eitaa logo
معـــادشناســی
150 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🔰نشر معارف و مطالبی نفیس برگرفته از کتاب #معاد_شناسی حضرت علامه حسینی طهرانی (قدّس سّره) 💐 باتشکر از همراهی شما 💐 📍https://eitaa.com/joinchat/1504051309C19f5b9894b
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰جان دادن کافر پناه به خدا از كافر و لحظۀ ؛ 🔺 يك عمر بر خلاف هدف خلقت گام برداشته 🔺و براى زينت‏هاى دنيا عمر خود را تباه كرده، 🔺براى آبرو و اعتبار، ساعات و دقیقه های عمرش را هدر نموده 🔺پروردگار رحيم و رؤوف را فراموش کرده و با دشمنان او همراه بوده است. در اين حال هر يك از مانند كه دل او را به خود بسته‏ است او را به سوى خود می كشد، با !!! ◾️كجا می تواند به آسانى كوچ كند؟ ◾️او به خوبی می داند که او را به و می برند. 🔻@maad_shenasy
🌺نشکن، نمی‌گویم!!🌺 عالمی نقل می‌کرد: یکی از آشنایان ما بود که بیمار شد و بیماری‌اش به ‌قدری شدید گردید که به حالت مرگ افتاد، در این هنگام ما به او تلقین می‌کردیم و می‌گفتیم، بگو «لا اله الا الله»، «الله‌اکبر» و..، اما او در پاسخ می‌گفت: «، نمی‌گویم». ما تعجّب کردیم، زیرا او آدم خوبی است، جریان چیست که شهادتین نمی گوید و به‌ جای آن، سخن بی‌ربط می گوید؟ تا اینکه لحظاتی حالش خوب شد، از او پرسیدیم: چرا بجای تلقین، می‌گفتی: «، نمی‌گویم»؟ در پاسخ گفت: اوّل آن ساعت مخصوص مرا بیاورید تا و بعد ماجرا را برای شما تعریف کنم. ساعتش را نزدش آوردیم و به او دادیم، او گفت: من به این ساعت علاقه بسیاری داشتم، هنگام احتضار، شنیدم شما به من می‌گویید: بگو: لا اله الا الله و... ولی شیطانی در برابرم ایستاده بود و همین ساعت مرا در دست داشت و در دست دیگرش چکش بود و آن را بالای سر ساعت من نگه داشته بود، وقتی می‌خواستم اقرار به شهادتین کنم آن شخص به من گفت: اگر بگویی، ساعت تو را . من هم چون آن ساعت را بسیار دوست داشتم، به او می‌گفتم: «، نمی‌گویم!!» 🔻@maad_shenasy
🌸راحتی مرگ مومن🌸 تمام و شامل حال فردى است كه: 🌱خود را در این عالم بیهوده و رها نمی بيند، 🌱خود را می بيند كه: از نزد خدا آمده؛ 🌱و در اين دنيا براى مأموريّتى با برنامۀ خاصّى وارد شده است؛ 🌱بايد بدان عمل كند و از اين دنيا هم شادان؛ با شوق و محبّت به‌سوى مقام رضوان خدای خود کوچ كند. اگر انسان اين معنى را خوب بفهمد و كردارش را نيز بر همين پايه و فكر قرار دهد، آن قدر می شود كه از موئى كه از ميان ماست بكشند آسان تر است‏... 🔻@maad_shenasy
🌱معمای مرگ🌱 مسأله از مسائل مشكل به شمار می رود. افراد بشر زحمت‏ها كشيده، رنجها برده‏ اند كه بتوانند زندگى را در دنيا جاودان كنند و مسأله را حلّ نموده و اين مشكله را بردارند؛ هيچكس موفّق نشده است. قدرتمندترين سلاطين، دانشمندان، انديشمندان و متفكّران، سال های سال با تمام قوا كوشيدند و تمام همّت و نيروى خود را مصرف نمودند بلكه بتوانند اين و را حلّ كنند تا بشر بتواند در دنيا دائماً زيست كند و در انتظار دهشتناك نباشد؛ نشد. 🔻@maad_shenasy
🌿به استقبال مرگ🌿 عجيب است كه انسان با چگونه خود را به نزديك می كند! از خيابان تند می دود به ماشين نخورد، همان سرعت موجب تصادف و او می گردد! در ظاهر است و در واقع . چه بسا به طبيب مراجعه می كند كه مرضش معالجه شود، با اندك اشتباه طبيب می ميرد! به بيمارستان می رود تا با عمل جرّاحى قدرى در دنيا بيشتر زيست كند چه بسا در زير كارد جرّاح جان می سپرد! 🔻@maad_shenasy
