Audio_515654.mp3
16.46M
تا پای جان برای ایران!
به قلم: مهدی مولایی
رئیسجمهور ابدی ایران!
یادداشت منتشر شده صبح امروز در صفحه اول روزنامه جوان
رئیسجمهور ابدی ایران!
منتشر شده در صفحه اول روزنامه جوان
راستی مگر پاستورنشینها هم شهید میشوند؟ رئیسجمهورها مگر از این کارها هم بلدند؟ شوخی میکنید آقای رئیس جمهور؟ مگر بازی از این قرار نبود که هر از گاهی شما بیایید و کلمههایتان را پسوپیش بگویید و تپق بزنید و ما ریزخندهای کنیم و رسانهها بازیچهاش کنند؟ مگر قرار نبود که «شش کلاس سواد» کذایی شما را دستمایه شوخی و تمسخر کنند و شما صبورانه و متواضع و باظرفیت، یاد مجلس دفاع رساله دکتری بیفتید و هیچ نگویید و تحمل کنید. مگر قرار نبود شما را در طمع پوشیدن ردای مقامی بالاتر جلوه دهند و شما باز سر به زیر بگویید «من سرباز مقاممعظم رهبریام». مگر نه اینکه قرار بود هروقت اسمی از امام رضا آوردید و خودتان را خادم خواندید، زود عدهای پیدا شوند برای توی ذوقتان زدن به کنایه، که «بگذار یک امامرضا برای مردم بماند» و «لطفا امامرضا را جناحی نکنید»؟ خب پس چهشد؟ اینها چه میگویند؟ چرا یکهو زیر میز زدید و شهید شدید ناگهان؟ در روز ولادت امامرضا آن هم. بازی را چرا خراب میکنید آقای رئیس جمهور؟ قرار است شما سیبل دائمی تخریبها باشید. قرار است ترور شخصیت شوید. قرار است تلاش کنند که اسم شما را از بین مردم کمرنگ کنند، کوچک کنند، حذف کنند. چرا یکهو به خط سرخ نستعلیق، پشت اسمتان واژه «شهید» نوشتند؟ چرا ناگهان ماندگار شدید؟
قرار نبود اینطور شود که. قرار بود اولین رئیسجمهور تکدورهای ایرانتان کنند، چرا رئیسجمهور ابدی شدید پس؟ راستی خدا یکجایی درباره ابراهیم میگوید که او از خدا خواسته «و جعل لی لسان صدق فیالآخرین» که یاد و ذکر زیبای مرا در ذهن آیندگان انداز. و خدا در پاسخش میگوید « و جعلنا لهم لسان صدق علیاً» که ما نام و آوازهاش را بلند ساختیم. انگار که این دعای ابراهیم، دعای شما هم بوده آقای رئیسجمهور. که درمیان تلاش جناحها در کوچک و ناکارآمد و کمسواد و مردمفریب جلوه دادنهایشان، به رغم مدعیانی که منع عشق کنند، نام شما بلندآوازه در تاریخ انقلاب بماند. و انگار که این پاسخ خدا، پاسخ به شما نیز هست که نام تو را برای آیندگان بلند و رفیع ساختیم. شما ماندید آقای رئیسی. گاه خدا صداقت و راستی بندههای مظلومش را به مرگی عیان و سرخ، بر همگان ثابت میکند. گاه علی را در محراب شهید میکند تا صدق ایمان او را در میان «مگر علی نماز میخواند»ها نشان داد. گاه با شهادت بهشتی، مظلومیت بندهاش را در سیل شایعات و تهمتها عیان میکند و گاه به مرگی چنین سرخ در لحظه خدمت در روز ولادت امام رضا، مهر تاییدی بر صدق رفتار و گفتار بندهاش میکوبد. شما ماندید و آنهایی که به تهمت و طعنه زخمتان زدند، رفتند. و آوینی چه خوب گفته بود: پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند!
