیفتادیم، هجرت نکردیم! باید راه بیفتیم، چاره نیست. شما به ملکوت نزدیک‌تر هستید.🔮 🔉
با آن‌که بی‌دلیل رهــــا می‌کنی مرا آنقدر عاشقم که نمی‌پرسمت چرا؟ در پیچ‌وتاب عشق، به معنای هجر نیست رودی ز رود دیــگر اگــر می‌شود جــــــدا خون می‌خوریم در غم و حرفی نمی‌زنیم ما عاشـــق تــــوایم همیـــن است ماجــرا خوش باد روح آن‌که به ما با کنایه گفت: گاهی به قـــــدر صبــر بـلا می‌دهد خـدا حق با تو بود هرچه بکوشد نمی‌رسد شیـــر نفس بریــده به آهــــوی تیزپا ای عشق! ای حقیقت باورنکردنی! افسانه‌ای بساز خود از داستان ما ☕️
یکی از غیرممکن های زندگیتون که ممکن شده رو برام بگید. 🪁 اینجا منتظرتوونیم👇 @Chanel32chanel32