گوشه ای از #کرامات_امام_هادی_علیه_السلام
💠تصویر و شیر درنده💠
متوکل یکی از خلفای عباسی است که از هر راهی تلاش داشت امام هادی علیه السلام را تحقیر کند و شخصیت و عظمت او را درهم شکند. از جمله، روزی فردی را به سراغ شعبده باز و جادوگر بی نظیری فرستاد که اهل هندوستان و از دشمنان اهل بیت علیهم السلام به شمار می آمد.
متوکل به او هزار دینار طلا داد که حضرت هادی علیه السلام را تحقیر و شرمنده کند. او نیز قبول کرد و در مجلس مهمانی خلیفه در کنار حضرت هادی علیه السلام نشست. و در قرص نانی عمل سحر انجام داد؛ به گونه ای که وقتی حضرت هادی علیه السلام دست مبارک خود را به طرف آن نان دراز کرد؛ نان به هوا پرید. و حاضران خندیدند....
ادامه داستان را در اینجا بخوانید :👇👇
🌴🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊🌴
https://eitaa.com/m_rajabi57
🌴🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊🌴
#شهادت_امام_هادی_علیه_السلام
#سوم_رجب
#کرامات_امامان
@m_rajabi57
گوشه ای از #کرامات_امام_هادی_علیه_السلام
زنده شدن شیر و بلعیدن جادوگر به دستور امام هادی علیه السلام
#چکیده:
تمام عالم تحت فرمان امام معصوم و حجت خداست. طبق بیان آیت الله بهاء الدینی، زیارت جامعه کبیره یعنی: اهل بیت صلوات الله علیهم همه کاره ی خدا هستند.
🌴☀️🌴☀️🌴☀️🌴☀️🌴☀️🌴
https://eitaa.com/m_rajabi57
🌴☀️🌴☀️🌴☀️🌴☀️🌴☀️🌴
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#اصل_ماجرای_شیر_درنده_و_جادوگر :
گوشه ای از #کرامات_امام_هادی_علیه_السلام
💠تصویر و شیر درنده💠
متوکل یکی از خلفای عباسی است که از هر راهی تلاش داشت امام هادی علیه السلام را تحقیر کند و شخصیت و عظمت او را درهم شکند. از جمله، روزی فردی را به سراغ شعبده باز و جادوگر بی نظیری فرستاد که اهل هندوستان و از دشمنان اهل بیت علیهم السلام به شمار می آمد.
متوکل به او هزار دینار طلا داد که حضرت هادی علیه السلام را تحقیر و شرمنده کند. او نیز قبول کرد و در مجلس مهمانی خلیفه در کنار حضرت هادی علیه السلام نشست. و در قرص نانی عمل سحر انجام داد؛ به گونه ای که وقتی حضرت هادی علیه السلام دست مبارک خود را به طرف آن نان دراز کرد؛ نان به هوا پرید. و حاضران خندیدند....
@m_rajabi57
يكى از درباريان #متوكّل - به نام زرافه - حكايت كند:
روزى درباريان متوكّل عبّاسى شخصى را از اهالى هندوستان كه شعبده باز و جادوگر بود، نزد متوكّل آورده تا با بازى هاى خويش او را سرگرم كند.
چون وى اهل هوى و هوس بود، روزى از روزها متوكّل به آن شخص هندى گفت: چنانچه علىّ بن محمّد هادى (صلوات اللّه و سلامه عليه ) را در جمع عدّه اى شرمنده و خجالت زده كنى، هزار دينار هديه خواهى گرفت.
آن شخص شعبده باز هندى نيز درخواست متوكّل - خليفه عبّاسى - را پذيرفت.
و آن گاه حضرت را در جمع عدّه اى دعوت كردند؛ و چون همگان در آن جلسه حضور يافتند، متوكّل مرا كنار خود نشانيد؛ و دستور داد تا سفره اطعام گسترانيدند.
همين كه خواستند مشغول خوردن غذا شوند، شعبده باز هندى متوجّه حضرت هادى عليه السلام شد و حركات مخصوصى را انجام داد، كه چون حضرت دست به سوى نان دراز مى نمود، نان پرواز مى كرد؛ و تمامى افراد مى خنديدند..
و اين كار چند مرتبه تكرار شد، به ناچار، چون امام علىّ هادى عليه السلام چنين ديد، به عكس شيرى🦁 كه بر پرده ديوار نقش بسته بود، دستى زد و آن را مخاطب قرار داد و فرمود: اى شير! اين دشمن خدا را بگير و نابود كن.
