eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
716 ویدیو
38 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️‌●•° ↶تـایادم میاد ضࢪیحـ |خوشگلت دلـم میگیࢪه ‌⇇کوچه پس کوچه های🍂💫 ➰کࢪبو بلا یادم نمیࢪه😔✨ نیمه های شـ🌙ـب کنار علقمه روضه میخوندمـ↜ تا اذوטּ صبــ|🌝|ــح ••بیـטּ الحࢪمیـטּ•• || میموندمـ😔💔 💚 ⚫️ @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
. #ریحانه #قسمت_هشتم #بعضیا_میگن_چرا_شما_مردها_حجاب_نداشته_باشین؟؟🤔🤔 اخه مگه ما مردها چی داری
. ؟؟ همه ی ایران مشکلش حله فقط مشکل همین دوتار موی منه؟؟😒😒 نه،حجاب رو درست کنی هیچ چیز در جامعه درست نمیشه! توی مکزیک موج ستاره های دریایی رو میاره ساحل،ستاره های دریایی مشکل تنفسی پیدا میکنن و میمیرن! دیدن یه آقایی کنار ساحل داره راه میره، همینجوری که قدم میزنه، دونه دونه ستاره های دریایی رو بر میداره و میندازه توی آب .. بهش میگن داری چکار میکنی؟؟ میگه دارم جونشون رو نجات میدم!😊 بهش گفتن میدونی اینجا روزانه چندهزار ستاره دریایی میمیره؟؟ حالا گیریم که تو دوتاشم برداشتی و انداختی توی آب..به قول ایرانی ها با یه گل بهار نمیشه!! مرد یه لبخند زد،خم شد و ستاره دیگه برداشت و پرت کرد توی آب! گفت درسته که من نمیتونم جون همه ی اینا رو نجات بدم اما الان جون این یکی رو که نجات دادم!☺️ این یکی به زندگی برگشت! ⚡️⚡️⚡️ تو رو درست کنی مشکلات جامعه درست نمیشه!! ولی تو به با که نزدیکتر میشی!!😉 تو که بیشتر محبوب وعزیز خدا میشی!!😍😍😍 ⚡️⚡️⚡️ ؟؟؟😏 هر چی درد سر و بدبختیه برای رفیقای خداست! شما نگاه کن هرچی ادم مومن تر میشه فشارها و سختی ها بیشتر میشه! یارو حجاب نداره،نماز نمیخونه،مشروب میخوره،هر کاری فکرشو بکنی میکنه، خوش وخرم ،خونه داره25 خوابه ،سگ و گربه هاش هم ماشین شخصی دارن..!!😣 بعدش همش به ما میگی ایمان... رفیق خدا...بابا بیخیال... ⚡️⚡️⚡️ 🌹 🌹 فرض کنید یه قطره چایی یا نسکافه میخوره به عینک من و کثیف میشه،سریع تمیزش میکنم یا میگم بزار بعدا تمیزش میکنم ؟؟ معلومه..بلافاصله پاکش میکنم ..چون عینک شفافه ،زلاله، بلوریه.. چون شفافه و لک رو خوب نشون میده ..نه؟ 🌹 ! 🌹 وقتی شدی، کوچکترین لکی که روت میفته خدا دوست داره سریع پاکت کنه! حالا فرض کنید یه لیوان چایی بریزه روی موکتی که ده ساله شسته نشده، آیا سریع برش میدارید که بشورید؟؟ نه..میگید بیخیال... معلوم نیست که!! هر چی باشه اقدام ما برای تمیز کردنش و برعکس.. اگه تو رفیق خدا شدی اتفاقا همین موقع هستش که تا یه لکه روت بیفته خدا پاکت میکنه ! چون و میشی! چون میگه ... تو و هستی... ... قرارگـــاه‌فرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
. #ریحانه #قسمت_نهم #بهضیا_میگن_حالا_ما_حجابمون_رو_درست_کردیم_جامعه_درست_میشه؟؟ همه ی ایران مش