🍂قبض روح در هندوستان🍂 گويند روزى مردى وحشت زده خدمت حضرت سليمان علیه السّلام رسيد. حضرت سليمان ديد از شدّت ترس رويش زرد و لبانش كبود گشته، سؤال كرد: اى مرد مؤمن! چرا چنين شدى؟ سبب ترس تو چيست؟ مرد گفت: عزرائيل بر من از روى كينه و غضب نظرى كرده و مرا چنانكه می بينى دچار دهشت ساخته است. حضرت سليمان فرمود: حالا بگو حاجتت چيست؟ عرض كرد: يا نبىّ الله! باد در فرمان شماست؛ به او امر فرمائيد مرا از اينجا به هندوستان ببرد، شايد در آنجا از چنگ عزرائيل رهائى يابم! حضرت سليمان به باد امر فرمود تا او را شتابان به سمت كشور هندوستان ببرد. روز ديگر كه حضرت سليمان در مجلس ملاقات نشست و عزرائيل براى ديدار آمده بود گفت: اى عزرائيل براى چه سببى در بنده مؤمن از روى كينه و غضب نظر كردى تا آن مرد مسكين، وحشت زده دست از خانه و لانه خود كشيده و به ديار غربت فرارى شد؟ عزرائيل عرض كرد: من از روى غضب به او نگاه نكردم؛ او چنين گمان بدى درباره من برد. داستان از اين قرار است كه : خداوند به من امر فرمود تا در فلان ساعت جان او را در هندوستان قبض كنم. قريب به آن ساعت او را اينجا يافتم، و در يك دنيا از تعجّب و شگفت فرو رفتم و حيران و سرگردان شدم؛ او از اين حالت حيرت من ترسيد و چنين فهميد كه من بر او نظر سوئى دارم در حاليكه چنين نبود، اضطراب از ناحيه خود من بود. بارى با خود می گفتم اگر او صد بال هم داشته باشد در اين زمان كوتاه نمی تواند به هندوستان برود، من چگونه اين مأموريّت خدا را انجام دهم؟ با خود گفتم من به سراغ مأموريّت خود می روم، بر عهده من چيز دگرى نيست. به امر حقّ به هندوستان رفتم ناگهان آن مرد را درآنجا يافتم و جانش را قبض كردم‏ ! ✍️حکایت های ناب 🔻@maad_shenasy
💠حقیقت نامحسوس💠 محسوس نيست تا بتوان آن را با حواس پنجگانه ادراك كرد! چون انتقال و بیرون رفتن از عالم محسوسات است پس چگونه با این حسّ ادراك شود؟ بلکه جان انسان است که مرگ را می چشد. 🔻@maad_shenasy
🌼ترس از مرگ🌼 مرگ برای افرادى كه بواسطۀ غرق شدن در عالم مادّه و شهوات، خداى خود را نشناخته‏ اند ايجاد وحشت می كند و جهالت آن‌ها پيوسته آن‌ها را هراسان و مضطرب می دارد. 🔻@maad_shenasy
🌸عشق به مرگ🌸 انسان مؤمن كه در راه حقّ بوده ميل و رغبتش به سرای ابديّت بوده است و عاشق لقاى خدا بوده است، اين عاشق مرگ است، هر روز آرزو می كند كه لباس بدن را کنده و به نور تجرّد مزیّن گردد، بلكه پيوسته می كوشد تا هر روز يك درجه از علاقه و توجّهش به دنیا كم گردد و يك درجه به ادراك معنى و حقيقت نزديك تر شود. 🔻@maad_shenasy
☘️مشتاق دیدار☘️ حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام فرمودند: چون خداوند اراده فرمود پيامبرش حضرت إبراهيم خليل را كند، ملك الموت را به سوى او فرو فرستاد؛ عرض كرد: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا إبْرَاهِيمُ. ابراهيم گفت: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ؛ آمدى مرا به سوى پروردگارم بخوانى كه به اختيار اجابت كنم يا آنكه خبر مرا آورده‏ اى و بايد به اضطرار شربت را بنوشم؟» عزرائيل گفت: اى إبراهيم! بلكه آمده‏ ام كه تو را به اختيار به‏ سوى خدايت ببرم، پس دعوت خدايت را اجابت کن و تسليم باش؛ خدايت تو را به سوی خود خوانده است! إبراهيم گفت: «آيا ديده‏ اى دوست و يار مهربانى، يار مهربان و دوست خود را بميراند؟» چگونه خداى حاضر می شود خليلش را كه إبراهيم است بكشد؟ عزرائيل به سوى بارگاه حضرت ربّ العزّة بازگشت و عرضه داشت: اى پروردگار من! شنيدى آنچه را كه يار مهربان و خليلت إبراهيم گفت؟ خداوند جلّ جلالُه به ملك الموت خطاب كرد: اى عزرائيل! به سوى إبراهيم رهسپار شو و به او بگو: «آيا هيچ ديده‏ اى كه يار مهربانى از ملاقات و ديدار محبوبش گريزان باشد و لقاى او را مكروه دارد و از برخورد با او ناخرسند گردد؟» 🔻@maad_shenasy