پس ناگهان شير به حالت يك حيوان واقعى در آمد و آن مرد شعبده باز هندى را بلعيد.
و سپس حضرت خطاب به شير كرد و فرمود: اكنون به حالت اوّل بازگرد و همانند قبل روى پرده مجسّم شو.
تمام افراد حاضر در مجلس با تماشاى ابن صحنه ، وحشت زده شده و متحيّرانه به يكديگر نگاه مى كردند.
پس از آن، امام عليه السلام از جاى برخاست كه از مجلس خارج شود، متوكّل گفت : ياابن رسول اللّه! خواهش مى كنم بفرما بنشين و دستور دهيد تا شير آن مرد هندى را بازگرداند؟
حضرت فرمود: به خدا سوگند، ديگر او را نخواهيد ديد، آيا دشمن خدا را بر دوستان خدا مسلّط و چيره مى كنيد؟!
و آن گاه، حضرت از آن مجلس خارج شد و دیگر کسی آن شخص را ندید. [1]
البته نظیر این داستان برای امام رضا علیه السلام در کتاب عیون اخبار الرضا و پدر بزرگوارشان امام موسی کاظم در کتاب منتهی الآمال نقل شده است.
همه ی این کرامات و معجزات برمی گردد به مقام امامت و لذا فرق نمی کند که از کدام یک از معصومین صادر شده باشد. بنابر این صدور آن از چند معصوم لطمه ای به اصل داستان نمی زند.
طبق این روایت شریف می توان پی برد که امام علیه السلام، مظهر اسم (المحیی و الممیت) خداوند بوده است.
همانطور که آیا قرآن صراحت دارد بر آنکه حضرت عیسی مرده را زنده می کرد« وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ [آل عمران49] و مردگان را به اذن خدا زنده می کنم.» و زنده شدن مرغان از فراز کوه ها به دعای حضرت ابراهیم نیز از همین قبیل بوده است.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
پی نوشت:
شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات - / ج4 /ص 435 / الفصل السابع بيروت، چاپ: اول، 1425 ق.
🦁
#شهادت_امام_هادی(ع)🏴
#تسلیت_باد🥀
#سوم_رجب
#زیازت_امام_هادی_علیه_السلام
#زیارت_نامه
به ما بپیوندید و ما را به دوستانتان معرفی کنید:
🌴💚🌴💚🌴💚🌴💚🌴
https://eitaa.com/m_rajabi57
🌴💚🌴💚🌴💚🌴💚🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 لحظاتی منتشرنشده از آخرین غبارروبی حاج قاسم سلیمانی در حرم امام هادی (علیه السلام)
#شهادت_امام_هادی(ع)🏴
#تسلیت_باد🥀
#سوم_رجب
#زیازت_امام_هادی_علیه_السلام
#سردار_دلها
#حاج_قاسم_سلیمانی
به ما بپیوندید و ما را به دوستانتان معرفی کنید:
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
https://eitaa.com/m_rajabi57
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
بی سَــبَب نیــست اَگـر عـــادَتَش اِحـــسان شُـــدِه اَســـت
نَـــوِهی اَرشَـــدِ آقـــایِ خُـــراسان شُـــدِه اَســـت...
🏴#شهادت_امام_هادی_علیه_السلام_تسلیت 🎞
┄┅┅❅🖤❅┅┅┄
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
https://eitaa.com/m_rajabi57
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢خاطره شهید سلیمانی از توسل به امامین عسگریین در جمع رزمندگان حزبالله:
♦️در مقطعی به نقطه یاس و ناامیدی رسیدیم. آمدیم به سامراء به جلسه با حاج حامد و به زیارت امامین عسگریین رفتیم، در حرم بسته بود و من پشت در نماز خواندم و شروع به التماس کردم و گفتم شما هستید و وضع ما اینگونه است؟!
و آنها راه گشودند...
♦️گاهی انسان را شیطان وسوسه میکند و یا عراقیها به ما میگفتند مشکلی نیست بروید از آمریکا کمک بخواهید آنها کمک می کنند.
♦️من به نفس خودم رجوع کردم و گفتم الله سبحانه و تعالی قدرتش بیشتر است یا آمریکا؟!
♦️تمام این کره خاکی در مقابل تمام مخلوقات خدا و کرات و منظومههای دیگر ذرهای بیش نیست...!
