eitaa logo
عجم علوی | مهدی مولایی
1.7هزار دنبال‌کننده
65 عکس
4 ویدیو
0 فایل
نوشته‌های مهدی مولایی برای حذف‌نام از پای نوشته‌ها، رضایت ندارم! کانال تلگرام: https://t.me/m_molaie110 امر مهمی اگر بود: @mahdimola110
مشاهده در ایتا
دانلود
کتابخوانی در دیروز و امروز جهان اسلام! یادداشت منتشر شده در صفحه اول و سوم صبح امروز روزنامه جوان
• روز دختــر اسـت. او امروز متولد شده. • در خانه مردی مبارز و زندان کشیده‌ای عابد. مبارزی که پشت چهار خلیفه قدرقدرت عباسی را یکی پس از دیگری به خاک مالیده بود. خانه‌ای که سال‌ها محل رفت و آمد مخفیانه چریک‌های شیعه بود. • مادرش «خیزران مرسیّه» از چشم‌رنگی‌های مارسِی فرانسه بود.به‌واسطه مادر، تا آخر خط اروپایی‌بازی را از بر شده بود. دیده بود تهش چیزی نیست. • پدر که زندان بود، او به سوالات فقها و شیوخ پاسخ می‌داد و چریک‌های مبارز را راهنمایی میکرد. حرفش بین ریش‌سفیدها و علمای مدینه، حسابی برش داشت. • در زیرزمین‌ خانه‌های مدینه، هیئت و روضه مخفی دخترانه برگزار میکرد. در اختناقی که مردها هم جرئت روضه گرفتن نداشتند. • بهترین دختر موسی‌بن‌جعفر بود؛ از تمام قلمرو اسلام خواستگار داشت؛ از مبارزها و پارتیزان‌های شیعی گرفته تا فاضلان و درس‌خوانده‌ها و درباری‌ها. هیچکس را در حد خود ندید. مجرد ماند. • لازم که شد، اکیپ دخترها را جمع‌کرد، چند مرد محافظ آورد و همگی زدند به دل جاده. برای سفری دوماهه. قبل از آنکه فمینیست‌های قرن بیست‌ویک از لزوم استقلال دختران و سفرهای مجردی حرف بزنند. • در مسیر به قم رفت. گارسیا د سیلوا نوشته که حضرت‌معصومه دید مردم در قم بیمارستان ندارند و کاروانسرا هم مخروبه است. گفت من عمرم به دنیا نیست. هزینه ادامه سفر را خرج ساخت بیمارستان و کاروانسرا برای دوستان ایرانی‌مان کنید. • در قم که دفن شد، حضرت رضا فرمود هرکه زیارتش کند، بهشت رفتن او قطعی است. حالا عالمان و فقیهان و عارفان بزرگ افتخارشان این است که زیر پای این دختر دفن شوند. شأن حقیقی زن را نشان داد. قبل از آنکه فریب‌خوردگان جنبش زن‌زندگی‌آزادی مدعی حقوق زنان شوند. • روز دختر است. روز آنها که الگویی برای کمال دارند. آنها که چندماه فشار و استرس مضاعف تحمل‌ کردند؛ ویدیوهای حجاب از سر کشیدن را دیدند؛ فحش و توهین تحقیر شنیدند؛ ولی دخترانه پای آرمان‌هایشان ایستادند. • روز آنهایی که میدانند از همه مکشوفه‌های خیابان زیباترند ولی عفیفانه، زیبایی‌شان را تبدیل به سکویی برای سقوط آزاد خود و مردان نکرده‌اند؛ تبدیل به پله‌ای برای عروج کرده‌اند بی‌آنکه انتظار تشکری داشته باشند. روز دختر است. مـــبارک اسـت. «مهدی مولایی»
-.mp3
3.03M
روز دخــتر به قلم: مــهدی مــــولایی با صدای: یکی از شما خوش‌ذوق‌ها
بعد از انتشار تصویر زیبای حضرت رهبر در کتابخانه شخصی، و گذر از قربان‌صدقه‌های مرسوم؛ عده‌ای دوستان عزیز و فرهیخته روی قفسه کتاب‌ها زوم کرده‌اند تا ذائقه مطالعاتی و موضوعات مورد علاقه ایشان را کشف و به جامعه عرضه کنند. کتاب‌هایی از افلاطون و منتسکیو و پوپر و راسل و ویتگنشتاین و هگل، همگی درباره فلسفه. از مجموعه تصاویری که تا امروز از کتابخانه شخصی آقا منتشر شده، اینطور برمی‌آید که قفسه‌ها به صورت موضوعی چینش شده‌اند. یعنی کتاب‌های حدیثی یک‌سو، تفسیرها یک‌سو، فلسفی‌ها یک‌سو، رمان‌ها یک‌سو و... مثلا تصاویری که از دیدار آقا با سیدنصراللّه منتشر شده، ظاهرا در بخش کتب حدیثی کتابخانه است. باید به این نکته توجه کرد که تصویر تازه منتشر شده، گرچه نشان از گستردگی موضوعات مطالعاتی رهبر انقلاب و تنوع کتب مطالعه‌شده توسط ایشان دارد و تسلط و اشراف رهبری بر مکاتب مختلف فلسفی را ثابت می‌کند، اما این به معنی تایید محتوای این کتب یا مناسب‌بودن آنها برای مخاطب عمومی نیست! گرچه بُعد سیاسی شخصیت ایشان در افکار عمومی بر بُعد علمی غلبه داشته و تاکنون اثری فلسفی تالیف نکرده‌اند اما به اذعان بسیاری صاحب‌نظران، ایشان جزو سرآمدان فلسفه‌ عصر حاضر ایران‌اند. پس طبیعی است که کتب بزرگان فلسفه از هر مکتب و نحله را مطالعه کنند تا از آراء و نظرات آن‌ها آگاه شده و نقاط ضعف و قوتش را تشخیص دهند. وگرنه حضرت رهبر بارها در بیانات عمومی و خصوصی خود، بر فلسفه غرب و حتی تعدادی از کتب و نویسندگان حاضر در تصویر، نقدهای جدی وارد کرده‌اند! افکار پوپر را «کهنه و منسوخ» نامیده و «تضاد هگلی» را مخالف صریح «زوجیت اسلامی» می‌دانند. پرچم‌دار مقابله با تمدن غرب، باید که بنیه‌ها و عقبه تئوریک غرب را بشناسد تا توان مقابله فکری داشته باشد. پس خناسان و مطیعان چشم‌بسته عبدگونه فلسفه غرب از دیدن قفسه کتب رهبری جشن نگیرند و خودی‌های عزیزمان، کتب رهبری را الگوی مناسب همه اقشار ندانند. «مهدی مولایی»
همیشه شعبون یه بارم ذی‌القعده! یادداشت منتشر شده در صفحه اول و سوم صبح امروز روزنامه جوان.
