#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🔸چند وقت قبل از شهادت حسین یه جمله از #شهید_خرازی رو گذاشته بودم پروفایلم.
حسین خیلی دوست داشت این جمله رو. بهم گفت عجب جمله ایه آدمو #داغون می کنه.
🔹به شوخی بهش گفتم قابلتو نداره داداش. شما که خودت از #شهدای زنده ای.
تا مدت ها همون جمله رو گذاشته بود رو پروفایش.
🔸 اون جمله از شهید خرازی این بود:
گاهی یک نگاه #حرام، شهادت را برای کسی که لیاقت #شهادت دارد سالها عقب می اندازد. چه برسد به کسی که هنوز #لایق شهادت بودن را نشان نداده.
🔹 از روزی که حسین شهید شده حال روزم کلا بهم ریخته. یاد #خاطراتی که با حسین داشتیم می افتم یاد شوخی و خنده ها.
🔸یاد این جمله افتادم و بازخوردی که حسین نسبت به این جمله داشت. با خودم می گم حسین #لیاقتشو نشون داد. حسین #عمل کرد به این جمله ها و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
#شهید_حسین_ولایتی_فر
#راوی_همدورهایی_شهید
#شهید_ترور_اهواز
🕊|🌹 @masjed_gram
1_7870652.mp3
5.16M
❣ #سه_شنبه_هاے_جمڪرانی
همہ هسٺ
آرزویـم
ڪہ ببینـم از تـو
رویـی 😍
دعاے #توسل امشب فراموش نشود❤️
#اللہـم_عجـل_لولیڪ_الفـرجــ
🎤 #حاجمهدیمیرداماد
•🎙• @masjed_gram
#تلنگر
#ریحانه
❌قابل توجه دختران بد حجاب❌
🔰لطفا به آیه زیر دقت کنید لطفا🔰
🕋 🕋 وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ
❌❌ و همانا (همسر عزيز مصر) قصد او (يوسف) را كرد
😱😱 و او نيز اگر برهان پروردگارش را نمىديد (بر اساس غريزه) قصد او را مىكرد.
🔔🔔 اينگونه (ما او را با برهان كمك كرديم) تا بدى و فحشا را از او دور كنيم، چرا كه او از بندگانِ برگزيده ما است.
💠 #سوره_یوسف_آیه24 💠
🚫🚫 میدونید این آیه یعنی چی ؟
🌐💠⚜⚜💠🌐
⚠️⚠️ یعنی خدا داره میگه: بابا! یوسف که پیغمبر #معصوم بود اگه از قدرت یقین برخوردار نبود، او هم در مقابل زلیخا دچار #لغزش میشد.
🤔🤔 اونوقت شماها چطور با وضع #زننده میرین تو خیابونا و بعدش انتظار دارین جوونای بیچاره مردم #خراب نشن؟؟
😰😰 مگه اونا از حضرت یوسف #بالاترن؟؟ هرچی گناه اونا بعدش بکنن پای شما هم #نوشته میشه...
🌺 حالا به این آیه دقت کنید لطفا :
🕋🕋 إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً وَعْدَ اللَّهِ ... وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ
💠💠 بازگشت همهى شما به سوى اوست. اين وعدهى حقّ الهى است.
🔥🔥 و براى آنان كه كافر شدهاند به سزاى كفرشان، نوشيدنىاى از مايع سوزان و عذابى دردناك خواهد بود.
💠 #سوره_یونس_آیه4 💠
🌐💠⚜⚜💠🌐
❌❌ با این بدحجابی دين خدا را انكار میکنند با اينكه در دل به حقانيت آن يقين دارند.
🍁🍁 پس بدانید که بازگشت همه به سوى خداست
🍂🍂 و نیز بدانید که استمرار و پافشارى بر كفر، موجب عذاب دردناک خواهد شد .
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
🌸🍃
🍃
#رمان
#دختر_شینا ❤️
#قسمت_سی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
﷽
💠پنجشنبه بود و دل توی دلم نبود، طبق عادت همیشگی منتظرش بودم، عصر بود، کسی در زد، میدونستم صمده😊 خدیجه زن داداشم توی حیاط بود در رو براش باز کرد.
وقتی خدیجه رو دید فهمید بچه به دنیا اومده!
اومد توی اتاق، خندید و گفت: به به قندم خانوم، قدم نو رسیده مبارک، کو این دختر قشنگ من😍🌺🙇♀
از دستش ناراحت بودم، خودش هم می دونست!
گفت: خودم فهمیدم دختره، میخواستم به خدیجه مژدگانی خیلی خوبی بدم ولی بخاطر اینکه فکر کرد من ناراحت بشم چیزی نگفت🙃
🔮فردا صبح زود صمد بیدار شد و گفت میخوام برای دخترم مهمونی بگیرم!🏵🍬
خودش رفت و همه رو خبر کرد.