«مهدی مولایی»
همه نگران بغض دم «اللهم انا لانعلم منهم الا خیرا»ی آقا بودند ابراهیم. همه نگران بودند. همه از دیشب میگفتند دعاکنید آقا سرنماز بغض نکند یکهو. در لحظه این فراز، همه بلند گریه کردند، تمام صفهای قامت بسته پشت شانههای آقا. صفهای توی خیابان. همه بلند گریه کردند که بغض آقا توی صدای جمعیت گم شود. آقا اما بغض نکرد ابراهیم. در تکرار دوم و سوم هم همه مویه سر دادند. میلیونها گریه بلند، برای شنیده نشدن یک بغض آرام؛ آقا اما بغض نکرد ابراهیم. هیچ شانههایش نلرزید. کوه انگار. مشکی هم نپوشید حتی. و بر تابوت شما کمر خم نکرد حتی برای بوسهای یا فاتحهای. رفت و توی دفتر شخصیاش نشست به دیدارهای سران و سرسلامتیهای همسایهها. آقا حواسش هست ابراهیم. مراقب است که توی دل ما خالی نشود. بچهها را بغل میکند. به آدمبزرگها میگوید هیچنگران نباشید. خللی پیش نمیآید. سکنات او آراممان میکند. ابراهیم تو توی دامن کوهها گم شدی، و ما تکیه بر کوهی دادهایم این داغ را. حالمان خوب است، کوهمان استوار هنوز. نگران ما نباش.
«مهدی مولایی»
حالا که این پیام را مینویسم، تو دفن شدهای. با احترامی تمام. بر روی میلیونها شانه. شانههای لرزان. چه تشییع شکوهمندی. میلیونها سیاهپوش. در میان گلبرگهایی هموزن خودت. و قطرات گلاب بر پیکرت. به شهری که از آن آمدهبودی بازگشتهای. که کل شئ یرجع الی اصله. در غربت نه. خون از نگین انگشترت شسته و به خانوادهات دادهاند. لباسهایت را کسی دست نزده. عمامهات؟ روی تابوت بین گلبرگها گم شد. راستی زنان مومنه، زیر شانههای مادرت را گرفتهاند. نوازشش میکنند. همسرت، خواهرت و دخترانت را، دختران شهدا احاطهکردهاند به دلگرمی و تسلی. از اکناف میآیند به تسلیت و اشکی میریزند و خرمایی باز میکنند. هوای خانوادهات را دارند. راستی این سه روز را روی خاک گرم که نماندی؟ روی شانهها بودی. آنجا آفتاب داغ بر پیکرت نبود، کوهپایه همیشه خنک است. اسب و نعل تازهای اصلا توی کوهستان پیدا نمیشود که. میشود؟ کفن سپید گلبارانت را هم توی عکسها دیدهام. بوریا نبود. همهچیز با عزت و بزرگداشت تمام شد و تو حالا آرام گرفتی. همه دارند « ابعث ثوابها الی قبر ابراهیم» میخوانند. آه... هیچ ابراهیم... هیچ. امشب شبجمعه بود... زینت دوش نبی، روی زمین جای تو نیست!
وظیفهشرعیِ سیاسی و اجتماعی در انتخابات مگر این نیست که بین گزینههای نهایی تایید شده توسط شورای نگهبان، همه را یکبهیک بررسی کنیم و هرکدام طبقمعیارها، اصلح بود نامش را روی تعرفههایمان بنویسیم؟ پس اینها چرا از حالا، قبل از شروع ثبتنام کاندیداها، بدون اینکه گزینههای نهایی مشخص شدهباشد؛ بدون اینکه بقیه کاندیداهای نهایی را (که ممکن است هنوز خودشان را ابراز نکرده باشند) بررسی کنند؛ دارند توی سر همدیگر میزنند که شخص محبوب خودشان اصلح است؟ وقتی هنوز همه کاندیداها مشخص نشدهاند، اینها پیشپیش چطور همه را بررسی و اصلحشان را هم پیدا کردهاند و قرصومحکم تبلیغ میکنند؟ یا دنبال وظیفهشرعی نیستند اصلا.
ابتلای جمعی امت!
