#قافله_نور
#کاروان_عشق
با من همراه باشید
روایتی از حرکت هدایت به سمت نینوا😔
به قلم #آقا_سیدمرتضی_آوینی
خوش به حال قالی های حرم... همیشه چشم در چشمان گنبدند و دست در دستان زمین سنگی حرم.
قالی وقتی که قالی حرم شد، دیگر با بقیه قالی ها فرق میکند؛
سرخی قالی از انار سدرۀ المنتهی آمده است و حاشیه های سبزش، از برگ های درخت اخلاص علیین گرفته شده است. حاشیه های سیاه رنگ قالی ها را، از کتیبه های سیاه رنگ محرم آورده اند.
ریشه قالی های حرم را از ریشه گل های باب الرضوان بهشت آورده اند. کلاله های قالی را، از تاج های مؤمنانی تهیه ساخته اند که صبح و شام در آرزوی جنت الحسین هستند.
کتیبه های قالی حرم، از کتاب های پاک بهشتیانی بدست آمده است که بهشتشان نگاه به نور جلالت امیرالمومنین است.
- و اما ترنج قالی؛ ترنج قالی های حرم، از دعای ملائکه ای بدست آمده است که کارشان شبانه روز، شمردن فضائل عالم گیر صدیقه طاهره سلام الله علیهاست.
فرش حرم را، نمیتوان پاگذاشت؛ باید آن را بوسید... زائری که از فرش های حرم عبور میکنی تا به ضریح برسی! لحظه به لحظه بر فرش حرم بوسه کن؛ گمان نکن که فرش حرم فقط فرش است؛ که فقط فرش نیست؛ عرش عروج مومن است...
🖌 محمد حسین
@mhmm110
بخش اول
در سنه چهل و نهم هجرت، هنگام شهادت امام حسن مجتبی، دیگر رؤیای صادقه پیامبر صدق به تمامی تعبیر یافته بود و منبر رسول خدا، یعنی کرسی خلافت انسان کامل، اریكه ای بود که بوزینگان بر آن بالا و پایین می رفتند.
روزِ بعثت، به شامِ هزار ماهه ی سلطنت بنی امیه پایان می گرفت و غَشوه ی تاریك شب، پهنه ای بود تا نور اختران امامت را ظاهر کند، و این است رسم جهان : روز به شب می رسد و شب به روز.
آه از سرخی شفقی که روز را به شب می رساند! بخوان قل اعوذ برب الفلق، که این سرخی ازخون فرزند رسول خدا، حسین بن علی رنگ گرفته است و امام حسن مجتبی نیز با زهری به شهادت رسید که از انبان دغل بازی معاویۀ بن ابوسفیان بیرون آمده بود، اگر چه به دست «جعده» دختر «اشعث بن قیس»
آه از سرخی شفقی که روز را به شب می رساند وآه از دهر؛ آنگاه که بر مراد سِفلگان می چرخد!
🖌 آقا سید مرتضی
📜فتح خون. آغاز هجرت عظیم
#قافله_نور
@mhmm110
اِنَّ فِی الجَنَّۀِ نَهراً مِن لَبَن
لِعَــلِیٍّ وَ حُسُـــینٍ وَ حَسَــن
کُلُّ مَــن کَـــانَ مُحِبّــــاً لَهُـمُ
یَدخُــلُ الجَـــنَّۀَ مِن غَیرِ حَزَنٍ
حُـبُّ اَهـلِ البَیتِ فَضلٌ عِندَنَا
وَ بِهَـذَا الحُبِّ لَا نَخشَی المِحَـن
هـَـمَانَا در بــهشتــــ، نَهــــریـــــــــــــ از شـــیر اســـــت
که این نَهر مَخصُوصِ عَلِیّ وَ حُسَین وَ حَسَن اَست
هـــــرکـــــس کهــــ بــــه آنـــــهــا مُحَبَّتـــــ داشتهــ باشد❣
بـــدون ــــهیچــــ انـــدوهـــی وارد بهـــشت خــواهدشد😌
مُحَـــبَّت بــه اهــلِ بیــت فضیـلتی برایــِـــ مـاســت
وَ بَا این مُحَبَّت اَست کِهـ اَز هِیچ سَختی هَرَاس نَدَارِیم🔥
@mhmm110
چوب ها با هم متفاوتند؛ ...
چوب ممکن است خارهای خشک بیابان باشد، ممکن است فراوری شود و بشود کاغذ یا دستمال، ممکن است بازهم فراوری شود و نئوپانش کنند.
ممکن است چوب را خیس کنند و تا مدتی رطوبت داشته باشد و ممکن است شاخه تر و تازه یک ساقه گل یا یک نهال سبز باشد.
ممکن است دورریز های چوب های رنده شده باشد و ممکن است چوب مستحکم درخت گردو باشد.
ممکن هم هست به چوب روغن جلا زده باشیم تا دوام بیشتری پیدا کند. یا شاید در میان قطعه ای از آهن ضد زنگ گذاشته باشیم که از شر آتش در امان بماند...
اما...
اما هیچگاه چوب، از خطر آتش در امان نیست و اگر در معرض آتش باشد، دیر یا زود خواهدسوخت.
چه چوب بوته های خار بیابانی باشد که اصلا خلق شده اند برای سوختن و و چه چوب درخت گردو گردو...
چوب تا چوب است، خواهد سوخت؛ هرچند دیر و با مقاومت فراوان ولی خواهدسوخت. حتی اگر به آن روغن جلا هم بزنند و یا مرطوبش کنند، آتش انقدر شرارت آفرینی خواهد کرد که چوب را از بین خواهد برد.