در روزهای نمایشگاه کتاب، نه فقط حال و هوای درب‌ها و ایستگاه‌های اطرافی مصلی که احوال قفسه‌ها و اتاق‌های شخصی مردم _و خصوصا تهرانی‌ها_ هم غالبا متأثر از نمایشگاه است. گرچه آمار رسمی موجود نیست، اما میانگین ساعت مطالعه افراد، واضحا در هفته‌های پس از نمایشگاه بطور چشمگیری افزایش دارد. مطالعه عمومی شخصی‌ام فارغ از مباحث تخصصی، به بیشتر از سیصد صفحه در روز رسیده و تعداد کلمه‌های نوشته‌ام به دوهزار در روز. وضعیت بقیه دوستانم هم بهتر از من. این روزها تعداد کتاب‌به‌دست‌ها در مترو و اتوبوس بیشتر می‌شود. در خانه‌ها این روزها، همیشه یکی دو کتاب روی زمین است. حال‌و‌هوای جامعه از رهبری و بلندپایه‌ترین مسئولین کشور تا دانشجو و دانش‌آموز معمولی و صداوسیما و بیلبورد‌های شهری و محتوای فضای‌مجازی حول کتابخوانی می‌چرخد. فضای جامعه به وضعیت مطلوب کتابخوانی نزدیک‌تر از هر برهه‌ای می‌شود. همه اما میدانیم که این وضعیت مستقر و دائمی نیست و رفته‌رفته با مشغولیت‌های روزمره، آمار کتابخوانی باز افول خواهد کرد. کاش هم تلاش و برنامه‌ریزی خودمان برای حفظ وضعیت مطلوب فعلی و هم خرد حکمرانان برای برگزاری رویدادهای فرهنگی مشابه بطور چندباره درطول سال، باعث بهبود وضعیت فرهنگی و مطالعاتی اقشار مختلف جامعه شود.
علامه عزیز ما، شیخ علی کورانی، که پرچم‌دار بزرگ مهدویت شیعی و مبارزه با جریان‌های دروغین مهدوی بود صبح امروز به دیدار مولا شتافت. مناظره‌های بی‌نظیر و طوفانی علامه با علمای وهابیت و مدعیان دروغین، همیشه الهام‌بخش و جرئت‌بخش به بقیه شیعیان بود. همه محققین و پژوهشگرها سال‌ها پای سفره آثار غنی و مستحکم استاد، از «عصرالظهور» و «معجم احادیث الامام مهدی» تا نرم‌افزارهای جامع تولید شده تحت‌نظر ایشون، کسب علم کردن. ان شاءالله که میهمان سفره صاحب‌الزمان باشن. عاشقانی که مدام از فرجت می‌گفتند عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری.
سال نودوهشت؛ بعد از فراقی نسبتا طولانی به مشهد رسیده‌ایم. با خانواده. بعد از ظهر جمعه‌ی خنک و خسته. قرار است یک‌هفته بمانیم. توی اتاق‌مان در هتل، چمدان‌ها را جابه‌جا میکنم، لباس راحتی می‌پوشم و می‌افتم توی تخت؛ به استراحت راهِ زیادِ آمده. قندِ رسیدن به مشهد بعد از کلی تلاش، توی دلم آب می‌شود. خانواده دارند با ذوق، بلندبلند خدا را شکر می‌کنند. چادرنمازها را آویز می‌کنند. مشغول رویابافی‌ام که گوشی زنگ می‌خورد. شماره‌خصوصی. جواب می‌دهم. صبح فردا ساعت هشت بیایید برای مصاحبه کاری. نیامدنتان به منزله انصراف است. آدرس تهران، خیابان... بقیه‌اش را نمی‌شنوم. مات می‌شوم. از شادی دعوت به مصاحبه‌ای که مدت‌ها منتظرش بوده‌ام و از ناراحتی بازگشت اجباری به تهران، قبل از لمس ضریح. به خانواده چه بگویم؟ بگویم ببخشید که بعد از مدت‌ها به مشهد آمده‌اید و حالا سلام‌داده و نداده، زیارت رفته‌و‌نرفته، گندم‌های کفترها را از چمدان درآورده و نیاورده باید برگردیم تهران؟ ناچار می‌گویم. با کلی سرخ‌وسفید شدن و عرق‌ شرم ریختن و ناخن جویدن. بابا میگوید اشکال‌ندارد. پس زودی یک زیارت برویم و برگردیم. توی حرم همه ساکتیم. تلاقی غریب «اذن دخول» با «زیارت وداع» همه را مبهوت کرده. کسی حرف نمی‌زند. بعد از زیارت توی صحن موقع برگشت بابا برای شکستن سکوت جمع و شرم من، به شوخی می‌گوید «آقا قربونش برم نکرد یه چایی به ما بده حداقل؛ ترک‌ها بدون چای که از خونه مهمون بلند نمیشن» و می‌خندد. از خجالت آب می‌شوم. سرم را پایین می‌اندازم. باز راه می‌رویم. توی صحن کوثر که می‌پیچیم، عطر عجیبی میخزد توی مشامم. عطر چای و بهارنارنج. خجالت، خیالاتی‌ام کرده. جلوتر که می‌رویم مردم دور یک خیمه بزرگ سبز و سفید جمع شده‌اند. صدای تلق‌تلوق استکان نعلبکی‌ها بلند است. خیالات نیست. با حیرت نگاه می‌کنم. بابا می‌ایستد. خادم پیری روی چارپایه چوبی ایستاده. خادم با صدای بلند به زائرها می‌گوید «چایخانه حضرت رضا افتتاح شد؛ چای حضرت رو نخورده نرید». همه می‌خندند. او باز آبرویم را می‌خرد. «مهدی مولایی»