. ؟ ولش کن بابا...خدا مهربووونه،میگه عیب نداره،دو نخ مو بود..برو بهشت! اخه یعنی چی؟🤔😐 یه نفر رفت خالکوبی،نشست پیراهنشو داد بالا، ➕گفت رو کمرم یه شیر خالکوبی کن! خالکوبی درد داره سوزن میزنن!! سوزن اول رو که زد گفت: ➕آخخخخخ،این کجای شیر بود؟؟ ➖گفتن دارم یال شیر رو خالکوبی میکنم! ➕گفت: ببین یال نمیخواد؛ سوزن دوم رو زدن ، ➕گفت: آخخخخخ، این کجای شیر بود؟؟ ➖گفتن دم شیر بود ➕گفت: دم هم نمیخواد...! سوزن سوم رو زدن ➕ گفت:آخخخخخخ،این کجای شیر بود؟؟ ➖گفتن شکم شیر رو دارم خالکوبی میکنم. ➕گفت: شکم هم نمیخوااااد...! ➖گفتن خب شیر بدون یال و دم و شکم؟؟ این که نشد شیر!! ➖بزار ما یه نقطه بزنیم رو کمرت ،هر جا رفتی نشون بده بگو این شیره..!😄😁 ✨درسته که خدا مهربونه، ولی مهربونی خدا دلیل این نمیشه که من و شما سوءاستفاده کنیم!😏 ✖️خدا مهربون تر از اینه،حالا دو نخ موی ما بیرون باشه! ✖️خدا مهربون تر از اینه،حالا ما یه دونه غیبت کردیم..! ✖️خدا مهربون تر از اینه ،حالا ما یه ماه رمضون یه تیکه نون خوردیم..! ✖️خدا مهربون تر از اینه ،حالا توی خیابون یه نگاه کردن به نامحرم..خدا میبخشه.. ✖️خدا مهربون تر از اینه،حالا... خوب دیگه چی از دین موند؟؟؟😔 بعد اسممونم میزاریم دیندار!😏 ! حضرت موسی وقتی داشت میرفت طرف نیل عصا رو زد به آب،نیل باز شد و خلاصه اینا عبور کردن و فرعونی ها غرق شدن .توی سپاه فرعون یه نفر بود که غرق نشد!!!حالا اون یه نفر کی بود؟؟ یه دلقک بود. حضرت موسی وقتی اتفاق هایی میفته و از کاخ فرعون فرار میکنه و اون داستان ها پیش میاد،خلاصه میشه داماد شعیب و میشه یه چوپان ،خبر به کاخ فرعون میرسه که موسی چوپان شده،یه دلقکی توی کاخ فرعون بود که لباس چوپانی میپوشید،عصای چوپانی هم دستش می گرفت و برای خندوندن فرعون ادای موسی رو در میاورد. این دلقک نه مشکلی با موسی داشت و نه مشکلی با داشت. فقط یه راهی پیدا کرده بود که فرعون رو تیغ بزنه. این دلقک غرق نشد. موسی به خدا گفت که همه رو غرق کردی،این یه دونه رو چرا غرق نکردی؟؟🤔 گفت: تو من هستی،این خودشو محبوب من کرده بود. یه لباسی میپوشید شبیه تو.. که کسی رو که شبیه محبوب من هستش رو کنم!! ❇️اگه قبول دارید که (س) محبوب خداست خب اونا هم که مشخصه. 🔸در کتابهای معروف اهل سنت و در روایات متعدد آمده است که (ص) به (س) فرمود: "ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک" خداوند بخاطر خشم تو خشمگین و بخاطر رضای تو راضی میشود. 🔸یعنی محور و معرفی می گردد. 🔸در صحیح بخاری از منابع معروف اهل سنت چنین میخوانیم که پیغمبر خدا فرمود: "فاطمه بغضه منی فمن لغضبها فقد اغضبنی" و هر کس او را به اورد مرا به خشم اورده است. 🔸و در بیان نورانی دیگر فرمود: "انما سماها فاطمه لان الله فطمها و مجیبها عن النار" او را فاطمه نامیدند چون که خداوند او و را از باز داشته است. 🔸ذهبی از علمای اهل سنت از پیامبر روایت کرده است : فاطمه نخستین کسی است که وارد بهشت میشود. "اول شخص یدخل الجنه فاطمه بنت محمد" نخستین کسی که وارد بهشت میشود فاطمه(س) دختر رسول خداست. 🔴نمیخوای این معامله رو با هم بکنه؟؟ دوست ندارید خدا توی اخرت بگه :تو،تو،تو،تو.. شماها شبیه پوشش بود... ؟؟😔😭 ... قرارگـــاه‌فرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