از کانال :👇👇👇👇👇
@mobahesegroup
💠⏺💠⏺💠⏺💠⏺💠⏺💠
https://eitaa.com/m_rajabi57
💠⏺💠⏺💠⏺💠⏺💠⏺💠
امام مهربان ما ، هادی خلق ، در تاریکی های مادی و معنوی بسیاری گرفتار شده ایم..
می شود برای ما هم چراغ بیاورید..
می شود هادی راه ما شوید..
می شود دستمان بگیرید..
می شود یاریمان کنید..
می شود آقاا جانم..
می شود آیا..
#سوم_رجب
#شهادت_امام_هادی_علیه_السلام_تسلیت
🔦🔦🔦🔦🔦🔦
@m_rajabi57
❣هر چیزی که برای من و شما پیش میاد، محصول اندیشه مونه ، پس اگر می خواهیم زندگیمون و عوض کنیم باید از عوض کردن اندیشه هامون شروع کنیم..و البته صبور هم باشیم..😉😘🍃🍃🍃
بهترین ها رو براتون آرزو میکنم چون لایق بهترین ها هستید😍
#انرژی_مثبت
به ما بپیوندید و ما را به دوستانتان معرفی کنید:
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
https://eitaa.com/m_rajabi57
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
#خبر
#خبر
#خبر
#خبر_خوش
💞خبر خوش برای داستان دوستان نازنین💞
طبق قولی که داده بودیم از امشب داستان جدید خواهیم داشت :
یک #داستان_واقعی از ماجرای زندگی یڪ تازه مسلمان لهستانی نمونه بارز استقامت و انتخاب آگاهانه و صبر در برابر سختیهای پیش رو در ۴۸قسمت تقدیم شما عزیزان می گردد.
#مقدمه_نویسنده:
این داستان و رخدادهای آن بر اساس حقیقت و واقعیت می باشند …
و بنده هیچ گونه مسئولیت و تاثیری در این وقایع نداشته …
و نقشی جز روایتگری آنها ندارم …
با تشکر و احترام
#سید_طاها_ایمانی
💚#تمام زندگی_من 💚
💚#قسمت_اول 💚
به ما بپیوندید و ما را به دوستانتان معرفی کنید:
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
https://eitaa.com/m_rajabi57
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
#قسمت_اول
#تمام_زندگی_من:
🌸🍃زمانی برای زندگی🍃🌸
حتی وقتی مشروب نمی خوردم بیدار شدن با سردرد و سرگیجه برام عادی شده بود …
کم کم حس می کردم درس ها رو هم درست متوجه نمیشم … و …
هر دفعه یه بهانه برای این علائم پیدا می کردم …
ولی فکرش رو نمی کردم بدترین خبر زندگیم منتظرم باشه …
بالاخره رفتم دکتر … بعد از کلی آزمایش و جلسات پزشکی… توی چشمم نگاه کرد و گفت …
- متاسفیم خانم کوتزینگه … شما زمان زیادی زنده نمی مونید …
با توجه به شرایط و موقعیت این تومور …
در صد موفقیت عمل خیلی پایینه و شما از عمل زنده برنمی گردید … همین که سرتون رو …
مغزم هنگ کرده بود … دیگه کار نمی کرد … دنیا مثل چرخ و فلک دور سرم می چرخید …
- خدایا! من فقط 21 سالمه … چطور چنین چیزی ممکنه؟…
فقط چند ماه؟ … فقط چند ماه دیگه زنده ام!! …
حالم خیلی خراب بود … برگشتم خونه … بدون اینکه چیزی بگم دویدم توی اتاق و در رو قفل کردم …
خودم رو پرت کردم توی تخت … فقط گریه می کردم …
دلم نمی خواست احدی رو ببینم … هیچ کسی رو …
یکشنبه رفتم کلیسا … حتی فکر مرگ و تابوت هم من رو تا سر حد مرگ پیش می برد …
هفته ها به خدا التماس کردم … نذر کردم … اما نذرها و التماس های من هیچ فایده ای نداشت …
نا امید و سرگشته، اونقدر بهم ریخته بودم که دیگه کنترل هیچ کدوم از رفتارهام دست خودم نبود …
و پدر و مادرم آشفته و گرفته … چون علت این همه درد و ناراحتی رو نمی دونستن …
خدا صدای من رو نمی شنید …
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
https://eitaa.com/m_rajabi57
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
#قسمت_دوم
#تمام_زندگی_من:
🍃🌸مسیحی یا یهودی🌸🍃
یه هفته دیگه هم به همین منوال گذشت … به خودم گفتم…