این نسل غریب مصیبت‌کش تازه‌جوان‌های زیر سی‌سال پخته در کوره حوادث دائم‌الاضطراب‌‌های تسبیح‌ به‌دست، به ذکر امّن یجیب همیشه معلق‌های بین خبرهای بد و سخت تاب‌آوردنده سهم‌گین‌ترین خبرهای طول انقلاب از فرودگاه بغداد تا سفارت دمشق و تا آسمان آذربایجان شاید که حکمت، پخته‌شدن‌ و تاب‌آوری و آب‌دیده‌شدن این نسل باشد برای رقم‌ زدن اهداف آخرالزمانی این قیام. شاید که از دل آتش این نسل سختی‌چشیده، مردان و زنان غیوری برخیزند به انتقام روزهای سختی که به‌چشم دیده و به فتح نهایی قلعه‌های لازم الفتح. آرامش و سکینه خدا بر قلب‌های جوان پولادین‌تان. «مهدی مولایی»
نیش‌خنده‌های امروز ضدانسان‌ها، روی اعصابتان نرود. این لب‌ها تا دیروز هم، به هنگام فجایع غزه خندان و طعنه‌زنان می‌جنبیدند. دهانی که جز لقمه حرام نجویده، به هنگام فجایع انسانی نیز، طبیعی است که جز به نیش و هلهله نجنبد. این‌ها آزمون حرام‌لقمگی‌شان را از چندماه قبل پس داده‌اند. پاک‌دلان و مطهرّان اما، گرچه تا ظهر امروز خیرخواهانه لب به گلایه و انتقاد از فشارها و سیاست‌های دولت می‌گشودند، امروز برای نگرانی جان چند «انسان»، جز به دعا و ذکر و تسلی لب‌ نمی‌زنند. «مهدی مولایی»
ما... ما... _ میدانی که ابراهیم_ به رفتن‌های بی‌بازگشت مردان قبیله عادت داریم. ما بار نخست‌مان که نیست ابراهیم. بچه که نیستیم. ما طفلان‌مان را، یتیمان‌مان را بزرگ می‌کنیم؛ می‌پرورانیم؛ مرد می‌کنیم؛ برای رفتن‌های بی‌بازگشت اصلا. بی‌خداحافظی حتی. شیرپسران طایفه‌ ما، همه آرزوی رفتن دارند.پریدن. پیدا نشدن. ما _می‌بینی که ابراهیم_ بی‌تابی میکنیم اما جزع نه. ما این روزها را بلدیم. ما این شب‌ها را مشق کرده‌ایم. ما این وضعیت را نفس کشیده‌ایم. در پی قرن‌ها رفتن بی‌بازگشت. بی‌خداحافظی حتی. ما بزرگ‌مرد طایفه به مسجد فرستاده‌ایم، فرق دو نیم تحویل گرفته‌ایم. ما زیباترین پسر رسول را به ساباط فرستاده‌ایم، ران زخمی زهرآلود گرفته‌ایم. ما رعناترین جوان قبیله را به شط فرستاده‌ایم، کمرخمیده و بی‌دست یافته‌ایمش. ما اشبه‌الناس به نبی را میان لشکر اشقیا فرستاده‌ایم؛ بی‌بازگشت.ارباً اربا. نیافته‌ایمش. ما _ابراهیم_ کامله‌مرد پنجاه‌و‌هفت ساله به گودال فرستاده‌ایم... هیچ... هیچ... آه. بگو دختران بغض نکنند. بگو زنان چادر به‌چهره نکشند. ابراهیم بگو این کاور به تن‌های سفیدپوش اینقدر دنبال پیکر نگردند. بگو دور شوند. بگو ما یاد بنی‌اسد می‌افتیم که شبانه دنبال زنده‌ای یا پیکری می‌گشتند در نینوا برای بازگرداندن. شادی و غم ما، بلاتکلیفی ما، غم‌های دسته‌جمعی‌ ما جز به روضه و یاد بازنگشته‌های طایفه آرام نمی‌شود. تو کاش اما که برگردی. «مهدی مولایی»
بار اولمان که نیست.._1 (1).mp3
5.9M
مردان بی‌بازگشت قبیله! به قلم: مهدی مولایی به صدای: خانم مطهره میرسپاه
در افتراق حق از باطل، همین بس که در عزای ما برای فقدان شهیدهای پرچم به تابوت وطن، قحبگان و شراب‌نوشانِ نجاست‌خوار بزم شادی گرفته‌اند. می‌رقصند و کثافت می‌نوشند و تصاویر عریان خود را در ملأعام به هزار هزار مرد هدیه می‌کنند. به‌سان هِند در کارزار اُحد که در بزم شهادت حمزه عزیز ما، تن عور و عریان خود را پیشکش هزار هزار مشرک زره‌پوشِ آب‌ از دهان آویخته کرد و دست رد بر سینه هیچ مرد عربی نزد. «مردم»، دست‌به‌دعا و تضرع برداشتگانِ دیشب‌اند در حرم‌ها و خیابان‌ها؛ و عزادارهای وطن‌دوست امروزند. اولاد لخت و شراب‌نوش هند و بوسفیان را هرچه کنید، به عنوان «مردم» نمی‌توانید که غالبشان کنید.
