امام رضا علیه السلام،:
عقل شخص مسلمان تمام نیست ، مگر این که ده خصلت را دارا باشد : از او امید خیر باشد ، از بدی او در امان باشند ، خیر اندک دیگری را بسیار شمارد ، خیر بسیار خود را اندک شمارد ، هرچه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود ، در عمر خود از دانش طلبی خسته نشود ، فقر در راه خدایش از توانگری محبوبتر باشد ، خواری در راه خدایش از عزت با دشمنش محبوبتر باشد ، گمنامی را از پرنامی خواهانتر باشد . سپس فرمود : دهمی چیست و چیست دهمی ! به او گفته شد : چیست ؟ فرمود : احدی را ننگرد جز این که بگوید او از من بهتر و پرهیزگارتر است.
تحف العقول ، ص (467)
داستانهایی در مورد اطاعت از والدین
1-از پیامبر اکرم صلی اللهعلیهوآله نقل شد که حضرت موسیبنعمران به پروردگار عرض کرد که آن دوست من که شهید شد حالش چگونه است؟ خطاب رسید او در جهنم است. عرض کرد پروردگارا مگر شهید را وعده بهشت ندادهای؟ فرمود: چرا ولی او اصرار داشت به آزردن پدر و مادر و من عمل کسی را که بر پدر و مادر ستم روا دارد قبول نمیکنم.
2-در داستانی دیگر آمده است: اویس کار میکرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را میداد یک روز از مادر اجازه خواست که برای دیدن و ملاقات با رسولالله به مدینه برود مادرش گفت: اجازه میدهد به شرط آنکه بیش از نصف روز در مدینه توقف نکنی. اوسیس حرکت کرد وقتی به خانه پیامبر رسید اتفاقاً آن گرامی تشریف نداشتند ناچار اویس بعد از یکی دو ساعت توقف پیامبر را ندیده مراجعت کرد. رسولالله صلیاللهعلیه وآله به خانه آمدند پرسیدند: این نور کیست که در این خانه تابیده؟ گفتند: شتربانی که اویس نام داشت به اینجا آمد و بازگشت. فرمود: آری اویس در خانهی ما این نور را به هدیه گذاشت و رفت .
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دربارهاش فرمود:
«یفوح روائح الجنه من رقبل القرآن و اشوقاه الیک یا اویس القرآن. »
نسیم بهشت از جانب یمن و قرن میوزد چه بسیار مشتاقم به دیدارت ای اویس قرنی.
3-روزی امام علی علیه السلام با امام حسین علیه السلام به طواف خانهی خدا رفته بودند صدای نالهای را شنیدند که فردی در درگاه خدا از گناهان گذشتهی خود در حال توبه کردن بود. علی علیه السلام جوانی زیبا و خوش اندام با لباسهای گرانبها را مشاهده کرد.
از او پرسید ناله و سوز و گدازت برای چیست؟ گفت: نافرمانی و نفرین پدرم اساس زندگیم را از هم گسست و سلامتی را از من ربود. مرد گفت: پدر پیرم خیلی مهربان بود ولی من به کارهای زشت و بیهوده میگذشت و هر چه او مرا نصیحت مینمود نمی پذیرفتم و گاهی او را آزار و اذیت میکردم و دشنام میدادم.
روزی من به سراغ صندوق رفتم تا پولی که پدرم دارد بردارم، او جلوگیری کرد، من دستش را فشردم و او را بر زمین انداختم، خواست از جا برخیزد ولی از شدت کوفتگی و درد یا رای حرکت نداشت. او گفت: من به خانهی خدا میروم و تو را نفرین میکنم.
پدرم چند روز روزه گرفت و نمازها خواند پس از آن به خانهی خدا سفر کرد، من مشاهده کردم پدرم پردهی کعبه را گرفته است و با آهی سوزان مرا نفرین کرد. به خدا قسم هنوز نفرینش تمام نشده بود که بیچاره شدم و تندرستی از من سلب شد. در این موقع پیراهن خود را بالا زد دیدم یک طرف بدنش خشک شده و حسی و حرکتی ندارد.
بعد از این پیشامد پشیمان شدم و نزد او رفته و عذرخواهی کردم. اما او نپذیرفت. سه سال از او پوزش میطلبیدم اما او رد میکرد. سال سوم ایام حج که فرا رسید. گفتم پدر جان برو همانجایی که مرا نفرین کردی دعا کن. شاید خدا بر برکت دعای تو سلامتی را بر من بازگرداند. قبول کرد وقتی بر وادی اراک رسیدیم شب تاریکی بود ناگاه مرغی از کنار جاده پرواز کرد و بر اثر بال و تیرزدن او شتر پدرم رمید. و او بر زمین افتاد پدرم میان دو سنگ قرار گرفت و فوت کرد او را همانجا دفن کردم و من هنوز گرفتار نفرین اویم.