👑 💢گفتند می رود دیگر عوض می شود . ⇜گفتند از سرش می افتد . ⇜گفتند تفکراتش💭 تغییر می کند . ⇜گفتند دیدش👀 بازتر می شود . ⇜گفتند دوست و روش تاثیر میذارد . 💢البته بماند که خیلی چیزها هم از سرم افتاد😉 را تازه در دانشگاه🏢 فهمیدم 🔸وقتی استادی با با من صحبت می کرد . 🔹 وقتی کلاس، برای صحبت ها و رفتارشان درمقابل من و مرز قائل می شدند☺️ 🔸وقتی نگاه ها به من👀 رنگ تفاوت و گرفت 🔹وقتی بجای ، شما خطاب شدم😎 🔸وقتی بین های بی سر و ته دختران و پسرانِ به اصطلاح روشنفکر😏 همکلاسی، جایی میان انها برای من نبود❌ 🔹وقتی وجودم سرشار از و امنیّت😌 هست و کسی نگاه چپ به من نمی کند🚫 🔸وقتی ... 💢آری من از آنهایی ام که خیلی چیزها از سرم نمی افتد . 💥مثلا همین 😍 💢برای چادر سر کردن کافیست باشی‌ . عاشق حضرت مادر💞 🌸🍃 🕊 قرارگـــاه‌فرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعــلـــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
🔸گاهی مزارش که میروم اتفاق‌های عجیبی می‌افتد که را حس می‌کنم، یک شب🌙 نزدیکی‌های اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت:《 خیلی دلم برات تنگ شده💔 پاشو بیا مزار》 🔹معمولا سر مزارش میرفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار🌷 شدم از نزدیک‌ترین مغازه به چندشاخه گل نرگس🌸 و یک جعبه خرما خریدم، می‌دانستم این شکلی راضی‌تر است👌 🔸همیشه روی رعایت تاکید داشت، سر مزار که میرم سعی می‌کنم از نزدیک‌ترین مغازه به مزارش که شهداست🌷 خرید کنم. 🔹همین که نشستم و گل‌ها را روی سنگ مزار گذاشتم آمد و با گریه😭 من را بغل کرد، هق هق گریه‌هایش امان نمیداد حرفی بزند، کمی که 🔸گفت: عکس رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم که من شنیدم شماها برای پول💰 رفتید، حق نیستید❌ باهات یه میزارم 🔹 فردا میام سره مزارت، اگه همسرت💞 را دیدم میفهمم که اشتباه کردم📛 اگه به حق باشی از خودت به من یه نشون میدی، برایش را که دیده بودم تعریف کردم 🔹گفتم: من معمولاً غروب‌ها میام اینجا، ولی دیشب خواست که من اول صبح بیام سرمزارش🌷، از آن به بعد با اون خانوم دوست شدم☺️، خیلی رویه زندگی‌اش عوض شد، تازه فهمیدم که دست برای نشان دادن راه خیلی باز👌 📚برشی از کتاب 🕊|🌹 @masjed_gram
🔰ارادت خاصی به 🌷شهید حاج‌حسین داشت. کنارقبرشهید چند دقیقه‌ای نشستیم. همان جا که نشسته بود گفت: این قطعه است، بعد از شهادتم🕊 مرا اینجا به خاک می‌سپارند. 🔰نمی‌دانستم در برابر حرف چه بگویم. سکوت همراه بغض😢 را تقدیم نگاهـش کردم. هـر بـار کـه به می‌رفت، موقع خداحافظی👋 موبایل📱، شارژر موبـایل یـا یـکی از وسـایل دم‌دسـتی و را جا میگذاشت تا به بهانه آن بازگردد☺️و خداحافظی کند. 