eitaa logo
طرح ولایت
13.3هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
682 ویدیو
24 فایل
🔴کانال‌های رسمی مرکز آموزش‌های آزاد(طرح ولایت)موسسه امام خمینی(ره) 🔔کانال رسمی طرح ولایت: @maab_iki 🔔 کانال رسمی تربیت مدرس طرح ولایت: @maab_iki_tmodares 🔔کانال تولیدات رسانه‌ای طرح ولایت: @maab_iki_resane 🔺️ارتباط باادمین: @admin_maab
مشاهده در ایتا
دانلود
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🕯حال و هوای شب‌های_قدر سوم 🧕فراگیران خواهر اردوی طرح ولایت 🗓نوروز ١۴٠۴ 🕌در جوار شهدای گمنام کانال رسمی طرح ولایت مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (قدس سره) 📲@maab_iki
💠 تو علت علت‌هایی، یا عماد من لا عماد له! ✍روایت س. غفوری از خراسان رضوی به قلم فاطمه اکبری اصل بخش اول: 🔸جمعیت موج می‌زند. به قدری شلوغ است که به سختی یک گوشه از فرش‌های پهن‌شده وسط حیاط را نشانه می‌گیرم و همین‌که به قدر دو زانو نشستن جا باز می‌شود، خودم را از میان جمعیت بیرون می‌کشم. می‌نشینم روبه‌روی گنبد فیروزه‌ای و خیره نگاهش می‌کنم. فکرش را هم نمی‌کردم شب‌های قدر، در ایام تعطیل عید، پایم از خراسان برسد به جمکران. همه چیز از یک سوال شروع شد. 🔸روزی که در دفتر نهاد نشسته بودم و دختر دانشجویی کلافه و سردرگم، در نزده داخل اتاق شد. آنقدر آشفته بود که سلامش را هم خورد. به دنبال کسی می‌گشت که سؤالش را جواب بدهد. دلش مثل یک کوره می‌سوخت. زبان که باز کرد و سؤالش را پرسید، تازه متوجه شدم چقدر به تنگ آمده است. اصلاً نمی‌دانست چرا آمده دفتر نهاد و چرا به اولین نفری که رسیده، چنین سؤالی پرسیده ولی حکمتش بعد از آن همه وقت، الآن برای من روشن شده است. وقتی جواب دقیق سؤالش را سر کلاس خداشناسی از زبان استاد دوره طرح ولایت شنیدم و پی بردم که هیچ چیز نمی‌دانم. دختر دانشجو تا من را دید گفت: «شما می‌دونید چرا نباید بچه‌ای که توی شکمم هست رو سقط کنم؟ مگه من مادرش نیستم؟ مگه من اختیاردارش نیستم؟ چرا قانون این اجازه رو به من نمی‌ده؟ من این بچه رو نمی‌خوام. اصلا اون بچه نیست. یه مشت خون و گوشته که جون نداره.» یک‌نفس نگرانی‌هایش را بیرون می‌ریخت و مهلت حرف زدن به من نمی‌داد. دستش را گرفتم و نشاندمش روی صندلی. اشک‌هایش پایین ریخت. میان هق‌هق‌هایش گفت: «من دارم درس می‌خونم. وقت بچه‌داری ندارم. اگه الآن این بچه بیاد وسط زندگیم از همه‌چی عقب می‌مونم. تازه عمومی رو شرکت کردم، می‌خوام اپلای کنم، دوست دارم تخصصم رو بگیرم و بعد بچه‌دار بشم.» یک لیوان آب ریختم و به دستش دادم. به صورتش نگاه کردم. مادری را دیدم که بچه‌اش را نمی‌خواست. باید دردناک باشد ولی دردناکتر از آن این بود که او موجود توی شکمش را مثل یک شیء می‌دید. نمی‌دانست آن جان دارد. آن سال ترم اول ارشد مامایی بودم. نگرانی‌اش را درک می‌کردم ولی باید به زبان خودمان برایش توضیح می‌دادم که آن بچه اگر روزهای اول به‌وجود آمدنش هم باشد، باز جان دارد. حیات دارد و او حق ندارد به صرف مادر بودن، حق زندگی را از آن تک‌سلولی بگیرد. آن موجود داشت تکثیر می‌شد و همین یعنی روح داشتن. آن روز ساعت‌ها با دختر دانشجو حرف زدم و دلیل آوردم ولی زبان توضیحم الکن بود. 🔸 نمی‌توانستم استدلال منطقی بیاورم. بلد نبودم با علم درست او را از تصمیمش منصرف کنم هرچند که از راه احساسات تا حدی توانستم قانعش کنم و لاأقل نگذارم با آن حال خراب و حس بد از اتاقم بیرون برود ولی آن تلنگر با من ماند. اینکه تا کی قرار است برای دلیل‌آوردن، به محسوسات چنگ بزنم و مثلا به آن دختر، فقط عاطفه مادری‌اش را یادآوری کنم و از این راه برای نگه‌داشتن بچه‌ تحریکش کنم. چرا نمی‌توانستم دلیل عقلی بیاورم؟ چرا نمی‌توانستم از حکم خدا دفاع کنم که سقط او حکم قتل نفس را دارد نه از بین بردن یک شیء بی‌جان. این فکرها خوره جانم شد و پای من را کشاند به قم. جایی که دوره نیمه‌متمرکز طرح ولایت به مدت شانزده روز برگزار می‌شد و دانشجوها باید در این مدت با مبحث معرفت‌شناسی، خداشناسی و انسان‌شناسی آشنا می‌شدند و با منطق و برهان، پایه‌های اعتقادی‌شان را محکم می‌کردند. این خانه اگر از پای‌بست ویران باشد، مادر با دست‌های خودش جان بچه‌اش را می‌گیرد. برایم شیرین بود روزی که کتاب خداشناسی را شروع کردیم، مقارن شد با اولین شب قدر. هرچه را در کلاس می‌خواندم و از استاد می‌شنیدم، در شب احیاء میان فرازهای دعای جوشن و آیات قرآن می‌دیدم. استاد برای‌مان از علت‌ها می‌گفت. از علت تامه و ناقصه، از علت مباشر و غیر مباشر. استاد از حدود اختیارات‌مان می‌گفت و من غرق در این مباحث، صورت دختر دانشجو را تصور می‌کردم و بچه‌ای که نمی‌دانستم به آغوشش کشید یا نه! او مادر بود ولی علت تامه به‌وجود آمدن فرزندش نبود که بخواهد اختیاردار کاملش باشد. اختیاردار کامل او خدا بود. خدایی که علت‌العلل است و همه جان‌ها در ید قدرت او. اگر خدا به آن تک‌سلولی جان داده، کسی حق گرفتن جان را از او ندارد. حتی اگر پدر و مادرش باشد و در به‌وجود آمدنش با واسطه سهیم باشد. خداشناسی برای من فقط یک درس نبود، سبک زندگی بود. ادامه دارد... 👇 📲@maab_iki
بخش دوم: 🔸امروز پایان این کتاب باز هم تقارن پیدا کرد با شب قدر. دعای جوشن را باز می‌کنم، بغض تا گلویم بالا می‌آید و پرده‌ای از اشک نگاهم را تار می‌کند. نام‌های خداوند در برابر دیدگانم می‌درخشند. هزار نام مبارک. اشک را پس می‌زنم و از عمق وجود می‌خوانم: «یا الله یا رحمن، یا رحیم یا کریم، یا مقیم یا عظیم، یا قدیم یا علیم، یا حلیم یا کریم» یاد گرفته‌ام خداوند قدیم است و حادث نیست. بوجود آورنده‌ای ندارد و از اول بوده است. زمان بر خداوند فرض نمی‌شود. او بوده و خواهد بود. وجود مطلق. «یا أسمع‌السامعین، یا ابصرالناظرین» در هرجایی که باشم صدایم را می‌شنود. در قعر چاه یا بر بلندای کوه قاف. او من را می‌بیند و چه آرامشی بهتر از این که خداوند ناظر من باشد. به عمل‌های صالحی فکر می‌کنم که در خفا انجام دادم و به لغزش‌هایی که پنهانی و به دور از چشم آدم‌ها مرتکب شدم. چه خوب که کار خوبم را دیده است و از نگاهش دور نمانده و چه بد که فکر می‌کردم فقط چشم آدم‌ها نباید گناه من را ببیند، غافل از اینکه یک ابصرالناظرین شاهد کارهایم بوده است. 