بوی دهه شصت پیچیده در مشام‌ها. بوی انفجار. بوی خون باران‌خورده. بوی تن آتش‌سوخته. بو به مشام کفتارها رسیده. طعم دهه شصت می‌دهد این روزها. طعم اشک‌شور مردم. طعم تلخ خداحافظی‌ها. مزه به‌دهان گرگ‌ها خوش‌آمده. صدای دهه شصت می‌آید از این شب‌ها. صدای سقوط. صدای انفجار. صدای گریه مستضعفان. صدای پیام تسلیت امام از رادیو. صدا به گوش شغالان رسیده. من جوان دهه هفتادم. دهه هشتاد. من دهه شصت را عمری شنیده‌ام و لای کتاب‌ها ورقش زده‌ام. حالا این ماه‌ها از اول فاجعه غزه و ریختن خون دختربچه‌ها تا انفجار سفارت دمشق و سقوط بالگرد رئیس‌جمهور، شمّه‌ای از دهه شصت را زیسته‌ام. ترور را. تهمت به خوبان انقلاب را. بدون رئیس‌جمهور ماندن را. عزاهای عمومی پشت‌به‌پشت را. بچه‌ها مشکی‌ها را آماده‌ کرده‌اند. چفیه‌هاشان را چندماه‌ است که دم‌دست گذاشته‌اند. بچه‌ها پنجه در پنجه کفتارها و گرگ‌ها و شغالان انداخته‌اند. بچه‌ها می‌نویسند. می‌خوانند. منتشر می‌کنند. حرف‌می‌زنند. تجمع‌ها را هماهنگ می‌کنند. انسانیت‌های خاک‌گرفته و غبار نشسته توده‌ها را می‌تکانند. آقای انقلاب گفته بود که نسل امروز را بهتر از نسل آن‌روز دهه شصت می‌بینم. حالا همه جوان‌های آخرالزمانی این نسل، مثل دهه شصت، بهتر از دهه شصت، پای‌کار آمده‌اند. در پس غالب این تبیین‌ها و پویش‌ها و فعالیت‌ها و تجمع‌های سازنده این روزها، دستان گمنام جوانان این نسل مشغول است. حاج‌کمال‌ها و متوسلیان‌ها و همت‌ها و حدیدچی‌ها درحال پخته‌شدن‌اند. بچه‌ها حالا آرمان‌هاشان را زیسته‌اند. پستی بلندی‌های این راه را آموخته‌اند. حالا چیزی تا فتح نهایی به دست اینان نمانده. اینان؛ نسل جوان سردوگرم‌ چشیده شیعه در آخرالزمان. «مهدی مولایی»
Audio_515654.mp3
16.46M
تا پای جان برای ایران! به قلم: مهدی مولایی
رئیس‌جمهور ابدی ایران! یادداشت منتشر شده صبح امروز در صفحه اول روزنامه جوان
رئیس‌جمهور ابدی ایران! منتشر شده در صفحه‌ اول روزنامه جوان راستی مگر پاستورنشین‌ها هم شهید می‌شوند؟ رئیس‌جمهورها مگر از این کارها هم بلدند؟ شوخی می‌کنید آقای رئیس جمهور؟ مگر بازی از این قرار نبود که هر از گاهی شما بیایید و کلمه‌هایتان را پس‌و‌پیش بگویید و تپق بزنید و ما ریزخنده‌ای کنیم و رسانه‌ها بازیچه‌اش کنند؟ مگر قرار نبود که «شش کلاس سواد» کذایی شما را دستمایه شوخی و تمسخر کنند و شما صبورانه و متواضع و باظرفیت، یاد مجلس دفاع رساله‌ دکتری بیفتید و هیچ نگویید و تحمل کنید. مگر قرار نبود شما را در طمع پوشیدن ردای مقامی بالاتر جلوه دهند و شما باز سر به زیر بگویید «من سرباز مقام‌معظم رهبری‌ام». مگر نه اینکه قرار بود هروقت اسمی از امام رضا آوردید و خودتان را خادم خواندید، زود عده‌ای پیدا شوند برای توی ذوق‌تان زدن به کنایه، که «بگذار یک امام‌رضا برای مردم بماند» و «لطفا امام‌رضا را جناحی نکنید»؟ خب پس چه‌شد؟ این‌ها چه می‌گویند؟ چرا یکهو زیر میز زدید و شهید شدید ناگهان؟ در روز ولادت امام‌رضا آن هم. بازی را چرا خراب می‌کنید آقای رئیس جمهور؟ قرار است شما سیبل دائمی تخریب‌ها باشید. قرار است ترور شخصیت شوید. قرار است تلاش کنند که اسم شما را از بین مردم کم‌رنگ کنند، کوچک کنند، حذف کنند. چرا یکهو به خط سرخ نستعلیق، پشت اسم‌تان واژه «شهید» نوشتند؟ چرا ناگهان ماندگار شدید؟ قرار نبود اینطور شود که. قرار بود اولین رئیس‌جمهور تک‌دوره‌ای ایران‌تان کنند، چرا رئیس‌جمهور ابدی شدید پس؟ راستی خدا یکجایی درباره ابراهیم میگوید که او از خدا خواسته «و جعل لی لسان صدق فی‌الآخرین» که یاد و ذکر زیبای مرا در ذهن آیندگان انداز. و خدا در پاسخش می‌گوید « و جعلنا لهم لسان صدق علیاً» که ما نام و آوازه‌اش را بلند ساختیم. انگار که این دعای ابراهیم، دعای شما هم بوده آقای رئیس‌جمهور. که درمیان تلاش‌ جناح‌ها در کوچک و ناکارآمد و کم‌سواد و مردم‌فریب جلوه دادن‌هایشان، به رغم مدعیانی که منع عشق کنند، نام شما بلندآوازه در تاریخ انقلاب بماند. و انگار که این پاسخ خدا، پاسخ به شما نیز هست که نام تو را برای آیندگان بلند و رفیع ساختیم. شما ماندید آقای رئیسی. گاه خدا صداقت و راستی بنده‌های مظلومش را به مرگی عیان و سرخ، بر همگان ثابت میکند. گاه علی را در محراب شهید می‌کند تا صدق ایمان او را در میان «مگر علی نماز می‌خواند»ها نشان داد. گاه با شهادت بهشتی، مظلومیت بنده‌اش را در سیل شایعات و تهمت‌ها عیان میکند و گاه به مرگی چنین سرخ در لحظه خدمت در روز ولادت امام رضا، مهر تاییدی بر صدق رفتار و گفتار بنده‌‌اش می‌کوبد. شما ماندید و آن‌هایی که به تهمت و طعنه زخمتان زدند، رفتند. و آوینی چه خوب گفته بود: پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند! «مهدی مولایی»
همه نگران بغض دم «اللهم انا لانعلم منهم‌ الا خیرا»ی آقا بودند ابراهیم. همه نگران بودند. همه از دیشب می‌گفتند دعاکنید آقا سرنماز بغض نکند یکهو. در لحظه این فراز، همه بلند گریه کردند، تمام صف‌های قامت‌ بسته پشت شانه‌های آقا. صف‌های توی خیابان. همه بلند گریه کردند که بغض آقا توی صدای جمعیت گم شود. آقا اما بغض نکرد ابراهیم. در تکرار دوم و سوم هم همه مویه سر دادند. میلیون‌ها گریه بلند، برای شنیده نشدن یک بغض آرام؛ آقا اما بغض نکرد ابراهیم. هیچ شانه‌هایش نلرزید. کوه انگار. مشکی هم نپوشید حتی. و بر تابوت شما کمر خم نکرد حتی برای بوسه‌ای یا فاتحه‌ای. رفت و توی دفتر شخصی‌اش نشست به دیدارهای سران و سرسلامتی‌های همسایه‌ها. آقا حواسش هست ابراهیم. مراقب است که توی دل ما خالی نشود. بچه‌ها را بغل می‌کند. به آدم‌بزرگ‌ها میگوید هیچ‌نگران نباشید. خللی پیش نمی‌آید. سکنات او آراممان می‌کند. ابراهیم تو توی دامن کوه‌ها گم شدی، و ما تکیه بر کوهی داده‌ایم این داغ را. حالمان خوب است، کوه‌مان استوار هنوز. نگران ما نباش. «مهدی مولایی»
حالا که این پیام را می‌نویسم، تو دفن شده‌ای. با احترامی تمام. بر روی میلیون‌ها شانه. شانه‌های لرزان. چه تشییع شکوهمندی. میلیون‌ها سیاه‌پوش. در میان گلبرگ‌هایی هم‌وزن خودت. و قطرات گلاب بر پیکرت. به شهری که از آن آمده‌بودی بازگشته‌ای. که کل شئ یرجع الی اصله. در غربت نه. خون از نگین انگشترت شسته و به خانواده‌ات داده‌اند. لباس‌هایت را کسی دست نزده. عمامه‌ات؟ روی تابوت بین گلبرگ‌ها گم شد. راستی زنان مومنه، زیر شانه‌های مادرت را گرفته‌اند. نوازشش می‌کنند. همسرت، خواهرت و دخترانت را، دختران شهدا احاطه‌کرده‌اند به دلگرمی و تسلی. از اکناف می‌آیند به تسلیت و اشکی می‌ریزند و خرمایی باز می‌کنند. هوای خانواده‌ات را دارند. راستی این سه روز را روی خاک گرم که نماندی؟ روی شانه‌ها بودی. آنجا آفتاب داغ بر پیکرت نبود، کوه‌پایه همیشه خنک است. اسب و نعل تازه‌ای اصلا توی کوهستان پیدا نمی‌شود که. می‌شود؟ کفن سپید گلبارانت را هم توی عکس‌ها دیده‌ام. بوریا نبود. همه‌چیز با عزت و بزرگداشت تمام شد و تو حالا آرام گرفتی. همه دارند « ابعث ثوابها الی قبر ابراهیم» می‌خوانند. آه... هیچ ابراهیم... هیچ. امشب شب‌جمعه بود... زینت دوش نبی، روی زمین جای تو نیست!