- تو یه احمقی آنیتا … مگه چقدر از عمرت باقی مونده که اون رو هم داری با ناله و گریه هدر میدی؟ … به جای اینکه دائم به مرگ فکر می کنی، این روزهای باقی مونده رو خوش باش …
همین کار رو هم کردم … درس و دانشگاه رو کنار گذاشتم … یه لیست درست کردم از تمام کارهایی که دوست داشتم انجام شون بدم … و شروع کردم به انجام دادن شون … دائم توی پارتی و مهمونی بودم … بدون توجه به حرف دکترها، هر چیزی رو که ازش منع شده بودم؛ می خوردم … انگار می خواستم از خودم و خدا انتقام بگیرم … از دنیا و همه چیز متنفر بودم … دیگه به هیچی ایمان نداشتم …
اون شب توی پارتی حالم خیلی بد شد … سرگیجه و سردردم وحشتناک شده بود … دیگه حتی نمی تونستم روی یه خط راست راه برم … سر و صدا و موسیقی مثل یه همهمه گنگ و مبهم توی سرم می پیچید … دیگه نفهمیدم چی شد …
چشم باز کردم دیدم توی اورژانس بیمارستانم … سرم درد می کرد و هنوز گیج بودم … دکتر اومد بالای سرم و شروع به سوال پرسیدن کرد … حوصله هیچ کس رو نداشتم … بالاخره تموم شد و پرستار پرده رو کنار زد …
تخت کنار من، یه زن جوان محجبه بود … اول فکر کردم یه راهبه است اما حامله بود … تعجب کردم … با خودم گفتم شاید یهودیه … اما روبند نداشت و لباس و مقنعه اش هم مشکی نبود … من هرگز، قبل از این، یه مسلمان رو از نزدیک ندیده بودم …
#ادامه_دارد...
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
https://eitaa.com/m_rajabi57
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
پشت کوچه پس کوچههای انتظار
همان جا که فاصله ها
کمی بیشتر است با شما
به امید نگاه مهربانی از سر لطفتان هستیم ...
▪️#اللهم_عجل_لوليک_الفرج
#بحق_سيدتنا_الزينب_علیها_السلام
به ما بپیوندید و ما را به دوستانتان معرفی کنید:
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
https://eitaa.com/m_rajabi57
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
مِشْکات
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼 #داستان_های_قرانی 🌼🌼 🌼 #قسمت_پنجاه_و_هشت 🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 https://eitaa.com/m_raj
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼 #داستان_های_قرانی 🌼🌼
🌼 #قسمت_پنجاه_و_نه 🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
https://eitaa.com/m_rajabi57
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
#داستان_های_قرانی
#موسی_علیه_السلام
#قسمت_پنجاه_و_نه
📌او در جستجوی راهی برای نجات از این معضل بزرگ بود.
در اینجا الطاف الهی، به یاری او آمد و راه نجات به قلبش الهام شد. صندوق چوبی مستحکمی تهیه کرد و پسر زیبا و محبوبش را درون آن گذاشت و درب آنرا محکم بست و یک ساعت خلوت، دور از چشم مردم، صندوق را به رود نیل سپرد.
🌊صندوق همانند زورقی کوچک روی امواج نیل بحرکت درآمد و بسوی مقصد نامعلومی براه افتاد.
📌مادر موسی که به دلیل مسائل امنیتی نمیتوانست شخصاً آن را تعقیب کند، خواهر موسی را مأمور پی گیری صندوق کرد.
📌خواهر موسی در کرانه نیل براه افتاد و از دور، صندوق را زیر نظر گرفت. صندوق روی آبهای نیل سرگردان بود و گاهی به راست و گاهی به چپ، زمانی آرام و لحظه ای شتابان، به جانب مقصد خود که جز خدا کسی از آن آگاه نبود رهسپار بود.
🌊جریان آب، آن زورق را به نهری که از رود نیل منشعب شده و بداخل کاخ فرعون میرفت هدایت کرد.
📌در آن هنگام، فرعون و همسرش، روی تختی نشسته و جریان آب را تماشا می کردند. صندوق دربسته، توجه آنها را به خود جلب کرد و فرعون دستور داد صندوق را از آب بگیرند.
