eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
719 ویدیو
38 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻چه کسانی دنبال رواج در ایران هستند؟ ▪️همکاران ایرانی ! 🔹 می‌خواستند از طریق داعش بیایند و زنان ایران را به بردگی بکشند، با وجود مردان غیرتمند ایران در فراسوی مرزها شکست خوردند . 🔹حالا می‌خواهند در داخل بی‌غیرتهایی را پیدا کنند، تا با تبلیغ برهنگی، زنان، خود به بردگی جنسی تن بدهند . داعشی‌ها هم از سر زن‌ها برمی‌داشتند و ارزان می‌فروختند . 👤 قرارگـــاه‌فرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
😔👇 دوستان به آیه زیر دقت کنید لطفا خیلی جالبه : 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🌴 آیه 48 سوره انفال 🌴 🕋 وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرَىٰ مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ ۚ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ 🔥 و شیطان گفت: 👈 هر آينه من از شما بيزارم، 👈 من چيزى را مى‌بينم كه شما نمى‌بينيد، 👈 همانا من از خدا بيم دارم 👈 و خداوند سخت عقوبت است. 🌐💠⚜⚜💠🌐 😔 عجب، عجب، 😔 ❌❌ کار بشر به جایی میرسه که شیطان هم از او میجوید ، ❌❌ کار به جایی میرسه که شیطان، میبینه حقایق رو و بشر کور هست و نمیبینه...که چکار داره انجام میده و نتیجه ی اعمالش چی میشه، ❌❌ کار به جایی میرسه که شیطان از خدا میترسه و بشر نمیترسه ... 😔😔 واقعا خدا کمکمان کند و توفیق بدهد طوری باشیم و کنیم، که سر و کارمان به جایی نرسد که شیطان هم از ما بجوید... 🔔🔔 پیدا کنیم و با این دو‌گزینه مانعِ و و خودمان شویم ،... 🙏🙏 خدایا در امر ظهور و نابودی شیطان و شیطان صفتان الساعه اراده، و بیداری و معرفت کامل ، وتوفیق عمل خالص به ما مرحمت بفرما، قرارگـــاه‌فرهـــنـــگۍبــاقــراݪــــعـــلـــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_سی_چهارم ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ تقه ای به در زد و وارد اتاق شد،سمانه با دیدن کم
﴾﷽﴿ ❤️ ❂○° °○❂ ــ آروم باش مرد کمیل خیره به دایی اش گفت : ــ چطور میتونم آروم باشم ،سمانه الان گوشه بازداشگاه نشسته میخوای آروم باشم ــ اینقدر حرص بخوری نه قرصی که خوردی اثر میکنه نه مشکل سمانه حل میشه ــ میدونم ،میدونم ولی دست خودم نیست. ــ روی رفتارت تسلط داشته باش والا پرونده رو ازت میگیرن ــ مگه دست خودشونه محمد پشت خواهرزاده اش ایستاد و شانه هایش را ماساژ داد تا شاید کمی آرام شود. ــ میدونم برای خودت منصب و جایگاه داری اما اینو بدون که بالاتر از تو هم هست ،به خاطر سمانه هم که شده ،آروم رفتار کن کمیل که سرش را بین دستانش گرفته بود،زیر لب زمزمه کرد: ــ اوضاع بهم ریخته ،سهرابی نیستش هرچقدر گشتیم نیست،احتماله اینکه فرار کرده. ــ سهرابی کیه؟ ــ یه آدم عوضی که به خاطر کاراش سمانه الان اینجاست ــ سمانه فهمید کارت چیه؟دونست من از کارت خبر دارم ــ آره فهمید خیلی شوکه شد،اما در مورد شما نه بوسه ای بر سر خواهرزاده ی دلباخته اش زد و با لبخند گفت: ــ همه ی ما نگران سمانه ایم به خصوص من و تو که میدونم تو چه تله ی بزرگی افتاده،ولی میدونم که میتونی و به خاطر سمانه هم که شده این پرونده رو با موفقیت میبندی کمیل لبخند تلخی از دلگرمی های دایی اش بر روی لبانش نشست،. ــ من میخوام برم تو هم بلند شو برو خونه یکم استراحت کن ــ نه اینجا میمونم ــ تا کی؟ ــ تا وقتی که سمانه اینجا باشه ــ دیوونه نشو،اینجوری کم میاری ،تو هم آدمی به استراحت نیاز داری ــ نمیتونم ،برم خونه هم همه فکرم اینجاست،اینجا باشم بهتره محمد از جایش برخاست و گفت: ــ هر جور راحتی،کمکی خواستی حتما خبرم کن کمیل فقط توانست سری تکان دهد. با صدای بسته شدن در ،او هم چشمانش را بست.... ✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری --------------------------------------------------- 😉 هر شب از ڪانال☺️👇🏻 📚❤️| @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_سی_پنجم ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ ــ آروم باش مرد کمیل خیره به دایی اش گفت : ــ چطو
﴾﷽﴿ ❤️ ❂○° °○❂ از اتاق خارج شد،باور نمی کرد که کمیل تا بازداشگاه او را همراهی نکرده،درد اینکه او را به بازداشگاه فرستاده بود ،داغونش کرده بود اما این کارش بدتر بود،با فشار دست شرفی به دور بازویش "اخی" گفت. به اخم های شرفی خیره شد،حیف که حال خوشی نداشت والا می دانست چطور جواب این اخم و تخم های الان و تهمت های صبح را یک جا به او بدهد. وارد راهرویی شدند ،که هر سمتش اتاقی بود،با ایستادن شرفی ،او هم ایستاد،شرفی در مشکی رنگ را باز کرد گه صدای بدی داد مثل اینکه خیلی وقت بود که بازش نکرده بودند ،اشاره کرد که وارد شود،سمانه چشم غره ای برایش رفت و وارد اتاق کوچک شد. با محکم بسته شدن در،صدای بلندی در فضای کوچک اتاق پیچید،اتاق در تاریکی فرو رفته بود،سمانه که از تاریکی میترسید،تند تند زیر لب ذکر میگفت و با دست بر روی دیوار می کشید تا شاید کلید برق را پیدا کند. هر چه میگشت چراغی پیدا نمی کرد،دیگر از ترس گریه اش گرفته بود ،با لمس دیوار ،خودش را به گوشه ی اتاق رساند ،که با برخورد پایش به چیز ی،جیغ خفه ای کشید ،اما کمی بعد متوجه پتویی شد،نفس عمیقی کشید،به دیوار تکیه داد به اطراف نگاهی کرد،کم کم توانسته بود که اطرافش را ببیند ،اما به صورت هاله ای کم رنگ،همه ی افکار ترسناک و داستان های ترسناکی که خودش و صغری براهم تعریف می کرند،همزمان به ذهنش هجوم آوردند. پاهایش به لرزش درآمدند،دیگر توانی برای ایستادن نداشت ،بر روی زمین نشست و در کنج اتاق خودش را در آغوش گرفت،دلش گرفته بود از این تنهایی،از کمیل،از سهرابی از همه . احساس بدی بر دلش رخنه کرده بود،بغض گلویش را گرفته بود،دوست داشت فریاد بزند ،زجه بزند تا شاید این بغضی که از صبح راه گلویش را بسته بود بشکند و بتواند نفس راحتی بکشد،اما چطور... چند ساعت گذشته بود؟پنج ساعت یا ده ساعت؟چند ساعت خانواده اش از او بی خبر بودند،می دانست الان مادرش بی قرار بود،می دانست الان پدرش نگران شده،می دانست برادرش الان در به در دنبال او می گشت ،می دانست که دایی و یاسین پیگیر هستن،اما... دستی به صورتش خیسش کشید‌،کی گریه کرده بود و خودش نمی دانست؟ الان نیاز داشت به آغوش گرم مادرش،که در آغوش مادرش فرو رود و حرف بزند و در کنار حرف هایش از بوسه هایی که مادر بر روی موهایش می کاشت،لذت ببرد،اما الان در این اتاق تاریک و سرد تنها بود،قلبش بدجور فشرده شده بود،احساس می کرد که نفس کشیدن برایش سخت شده بود. اشک هایش به شدت بر صورت سردش سرازیر می شدند،گریه های آرامش به هق هق تبدیل شده بودند اما او با دستانش جلوی دهانش را گرفت تا صدایش را خفه کند،نمی خواست کسی شکستنش را ببیند،می دانست اینجا کسی نیست مادرانه به داد او برسد.... ✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری --------------------------------------------------- 😉 هر شب از ڪانال☺️👇🏻 📚❤️| @masjed_gram
