گزافه نیست اگر بگوییم ما امروز به زبان سعدی عزیز صحبت میکنیم. بعد از گذشت هشتصدسال از نگارش بوستان و گلستان، انگار که همین امسال منتشر شده باشند! تماما قابل فهم، روان، جذاب و مسحور کننده. لطافت به انتها. ظرافت به غایت. فارسی امروز را خیلی از اساتید و زبانشناسان، فارسی سعدی میدانند. نوع کلام او، لحن سخنش، کلماتش، و حتی تک مصرعهایش در قالب ضربالمثلهای معروف، همگی در جزء جزء زبان ما رسوخ کرده؛ بیآنکه بدانیم اینها تاثیر حضرت سعدی است. شیخ، نگارش گلستان را یکم اردیبهشت آغازیده و وقتی «هنوز از گل بوستان بقیتی موجود بود» ظرف چهار پنج ماه تمامش کرده. معجزه را میماند. ظرف چندماه کتابی در اوج فصاحت و جذابیت بنویسی که هشتصد سال زنده باشد و تاثیر بگذارد. سعدی شناسنامه زبان فارسی امروز است؛ هرچند مغرضانه مغفول مردمش کرده باشند! من معمولا هیچوقت اهل معرفی هیچ کتاب و اثری به دیگران نیستم. نه از سر بخل، که از سر حساسیت بر وقت و سلیقه دیگران؛ مبادا بخوانند و نپسندند یا مناسبشان نباشد و دینی به گردنم باشد. گلستان را اما فکر میکنم همه فارسیزبانان بهویژه شیفتگان قلم و علاقمندان به نویسندگی باید چندبار بخوانند. تقریبا خندهدار است که فارسیزبانی دست بر قلم ببرد پیش از آنکه منثورات سعدی را خوانده باشد. سعدی بخوانیم و به فرزندان خود سعدیخوانی را توصیه کنیم.
نهاد دین؛ از تنباکو تا روسری!
یادداشت منتشر شده در صفحه اول و سوم صبح امروز روزنامه جوان
به بهانه شعر تازه منتشر شده حضرت رهبر، داشتم فکر میکردم که شعر همیشه بخش لاینفک فرهنگ غنی ایرانی بوده؛ هر عصری شاعرانی داشته و مردم، از روستایی بیسواد تا شهری درسخوانده، به بیت و مصرع خو داشتهاند؛ زنان لالایی شاعرانه میخواندهاند و مردان به دیوان اشعار تفأل میزدهاند. حتی کوچه و بازاریها دستی بر شعرسرایی داشتهاند. دربار سلسلههای پادشاهان هم منفصل از این فرهنگ نبوده. بسیاری شاهان، خود شاعرانی خبره و خوشذوق بودهاند و گاها دیوان اشعار داشتهاند. از شاهاسماعیل و شاهعباس صفویه، تا فتحعلیشاه و ناصرالدینشاه قاجاریه. آنهایی هم که خود طبع شعرسرایی نداشتهاند، لااقل شاعرانی بزرگ در دربار پروریدهاند، منصب «ملکالشعرایی» را به بهترین شاعر خود دادهاند و صلهها و مقرریهای خوب به اهل ادب اختصاص دادهاند. از ناصرالدین شاه به این سو اما، در پی ظهور مظاهر مدرنیته و صنعت و سبک زندگی عیشطلبانه بیگانه از هنر و فرهنگ، حاکمان ایرانی کمتر به فرهنگ و ادب اهمیت داده و به آن پرداختهاند. گاه حتی از شاه و دربار، بدرفتاریها و خشونتها و زندانها و تبعیدها نصیب شاعران شده؛ از دوختن دهان فرخی یزدی و کشتن وی با آمپول هوا، تا انزوا و وضعیت اسفبار میعشتی جناب شهریار و غالب شاعران دیگر. در سلسله ایرانسوز اخیر هم، رضاخان سوادی درحد خواندن و نوشتن دستوپا شکسته دبستان داشته و اصلا نمیفهمیده شعر و کتاب یعنی چه و محمدرضا آنقدر مجذوب تمدن غرب بود که بهکلی بیگانه از فرهنگ غنی ایرانی بوده، چه رسد به شعرسرایی و شاعرپروری.