لحظه ای بعد، درب آنرا گشود و با کمال تعجب پسری زیبا و دوست داشتنی را در میان آن یافتند. از دیدن اوبدن فرعون به لرزه افتاد و گویا تمام پیشگوئی های ستاره شناسان را در وجود آن طفل معصوم مجسم دید. شتابزده فریاد زد: او را بکشید، او را بکشید.
📌همسر او، آسیه، آن بانوی بزرگوار که همراه نور یکتاپرستی در، اعماق قلبش را روشن داشته بود، قدم جلو گذاشت و با لحنی ملتمسانه گفت: نه او را نکشید بگذارید زنده بماند. ما او را نزد خود پرورش میدهیم. ما که فرزندی نداریم. او را به فرزندی می پذیریم و شاید در آینده از وجود او، بهره های دیگری هم ببریم.
📌فرعون که تحت تأثیر سخنان همسرش قرار گرفته بود، سکوت کرد و سر به زیر انداخت و آسیه کودک را در آغوش کشید. او را غرق بوسه ساخت. کودک گرسنه بود و سر خود را در جستجوی پستان، به راست و چپ حرکت میداد. او نیازمند شیر بود و می بایست هر چه زودتر دایه ای برای او فراهم کنند.
📌مأموران به جستجو پرداختند. تعداد زنان شیرده کم نبود. مادرانی که پسرانشان بدست دژخیمان فرعون کشته شده و سینه ای پر شیر داشتند، فراوان بودند. یکی پس از دیگری احضار و موسی را در آغوش گرفتند، ولی کودک از پذیرفتن و مکیدن پستان همه آنها امتناع کرد.
این کودک با سایر کودکان تفاوت بسیار دارد. او در آینده رسالتی بزرگ و جهانی، بعهده خواهد گرفت. او پیام رسان آفریدگار جهان و نجات بخش مستضعفان و رنجدیدگان زمان خواهد بود. قطرات شیری که استخوان بندی پیکر او و سازمان روح و روان او را تشکیل میدهد، باید از منبعی پاک سرچشمه ای شفاف تراوش کند و به هیچ آلودگی ظاهری و باطنی آلوده نباشد و آن، جز شیر مادرش، چیزی دیگری نخواهد بود.
فرعونیان درمانده شده بودند و راه بجائی نمیبردند. در آن حال خواهر موسی خود را به آنجا رساند و گفت: من خانواده ای را میشناسم که میتوانند با نهایت دلسوزی و مهربانی، سرپرستی این کودک را به عهده بگیرند و او را در دامان پر محبت خود پرورش دهند.
📌به این ترتیب، خداوند موسی را به مادرش برگردانید و او بدون هیچ گونه نگرانی و تشویش به شیر دادن و پرورش فرزندش همت کماشت.
گاهی روزها کودک به دربار فرعون، نزد آسیه که او را به فرزندی قبول کرده بود میبرد وآسیه او را سیر میدید سپس به مادرش می سپرد. دوران شیر خوارگی بدین ترتیب گذشت و دیگر موسی به شیر مادر نیازی نداشت.
بیشتر اوقات در خانه فرعون بود. اوضاع و احوال را به دقت زیر نظر داشت. زندگانی مرفه و پر تجمل درباریان را میدید و روزگار پریشان و دردآلود بنی اسرائیل را. در یک سو اقلیتی دارای همه امکانات و در سوی دیگر اکثریتی فاقد همه چیز. این بی عدالتیها و تبعیضها، قلب موسی را می فشرد و در اعماق دل، نجات مظلومان را از خدا درخواست میکرد...
#دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمد_صوفی
🌴 🌴 🌴 🌴 🌴
https://eitaa.com/m_rajabi57
🌴 🌴 🌴 🌴 🌴
⚜️ #آیة_الله_فاطمی:
🌸 به نماز شب عادت کنیم، از آثارش قوی شدن، شاداب شدن است، حال و لذت انبیاء است، صحبت کردن با خداست.
🌹 در #نماز_شب تو هستی و زمین، آسمان و خدا، این حالات انبیاء است.
🌸 از آثار یکسره خوابیدن کسل شدن است.
🌹 پیامبر اکرم(صلى الله عليه و آله) می فرماید: یا علی نماز شب بخوان که ۱۰ خصلت دارد، یکی اش تندرستی است.
🌸 بندگان خدا شب کم می خوابند و سحرگاهان را #استغفار می کنند.
#نماز_شب
#ماه_استغفار
#رجب
💠🌷💠🌷💠🌷💠🌷💠
https://eitaa.com/m_rajabi57
💠🌷💠🌷💠🌷💠🌷💠