💌 نزاع حق و باطل #پیام_معنوی 🌺 🍃🌺 @masjed_gram
🌹امام علي علیہ السلام مي‌فرمایند: 💠الحاسِدُ يُظْہِرُ وُدَّهُ في أقْوالِہِ، و يُخْفي بُغْضَہُ في أفْعالِہِ، فلَہُ اسْمُ الصَّديقِ و صِفَةُ العَدُوِّ💠 ❌حسود بہ زباڹ، لافِ دوستي مي‌زند و در عمڸ، مخفيانہ دشمني مي‌ورزد؛ بنابرايڹ، او نام دوست را بر خود دارد اما صفت دشمڹ را...‼️ 📚 غرر الحڪم حدیث ۲۱۰۵ 🌺 🍃🌺 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
💠شهیدی که با حضرت زینب(س) در جبهـه دیـــدار داشت یکبار خاطره ای از جبهه برایم تعریف میکرد میگفت: 🌷کنار یکی از زاغه های سخت مشغول بودیم. تو جعبه های مخصوص مهمّات میگذاشتیم و درشان را می بستیم. گرم ڪار یکدفعه چشمم افتاد به یک خـانـم که چادری مشکی داشت، پا به پای ما مهمات میگذاشت توی جعبه ها. 🌷با خودم گفتم حتما از این خانمـهاییه که میان جبهه اصلا حواسم به این نبود که زنی را نمیگذارند وارد آن منطقه بشود. به بچه ها نگاه کردم مشغول کارشان بودند و بی تفاوت میرفتند و می آمدند، انگار آن خانم را نمیدیدند. 🌷قضیه عجیب برام سؤال شده بود موضوع عــادی بنظر نمیرسید. شدم بفهمم جریان چیست رفتم نزدیکتر تا رعایت شده باشد، سینه ای صاف کردم و خیلی با احتیاط گفتم: 🌷خانم ! جایی که ما مردها هستیم شما نباید بکشین. رویش طرف من نبود. به تمام قد ایستاد و فرمود: مگر شما در راه من زحمت نمی کشید یک آن یاد علیـه السلام افتادم و اشک توی چشمهام حلقه زد. خدا بهم لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست . 🌷بی اختیار شده بودم و نمیدونستم چی بگم خانم همانطور که رویشان آنطرف بود فرمودند: هرکس که یاور ما باشد البته ما هم یاری اش میکنیم. 📚کتاب خاکهای نرم کوشک ص۱۶۶ 🕊|🌹 @masjed_gram
✨تحقیق✨ در ازدواج دو نوع تحقیق وجود دارد: ⭕️ تحقیق اولیه ⭕️ تحقیق اصلی ⭕️تحقیق اولیه مختصر است و قبل از اجازه گرفتن برای خواستگاری از سوی خانواده پسر، و قبل از اجازه دادن به خواستگار، به وسیله خانواده دختر انجام میگیرد. در این تحقیق بیشتر مسأله همتایی خانوادگی از جهت دینی و فرهنگی مد نظر است و سؤالات اولیه درباره سن، تحصیلات، خدمت نظام وظیفه و شهر محل زندگی، درهمان تماس تلفنی برای قرار خواستگاری پرسیده میشود. ⭕️ تحقیق اصلی بعد از خواستگاری و جلسات گفتگوی دختر و پسر انجام میگیرد. زیرا این تحقیق برای رفع ابهامات است و ابهامات به طور معمول پس از گفتگو و آشنایی بیشتر انجام می شود. ❤️❤️🍃🌸🌺🌸🍃❤️❤️ 💍 @masjed_gram
komeil-maysamtammar.mp3
8.31M
🎤 باصدای : ❣️اللهم عـجل لوليڪ الفـرج❣️ 🌻مهدی جانم،آقای من، هر کجا امشب دعای کمیل بنا کردید یاد ما هم باش😔 •🎙• @masjed_gram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ☝️خواهرم مراقب باش؛ دیگران را به پای تو ننویسند❗️ 🔴یک بار قدم زدن در خیابان با و نوشتن هزاران گناه نکرده‌ی 😰 🎙"استاد رائفی‌پور" 👌🏻 قرارگـــاه‌فرهــنـــگۍبــاقــراݪــــعـــلـــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