🔸اشک از چشمه چشمانم می‌جوشد و صورتم را می‌پوشاند. به فراز «یا صانعاً غیر مصنوع، یا خالقاً غیر مخلوق، یا مالکاً غیر مملوک» که می‌رسم به کوچکی‌ام در برابر خداوند اقرار می‌کنم. چقدر به ساخته‌های خودم مغرور بودم. به زندگی خوبی که ساختم، به رشته خوبی که قبول شدم، به سلامتی جسمم. در حالی که خدا مالک حقیقی همه نعمت‌ها بوده و تمام این‌ها به دست من امانت داده شده است. ستون‌های ایمانی که تا به حال فکر می‌کردم به درستی بالا رفته است به لرزه می‌افتند. یک‌آن تنهایی و وحشت از اعمال گذشته بر وجودم چیره می‌شود. میان شکستن‌ها به فراز «یا عماد من لا عماد له» می‌رسم. در دلم بلند می‌گویم: «ای ستون و تکیه‌گاهی که جز او تکیه‌گاهی نیست! وجود من بند به وجود توست. اگه تکیه‌گاه من نباشی، فرو می‌ریزم. من معلول تو‌ام و از خودم وجودی ندارم. تو به من وجود بخشیدی و اگر از تو جدا بشم، نابود می‌شم.» 🔸گاهی ما دانشجوهای علوم پزشکی به طبابت‌مان غره می‌شویم، می‌گوییم من بیماری را درمان کردم، من جان بیمار را نجات دادم در حالی که در جوشن می‌خوانیم: «یَا حَبِیبَ مَنْ لا حَبِیبَ لَهُ، یَا طَبِیبَ مَنْ لا طَبِیبَ لَهُ، یَا مُجِیبَ مَنْ لا مُجِیبَ لَهُ، یَا شَفِیقَ مَنْ لا شَفِیقَ لَهُ، یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ، یَا مُغِیثَ مَنْ لا مُغِیثَ لَهُ، یَا دَلِیلَ مَنْ لا دَلِیلَ لَهُ، یَا أَنِیسَ مَنْ لا أَنِیسَ لَهُ، یَا رَاحِمَ مَنْ لا رَاحِمَ لَهُ، یَا صَاحِبَ مَنْ لا صَاحِبَ لَهُ» معادلات ذهنی‌ام بهم می‌ریزد و جایش را به زمین صاف و یکدستی می‌دهد که می‌خواهم ساختمانش را از نو بسازم و جای آب، بتن‌ریزی کنم. رو به آسمان نجوا می‌کنم: «رفیق من می‌شوی؟ ای رفیقی که جز تو رفیقی نیست؟» کانال رسمی طرح ولایت مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(قدس سره) 📲@maab_iki
🌷یادوارۀ شهدای مقاومت (ویژه دورۀ طرح ولایت نوروز ۱۴۰۴) با حضور خانواده شهدای فرماندهان حزب‌الله لبنان و شهدای راه قدس 🎤سخنرانان: 🔺حضرت آیت‌الله رجبی (دامت برکاته) عضو هیأت رئیسه مجلس خبرگان رهبری و رئیس مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة‌الله علیه 🔺سردار سرتیپ بسیجی محمدرضا نقدی (زیدعزه) معاون هماهنگ‌کنندۀ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 🔺سرکار خانم زینب نصرالله(زید عزها) فرزند شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدحسن نصرالله (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) ➕با قرائت قرآن استاد مهدی فروغی و مداحی حاج حسن شالبافان و هم‌خوانی گروه بین‌المللی معراج 🕘 زمان: پنجشنه ۷ فروردین ۱۴۰۴ ساعت ۲۱ 📍مکان: گلزار شهدای علی‌بن‌جعفر (ع) مجتمع امام خمینی (ره) ✔️ کانال رسمی مرکز آموزش‌های آزاد موسسه امام خمینی (ره) 📲@maab_iki
17.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📸 📝آزمون خداشناسی 🙎‍♂فراگیران برادر اردوی طرح ولایت 🗓نوروز ١۴٠۴ کانال رسمی طرح ولایت مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (قدس سره) 📲@maab_iki
📸 👥حال و هوای آزمون خداشناسی فراگیران خواهر اردوی طرح ولایت نوروز ١۴٠۴ کانال رسمی طرح ولایت مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (قدس سره) 📲@maab_iki