#سیره_شهدا. 🕋🕋🕋
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🏴ادامه مطالب.......🏴
«« پدافند »»
««راویان دوستان و خانواده شهید تورجی»»
قرارگاه مرکزی عراق در جنوب فاو تصرف شد. حدود یکصد اسیر را از این
منطقه خارج کردیم.
با پاکسازی شهر فاو بیشتر اهداف عملیات محقق شد. صبح روز بعد لشكر 17
علی ابن ابی طالب (ع )جایگزین ما شد.
بچه ها بسیار خوشحال بودند. همه مطمئن بودند که فاو را هم مانند خرمشهر،
خدا آزاد کرد.
گردان ما هنوز آماده بود. برای همین با تقاضای بچه ها و موافقت لشكر به منطقه
کارخانه نمک و اطراف جاده فاو - ام القصر در شمال منطقه درگیری اعزام شدیم.
شب قبل گارد ریاست جمهوری عراق با تمام قوا به این منطقه حمله کرده بود.
اما با یاری خدا نتوانست کاری انجام دهد. عراق هم شدیدًا منطقه را زیرآتش
گرفت.
طرح برادر صادقی این بود که گردان، نیروی کمتری را در خط مستقر کند. و
فاصله نیروها از هم زیاد باشد.
این کار تلفات را بسیار پایین میآورد. گروهان ما یعنی ذوالفقار در روی جاده
و اطراف آن مستقر شد.
گروهان حر در پشت خط ما بود. گروهان عمار هم در ساحل اروند مستقر شد.
مواضع نیروها مستحکم شده بود. برای همین تلفات ما بسیار کم شد. سه روز در
آن منطقه بودیم. روز بعد بچه های گردان ما به دارخوئین برگشتند.
در طی مدت این عملیات ضربات سختی به ارتش عراق وارد شد. مهمترین
لشكرهای ارتش عراق از بین رفت.
تنها آبراه عراق سقوط کرد. صادرات نفت عراق قطع شد. بیش از هفتاد
فروند از هواپیماهای عراقی سقوط کرد. و همه اینها چیزی نبود جز یاری خدا.
با خستگی بسیار به دارخوئین رسیدیم. پادگانی که یادآور بسیاری از دوستان
شهید ما بود. جای جای این پادگان بوی عطر شهدا میداد. نزدیک غروب بود.
هنوز کامل مستقر نشده بودیم.
بلافاصله فرماندهان گروهانها را صدا زدند و گفتند: سریع آماده شوید.
میخواهیم برویم! همه باتعجب پرسیديم: کجا، بچه ها خسته اند. ما تازه از راه رسیدیم.
برادر صادقی جلو آمد وگفت: طبق اخبار به دست آمده و به احتمال زیاد
هواپیماهای عراق امشب اینجا را بمباران میکنند! سریع آماده حرکت شوید.
بعضی از فرماندهان خیلی اصرار میکردند. میگفتند: امشب را اینجا بمانیم.
اما برادر تورجی مثل همیشه تبعیت از حرف فرمانده داشت. بلافاصله گفت:
َچشم. اما کجا باید رفت!
مکان جديد، اردوگاه شهید عرب بود. در پنج کیلومتری دارخوئین. سوار
خودروها شدیم و به همراه گردانهای دیگر حرکت کردیم.
باران شدیدی آمده بود. زمین ِ ها گلی بود. با سختی بسیار به چادرها رسیدیم.
دیگر حال هیچ کاری نداشتیم. همه مشغول استراحت شدیم.
ساعت هفت صبح بود. مشغول صبحانه بودیم. یکدفعه صداهایی آمد. زمین زیر
پای ما میلرزید.
همه نگاهها به سمت دارخوئین بود. از دور ستونهای دود را ميديديم كه به هوا
ميرفت. عراق اردوگاه را بمباران کرد!
بيشتر ساختمانها خراب تخريب شد. شب قبل تعداد کمی از بچه ها در آنجا
ماندند. تقریبًا همه آنها شهید شده بودند.
ما دو روز در اردوگاه شهيد عرب بودیم. دوباره به خط پدافندی فاو برگشتیم.
یک هفته هم در خطوط پدافندی مستقر شدیم.
بچه های جهاد شبانه لودرها را به خط نزدیک میکردند و مشغول زدن خاکریز
و جان پناه بودند.
هواپیماهای عراقی هم مرتب این منطقه را زیر آتش داشتند. چند بار هم بمباران
شیمیایی کردند. اما از منطقه ما دور بود.
دوران پدافندی هم خاطرات جالبی داشت. وقتی از خط اصلی نبرد برای
استراحت به کنار اروند برگشتیم بچه ها خیلی ناراحت بودند!
همه میگفتند: یا برگردیم خط یا برگردیم اردوگاه! علتش را میدانستم. کنار
اروند در طی روز پر از مگس بود.
اين وضع انسان را واقعًا کلافه میکرد. در طی شب هم پر از پشه! کسی جرأت
خواب نداشت.
بالاخره با انجام طرحی مشکل خواب بچه ها حل شد. این طرح در نوع خود
جالب بود!
چند جعبه را با طناب به هم بستیم. این جعبهها را به سقف آویزان کردیم. یک
طناب هم از سقف به گوشه اتاق وصل کردیم!یکی از بچهها باید طناب را تکان میداد. این کار هم فضا را خنک میکرد هم
مانع از حضور پشه ها میشد.
برای همین شیفت گذاشته بودیم. هر نفر در طي شب یک ساعت باید طناب
را تکان میداد!
