eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
716 ویدیو
38 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸 برای یکی از عملیات ها آماده می شدیم. علی هاشمی اومد و مسئولیت ها رو مشخص کرد سید حمید شد مسئول گردان در منطقه دهلاویه 👌 یادم هست که فرمانده بود و با بچه ها می رفت کانال می کند گفتم : سید بچه ها که هستند، چرا شما ... می گفت : بچه ها هستند، اما خسته شدند خوب یادمه اون روزها گرما بیداد می کرد و پشه ها نیش های بدی می زدند ... کمتر کسی توی این شرایط طاقت می آورد سید فرمانده بود اما وقتی دشمن جلو میومد، جواب پاتک دشمن رو می داد، آرپی جی زن خوبی بود از بس آرپی جی زده بود از گوشش خون میومد ☝️ اسمش فرمانده گردان بود ولی با بلدوزرچی ها، با بچه های شناسایی، با بچه های لجستیک، با بچه های تدارکات بود و به همه کمک می کرد باسردار ناصری برای شناسایی منطقه جلو می رفت علی هاشمی گفته بود خودتون جلو نرید، فقط ناظر باشید ولی سید قبول نمی کرد می گفت : چطور به بچه ها بگم برید جلو و خودم نرم؟ برای همین جلو تر از بقیه در عملیات های سخت پیش قدم می شد. حتی یک لحظه هم آرامش و سکون نداشت ... بار ها دیدم که حتی در حال راه رفتن داره غذا می خوره انگار خستگی ناپذیر بود 😊✌️ 🍃 🍃🍃 @masjed_gram
🔸 شده بود 😱 هم چشماش کم سو شده بود هم پاش زخمی شده بود درد چشماش رو ازمون می کرد حمید در حدی چشماش کم سو شده بود که جایی رو نمی تونست ببینه😧 و برای راه به دیوار دست می گذاشت و حرکت می کرد 🔹اما نه به ما می گفت نه می گذاشت ما چیزی بفهمیم‼️ تا صدایی می شنید دستش رو از دیوار بر می داشت و نمیذاشت ما بفهمیم توی چه وضعیتی داره 😞 🔸یادم میاد قتی که از آوردنش زود اتاق رو براش گرم کردم و نشستیم به صحبت 👥 یک وقت متوجه شدم حمید که نشسته خوابش برده😴 یک پتو و انداختم روش، جوری که بیدار نشه و خودم هم کنارش خوابیدم از چهره اش داد می زد که چقدر و کوفته اس 🤕 🔹بعد از 2 ساعت از شدت بیدار شدم. زمستون بود🌨 اما دیدم حمید داخل اتاق نیست رفتم دم پنجره دیدم برهنه وایساده توی حیاط و نماز شب می خونه😳 🔸توی بود و با حالتی عجیب گریه می کرد و می گفت😭 نشستم پشت پنجره و رو تماشا کردم ... به حالش قبطه می خوردم😔 🔹با بدن تو اون هوای سرد داشت استغفار می کرد 👌 حمید کسی بود که همه ی وقف خدا بود و می خواست جانش رو کنه ... 🕊 🕊|🌹 @masjed_gram