خودش اجاق رو روشن کرد و خواهر و مادر به کمکش رفتن، پارو برداشت و برفارو هم جمع کرد یه گوشه حیاط به بهانه اینکه سردش بود اومد داخل اتاق🏚
مشغول حرف زدن بود و منم گرم بچه ها که یهو ساکت شد بعد گفت: من خیلی اذیتت کردم قدم😓
من رو ببخش اگه تو منو نبخشی نمیدونم جواب خدا رو چی بدم😓😥😢
اشک توی چشام جمع شد😢 گفتم چه حرفا میزنی! گفت: اگه تو منو نبخشی، فردای قیامت رو سیاه روسیاهم.
گفتم چرا نبخشم آخه؟!
گفت تو الان به من احتیاج داری میدونم نیاز داری پیشت باشم ولی خودت که میبینی، انقلاب تازه پیروز شده، اوضاع مملکت درست و حسابی سر و سامان نگرفته، کلی کار هست که باید انجام بدیم.
🎋 اگه بمونم پیش تو کسی نیست کار ها رو به سرانجام برسونه، اگه هم برم دلم پیش تو میمونه.😞😔
گفتم: نگران من نباش اینجا کلی فامیل و دوست و آشنا هست که بهم کمک کنه! خدا شیرین جون رو از ما نگیره، که اگه نبود تا الان از پا افتاده بودم🙁 تو اونطور که دوست داری کارات رو انجام بده🤗🌷
مهمونا که اومدن سرگرم پذیرایی از مهمونا بودن که یهو یکی از اهالی اومد و سراسیمه گفت: بچم بدجوری خون دماغ شده و اصلا خونش بند نمیاد😱😰
صمد تازه ژیان خریده بود🚕 سوییچ رو برداشت و گفت: زود آمادش کن تا ببریمش دکتر!
عصر بود و هنوز نیومده بود. حاج آقا بچه رو برداشت و اذان و اقامه رو در گوشش گفت😇
اسمش رو گذاشت معصومه و تو هر دو گوشش اسمش رو صدا زد😘
شب شد و مهمونا رفتن، شوهر خواهرم و خواهرم برگشتن ولی صمد باهاشون نبود😳 گفتم پس صمد کو؟!
گفتن صمد گفت: منکه فردا دوباره باید برگردم، شما ماشین رو ببرید، به قدم هم بگید پنج شنبه دیگه بر میگردم.🙄
جلو اونا چیزی نگفتم، ولی از غصه داشتم می ترکیدم🙁☹️😢
وقتی همه رفتن، بلند شدم و زار زار گریه کردم😭😭😭😭😭
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
هر شب در ڪانال☺️👇🏻
📚http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e📚
#خاطرات_شهدا
🔰هادی #سه_بار برای مبارزه با داعش👹 راهی منطقه #سامراء شد. او با نیروهای حشدالشعبی چه در کارهای فرهنگی چه کارهای نظامی و دفاعی👊 همکاری نزدیکی داشت.
🔰در حومه ی سامرا،ناگهان صدای انفجار💥 مهیبی آمد،عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی و #هادی به آرزویش رسید🕊 خبر رسید که #هادی_ ذوالفقاری مفقود شده و جز لاشه ی دوربین عکاسی اش📸 هیچ چیز دیگری و حتی پیکری⚰ از او به جانمانده است🚫
🔰سه روز از #شهادت هادی گذشته بود. یقین داشتم حتی شده قسمتی از #پیکرهادی پیدا می شود👌 چون او برای خودش قبر آماده کرده بود. همان روزخبر دادند در فرودگاه نظامی🛫 #شهرالمثنی، یک کامیون🚚 آمده که #پیکر_شهدا راآورده
🔰بیشتر این شهدا از #سامرا بودند و در میان آنها یک جنازه وجود دارد که سالم است✅ اما #گمنام! وهیچ مشخصه ای ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر💍 #عقیق است. به یاد هادی افتادم. رفتم و کامیون پیکر شهدا🌷 را دیدم.
🔰خودش بود. اولین شهید🌷 #شیخ_هادی بود که آرام خوابیده بود😭 #صورتش کمی سوخته بود اما کاملاً واضح بود که هادی است.
یاد روزی افتادم که با هم از سامرا به⇜ بغداد بر می گشتیم.
🔰هادی می گفت برای #شهادت باید از خیلی چیزها گذشت. از برخی گناهان🔞 فاصله گرفت
هادی در معرکه #شهیدشد و غسل نداشت❌ خودش قبلاً پرچم سیاهی تهیه کرده بود که خیلی ناگهانی پیکرش🌷 را درمیان آن پرچم پیچیدند و در قبر قرار دادند!