بعد از دو سده از رکود فرهنگ در بدنه حاکمیت ایران، آن هم در سلسلههای مدعی آریاییگری و میراثداری اصالت ایرانی، امام خمینی و حضرت رهبر، دو حاکم ظهور کرده از پس سالها بیرونقی و بیگانگی با فرهنگاند. دیوان شعر امام و نامههای عاشقانهشان، زبانزد اهل ادب است و دیدارهای چهلساله حضرت رهبر با شاعران و نویسندگان و پایهگذاری نمایشگاه بزرگ کتاب و سرودههای غنی و استخواندارشان، مشهور میان اهل فرهنگ. آقا، فرهنگیترین و هنردوستترین حاکم دو سده اخیر ایران است؛ اشعار ابتهاج را از روی دستخط و سبک شعریاش میشناسد و ایرجافشار نویسنده زاویهدار با انقلاب را شخصا به کتابخانه شخصیاش دعوت میکند برای گپوگفت فرهنگی. منصفان چه دوستش داشته باشند و چه نه، باید که تمام قد به احترام این احیای فرهنگ و ادب پارسی بعد از دو قرن سکوت توسط یک حاکم مجتهد دینی برخیزند و احترام بگذارند.
«مهدی مولایی»
ما برای کنکوریها دعا میکنیم.
برای آنها که کنکور، آخرین سنگرشان است.
آنها که کنکور، تنها امید آیندهشان است.
آنها که نه پول دارند
نه رانت پدر
و نه در مدرسههای آنچنانی و میلیونی درس خواندهاند
ولی باید با بچه پولدارهای مرفهی که چندصدمیلیون هزینه کردهاند و مشاوران و اساتید ممتاز داشتهاند، رقابت کنند.
برای آنهایی که کنکور را تنها راه رهایی از وضعیت اکنونی خود، و نزدیک شدن به آرزوهای سادهشان یافتهاند.
بله شما شعار بدهید که «کنکور همه زندگی نیست»
ولی برای آن جوان مستضعف،
کنکور یعنی احتمال نجات خود و خانواده.
برای او کنکور یعنی لحظات حیاتی عملیات احیا.
ما برای او دعا میکنیم.
ما برای کنکوریها دعا میکنیم.
جاذبه حق برای قلبهای حقیقتطلب، معشوقهها را از کنج دیسکوهای عیشمدارانه تاریک و پیکهای سرخ شراب در دست، بر شانههای مستحکم عاشق میآورند؛ در میانه میدانهای نبرد؛ در کف خیابانهای جورجیا؛ چفیه بر دوش و ذکر بر لب؛ غرورآمیز و حماسهمحور. رقص دبکه فلسطینی بجای رقص تانگوی آمریکایی. و جاذبه باطل برای قلبهای فی قلوبهم مرض، دانشجو را در صحن دانشگاه ملی ایران ولو در کنار مقبرة الشهدا، فحاش و فسقگرا و کورمنشانه به عرصه میکشاند برای سنگ زدن به شهید و دست کج کردن به ولی و پریدن از پرچم صهیونها. و آن صدای نذیر از منبر کوفه باز بلند است که بخدا قسم غربال خواهید شد؛ بخدا قسم غربال!