وظیفه‌شرعیِ سیاسی و اجتماعی در انتخابات مگر این نیست که بین گزینه‌های نهایی تایید شده توسط شورای‌ نگهبان، همه را یک‌به‌یک بررسی کنیم و هرکدام طبق‌معیارها، اصلح بود نامش را روی تعرفه‌هایمان بنویسیم؟ پس این‌ها چرا از حالا، قبل از شروع ثبت‌نام کاندیداها، بدون اینکه گزینه‌های نهایی مشخص شده‌باشد؛ بدون اینکه بقیه کاندید‌اهای نهایی را (که ممکن است هنوز خودشان را ابراز نکرده باشند) بررسی کنند؛ دارند توی سر همدیگر می‌زنند که شخص محبوب خودشان اصلح است؟ وقتی هنوز همه کاندیداها مشخص نشده‌اند، این‌ها پیش‌پیش چطور همه را بررسی و اصلح‌شان را هم پیدا کرده‌اند و قرص‌و‌محکم تبلیغ‌ میکنند؟ یا دنبال وظیفه‌شرعی نیستند اصلا.
ابتلای جمعی امت! یادداشت منتشر شده در روزنامه جوان به اقتباس از فرمایشات حضرت آیت‌اللّه میرباقری حفظه اللّه
آتش... آتش... آتش زیاد دیده‌ایم. از پشت درب خانه‌ای در مدینه، تا تنور خانه‌ای در کوفه، تا فرودگاه بغداد و تا ارتفاعات ورزقان. آتش زیاده دیده‌ایم. به قدمت هزارسال. دائم آتش بر آشیان ما بوده، هیزم به پشت درب‌هامان. هزارسال سوخته‌ایم، دود استنشاق کرده‌ایم، بلدیمش. بلدیم بسوزیم. ذکر «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً» زمزمه همیشه‌ی لب‌هامان میان شعله‌ها بوده. سوختن سرنوشت ماست برادر. گریزی از سرنوشت نداریم ما. ققنوس‌واران شعله‌نشین‌ایم ما. اما... اما آتشِ بر خیمه... آتشِ بر دامن و چادر... آتشِ بر دختربچه‌ها... جیغ و دویدن میان خیام... آه. ما را بسوزانید. شعله بر خانه‌هامان بزنید. مردان بزرگ قبیله‌مان را باز غفلتا به راکتی یا موشکی بسوزانید. میسوزیم. سوی خیمه‌هامان اما نروید. ما آتش بر خیمه را، «علیکنّ بالفرارِِ» دخترکانمان را، حریق بر چادرهای سیاه نوامیس‌مان را کاش که نمی‌دیدیم باز. شعله بر جسم ما می‌نشست کاش و بر عروسکان دخترکان سه‌ساله‌مان نه. شعله در جان ما می‌خزید کاش و بچه‌ها و زنان‌ و مریض‌هامان «یامحمداه» گویان، سانت‌به‌سانت وجودشان نمی‌سوخت آرام‌آرام. دور خیمه‌ها باز آشوب نمی‌شد کاش. آه. جرحاً علی جرح. حزناً علی حزن. ما سوختیم اما آتش بر خیمه‌های نینوا اگر دنباله‌ ما را توانست که بمیراند، آتش بر خیمه‌های رفح هم خواهد توانست. ما زنده‌ می‌مانیم باز؛ سوختگانی زنده. سوختگانی ایستاده تا روز وعده داده شده؛ تا آتش بر هستی جهانتان اندازیم و بر تل بلند خاکسترهای سیاهتان، بیرق لااله‌الا‌اللّه برافرازیم. دور نیست روز وعده‌مان، بسوزانیدمان هنوز. «مهدی مولایی»
«ما به آدم خوب نیاز نداریم؛ به آدم متخصص نیاز داریم»، مغالطه پرتکرار و دروغ پربسامد این روزهای سمپات کهنه‌سیاستمداران کم‌تقواست. رجال سیاسی محبوب‌شان را که مردانی پرابهام و متهم به فساد و رانت می‌بینند، یا فرزندان و خانواده‌ آن‌ها را مشکوک به سواستفاده‌های عنوانی از جایگاه پدر می‌بینند، یا طعنه آن‌یکی سیاستمدارشان به شهدا را که می‌بینند، توجیه می‌کنند که شاید آدم چندان خوب و باتقوایی نباشد، اما «متخصص و کاربلد» است و همین کفایت میکند ما را. تکنوکراسی می‌گوید همین که یک مدیر، تخصص حل بحران‌های فیزیکی را داشت_ولو در کنارش کمی هم فساد کند و رانت بدهد و بی‌تقوایی کند و ما هم بفهمیم_ کافی است و باید او بر کرسی ریاست جامعه باشد. اما مگر انقلاب اسلامی، قرابتی با این مفاهیم پَست طاغوت‌پرور دارد؟ کشور مگر فلان کمپانی‌ غربی تکنیک‌گرا یا پروژه پیمانکاری شهری است؟ رئیس جمهور در آرمان انقلاب اسلامی، مگر عمله اجرایی است که هرکه سابقه موفق در فلان منصب خرد اجرایی داشت، ناگزیر رئیس‌جمهور خوبی هم باشد؟ عمله‌‌های اجرایی کاربلد را می‌توان در پُست‌های کابینه هم کنار رئیس‌جمهور به استخدام گرفت. رئیس جمهور در قامت انقلاب اسلامی، آن هم در وضع فعلی کشور پس از شهادت رئیس‌جمهور و جهش فکری جامعه، و وضعیت فعلی معادلات جهانی و مقاومت اسلامی، باید نگاه کلان راهبردی به وقایع عالم داشته و قدرت فعلی ایجاد شده برای اسلام را پذیرفته و توان اعمال آن برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی و جانمایی ایران در تغییر موازنه قدرت جهانی را داشته باشد؛ رئیس‌جمهور باید تعامل اُمّی با جریان مقاومت، از بیروت و بغداد تا قلب دانشگاه‌های آمریکا را دریافته و به دنبالش باشد. وقتی رهبر انقلاب، سال‌های پیش‌روی جهان را، سال‌های مهم و سرنوشت‌‌ساز می‌دانند، وظیفه ما به‌عنوان مردم هم انتخاب دقیق شخص پیش‌بر این تحولات چهارساله است. رئیس‌جمهور تراز انقلاب را، در سطح «کارشناس و متخصص فنی» تنزل ندهیم! «مهدی مولایی»
«الم یجدک یتیما فأوی» یادداشت ویژه‌نامه نشریه خط‌بهشتی.