🔰ناخواسته کل قبرش سیاه و وصیت📜 شهید عملی شد. به گفته دوستانش یک #شال «یافاطمة الزهرا(سلام الله علیها)» هم بود که آن را روی #صورتش گذاشتند و به خواست خودش بالای سنگ لحد شهید نوشتند:✍ #یازهرا
🔰اما همه دوستان و آشنایان، بر این باورند که شاید علت این #مفقودیت، ارادت ویژه شهید به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بوده✅ چون وقتی پیکر او با این #تأخیر چند روزه پیدا شد، آغاز #ایام_فاطمیه بود. شبی که او به خاک سپرده شد، 🌙شب اول فاطمیه بود.
🔰هادی #وصیت کرده بود پیکرش را در ↵سامرا، ↵کاظمین، ↵کربلا و ↵نجف #طواف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود. چرا که عراقیها شهدای خود را #فقط به یکی از حرمین میبرند و بعد دفن می کنند.
🔰اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد، ابتدا پیکر⚰ او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و #بین_الحرمین پیکر او تشییع شد. بعد هم به #نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد.و درجوار حضرت علی (علیه السلام) درقبرستان #وادی_السلام به خاک سپرده شد🌷
#شهید_هادی_ذوالفقاری
🕊|🌹 @masjed_gram
.
زمانی که تو، #توبه میکنی که دیگه #گناه نکنی، خب روزای اول همه چی امن و امانه...😇
اما وقتی یه مدت میگذره به شدت احساس خلاء میکنی⚡️
و حوصلت سر میره،
چون اصولا گناه کردن خیلی وقت آدمو میگیره...
اما وقتی نمیخوای گناه کنی خیلی وقت فراغت داری،
این جا دقیقا همون جاییه که شیطان بدجور سوءاستفاده میکنه💥
در واقع شیطان صبر میکنه تا تو #ضعف نشون بدی⚡️
☝️اگه واقعا میخوای نفست رو کنترل کنی و دیگه گناه نکنی، باید برای ثانیههای زندگیت هم برنامه داشته باشی وگرنه قطعا به مشکل برمیخوری⚡️
👈پس خواهشا تا میتونی برای خودت تفریحات سالم پیدا کن...🍃
هیچوقت نباید از روزایی که گناه نمیکنی احساس بد بگیری✋
نزار #کنترل_نگاه یا #رعایت_حجاب و... برات تبدیل به رنج بشه❌ چون این دقیقا همون چیزیه که شیطان میخواد😐
✅از #ترک_گناه لذت ببر😇
کلی #تفریح_سالم پیدا کن؛ دورهمیهای خوب، ورزش، سینما، سفر، مطالعه و...
⭕️کار شیطان اینه که گناه و بدی رو قشنگ جلوه میده و خوبی رو بهت سخت و رنجآور نشون میده😒
💯شیطان یک لحظه هم بیکار نیست و برامون کلی برنامه داره😟
✅پس؛
ما هم نباید بیکار بشینیم و نباید اجازه بدیم شیطان برامون تصمیم بگیره⛔️
💠ترک گناه رو برای خودت شیرین کن تا از این مسیر لذت ببری✨
📖منبع: «راز کنترل شهوت»، جلد۲، ص۵۸
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪــــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
🌸🍃
🍃
#رمان
#دختر_شینا ❤️
#قسمت_سیویکم
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
﷽
حالا دو تا دختر داشتم و کلی کار. خدا زن داداشم رو حفظ کنه خیلی کمک کارم بود، یا اون خونه ما بود یا من میرفتم خونه اونا🌺
اما پنجشنبه ها حسابش جدا بود😌
شب زود می خوابیدم که صبح زود بیدار بشم و کل خونه رو تمیز کنم و آماده بشم تا صمد بیاد👏
اینجوری روزا رو میگذروندم تا عید رسید و دید و بازدید ها هم تمام شد!
یه روز صبح صمد بلند شد گفت میخواد بره😑
بهانه آوردم گفتم نه! گفت اصرار نکن مجبورم برم👌
بازم گفتم نه😒
یه دفعه گفت: تو هم بیا باهم بریم🙄
تعجب کردم و گفتم: شب خونه کی بریم؟! مگه جایی داری؟
گفت: آره یه خونه کوچیک گرفتم برای خودم☺️
بیا ببین خوشت میاد؟
گفتم برای همیشه؟!😢
خندید و با خونسردی گفت: آره، اینجوری برای منم بهتره روز به روز کارم سخت تر و اومد و رفتم مشکل تر میشه، بیا جمع کنیم و بریم همدان😍🌺
گفتم: من نمیتونم طاقت بیارم دلم تنگ میشه؟!
اخماش تو هم رفت و گفت: خیلی زرنگی پس دل من تنگ نمیشه؟😐
اونقد گفت و گفت تا راضی شدم، یه دفعه دیدم شوخی شوخی راهی همدان شدم😃😄
گفتم فقط تا آخر عید اگه طاقت نیاوردم بر می گردیم.