وقتی اساتید دانشگاههای بزرگ جهان و اعضای هیئت علمی کالجهای معتبر آمریکایی و اروپایی در حمایت از دانشجویان معترضی که علیه رژیم صهیونیستی تظاهرات میکنند، حلقه انسانی تشکیل میدهند تا دست نیروهای امنیتی به حامیان آرمان فلسطین نرسد؛ وقتی صاحبان کرسیهای تدریس معتبر جهان شجاعانه و آرمانگرایانه شانهبهشانه دانشجوهای خود در صحن دانشگاهها تجمع میکنند؛ وقتی تاپترین و دستنیافتنیترین پروفسورهای غرب، که گاهاً برخی اساتید ایرانی در حسرت پاسخ یک ایمیل از آنها مدتها میسوزند، امروز کف دانشکده با چفیه فلسطینی شعار انسانیت میدهند؛ خبرگزاریهای ایرانی مینویسند که ۲۹ پزشک متخصص و فوقتخصص که برخی عضو هیئت علمی دانشگاه بودهاند، در بزم شراب خود، عرق نامرغوب خورده و راهی بیمارستان شدهاند و یک نفرشان هم مستقیما از بیمارستان، راهی دیار باقی شده! استاد روشنفکر ایرانی نهتنها این روزها بوی انسانیت و حمایت از انسان نمیدهد، که بوی گند مشروباش تمام خبرگزاریها را پر کرده. بعضی هیئت علمی پرافاده ایرانی نه تنها کنار دانشجوی شجاع خود، در کف میدان نمیایستد بلکه باد به غبغب انداخته و در پی تخطئه آرمانهای بلند انسانی است؛ استاد تمام فلسفه دانشگاه نیویورک امروز در کنج بازداشتگاه آمریکایی، چفیهاش را فرش بازداشتگاه کرده اما نیمچه استاد فلان پردیس دورافتاده شهرستانهای ایران که از بیت المال مسلمین ارتزاق میکند و فرزندش در کنکور از «سهمیه هیئتعلمی» پدر رتبه میآورد، در شأن خود نمیبیند که حامی فلسطین باشد؛ بلکه در بزم شبانه شراب، آنقدر میخورد تا کلیههایش بترکد. قضیه فلسطین در این شش ماه، تکانههای سنگینی برای غربال بشریت وارد کرده؛ چه اینکه کسی در قلب نیویورک رستگار میشود و دیگری تحت پرچم اسلام، از مقام انسانیت سقوط میکند. امروز دانشگاههای ایران و جهان، غربالگاه بشریت است. مراقب باشیم...
«مهدی مولایی»
عزیز آبی رنگ
فیروزهای قد برافراشته
چشم امّید عارفان به تو
میعاد عاشقان و حضرت نور در تو
محراب تو سجدهگاه سجود مطول حضرتش
کلید مجرّب حل مشکلات پیچیده جنگهای مقاومت؛ در پی اشکهای حضرت رهبر در رواقت.
ای کاش که در پی این مراجعات جمعه به جمعه ما هم، ملاقاتی بود؛ کوتاه؛ به آهی؛ بهنگاهی؛ یا سلامی.
ای کاش عزیز آبی رنگ!
ای کاش!
انتخاب و خرید کتاب مقولهای نیست که با حضور یکباره و چند دقیقهای در غرفهها، و بر اساس جذابیت نام و طرح جلد بتوان بهخوبی از پسش برآمد. مقولهای هم نیست که با توصیه و پیشنهاد دیگران مبنی بر اینکه «این کتاب فوقالعاده است» و «اون کتاب، جزو صد کتابی هست که قبل از مرگ حتما باید بخونی» بتوان انجامش داد. راستش را بخواهید حتی با پرسش از آدمهای کتابخوان هر حوزه هم شاید نتوانیم خیلی دقیق، کتابهای مطبوع و مطلوب خودمان را پیدا کنیم. گاهی حتی بسیاری از کتابهای معروف که عالم و آدم آنها را خواندهاند و مدام تعریفش را میکنند، به ذائقه ما خوش نمیآید و رغبت نمیکنیم که تا آخرش را بخوانیم. کتاب مثل غذاست؛ کتاب خود غذاست؛ و طبعا ذائقه مطالعاتی اشخاص، فرد به فرد با هم متفاوت است. نیازهای مطالعاتی افراد و سطح انتظارشان از هر کتاب با هم فرق دارد. پس کتابی که برای یک مخاطب، مفید و جذاب و حیرتانگیز بوده، برای مخاطبی دیگر ممکن است سرد و خسته کننده و بیمارگونه باشد. هرکس، خود مسئول تشخیص ذائقه مطالعاتی و سلیقه شخصیسازیشده و تعیین نیازهای خود است. با مطالعه بسیار و با سرککشیدنهای بسیار به کتابهای گوناگون. با مشورتهای گاهگاهی و با شنیدن نقدهای تخصصی. با خواندن کتابهای بد و مزخرف تا رسیدن به کتاب خوب؛ و تا رسیدن به «قوه تشخیص کتاب مناسب برای خود»؛ آنگاه پس از وصول به این قوه، ملکه عقلانی در ذهن او ایجاد میشود که خود به تنهایی میتواند کتابهای خوب و خیلی خوب را از میان هزارها کتاب بد و خیلی بد انتخاب کند. پس تا کسب این قوه، «پیشنهاد کتاب»های ارائه شده از افراد را فقط به چشم یک توصیه غیرقطعی ببینیم و پول و وقت انرژی خود را اتلاف نکنیم. در مقاطع گوناگون مثل هفته کتاب و نمایشگاه کتاب و... عجولانه و بدون تشخیص نیاز و ذائقه، صرفا با هدف خرید بیرویه کتاب، تعداد کتابهای خوانده نشده قفسهمان را بیشتر نکنیم. انتخاب دقیق و هدفمند و تحقیقشده دو کتاب، بسیار ارزشمندتر از پر کردن کیسههای رنگارنگ غرفههای کتاب، بدون تحقیق و بررسی است. در نمایشگاه، جوگیر نشویم!