#اندیشه
#داستان_چوبها
#قسمت_اول
@mhmm110
17.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتماً ببینیم
خاطره ای قشنگ از شهید ماه هیئت ما
محمد حسین محمد خانی❤️
نوشته های من
بخش اول در سنه چهل و نهم هجرت، هنگام شهادت امام حسن مجتبی، دیگر رؤیای صادقه پیامبر صدق به تمامی تعب
چشمهــ ها کــور شده اند و آینه ها راغبار گرفته است. بادهای مسموم نهالها را شكستهـــ اند وشكوفهـــ ها را فروریخته اند و آتش صاعقه را در همه وسعت بیشه زار گسترده اند.
آفتاب، محجوبِ ابرهایـِــ سیــاه است و آن دود سنگینی که آسمان را از چشم زمین پوشانده ... و دشت، جولانگاه گرگ های گرسنه ای است که رُمّه را بی چوپان یافته اند.
✴️عجب تمثیلی است این که علی مولود کعبه است... یعنی باطن قبله را در امام پیدا کن! اما ظاهرگرایان از کعبه نیز تنها سنگهایش را می پرستند. تمامیت دین به امامت است، اما امام تنها مانده و فرزندان امیه از کرسی خِلافتِ انسانِ کامل، تختی برای پادشاهی خود ساخته اند...
... اما عدالت که باطن شریعت است و زمین و زمان بدان پابرجاست ، گوشه انزوا گرفته باشد. نه عجب اگر در شهر کوران (کورها)، خورشید را دشنام دهند و تاریكیـــ را پرستــِش کنند!😔
🖌 سید مرتضی آوینی
📜 فتح خون. آغاز هجرت عظیم
#قافله_نور
@mhmm110
نوشته های من
چوب ها با هم متفاوتند؛ ... چوب ممکن است خارهای خشک بیابان باشد، ممکن است فراوری شود و بشود کاغذ یا
چه چوب بوته های خار بیابانی باشد که اصلا خلق شده اند برای سوختن و و چه چوب درخت گردو گردو...
چوب تا چوب است، خواهد سوخت؛ هرچند دیر و با مقاومت فراوان ولی خواهدسوخت. حتی اگر به آن روغن جلا هم بزنند و یا مرطوبش کنند، آتش انقدر شرارت آفرینی خواهد کرد که چوب را از بین خواهد برد.
مثلا چوبهای بیابانی خشک را وقتی که در آتش میریزند، بدون هیچ مقاومتی خودشان را در آتش رها میکنند و صورت سرخ آتش را همچون معشوقی، خواهند بوسید و در دامان آتش رها خواهند شد.
یا چوبهایی که مرطوبند؛ آتش اگر آتش باشد، پس از مدتی هرچند طولانی، آنقدر دور و بر چوب میپلکد که بالاخره چوب، خود را تسلیم آتش میکند و اینجاست که آتش با آغوشی باز، او را در خود هضم میکند.
نئوپانها هم که منافقند؛ انقدر خوب فراوری شده اند و صیقل یافته اند که هرکه آن ها را ببیند، گمان میکند در استحکام و مقاومت، هیچ کم ندارند؛ در حالیکه کافیست آتش ببینند؛ نه اثری از زینت هایشان میماند و نه اثری از خودشان.
#اندیشه
#داستان_چوب
#قسمت_دوم
@mhmm110
رهايى از بندها
يكى از بزرگان دربارهى آب چاه تحقيقى كرده بود و به اين نتيجه رسيده بود كه آب چاه تا هنگامى كه تغيير نكند و رنگ و بو و طعمش عوض نشود، نجس نخواهد شد و قابل استفاده خواهد بود. هنگامى كه از اين تحقيق خلاص شد، متوجه گرديد كه خودش در خانه چاهى دارد. اين بود كه با خود گفت: شايد به خاطر اين چاه و راحتى خودم اين چنين فتوايى را دادهام و به اين نتيجه رسيدهام. از اين رو دستور داد كه چاه را پر كردند و آن گاه دوباره تحقيق را شروع كرد در حالى كه چاهى نداشت و منافعى او را منصرف نمىكرد.
انسان قبل از شروع به حركت بايد آزاد شود واز سودها، هواها، تعصبها، عادتها و تقليدها خود را خلاص كند
🖌مرحوم صفایی حائری
📜آیه های سبز
#چشمه_جاری
#عین_صاد
@mhmm110
نوشته های من
چه چوب بوته های خار بیابانی باشد که اصلا خلق شده اند برای سوختن و و چه چوب درخت گردو گردو... چوب تا
اما چوب گردو؛ خیلی زحمت میخواهد که آتش بتواند او را با سرخی فریبنده خود، سست کند و به زانو بیفکند... ولی بالاخره بعد از کلی زحمت به این موفقیت خواهدرسید.
اگر چوب در حفاظی از فلزات مقاوم قرار گیرد، داغ میشود ولی نمیسوزد. در این شرایط، در محافظت و مصونیت است.
اگر توانستی با کیمیا، چوب را به آهن تبدیل کنی، آنوقت میتوانیم شاهد آن باشیم که دیگر چوب نمیسوزد؛ ولی تا چوب از هویت خود دست نکشیده باشد، سرانجامش آتش است...
هر چقدر که خود را با اشک و سحر، طراوت داده باشی...
هرچقدر که با زیارت و توسل، خود را جلا داده باشی...
هر چقدر که خود را در چله اشک نینوا، زلال کرده باشی...
هرچقدر که لباس نوکری و خدمت، بر تن کرده باشی و در نگاهها، در جمله سعاتمندان به نظر بیایی...
ولی ... بازهم انسانی؛ انسان، هویتاً خطاکار است، فراموش کار، محدود است، نیازمند است، در معرض آتش است، سرانجام به آتش کشیده میشود...
ولی...
#اندیشه
#داستان_چوبها
#قسمت_سوم
@mhmm110