🔰اما که می‌خواست به سوریه برود حال و هوای بسیار عجیبی داشت. همه وسایلش را جمع کردم💼 موقع بوی عطر عجیبی😌 داشت. گفتم: چه عطری زدی که اینقدر خوشبو است⁉️ گفت: «من عطر نزده‌ام🚫» 🔰برایم خیلی جالب بود با اینکه به خودش نزده ⚡️اما این بوی خوش از کجا بود. آن روز با به ترمینال رفت. مادرشان مـی‌گفتند: وقتی ابوالفضل سوارماشین شد🚎بوی می‌داد 🔰چند مرتبه خواستم به بگویم چه بـوی عـطر خـوبی مـی‌دهی امـا نشد🚫 و پدرشان هم می‌گفتند: آن روز ابوالفضل عطر همرزمان 🌷 را می‌داد و بوی عطرش بوی تابوت شهدا⚰ بود. 🔰مـوقـع خـداحافظی به گونه‌ای بود که احساس کردم ازمن، مهدی پسرمان وهمه آنچه متعلق به ما دوتاست دل کنده💕 است. گفتم: چرا اینگونه خداحافظی می‌کنی⁉️ ، نگاه دل کندن است 🔰شروع کرد دل مرا به دست آوردن و مثل همیشه کرد. گفت: چطور نگاه کنم که احساس نکنی حالت است؟! امـا هیچ کـدام از ایـن رفـتارهایش پاسخگوی بغض و اشک‌های من😭 نبود. 🔰وقتی می‌خواست از در خانه🚪 برود به من گفت: همراه من به نیا❌ و . برعکس همیشه پشت سرش رانگاه نکرد. چند دقیقه⌚️ از رفتنش گذشت. منتظربودم مثل برگردد و به بهانه بردن وسایلش دوباره خداحافظی کند.# انتظارم به سر رسید. 🔰زنگ زدم📞 و گفتم این بار وسیله‌ای جا نگذاشته‌ای که به برگردی و من و مهدی را ببینی. گفت: نه ، همه وسایلم را برداشتم. ۱۳روز بعد از اینکه رفته بود، شنبه صبح بود تلفن زنگ زد☎️، ابوالفضل از بود. شروع کردم بی‌قراری کردن و حرف از زدن. 🔰گفت: نـاراحـت نـباش، احـتمال بسیار زیاد شرایطی پیش می‌آید که ما را دوشنبه🗓 برمی‌گردانند. شاید تاآنروز با شما صحبت کنم، اگر کاری داری بگو تا انجام بدهم،یا هست برایم بزن😢 🔰تـرس هـمه وجودم را گرفت😰 حرف ‌هایش بوی و خداحافظی👋 می‌داد. دوشنبه۲۴آذر ماه همان روزی که گفته بود قرار است برگردد، ؛ معراج شهدای تهران🌷، سه‌شنبه اصفهان و چهارشنبه پیکر مطهر ابوالفضل کنارقبر آرام گرفت. 🕊|🌹 @masjed_gram
🔰محمدحسین خیلی دوران دفاع مقدس را می‌خورد. با غبطه🙁 می‌گفت: ‌ای کاش من هم در بودم. خوش به حال شما که بودید. خوش به حال شما که دیدید😔 🔰یکی از برنامه‌های همیشگی‌اش زیارت و قطعه شهدای گمنام🌷 بهشت زهرا(س)بود.وقتی پیکر⚰ دوستان شهید حرمش شهیدان کریمیان🌷 و امیر سیاوشی🌷 را آوردند و در به خاک سپردند ، حال و هوای عجیبی داشت. 🔰ارتباط خاصی با داشت و همیشه کلام شهدا را نصب‌العین خودش قرار می‌داد👌 محمد بود. وقتی بحث جبهه مقاومت مطرح شد، همه تلاشش را کرد💪 که به برود. 🔰یک روز آمد و کنارم نشست و گفت: اگر من یک زمان بخواهم بروم سوریه، مخالفت می‌کنید؟ نظرتان چیست⁉️ گفتم: یک عمر است که به (ع) می‌گویم: بابی وامی و نفسی و اهلی و مالی واسرتی، آقا جون همه زندگی‌ من به فدایت❤️، حالا که وقتش شده ، بگویم نه نرو❓ همان که در اینجا حافظ توست در سوریه هم است😊 همه عالم محضر خداست. 🔰گفت: وقتی راضی هستی یعنی همه راضی‌اند. عاشقانه💖 تلاش کرد برای رفتن، اعزام‌ها خیلی راحت نبود. یک روز -صبح برای خواندن نماز📿 صبح بیدار شدم که دخترم هراسان آمد و گفت: مادر ساکش را بسته و می‌خواهد برود🚌 🔰رفتم و گفتم: می‌روی؟ قبل رفتن بیا چندتا عکس📸 با هم بیندازیم. عکس‌ها را که انداختیم، و راهی‌اش کردم. وقتی رفت گفتم با برمی‌گردد اما مصلحت خدا بر این بود که برگردد. 