🌹عاشق دیدار خدا🌹 و أمير المؤمنين به خدا او را مرگ مى‏كند و لقاى خدا او را مانند طفل به سینۀ مادر، مأنوس با مردن می دارد. لذا در وقتی كه شمشير ابن ملجم بر فرقش نشست صدا زد: سوگند به پروردگار كعبه كه شدم و گوهر مقصود را بدست آوردم. 🔻@maad_shenasy
🌱حقیقت مرگ🌱 عبارت است از انتقال روح از بدن و از بین رفتن هرگونه تعلّق به این عالم. و بالاخره روح انسان به جایگاه بلند خود می رود و قالب و قفس تن را ترك می كند. 🔻@maad_shenasy
🍃انسانی که سعی می‌کند معنی واقعى مرگ را بفهمد و بعلاوه خود را مستعدّ آن بنمايد؛ زیرک و تیز فهم است. 🔻@maad_shenasy
🍁مرگ مشکوک🍁 مرگی که مردم در آن شک دارند همان منازل و مراحلى است كه انسان پس از مرگ طىّ می كند که در آنجا عكس العمل كردار انسان به انسان می رسد. اين‌است‌كه موجب شكّ و ترديد می باشد و براى آن، انبياء و أولياء دچار تكاليف سخت و ابلاغات دشوار میشوند. 🔻@maad_shenasy
☘️انسان و مرگ☘️ علّت شكّ و ترديد مردم نسبت به اين است كه انسان می خواهد تمام آن منازل و مراحل و واكنش اعمال خود را تا زنده هست در اين دنيا حسّ كند و با اعضاء ظاهری خود حقيقت آنها را دريابد، و این است چون تا نمیرد آن طرف را نخواهد دید. 🔻@maad_shenasy
💠مشکوک امّا حتمی💠 ⭕️هيچ حقیقتی مانند مرگ نيست. با آنكه بشر، اطرافیان و ارحام خود را در مقابل چشمان خود می بيند كه چگونه تمام زحماتی كه براى دنيا كشيده‏ اند همه را از دست داده و خود تنها به درون خاك خفته‏ اند، در عين حال مانند آنان برای دنیایش زحمت‌ها کشیده و سپس به همان ديار رهسپار خواهد شد؛ انگار خداوند را براى انسان های زنده ننوشته، براى همان افرادى بوده است كه مرده‏ اند. ⭕️ امر يقينى است كه به شكّ بسيار شبيه است؛ ⭕️ به اندازه‏ اى شبيه است كه گویى اصلا در عالم، يقينى واقع نشده... 🔻@maad_shenasy
🍃ظاهر و باطنِ زندگی دنیا🍃 🔅زندگى دنيا يك رُويه‏ اى دارد و يك آسترى؛ رُويه و ظاهرش، طراوت و زيبائى و در لذّات و شهوات غرق شدن است و دلبستن به اینها، گرچه توأم با صحّت و سلامت باشد؛ 🔅امّا باطنش، اخلاق، وجدان، نيّت پاك و چشم پاك و گفتار پاك، خدمت، ايثار، عبوديّت خدا و علم و تقوى و معرفت اسرار است. 🔻@maad_shenasy
🌿مرگ بسیار سخت🌿 كسانی كه در زندگى مى‏ كنند و دل به ظاهر مى‏ دهند و ابداً با باطن كارى ندارند، از وجدان خود كه در حقيقت مربوط با خداست نيرو نمى‏ گيرند، و حواسّ خود را جمع نمى‏ كنند بلكه سرسرى و بدون حساب و مسؤوليّت و بدون تعهّد زندگى مى‏ نمايند؛ پيوسته در دلشان و آن‌چه در آن است زیاد می‌شود تا به جائی كه گویى هيچ محبوبى و مقصودى غير از نمى‏ پندارند. براى اين افراد است‏.... 🔻@maad_shenasy
🍃سیمای عزرائیل🍃 حضرت ابراهیم(ع) روزی شخصی را دید، از او پرسید: تو کیستی؟ او گفت: هستم. حضرت فرمود: از تو می‌خواهم خودت را به آن صورتی که را قبض روح می‌کنی، به من بنمایانی. به دستور او، حضرت ابراهیم روی خود را برگردانید سپس باز به او نگاه کرد این بار جوانی بسیار زیبا و خوشرو دید، گفت: «اگر ٌ پس از ، پاداشی غیر از این چهره‌ی زیبا نگیرد، همین دیدار برای او کافی است و خوبی برای کارهای نیکش خواهد بود.» سپس حضرت ابراهیم به عزرائیل گفت: «اگر می‌توانی، خودت را در آن چهره‌ای که گمراهان را با آن، قبض روح می‌کنی به من بنمایان» عزرائیل گفت: ای ابراهیم! تو طاقت دیدن آن چهره را نداری. حضرت ابراهیم(ع) خواسته‌اش را تکرار کرد. گفت: روی خود را بگردان، حضرت روی خود را گردانید و سپس به او نگاه کرد، این بار مردی سیاه دید که موهای بدنش راست شده، بوی بسیار بدی دارد و از سوراخ‌های بینی‌اش دود و آتش بیرون می‌آید. حضرت ابراهیم(ع) نتوانست آن چهره را مشاهده کند و بر اثر شدّت وحشت بی‌هوش شد. وقتی ‌که به هوش آمد، را به‌ صورت اول دید، به او فرمود: «ای فرشته‌ی اگر انسان گنه‌کار جز دیدن همین چهره، کیفر دیگری نبیند، همین نگاه برای و او کفایت می‌کند.» ✍️حکایت های ناب 🔻@maad_shenasy
🔶ظلمت محض و نور محض🔶 آيا عالم پس از هم عالمى است كه در آنجا خوبى و بدى با هم آميخته است؟ 🔹خوبى و بدى، 🔹گناه و تقوى، 🔹نور و ظلمت، 🔹سعادت و شقاوت با يكدگر درآميخته و دوش بدوش هم در حركتند؟ يا آنجا عالمى است كه سعادت و است، و فرح و لذّتِ محض است براى ؛ و ابداً غِلّ و غِشّى نيست و كدورت وجود ندارد، و مصداقِ اين دو آيه شريفه خواهد بود كه‏ نَزَعْنَا مَا فِى صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ تَجْرِى مِن تَحْتِهِمُ الأنْهر. وَ نَزَعْنَا مَا فِى صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى‏ سُرُرٍ مُّتَقَبِلِين. «و بيرون آورديم آنچه از كدورت و غِلّ در سينه بود، و پاك و پاكيزه در بهشت‏ هائى كه آب‌هاى روان در آن جارى است هم‌چون برادر واقعى بر روى تخت‏ها مقابل يكديگر نشسته و به جمال هم نظر می كنند.» و است، و كدورت و غلّ محض، و شقاوت محض براى زيان كاران و و بدكرداران 🔻@maad_shenasy
☘️انسانی که به محبت پیدا نموده و دل بسته است، ☘️این‌ها مانند به او بسته شده اند 🍁و هنگامی که می‌خواهد بمیرد دل خود را به هزاران دوخته شده می‌بیند. 🔻@maad_shenasy
🌱کسی که به دنیا علاقه اش بیشتر باشد 🌱لحظه دل کندن از آنها برایش سخت تر است. 🔻@maad_shenasy
💫مسافر بی‌نهایت💫 به که با خدای خود ربط پیدا کرده و کرده؛ اگر بگويند: در يك ساعت ديگر می ميرى در پاسخ می گويد: الحمد للّه، از اينجا به عالم می‌روم ، و از سراچه محدود به عوالم رخت بر می‌بندم. 🍃روزها حرف من اين است و همه شب سخنم / كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم‏ 🍃از كجا آمده‏ ام، آمدنم بهر چه بود / به كجا می روم آخر ننمائى وطنم‏ 🍃مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك / دو سه روزى قفسى ساخته‏ اند از بدنم‏ 🍃خنك آن روز كه پرواز كنم تا بَرِ دوست / به هواى سر كويش پر و بالى بزنم‏ 🍃من به خود نامدم اين‌جا كه به خود باز روم / آن كه آورده مرا باز بَرَد در وطنم‏ 🔻@maad_shenasy
🌹نگران مباش🌹 🌱مومنی که در ایثار، گذشت، انفاق، اطعام و صیقل زدن نفس امّاره هیچ کوتاهی نکرده است، آن دنیا برایش جای غصّه نيست، خستگى نيست، مرض اعصاب نيست، دغدغه نيست، دشمن نيست، تهديد نيست. آنجا است، جمال مطلق است، تلألؤ نورانيّت موجودات پاك و است، ارواح پاك و انبياء و ائمّه و اولياى خداست. آنجا معدن عظمت و عزّ قدس است، و نور محض و است. 💠لذا مؤمن هيچ ندارد ... 🔻@maad_shenasy
🍃آرزوی لقاء خدا🍃 آرزوى لقاى خدا را دارد، زيرا می بيند نتيجه زحمات عمرش ضايع نشده، و لحظه مرگ كه پا از اين مرحله بيرون گذارد همه در مقابل ديدگانش مهيّا و آماده است. اجر و پاداش، و رضوان، لقاء حضرت محبوب، همه و همه حاضرند؛ ✨آنچه در دنيا براى او مخفى بوده در اينجا آشكارا شده است. 🔻@maad_shenasy