امیرالمؤمنین دعایی از پیامبر به من تعلیم داد که بیچارگی، اندوه، در دو مرض فقر و تنگدستی از او برطرف میگردد و گناهانش آمرزیده میشود. این دعا همان دعای مشمول معروف است که محدت قمی در مفاتیح الجنان آورده است
در آیات و روایات ما سفارش زیادی برای احترام به پدر و مادر شده، به خصوص مادر شده است .
در قرآن آمده است:
و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد اگر يكى از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگى رسيدند به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخنى شايسته بگوى (سوره اسرا – آیه 23)
منبع – شبکه ملی رشد
إذا ماتَ الإنسانُ انقَطَعَ عَمَلُهُ إلاّ مِن ثَلاثٍ : إلاّ مِن صَدَقَةٍ جاريَةٍ أو عِلمٍ يُنتَفَعُ بِهِ أو وَلَدٍ صالِحٍ يَدعُو لَهُ؛ [ميزان الحكمه ، ح 14287 ]
پيامبر صلى الله عليه و آله : با مرگ انسان، رشته عملش قطع مى شود، مگر از سه چيز : صدقه جارى (وماندگار)، دانشى كه مردم از آن بهره مند شوند، و فرزند نيكوكارى كه برايش دعا كند .
قرآن كريم:
يا اَ يُّهَا الَّذينَ آمَنوا لا تَتَّخِذوا بِطانَةً مِن دونِكُمْ لا يَأْلونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفى صُدورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنّا لَكُمُ الآْياتِ إِن كُنتُمْ تَعْقِلونَ؛[سوره آل عمران، آيه 118.]
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بيگانگان، همراز نگيريد، آنان از هيچ تباهى در حق شما كوتاه نمى آيند. آرزو دارند كه در رنج بيفتيد. دشمنى، از لحن و كلامشان پيداست و آنچه در دلشان است، بزرگ تر است. ما نشانه ها را براى شما بيان كرديم شايد كه بينديشيد.
چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا
دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا
+++
قصه عشق من و زلف تو دیدن دارد
نرگس مست کجا همدمی خار کجا
+++
سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست
ور نه عشق تو کجا این دل بیمار کجا
+++
منتی بود نهادی که خریدی ما را
رو سیه برده کجا میل خریدار کجا
+++
هر کسی را که پسندی بشود خادم تو
خدمت شاه کجا نوکر سربار کجا
+++
کاش در نافلهات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا
+++
مهر من گر که فتد در دل تو میفهمم
شهد دیدار کجا دوریِ از یار کجا
+++
به خدا چون دل زهرا نگران است دلم
یک شه تشنه لب و لشگر بسیار کجا
+++
کاش زینب نرسد کوفه بدون تو حسین
زینب خسته کجا کوچه و بازار کجا
+++
یاد گیسوی رقیه جگرم میسوزد
دست عباس کجا پنجه اغیار کجا
امام رضا علیه السلام. به خداوند خوشبین باش زیرا هر که به خدا خوشبین باشد خدا با گمان خوش او همراه است وهرکه به رزق و روزی اندک خشنود باشد ، خداوند به کردار اندک او خشنود باشد ، و هرکه به اندک از روزی حلال خشنود باشد ، بارش سبک و خانواده اش در نعمت باشد و خداوند او را به درد دنیا و دوایش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دار السلام بهشت رساند
تحف العقول ، ص (472)
موسسه منهاج عشق آباد
چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا +++ قصه عشق من و زلف تو دیدن دارد نرگ
جناب رجب زاده باسلام
رو بروی ضریح حصرت معصومه س روز ورود انحضرت به قم این پیام را دیدم وشمارا یاد کردم .
موفق باشید ۱۹/۸/۱۳۹۹ش
موسسه منهاج عشق آباد
جناب رجب زاده باسلام رو بروی ضریح حصرت معصومه س روز ورود انحضرت به قم این پیام را دیدم وشمارا
سلام علیکم سپاسگزارم لطف کردید
داستان حضرت داوود و جالوت
در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است که: داوود و برادرانش چهار نفر بودند، پدرشان هم مردى سالخورده بود و با ایشان زندگى مىکرد. داوود که از همه کوچکتر بود گوسفندان پدر را مىچرانید و برادرانش در لشگر طالوت خدمت مىکردند، روزى پدر داوود از او خواست که غذایی را براى برادرانش ببرد، تا علیه دشمنان خود نیروئى بگیرند.
داوود طعام را برداشته و به طرف میدان جنگ روانه شد، و در میدان جنگ صفوف لشگر را دید که به هم نزدیک شده بودند.
ابى بصیر مىگوید: من از امام صادق (ع) شنیدم که مىفرمود: داوود همینطور که مىرفت به سنگى برخورد که آن سنگ داوود را صدا زد و گفت : اى داوود مرا بردار و با من جالوت را به قتل برسان، که خدا مرا براى کشتن وى خلق کرده است .
داوود آن سنگ را برداشته و به راه افتاد تا داخل لشگر شد و شنید که همگى از خونخوارى و قهرمانى جالوت تعریف مىکردند و او را بزرگ مىشمردند. داوود گفت : چرا اینقدر او را بزرگ شمردهاید؟ به خدا قسم به محضى که با او روبرو شوم به قتلش میرسانم.
مردم او را نزد طالوت بردند. طالوت گفت: اى پسر مگر تو چه نیرو و تجربهای در جنگ دارى؟ گفت: همیشه شیر درنده به گوسفندان من حمله مىکند و گوسفند مرا مىرباید، او را تعقیب مىکنم و سرش را با یک دست گرفته فک پائینش را با دست دیگر باز نموده گوسفندم را از دهانش بیرون میآورم.
قتل جالوت
طالوت به لشگریان گفت زرهى بلند برایم بیاورید. وقتى آوردند آن را به گردن داوود انداخت. زره تا زانوى داوود را پوشاند. همگی از اینکه اولین زره به اندازه او شد تعجب کردند. طالوت گفت: امید است خدا جالوت را به دست او به قتل برساند.
وقتى صبح شد مردم گرد طالوت جمع شدند و روبروى صف دشمنان قرار گرفتند. داوود گفت: جالوت را به من نشان دهید، همینکه او را دید آن سنگ را به سوى جالوت رها کرد. سنگ مستقیم بین دو چشم جالوت خورد و جالوت را از اسب سرنگون کرد. مردم با مشاهده این صحنه فریاد زدند: داوود جالوت را کشت. داوود باید پادشاه ما باشد. آنها از آن به بعد دیگر فرمان طالوت را گردن ننهاده و داوود را فرمانده خود کردند. [18]
قرآن کریم در اینباره میفرماید:
«وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ» [19]
و داوود [جوان مؤمن نیرومندی که در سپاه طالوت بود] جالوت را کشت، و خدا او را فرمانروایی و حکمت داد، و از آنچه میخواست به او آموخت.
روایات شیعه و سنی نیز بر این امر اتفاق نظر دارند که جالوت به دست حضرت داوود (ع) کشته شده است. منبع : تاریخ انبیاء - موسسه نور المجتبی (ع)
بیست و سوم ربیع الاول سالروز ورود حضرت فاطمه معصومه (س) به شهر قم گرامی باد 💐💐💐💐💐💐💐💐 دلم سه شنبه شبی باز راهی قم شد
دلم سه شنبه شبی باز راهی قم شد
کنار درب حرم، بین زائران گم شد
نگاه چشم ترم تا به گنبدت افتاد
دوباره شیفته ی رنگ زرد گندم شد
به یاد مشهد و باب الجواد افتادم
سرود عاشقی ام، یا «امام هشتم» شد
به محض بردن نام امام آینه ها
لبان آینه هایت پرازتبسم شد
به استحاله کشاندی مرا به لبخندی
دوچشم مملو اشکم، دوخمره ی خم شد
سلام برتو و بر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوارت
ازآب شورحرم، شوق وشور می گیرم
وضو برای تشرف به طور می گیرم
ستاره ام، که دراین آسمان ظلمانی
ازآفتاب حضور تو نور می گیرم
چقدرزائرعاشق! شبیه کودکی ام
ضریح مرقدتان را به زور می گیرم
چه افتخارعظیمی است، بودنت اینجا
عجیب نیست که حس غرور می گیرم
برای رد شدنم ازپل صراط جزا
زدست لطف تو برگ عبور می گیرم
سلام برتو وبر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوارت
نسیم مرقدتان عطر کوچه باغ بهشت
برد ز خاطره ها غصه ی فراق بهشت
رواق های حریمت، بهشت نوروبلور
بلند گنبد نورانیت،چراغ بهشت
مدام روز قیامت پی تو می گردم
نمی روم به جهنم؛ ویا سراغ بهشت
شکسته باد دوپایم، اگر که روز حساب
بدون تو بگذارم قدم به باغ بهشت
منم؛ مدیحه سرایی که آرزو دارم
جوارباغ توباشم، شده کلاغ بهشت؟!
سلام برتو وبر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوارت
شاعر:وحید قاسمی
سلام وسپاس فراوان از شاعر توانا وافرین بر قریحه زلال وشعر ولایی وفاطمی این عزیز.