مردمانی بودیم کوتاه‌بین و قانع، ما. پناه گرفته در کلبه‌ای طوفان‌زده، خرسندانه از دریچه‌های محقّر به جهان می‌نگریستیم. خیانتی بزدلانه به چشم؛ به حق رویت. آرام و در انفعال. قانع و کم‌خواه. و خیال می‌کردیم زندگی این است. در حاشیه امن و پست، حقیرانه زیستن و در امان بودن از طوفان. تا آنکه آن پیرِ آتش در چشم و زیاده‌خواه ناگهان درب کلبه‌ نمور تاریک‌مان را گشود. نور توی کلبه دوید. با آن نگاه در هم کوبنده و مغلوب کننده. گفت که هاه! ای مردمان کمینه‌خواه راضی به یک دَه حق خویش، برخیزید. که قناعت‌کاران، پست‌ترین مردم روزگار ما هستند. چرا که قناعت این زمان چیزی نیست جز نیم‌تشنه نگاه‌داشتن اسبی که راهی دراز را به قصد خوب نوشیدن پیموده است. گفت که قناعت، دنائت است. قانع نباشید. و دریچه کوچک کلبه را گِل‌اندود کرد و ما را برخیزاند. حالا پیرمرد رفته؛ ما اما قانع نبودن را آموختیم از او. بسیارخواهی را. تن به دنائت ندادن را. و جهان را از دریچه ندیدن‌ را. ما از آن کلبه خارج شده‌ایم حالا. تن به طوفان داده‌ایم. اصلا خودمان طوفان به‌پا کرده‌ایم. ما برکنار ماندگان در حاشیه امن و تاریک جهان، خود حالا در خط اول مبارزه با مستکبرانیم. او به ما گفت که «هیچ طاهری، بیرون میدانِ دائمِ نبرد با فساد، طاهر نمی‌ماند. برکنار ماندن، بیماری است». ما حالا زیاده‌خواهیم. جز به جهانی زیر بیرق لااله‌الا‌الله قانع نیستیم حالا. موشک‌هایمان را از خاک ایران مستقیما، به قلب استکبار می‌زنیم. میلیون‌میلیون هنوز توی خیابان می‌ریزیم. چریک‌هایمان، عکس خمینی بر سینه و بر خنجر، منطقه را زیر چکمه‌هایشان گرفته‌اند. دریا را قبضه کرده‌اند. جهان را، قلب دانشگاه‌های استکبار را، بیدار کرده‌ایم. چفیه بر دوش و نامه‌ی آقا در دست،  در صحن دانشگاه نیویورک. فطرت‌ها برانگیخته شده. ما حالا، که روزگاری جهان را از دریچه کوچک کلبه‌مان تماشا می‌کردیم، عالم را از فراز قله‌ می‌نگریم. ما مستضعفان کلبه‌نشین قناعت‌کار، حالا جز به وراثت تمام زمین راضی نیستیم. ما مردگانی بودیم، امام خمینی ما را زنده کرد! «مهدی مولایی» به اقتباس از سه‌دیدار نادر ابراهیمی
همانقدر که در بزنگاه‌های ملی اخیر، مثل حمله به خاک اسرائیل یا شهادت رئیس‌جمهور، موضع‌گیری افراد و شادی‌ها و ناراحتی‌هاشان، وطن‌پرست یا ضدوطن بودن آن‌ها را عیان کرد و همه دیدند که چه کسانی از شکست وطن شاد و از پیروزی آن ناراحت شدند، امروز  در بزنگاه‌های انقلابی هم می‌توان فهمید که چه کسانی دنبال شهوات خودند و کدام‌ها «مطیعاً لأمر مولاهِ» فرامین رهبر انقلاب. بعد از توصیه صریح آقا در سخنرانی مرقد امام که «در رقابت‌های انتخاباتی، اخلاق حاکم باشد» و این هشدار مهم که «بدگویی کردن و تهمت و لجن‌پراکنی، به آبروی ملی لطمه می‌زند» هرکدام از جریان‌های سیاسی و طرفداران نامزدها را که دیدید همچنان شبانه‌روز، حریصانه مشغول بدگویی از رقیب مقابل‌اند و علیه او لجن‌پراکنی می‌کنند فارغ از اینکه متعلق به دستگاه کدام نامزد است، بدانید که کوچک‌ترین اهمیتی نه برای شخص «ولی‌فقیه» قائل‌اند و نه برای «آبروی ملی». فقط دنبال بالا بردن نامزد محبوب خود و احتمالا تنعم از مسئول شدن اویند. همانطور که بزنگاه‌های ملی فرصتی برای غربال بی‌وطن‌های پست شد و شناختیم‌شان، در بزنگاه انتخابات هم به رفتار و گفتار آن‌هایی که می‌خوانیم‌شان دقت کنیم و مدعیان دروغین انقلاب و رهبری را که حالا به طمع پشیزی، پشت به توصیه ایشان کرده‌اند را غربال کنیم. واللّه لتغربلنّ.