تا این جمله رو شنید سریع رفتم و وسایل رو جمع کرد و ریخت پشت ژیان☺️😍🌺
بمنم گفت ان شاءالله که طاقت میاری😉
برای خدافظی رفتیم خونه حاج آقام! موقع رفتن خدیجه از شیرین جون جدا نمی شد و با اون صدای شیرینش میگفت: شینا شینا😭😭
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت همدان👋
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
هر شب در ڪانال☺️👇🏻
📚http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e📚
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🔰ارادت خاصی به 🌷شهید حاجحسین #خرازی داشت. کنارقبرشهید چند دقیقهای نشستیم. همان جا که نشسته بود گفت: #زهرا این قطعه #آرامگاه_من است، بعد از شهادتم🕊 مرا اینجا به خاک میسپارند.
🔰نمیدانستم در برابر حرف #ابوالفضل چه بگویم. سکوت همراه بغض😢 را تقدیم نگاهـش کردم. هـر بـار کـه به #مـامـوریت میرفت، موقع خداحافظی👋 موبایل📱، شارژر موبـایل یـا یـکی از وسـایل دمدسـتی و #ضروریاش را جا میگذاشت تا به بهانه آن بازگردد☺️و خداحافظی کند.
🔰اما #دفعه_آخر که میخواست به سوریه برود حال و هوای بسیار عجیبی داشت. همه وسایلش را جمع کردم💼 موقع #خداحافظی بوی عطر عجیبی😌 داشت. گفتم: #ابوالفضل چه عطری زدی که اینقدر خوشبو است⁉️
گفت: «من عطر نزدهام🚫»
🔰برایم خیلی جالب بود با اینکه #عطری به خودش نزده ⚡️اما این بوی خوش از کجا بود. آن روز با #پدرومادرش به ترمینال رفت. مادرشان مـیگفتند: وقتی ابوالفضل سوارماشین شد🚎بوی #عطرعجیبی میداد
🔰چند مرتبه خواستم به #پسرم بگویم چه بـوی عـطر خـوبی مـیدهی امـا نشد🚫 و پدرشان هم میگفتند: آن روز ابوالفضل عطر همرزمان #شهید🌷 را میداد و بوی عطرش بوی تابوت شهدا⚰ بود.
🔰مـوقـع خـداحافظی #نگاه_آخرش به گونهای بود که احساس کردم ازمن، مهدی پسرمان وهمه آنچه متعلق به ما دوتاست دل کنده💕 است. گفتم: #ابوالفضل چرا اینگونه خداحافظی میکنی⁉️ #نگاهت، نگاه دل کندن است
🔰شروع کرد دل مرا به دست آوردن و مثل همیشه #شوخی کرد. گفت: چطور نگاه کنم که #تو احساس نکنی حالت #دل_کندن است؟!
امـا هیچ کـدام از ایـن رفـتارهایش پاسخگوی بغض و اشکهای من😭 نبود.
🔰وقتی میخواست از در خانه🚪 برود به من گفت: همراه من به #فرودگاه نیا❌ و #رفت. برعکس همیشه پشت سرش رانگاه نکرد. چند دقیقه⌚️ از رفتنش گذشت. منتظربودم مثل #همیشه برگردد و به بهانه بردن وسایلش دوباره خداحافظی کند.# انتظارم به سر رسید.
🔰زنگ زدم📞 و گفتم این بار وسیلهای جا نگذاشتهای که به #بهانهاش برگردی و من و مهدی را ببینی. گفت: نه #عجله_دارم، همه وسایلم را برداشتم. ۱۳روز بعد از اینکه رفته بود، شنبه صبح بود تلفن زنگ زد☎️، ابوالفضل از #سوریه بود. شروع کردم بیقراری کردن و حرف از #دلتنگی زدن.
🔰گفت: #زهـراجـان نـاراحـت نـباش، احـتمال بسیار زیاد شرایطی پیش میآید که ما را دوشنبه🗓 برمیگردانند. شاید تاآنروز #نتوانم با شما صحبت کنم، اگر کاری داری بگو تا انجام بدهم،یا #حرف_نگفتهای هست برایم بزن😢
🔰تـرس هـمه وجودم را گرفت😰 حرف
هایش بوی #حلالیت و خداحافظی👋 میداد. دوشنبه۲۴آذر ماه همان روزی که گفته بود قرار است برگردد، #برگشت؛ معراج شهدای تهران🌷، سهشنبه اصفهان و چهارشنبه پیکر مطهر ابوالفضل کنارقبر #شهیدخرازی آرام گرفت.
#شهید_ابوالفضل_شیروانیان
#راوی_همسر_شهید
🕊|🌹 @masjed_gram