یادداشت منتشر شده در روزنامه جوان
به اقتباس از فرمایشات حضرت آیتاللّه میرباقری حفظه اللّه
آتش... آتش... آتش زیاد دیدهایم. از پشت درب خانهای در مدینه، تا تنور خانهای در کوفه، تا فرودگاه بغداد و تا ارتفاعات ورزقان. آتش زیاده دیدهایم. به قدمت هزارسال. دائم آتش بر آشیان ما بوده، هیزم به پشت دربهامان. هزارسال سوختهایم، دود استنشاق کردهایم، بلدیمش. بلدیم بسوزیم. ذکر «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً» زمزمه همیشهی لبهامان میان شعلهها بوده. سوختن سرنوشت ماست برادر. گریزی از سرنوشت نداریم ما. ققنوسواران شعلهنشینایم ما. اما... اما آتشِ بر خیمه... آتشِ بر دامن و چادر... آتشِ بر دختربچهها... جیغ و دویدن میان خیام... آه. ما را بسوزانید. شعله بر خانههامان بزنید. مردان بزرگ قبیلهمان را باز غفلتا به راکتی یا موشکی بسوزانید. میسوزیم. سوی خیمههامان اما نروید. ما آتش بر خیمه را، «علیکنّ بالفرارِِ» دخترکانمان را، حریق بر چادرهای سیاه نوامیسمان را کاش که نمیدیدیم باز. شعله بر جسم ما مینشست کاش و بر عروسکان دخترکان سهسالهمان نه. شعله در جان ما میخزید کاش و بچهها و زنان و مریضهامان «یامحمداه» گویان، سانتبهسانت وجودشان نمیسوخت آرامآرام. دور خیمهها باز آشوب نمیشد کاش. آه. جرحاً علی جرح. حزناً علی حزن. ما سوختیم اما آتش بر خیمههای نینوا اگر دنباله ما را توانست که بمیراند، آتش بر خیمههای رفح هم خواهد توانست. ما زنده میمانیم باز؛ سوختگانی زنده. سوختگانی ایستاده تا روز وعده داده شده؛ تا آتش بر هستی جهانتان اندازیم و بر تل بلند خاکسترهای سیاهتان، بیرق لاالهالااللّه برافرازیم. دور نیست روز وعدهمان، بسوزانیدمان هنوز.
«مهدی مولایی»
«ما به آدم خوب نیاز نداریم؛ به آدم متخصص نیاز داریم»، مغالطه پرتکرار و دروغ پربسامد این روزهای سمپات کهنهسیاستمداران کمتقواست. رجال سیاسی محبوبشان را که مردانی پرابهام و متهم به فساد و رانت میبینند، یا فرزندان و خانواده آنها را مشکوک به سواستفادههای عنوانی از جایگاه پدر میبینند، یا طعنه آنیکی سیاستمدارشان به شهدا را که میبینند، توجیه میکنند که شاید آدم چندان خوب و باتقوایی نباشد، اما «متخصص و کاربلد» است و همین کفایت میکند ما را. تکنوکراسی میگوید همین که یک مدیر، تخصص حل بحرانهای فیزیکی را داشت_ولو در کنارش کمی هم فساد کند و رانت بدهد و بیتقوایی کند و ما هم بفهمیم_ کافی است و باید او بر کرسی ریاست جامعه باشد. اما مگر انقلاب اسلامی، قرابتی با این مفاهیم پَست طاغوتپرور دارد؟ کشور مگر فلان کمپانی غربی تکنیکگرا یا پروژه پیمانکاری شهری است؟ رئیس جمهور در آرمان انقلاب اسلامی، مگر عمله اجرایی است که هرکه سابقه موفق در فلان منصب خرد اجرایی داشت، ناگزیر رئیسجمهور خوبی هم باشد؟ عملههای اجرایی کاربلد را میتوان در پُستهای کابینه هم کنار رئیسجمهور به استخدام گرفت. رئیس جمهور در قامت انقلاب اسلامی، آن هم در وضع فعلی کشور پس از شهادت رئیسجمهور و جهش فکری جامعه، و وضعیت فعلی معادلات جهانی و مقاومت اسلامی، باید نگاه کلان راهبردی به وقایع عالم داشته و قدرت فعلی ایجاد شده برای اسلام را پذیرفته و توان اعمال آن برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی و جانمایی ایران در تغییر موازنه قدرت جهانی را داشته باشد؛ رئیسجمهور باید تعامل اُمّی با جریان مقاومت، از بیروت و بغداد تا قلب دانشگاههای آمریکا را دریافته و به دنبالش باشد. وقتی رهبر انقلاب، سالهای پیشروی جهان را، سالهای مهم و سرنوشتساز میدانند، وظیفه ما بهعنوان مردم هم انتخاب دقیق شخص پیشبر این تحولات چهارساله است. رئیسجمهور تراز انقلاب را، در سطح «کارشناس و متخصص فنی» تنزل ندهیم!
«مهدی مولایی»
مردمانی بودیم کوتاهبین و قانع، ما. پناه گرفته در کلبهای طوفانزده، خرسندانه از دریچههای محقّر به جهان مینگریستیم. خیانتی بزدلانه به چشم؛ به حق رویت. آرام و در انفعال. قانع و کمخواه. و خیال میکردیم زندگی این است. در حاشیه امن و پست، حقیرانه زیستن و در امان بودن از طوفان. تا آنکه آن پیرِ آتش در چشم و زیادهخواه ناگهان درب کلبه نمور تاریکمان را گشود. نور توی کلبه دوید. با آن نگاه در هم کوبنده و مغلوب کننده. گفت که هاه! ای مردمان کمینهخواه راضی به یک دَه حق خویش، برخیزید. که قناعتکاران، پستترین مردم روزگار ما هستند. چرا که قناعت این زمان چیزی نیست جز نیمتشنه نگاهداشتن اسبی که راهی دراز را به قصد خوب نوشیدن پیموده است. گفت که قناعت، دنائت است. قانع نباشید. و دریچه کوچک کلبه را گِلاندود کرد و ما را برخیزاند.
حالا پیرمرد رفته؛ ما اما قانع نبودن را آموختیم از او. بسیارخواهی را. تن به دنائت ندادن را. و جهان را از دریچه ندیدن را. ما از آن کلبه خارج شدهایم حالا. تن به طوفان دادهایم. اصلا خودمان طوفان بهپا کردهایم. ما برکنار ماندگان در حاشیه امن و تاریک جهان، خود حالا در خط اول مبارزه با مستکبرانیم. او به ما گفت که «هیچ طاهری، بیرون میدانِ دائمِ نبرد با فساد، طاهر نمیماند. برکنار ماندن، بیماری است». ما حالا زیادهخواهیم. جز به جهانی زیر بیرق لاالهالاالله قانع نیستیم حالا. موشکهایمان را از خاک ایران مستقیما، به قلب استکبار میزنیم. میلیونمیلیون هنوز توی خیابان میریزیم. چریکهایمان، عکس خمینی بر سینه و بر خنجر، منطقه را زیر چکمههایشان گرفتهاند. دریا را قبضه کردهاند. جهان را، قلب دانشگاههای استکبار را، بیدار کردهایم. چفیه بر دوش و نامهی آقا در دست، در صحن دانشگاه نیویورک. فطرتها برانگیخته شده. ما حالا، که روزگاری جهان را از دریچه کوچک کلبهمان تماشا میکردیم، عالم را از فراز قله مینگریم. ما مستضعفان کلبهنشین قناعتکار، حالا جز به وراثت تمام زمین راضی نیستیم. ما مردگانی بودیم، امام خمینی ما را زنده کرد!
«مهدی مولایی»
به اقتباس از سهدیدار نادر ابراهیمی
همانقدر که در بزنگاههای ملی اخیر، مثل حمله به خاک اسرائیل یا شهادت رئیسجمهور، موضعگیری افراد و شادیها و ناراحتیهاشان، وطنپرست یا ضدوطن بودن آنها را عیان کرد و همه دیدند که چه کسانی از شکست وطن شاد و از پیروزی آن ناراحت شدند، امروز در بزنگاههای انقلابی هم میتوان فهمید که چه کسانی دنبال شهوات خودند و کدامها «مطیعاً لأمر مولاهِ» فرامین رهبر انقلاب. بعد از توصیه صریح آقا در سخنرانی مرقد امام که «در رقابتهای انتخاباتی، اخلاق حاکم باشد» و این هشدار مهم که «بدگویی کردن و تهمت و لجنپراکنی، به آبروی ملی لطمه میزند» هرکدام از جریانهای سیاسی و طرفداران نامزدها را که دیدید همچنان شبانهروز، حریصانه مشغول بدگویی از رقیب مقابلاند و علیه او لجنپراکنی میکنند فارغ از اینکه متعلق به دستگاه کدام نامزد است، بدانید که کوچکترین اهمیتی نه برای شخص «ولیفقیه» قائلاند و نه برای «آبروی ملی». فقط دنبال بالا بردن نامزد محبوب خود و احتمالا تنعم از مسئول شدن اویند. همانطور که بزنگاههای ملی فرصتی برای غربال بیوطنهای پست شد و شناختیمشان، در بزنگاه انتخابات هم به رفتار و گفتار آنهایی که میخوانیمشان دقت کنیم و مدعیان دروغین انقلاب و رهبری را که حالا به طمع پشیزی، پشت به توصیه ایشان کردهاند را غربال کنیم. واللّه لتغربلنّ.