از قرن‌ها قبل اوضاع همین است. در هر عصر و زمانه. امیرالمؤمنین هزار و چهارصد سال قبل عده‌ای از مردم را همج‌رعاع نامیده و در وصف‌شان اینطور فرموده که «باقى همه ابلهان و نادانان هستند كه در پى هر بانگ‏كننده به راه مى‌افتند و هر بادى آنان را به سويى متمايل مى‏‌كند». به‌دنبال بادهای اعتقادی. به دنبال بادهای سیاسی. بادهای اجتماعی. بادهای اقتصادی. روزی اگر باد فلان‌جنبش سیاسی بوزد، چریک توی خیابان‌اند و شعارنویس روی دیوار. با فعالیت‌سیاسی تمام‌وقت در صفحه‌مجازیشان. باد که فروکش کند و فعالیت در بورس یکهو رایج شود، فعال اقتصادی می‌شوند و تحلیلگر شاخص‌ها. تردیر ارز می‌شوند ناگهان. فیلم‌هایی را می‌بینند که توی بادها و موج‌های اجتماعی ناگهان معروف شده‌اند و همه می‌بینند. کتاب‌هایی را می‌خوانند که در این موج‌ها شناخته شده‌باشند. موضوعش مهم نیست. اصلا سبک و ژانر شخصی‌سازی‌شده‌ ندارند. کلاب‌هاوس معروف شود نصب می‌کنند، تردز معروف شود، جا نمی‌مانند. یک‌روز توی شرکت‌های هرمی عضو می‌شوند و یک روز در گروه‌های مجازیِ «بیست نفر عضو کن،ده میلیون بگیر»؛ پایش بیفتد شکم همستری را هم به طمع سکه‌ زاییدن، قلقلک می‌دهند و صبح تا شب توی سرش می‌زنند. فقط احساس می‌کنند که از بادها و موج‌های موقت جامعه هرگز نباید که عقب بمانند و پابه‌پای دیگران،باید همه‌اش را امتحان کنند. خاصیت عصر مدرنیته همین پوچ‌گرایی‌ها و بادی‌به‌هرجهت بودن‌هاست ذاتا؛ و ما همه راستش را بخواهید به اقتضای زیست در این زمانه، هرکدام به میزانی پای در این نجاست فروکرده‌ایم. بعضی کمتر و بعضی بیشتر. انسان اصیل استوار اما آن است که مقصد خود را شناخته، راه را برگزیده، توشه را برداشته و هیچ نسیمی از هیچ سویی او را به اطراف متمایل نمی‌کند. برای چیز دیگری خلق شده‌ایم ما. برای راه دیگری آمده‌ایم. هرکجا احساس کردیم در غبار بادها سرگرم شده‌ایم به راه برگردیم. وقتی همه مشغول موج‌سواری‌اند، ما بی‌اعتنا، سمت هدف‌ها برویم. وقت نداریم ما. بجـنبیم. «مهدی مولایی»
حالا که امر دایر بین دوگانه کارنامه_برنامه شده و چالش مهم در جبهه انقلاب میان همین دوگانه دوَران می‌کند و هر شخص، میل به یک نامزد پیدا کرده که برای اصلاح امور کشور و بهبود وضعیت مردم، برنامه‌های‌ دقیق و منظم نیاز است یا کارنامه ملموس و موفق، از یک نکته مهم غافل نباید شد. جهان در آستانه یک تغییر بزرگ و بنیادین است که سرنوشت قرون بعدی ملت‌ها را تعیین خواهد کرد. رهبر انقلاب در سال‌های اخیر فرمودند«شواهدی، وجود دارد که نشان می‌دهد ما در پیچ تاریخی هستیم، مناسبات قدرت در حال تغییر است و کانون‌های جدید قدرت در حال شکل‌گیری است.» و حالا پس از وقایع مهم اخیر، از آوارهای فلسطین تا دانشگاه‌های آمریکا و بیداری حیرت‌انگیز ملت‌ها و پیچیدگی جدال جهانی جبهه حق و باطل رهبر انقلاب در یکی از دیدارهای اخیر خود گزاره‌ای کلیدی، هشداردهنده و بسیار تکان‌دهنده را مطرح کردند: «شرایط کنونی منطقه هم برای دشمن صهیونیستی شرایط مرگ و زندگی است و هم برای جبهه‌ی حق»!! یعنی وقایع پیش روی این چندسال، سرنوشت بقا و فنای یکی از ما را تعیین خواهد کرد؛ یا استکبار دچار مرگ خواهد شد، یا جبهه حق! همین ولاغیر! شرایط امروز و فردای ما، هیچ شباهتی به شرایط سال‌های گذشته ندارد. پس سکان‌دار اجرایی این سال‌ها هم طبعا باید بانگاهی متفاوت و دگرگونه از نگاه اسلاف خود به وقایع عالم نگاه کند و تدبیر امور کشور را با اشراف و توجه بر جانمایی ایران در نظم نوین تاریخی جهان انجام دهد. چهارسال،  غفلت از تحولات جهانی و جاماندن از تغییرات بنیادین کانون‌های قدرت، کافی خواهد بود برای سال‌ها عقب‌ماندگی و نفرین‌شدگی توسط آیندگان و ذبح آرمان‌های گذشتگان. در کنار تاکید به‌حق بر دوگانه کارنامه_برنامه، کشف و بررسی دیدگاه تمدنی نامزدها نسبت به آینده پیش‌ روی جهان را هم مغفول نگذاریم. «مهدی مولایی»
توقع اخلاقی «جمهور شهید» از نامزدها. یادداشت منتشر شده در روزنامه جوان.
ان شاءالله امشب یه خبر خوب برای علاقه‌مندان به نویسندگی!