eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
719 ویدیو
38 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
شخصیت سید محمود مجموعه ای از شور و بود 😅 هیچکس از همنشینی باهاش خسته نمی شد ✌️ کسی که در دعاهای آنگونه از خوف خدا اشک می ریخت که بی حال می شد و از هوش می رفت‼️ همین انسان در جلسات مهمانی اونقدر بذله گو خوش بود که ☝️ همه دوست داشتند در کنارش باشند در میان فامیل ما خیلی زود همه عاشق سید محمود شدند😍 همه اون رو از قلب دوست داشتند کسی که تا سال قبل، هر روز در مدرسه می خوابید و تمام وقتش وقف دانش آموزان بود ، حالا هرشب بود و درخدمت خانواده حضور داشت 😌 اما هرگز فعالیت های مدرسه اش کم نشد✋ فقط زمانی که به می رفت در منزل حضور نداشت اهل تفریح بود بیشتر تفریح ما سفر به دماوند بود 🏕 پدرشان در دماوند داشت و ما بیشتر به اونجا می رفتیم جمعه ها هم نماز جمعه داشتیم روحیات متفاوت او باعث شد که ما چند بار با راهی قم و جمکران شدیم.😊 لحظات زندگی بسیار زیبا طی می شد احساس می کنم که این روحیه شاد و سر زنده در اثر همان نماز شب هایی بود که در محضر پروردگار به جا می آورد. 😌✌️ 🕊|🌹 @masjed_gram
شخصیت سید محمود مجموعه ای از شور و بود 😅 هیچکس از همنشینی باهاش خسته نمی شد ✌️ کسی که در دعاهای آنگونه از خوف خدا اشک می ریخت که بی حال می شد و از هوش می رفت‼️ همین انسان در جلسات مهمانی اونقدر بذله گو خوش بود که ☝️ همه دوست داشتند در کنارش باشند در میان فامیل ما خیلی زود همه عاشق سید محمود شدند😍 همه اون رو از قلب دوست داشتند کسی که تا سال قبل، هر روز در مدرسه می خوابید و تمام وقتش وقف دانش آموزان بود ، حالا هرشب بود و درخدمت خانواده حضور داشت 😌 اما هرگز فعالیت های مدرسه اش کم نشد✋ فقط زمانی که به می رفت در منزل حضور نداشت اهل تفریح بود بیشتر تفریح ما سفر به دماوند بود 🏕 پدرشان در دماوند داشت و ما بیشتر به اونجا می رفتیم جمعه ها هم نماز جمعه داشتیم روحیات متفاوت او باعث شد که ما چند بار با راهی قم و جمکران شدیم.😊 لحظات زندگی بسیار زیبا طی می شد احساس می کنم که این روحیه شاد و سر زنده در اثر همان نماز شب هایی بود که در محضر پروردگار به جا می آورد . 😌✌️ 🕊|🌹 @masjed_gram
گوشه حیاط سرم رو روی دیوار گذاشته بودم😓 حالم اصلا خوش نبود ضعف و داشتم🤕 5_6 ماهی می شد که حاجی پرکشیده 🕊 و دیگه بین ما نبود به یکباره حال عجیبی کردم😥 درست نمی دونم خواب بودم یا بیدار ،💭 حاجی رو که به طرفم می اومد ، عبای سبز رنگ روشنی که چشم نواز بود رو به داشت |🍃😌| توی حاشیه آیات قرآن به زیبایی دوخته دوزی شده بود👌 هیبت عجیبی داشت با اینکه خوشحالی قابل وصفی بهم دست داده بود اما دلهره هم داشتم😓 آروم آروم و در مقابلم ایستاد سلام کردم، آروم و متین جوابمو داد پرسید چرا ؟🙁 گفتم چیزی نیست فقط بچه ها در نبود شما اذیتم می کنن😢 گفت : ناراحت من یه جای مناسبی براتون اون دنیا کردم❤️👌 نسیم بال عبایش رو تکون می داد.نوشته ها و آیات بر روی عبا برق می زدند✨ سرم پایین و محو تماشای اونها شدم در همین حال : راستی مگه تو شهید نشدی؟🤔 پس چرا اینجایی؟😐 گفت : _ چرا ولی اباعبدالله الحسین (سلام الله) بهم ماموریت بیام برای شهیدان رجایی و باهنر نوحه سرایی 🎧 با این حرف شیر علی به رفتم سراغ سال و ماه📆 و متوجه شدم در دولت قرار داریم✊ توی همین فکر بودم که اون شیرین و به یاد موندنی شد😒 وقتی به خودم اومدم چشمامو می مالیدم دیگه چیزی ندیدم پای حاجی رو که ایستاده بود دست زدم و کشیدم روی صورتم و صلوات |😌🌹| یه نسیم اومد🍃 ، حیاط پر شده بود از بوی خوش عطر 🌸🍃 🕊|🌹 @masjed_gram