«مهدی مولایی»
کتابخوانی در دیروز و امروز جهان اسلام!
یادداشت منتشر شده در صفحه اول و سوم صبح امروز روزنامه جوان
• روز دختــر اسـت.
او امروز متولد شده.
• در خانه مردی مبارز و زندان کشیدهای عابد. مبارزی که پشت چهار خلیفه قدرقدرت عباسی را یکی پس از دیگری به خاک مالیده بود. خانهای که سالها محل رفت و آمد مخفیانه چریکهای شیعه بود.
• مادرش «خیزران مرسیّه» از چشمرنگیهای مارسِی فرانسه بود.بهواسطه مادر، تا آخر خط اروپاییبازی را از بر شده بود. دیده بود تهش چیزی نیست.
• پدر که زندان بود، او به سوالات فقها و شیوخ پاسخ میداد و چریکهای مبارز را راهنمایی میکرد. حرفش بین ریشسفیدها و علمای مدینه، حسابی برش داشت.
• در زیرزمین خانههای مدینه، هیئت و روضه مخفی دخترانه برگزار میکرد. در اختناقی که مردها هم جرئت روضه گرفتن نداشتند.
• بهترین دختر موسیبنجعفر بود؛ از تمام قلمرو اسلام خواستگار داشت؛ از مبارزها و پارتیزانهای شیعی گرفته تا فاضلان و درسخواندهها و درباریها. هیچکس را در حد خود ندید. مجرد ماند.
• لازم که شد، اکیپ دخترها را جمعکرد، چند مرد محافظ آورد و همگی زدند به دل جاده. برای سفری دوماهه. قبل از آنکه فمینیستهای قرن بیستویک از لزوم استقلال دختران و سفرهای مجردی حرف بزنند.
• در مسیر به قم رفت. گارسیا د سیلوا نوشته که حضرتمعصومه دید مردم در قم بیمارستان ندارند و کاروانسرا هم مخروبه است. گفت من عمرم به دنیا نیست. هزینه ادامه سفر را خرج ساخت بیمارستان و کاروانسرا برای دوستان ایرانیمان کنید.
• در قم که دفن شد، حضرت رضا فرمود هرکه زیارتش کند، بهشت رفتن او قطعی است. حالا عالمان و فقیهان و عارفان بزرگ افتخارشان این است که زیر پای این دختر دفن شوند. شأن حقیقی زن را نشان داد. قبل از آنکه فریبخوردگان جنبش زنزندگیآزادی مدعی حقوق زنان شوند.
• روز دختر است.
روز آنها که الگویی برای کمال دارند.
آنها که چندماه فشار و استرس مضاعف تحمل کردند؛ ویدیوهای حجاب از سر کشیدن را دیدند؛ فحش و توهین تحقیر شنیدند؛ ولی دخترانه پای آرمانهایشان ایستادند.
• روز آنهایی که میدانند از همه مکشوفههای خیابان زیباترند ولی عفیفانه، زیباییشان را تبدیل به سکویی برای سقوط آزاد خود و مردان نکردهاند؛ تبدیل به پلهای برای عروج کردهاند بیآنکه انتظار تشکری داشته باشند.
روز دختر است.
مـــبارک اسـت.
«مهدی مولایی»
-.mp3
3.03M
روز دخــتر
به قلم: مــهدی مــــولایی
با صدای: یکی از شما خوشذوقها
#شما_زحمت_کشیدید