🔰وقتی از آمد از اوضاع آنجا برایم گفت، اعتقادش نسبت به حفظ انقلاب و بیشتر شده بود✅ می‌گفت: مامان نمی‌دانید چه خبر است؟ خدا نکند آن که در سوریه ایجاد شده در ایران🇮🇷 پیاده شود. می‌گفت: تا زنده‌ایم است به این خائنان اجازه بدهیم مملکت ما را مانند سوریه کنند👊 🕊|🌹 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🔰سوریه که بود، حتما با من تماس☎️ داشت. حتی سری اولی که مجروح💔 شده بود و من از این موضوع کاملا بودم، از بیمارستان تماس میگرفت و آنقـدر برخــورد میکرد کــه من اصلا متوجه نشــدم مجروح شده😊 🔰در واقع خــودش را مقیــد به تماس با خانواده💞 میدانست که در آن شـرایط هم حواسـش به ایـن موضوع بود. وقتی هم که مــن از خبــر دار شــدم، گفت: هراتفاقی افتاده باشد مهم نیست🚫 مهم این است که الان درحال صحبت با من هستی😍 🔰هر بار میشد با واسطه خبردار می شدم؛ از طریق دوستان و اطرافیانشان👥 و این باری که شد بار چهارم رفتنش بود! واقعا هرباری که میرفت، دلتنگیها💔 بیشتر میشد. خصوصا سری که این دلتنگی هم برای من، هم برای همسرم💞 زیاد شــده بود؛ طوری که دائم پشت تلفن☎️ به زبان میآورد. 🔰سری های قبل اصلا این موضوع را به رو نمی آورد❌ و در جواب من هم میگفت راه دور است و بایــد با این دلتنگیها کنار بیایی اما برایمان نداشــت🚫 🔰واقعــا راه، بــود. آقــا جــواد همیشه در صحبتهایش وقتی میخواست به من دلداری بدهــد، میگفت: "الگــوی شــما بایــد (س) باشد. سختیهای شــما کجا و ســختیهای خانم حضرت زینب س کجــا." واقعا راســت میگفت😔 خســتگی ما کجا و خستگی خانم کجا⁉️ 🔰اما هم بچه بود و دلتنگیهای بچه گانه خودش را داشت. پدرش که بود همیشه ســراغش را میگرفت و منتظر آمدنش بود. حتی زمان بودن پیکر هم فکر میکرد پدرش سوریه است و باید منتظر برگشتنش باشد😔 🔰خود پدرش قبل رفتن، اول قصه (س) را برایش گفت و بعد در مورد ســفرش برای توضیــح داد. آنقدر فاطمه با این قصه حضرت رقیه(س) انس گرفته بود که برخی اوقــات در اوج بیتابی اش💔 به من میگفــت: "مامان حضرت رقیه س هم مثل من ⁉️"😭😭 🕊|🌹 @masjed_gram
🔸گاهی مزارش که میروم اتفاق‌های عجیبی می‌افتد که را حس می‌کنم، یک شب🌙 نزدیکی‌های اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت:《 خیلی دلم برات تنگ شده💔 پاشو بیا مزار》 🔹معمولا سر مزارش میرفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار🌷 شدم از نزدیک‌ترین مغازه به چندشاخه گل نرگس🌸 و یک جعبه خرما خریدم، می‌دانستم این شکلی راضی‌تر است👌 🔸همیشه روی رعایت تاکید داشت، سر مزار که میرم سعی می‌کنم از نزدیک‌ترین مغازه به مزارش که شهداست🌷 خرید کنم. 🔹همین که نشستم و گل‌ها را روی سنگ مزار گذاشتم آمد و با گریه😭 من را بغل کرد، هق هق گریه‌هایش امان نمیداد حرفی بزند، کمی که 🔸گفت: عکس رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم که من شنیدم شماها برای پول💰 رفتید، حق نیستید❌ باهات یه میزارم 🔹 فردا میام سره مزارت، اگه همسرت💞 را دیدم میفهمم که اشتباه کردم📛 اگه به حق باشی از خودت به من یه نشون میدی، برایش را که دیده بودم تعریف کردم 🔹گفتم: من معمولاً غروب‌ها میام اینجا، ولی دیشب خواست که من اول صبح بیام سرمزارش🌷، از آن به بعد با اون خانوم دوست شدم☺️، خیلی رویه زندگی‌اش عوض شد، تازه فهمیدم که دست برای نشان دادن راه خیلی بازه👌 🕊|🌹 @masjed_gram