بار دیگر پس از چند روز استراحت به سنگرهای پدافندی جاده فاو ـ ام القصر
برگشتیم.
بزرگترین مشکل در آنجا کوچکی سنگرها بود. عراقیها هم کوچکترین
حرکت ما را با خمپاره جواب میدادند. بیچاره کسانی که میخواستند به دستشویی
بروند!!
در همان روزهای اول پدافندی با انفجار یک خمپاره برادر تورجي به شدت
مجروح شد.
با هم برای مداوا به بیمارستان صحرایی رفتيم. مدتی در آنجا بوديم. سپس برای
درمان به اهواز رفتیم.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#اربعین_99
#محمد_رضا_تورجی_زاده
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha
📣 #اطلاع_رسانی
◀ #هیأت_مجازی اربعین
بوی ششگوشه میدهد این آه
قبـــره فـی قلــــوب من والاه
💠 برنامه هیات مجازی میثاق با شهدا در ایام اربعین حسینی
📖 بیان لطائف قرآنی حجت الاسلام والمسلمین #هدایت
🎙 سخنرانی #حامد_کاشانی
🎙 مرثیهسرایی #حاج_میثم_مطیعی
📆 زمان: از دوشنبه ۱۴ مهرماه ۹۹ به مدت سه شب
🕙 ساعت ۲۲
📺 پخش زنده و مستقیم مراسم
📱 از شبکه قرآن :
telewebion.com/live/quran
📱 از اینستاگرام :
instagram.com/meysammotiee
📱 از اینستاگرام :
instagram.com/misaq_ba_shohada
💻 پخش زنده از طریق درگاه اینترنتی
Misaq.info
⚠️ این مراسم، بدون حضور جمعیت و به صورت مجازی برگزار خواهد شد
@kashani1395
#حدیث_روز. 🕋🕋🕋
🏴 امام على عليه السلام:🏴
▪️ أيُّهَا النّاسُ! تَوَلَّوا مِن أنفُسِكُم تَأديبَها، وَاعدِلوا بِها عَن ضَراوَةِ عاداتِها.
▪️ اى مردم! خود به ادب [و تربيت] كردن نفْس هايتان بپردازيد و آنها را از وَلَع عادت هايشان باز داريد.
📚 غررالحكم، ح 4522.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#اربعین_99
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha
6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پیاده_روی_اربعین 🕋🕋🕋
🎼🎤استاد مطیعی
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#اربعین_99
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha
#سیره_شهدا. 🕋🕋🕋
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🏴ادامه مطالب.......🏴
«« شیمیایی »»
راوی علی تورجیزاده برادر شهید
یک ماه است که محمدرضا در مرخصی است. بعد از چهار سال این اولین
باری است که اینقدر در اصفهان مانده.
منزل ما هر روز شلوغ میشود. دوستان محمد به دیدنش میآیند. هر شب با هم
به منازل شهدا میروند.
مراسمات دعای توسل و دعای کمیل گلستان شهدا را محمد برگزار میکند.
صدای مداحی او را دوستانش ضبط میکنند. نوارهای او در بین بچه های رزمنده
پخش شده. صدای او سوز عجیبی دارد. همه کسانی که در مجالس او حضور
دارند این را حس میکنند.
شنيدم یکی از دوستانش به محمد گفت: خیلی معروف شدی! من چند روز
پیش تهران بودم. پشت شیشه یکی از مغازههای نوار فروشی نوشته بود. نوارهای
مداحی و دعای کمیل برادرتورجی رسید.
ُ مشکلی پیش آمده. محمد هر شب تا صبح سرفه میکند. میگفتند: سرما
خوردگی است. به دکتر هم رفت. اما مشکل حل نشد. با طولانی شدن این مشکل
به بیمارستان صدوقی رفتیم.
دکتر که از بچه های سپاه بود
بعداز معاینات اولیه پرسید: شما در عملیات فاو
حضور داشتید!؟
محمد با تعجب گفت: بله چطور مگه!
دوباره دکتر پرسید: شما در منطقه کارخانه نمک هم حاضر بودید!؟
محمد گفت: بله اما اینها چه ربطی به سرما خوردگی من داره!
دکتر ادامه داد: بیماری شما سرماخوردگی نیست. عراقیها قویترین و
خطرناکترین بمبهای شیمیایی را در این منطقه استفاده کردند. اثر این بمبها
تا سالها خواهد بود.
بعد ادامه داد: بیماری شما از عوارض همان بمبها است. بعد هم مقداری دارو
داد و گفت: شما باید بیشتر استراحت کنید. اگر حال شما بدتر شد باید برای مداوا
شما را به تهران بفرستیم.
هر چه مادر اصرار میکرد بی فایده بود. میگفت: حال تو خوب نیست کجا
میخواهی بروی!
محمد هم در جواب گفت: من در شهر که میمانم حالم بد میشود! حال و
هوای جبهه برای سلامتی من بهتر است!
دوباره اعزام شد. اما خیلی زود برگشت. گفته بودند: برای عملیات بعدی باید
آموزش شنا و غواصی را یاد بگیرید. برای همین کل گردان را فرستادند پادگان
غدیر برای تکمیل آموزش.
محمد آخر هر هفته به خانه میآمد. ما هم خوشحال بودیم. بعد از سالها کمی
او را میدیدیم.
ادامه دارد..........
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#اربعین_99
#محمد_رضا_تورجی_زاده
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha