eitaa logo
مبتلایِ امید
621 دنبال‌کننده
276 عکس
63 ویدیو
0 فایل
ماهِ پسِ اَبرم... کپی؟ به هیچ‌وجه! لطفا فوروارد بفرمایید و با آیدی و اسم نویسنده منتشر کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
زمان: حجم: 136.1K
من وقتی تویِ اتاقمم خیلی راحت می‌تونم همه‌ی چیزهایی که می‌خوام رو مجسم کنم! اما اونجا میون اون دخترها که آستین لباساشون پُفی بود، هرگز موفق نشدم...
_ 𝓵𝓪𝓿𝓮𝓵𝔂
اما من می‌خوام زندگی کنم. من هنوز همه‌ی کوچه پس کوچه‌های شیراز رو نگشتم. هنوز کافه‌‌ها و کتابخونه‌های بیشماری وجود دارن که باید برم و ببینمشون. هنوز به جای جایِ ایرانم سفر نکردم. هنوز همه‌ی کتاب‌های خوبِ کتابفروشی‌ها رو نخوندم. هنوز خیلی گل‌ها هستن که به آغوش نکشیدمشون! هنوز خیلی دریاها هست که توی ساحلشون قدم نزدم. هنوز جنگل‌های شمال رو نگشتم. هنوز از بالای کوه‌ها، دریایِ ابرها رو ندیدم. هنوز تو آسمونا و بالاتر از ابرها پرواز نکردم. هنوز عاشق نشدم. هنوز خونه‌ی خودمو نچیدم. هنوز کتابخونه‌ی بزرگِ خودمو نساختم. هنوز پایِ تخته واینستادم تا ادبیات تدریس کنم و واسه دخترام شعر بخونم و از قواعد و آرایه‌های فارسی براشون بگم... قصه‌های زیادی هستن که مقرر شده من بنویسمشون و توی دنیاشون بارها و بارها، زندگی کنم... هنوز استادهای زیادی هستن که باید پایِ مکتبشون بشینم و ازشون یاد بگیرم. هنوز آدم‌های زیادی هستن که باید مرهمشون بشم... من هنوز سبزِ سبز نشدم، هنوز جوونه نزدم... هنوز آفتاب نشدم تا بتابم به قلب آدم‌ها. من هنوز زندگی نکردم... رقیه برومند | از روزهایی که باید در ناامیدیِ مطلق به سر ببرم اما در کمال شگفتی، مبتلا به امیدم.
گریه خیلی نعمته... اگه نبود گمونم آدمی یک روز هم دووم نمیاورد. اشک اگه نبود تا بباری و سبک شی، قلب متلاشی می‌شد... گریه کنید تا آروم‌ بشید🤍
یک جوری لفت می‌دید انگاری تقصیر منه که غذا دلچسب نیست.
میزم رو کشون کشون آوردم دم پنجره، کتاب‌هامو دستمال کشیدم و به اضطرابم محل ندادم. ناهارم رو آوردمش توی اتاق و نشستم پشت میز تا به درخت نارنج زل بزنم، علیرضا قربانی گوش بدم و شاید لقمه‌ای ازش بخورم. هر قاشقی که به دهن می‌ذارم، معدم از اونور هَوار می‌کشه که الان بهم غذا می‌دی؟ الان که نزدیک بیست ساعته به روی خودتم نیاوردی که ضعف رفتم؟ نمی‌خوام! مزه‌شو هم نمی‌پسندم! در آینده‌ای نزدیک به حسابت می‌رسم. حق داره. این حجم از بی‌اشتهایی در کنار گرسنگی اصلا با هم جور در نمیاد. منم طعم غذا رو دوست ندارم. این بی‌حسی‌ای که گاهی خِر منو می‌گیره، خِر شما رو هم گرفته تاحالا؟ زل می‌زنی به یه گوشه و عجیب‌ترین احوالات رو داری. هیچ فکری تو سرت نیست، هیچ احساسی تو وجودت وول نمی‌خوره.
Alireza Ghorbani4_5994749372745648581.mp3
زمان: حجم: 17.91M
این موسیقی چیزی را درونِ قلبم زنده کرد.
مهم نیست، من کمی خوشحالم چون از گلناز روسری آبی پُر رنگه که خودش گفت به صورت من میادو سفارش دادم. اگه اون سارافونِ که آبیِ آسمونی‌رنگ بود با شومیز کرمی‌‌ش رو هم بخرم، انسان شادتری خواهم شد. خیلی شادتر.
آبی آبی آبی. ممنونم که این رنگ وجود داره!