🔹بین عملیات ها بود که داشتیم تو مسجد🕌 محل استقرارمون می کردیم. شب، قبل از خواب با کلی صحبت می کردیم. 🔸یه شب بهش گفتم الان چیکاره ای⁉️ - درس📚 می خونم. - کجا❓ - مدرسه . با شوخی گفتم طلبه ای؟!☺️ - نه بابا می خونم. 🔹- اِ چه جالب حقوق می خونم. - می خوای چیکاره بشی بعد درس⁉️ - فعلا که دارم درس می خونم می خوام یه کار پیدا کنم، حالا بعدش یه فکری💬 می کنم. 🔸- بابا بیا درس و بیخیال شو برو ، زود کارت پایان خدمت💳 و بگیر بیا 🚨 با هم همکار شیم.- آره خیلی خوبه، اتفاقا این جور کارا که و از داره رو خیلی دوست دارم😍 درسم تموم شه🗞 حتما تو آزمون استخدامی شرکت می کنم. 🔹اینجا بود که این یادم افتاد: 💎کوه باشی، سیل یا باران⛈ چه فرقی می‌‌کند؟ 💎سرو باشی، باد یا توفان🌪 چه فرقی می‌‌کند؟ 💎مرزها سهم زمیـ🌍ـنند و سهم آسمان 💎آسمانِ یا ایران🇮🇷 چه فرقی می‌‌کند؟ 💎قفل باید بشکند🔓 باید را بشکنیم 💎حصرِ الزهرا و چه فرقی می‌‌کند؟ 💎مرز ما ❤️ است هرجا آنجا خاک ماست 💎سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی می‌‌کند⁉️ 💎هر که را صبح نیست شام مرگ هست😔 💎بی شهادت🌷 با خسران چه فرقی می‌‌کند⁉️ 💎شعله 🔥در شعله تن ققنوس میسوزد 💎لحظۀ آغاز با چه فرقی می‌‌‌کند؟ 🕊|🌹 @masjed_gram
❣ 🌹از هوس نگاه دارد دل من 🍃چشمی به درو😢 به راه دارد دل من 🌹تا کی به فراق تو صبوری؟ 🍃آقا... به خدا گناه دارد دلـ❣ من 😔 ️ 🌺 🍃🌹🍃🌹 @masjed_gram
❣ محبوب غایب از دیده ها سلامـ✋ در حیرتم که عشــ♥️ـق.. از آثار است ما که را ندیده ایم چگونه این همه عاشقت💖 ﺷﺪﻳﻢ؟؟؟؟؟ 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @masjed_gram
عاشقانه_‌شهدا 💞 ❣روزی که می‌خواست متولد شود، ابرهیم زنگ زد☎️ خانه خواهرش. از لحنش معلوم بود خیلی بی‌قرار💓 است. اصرار کرد بگویم بچه‌ دارد به دنیا می‌آید. گفتم: نه❌ ممکن است بلند شود این همه راه را بیاید، بچه هم به دنیا نیاید. آن وقت باز باید برگردد... ❣مدام میگفت: من مطمئن باشم خوب است؟ زنده‌ای هنوز؟ بچه هم زنده است⁉️ گفتم: خیالت راحت همه چیز است. همان روز، عصر مهدی به دنیا آمد😍 و چهار روز بعد آمد... ❣بدون اینکه سراغ بچه برود🚷 آمد پیش من گفت: حالت خوب است ژیلا؟😍 چیزی کم و کسر نداری بروم ؟! گفتم: احوال را نمی‌پرسی⁉️ گفت:‌ تا خیالم از راحت نشود نه!😉❤️ ❣وقتی به خانه می‌آمد🏘 دیگر حق نداشتم کاری انجام دهم🚫 همه کارها را می‌کرد. لباس‌ها را می‌شست، روی در و دیوار اتاق پهن می‌کرد. را همیشه خودش پهن می‌کرد. جمع می‌کرد تا او بود، نود و نه درصد کارهای خانه بود. 🕊|🌹 @masjed_gram